محمود صباحی
جامعهشناس و پژوهشگر در دانشگاه لایپزیک
زبان مادری، خلافآمد زبان آمرانه
آنان که از زبان مادری میترسند، همان کسانیاند که از دنیای مادرانه و در ناخودآگاه خود از غلبه ارزشهای زنانه
.بر جامعه وحشت دارند
اینک من از پس سالها ، یقین یافتهام که هیچکس به اندازه آنانی که در فرهنگستانهای زبان نشستهاند، درباره زبان
.و به ویژه درباره ی زبان مادری، یاوه و سخن گزافه نگفته است
از سر زبان دست بردارید، از سر فرهنگ و از سر مردم و زبان مردمان دست بردارید، از زبان آمرانه دست بردارید
اگر که به راستی خواهان فرهنگ برتر و زبان بالندهتری هستید. اما چنین نیست و شما در پی گونهای دیگر
از برتری و چیرگی هستید و از این رو، از زبانهای مادری و از آموزش آنها دچار خشم و خروش میشوید؛
شما پدران و پسرانی که سرچشمه زبان را نه در خود زندگی که در سخنان باطل و
.رجزها و گزافهای نیاکانتان میجویید
صریح بگویم: آنانی که از زبان مادری میترسند و مدام آن را چونان خطری گوشزد میکنند، همان کسانیاند که از دنیای مادرانه و در ناخودآگاه خود از غلبه ارزشهای زنانه بر جامعه وحشت دارند
زبان مادری، اگر به راستی زبانی باشد که از مکالمه و رابطه فرزند با مادر، در فرزند درونیده شده باشد
.زبانی است که در پی تحمیل، غلبه و به ویژه در پی چیرگی و گسترش چیرگی بر دیگران نیست
. بلکه زبانی است در پی گفتوگو و ایجاد امکانهای تعامل و رابطه با دیگری
زبان مادری آکنده از آزمودهها و آموزیدههای طبیعی برتری است که ، زبان پدرانه در مقام زبان رسمی
آن را پس میزند و سرکوب میکند چرا که پدر میخواهد هر چه سریعتر به مکالمه فرزند و مادر پایان دهد
.تا زبان و نظام اجتماعی و سیاسی خود را در ذهن فرزند مستقر گرداند
چرا باید از زبان مادری وحشت داشت؟
چرا نباید هر گروه اجتماعی بتواند به زبان مادری خود جهان را کشف و ادراک کند؟
آیا درک ، توسعه ی انسانی و گفتوگو با دیگری از طریق زبان مادری هر چه بیشتر امکانپذیر نمیشود؟
همان زبانی که بیش از هر چیز از طریق زبان مادرانه، زبان زنانه، زبان خیالورزانه، زبان ادبیات و زبان موسیقی
سخن میگوید و با دیگری ارتباط برقرار میکند؟
اغلب زبان را افزار اندیشه نامیدهاند اما من گمان میکنم زبان تنها افزار اندیشیدن نیست، زبان جامعه است
زندگی است، کینه است، درد است، عشق است، تنفر است، شادی است؛
. زبان همهچیز است و از این روست که میتواند به امکانی برای اندیشیدن نیز بدل شود
من با به کار بردن اصطلاح افزار اندیشه ، برای زبان به شدت مخالفم ، زیرا زبان را نمیتوان به افزار تقلیل داد
زبان، چیزی فراتر از زبان است و در زبان مادری، این فراتر بودن هر چه عمیقتر و شدیدتر خود را آشکار میکند
زیرا در زبان مادری، در دنیایی به روی ما باز میشود که هیچ زبان رسمی، یعنی هیچ زبان آمرانه و پدرانهای
. قادر نیست این در را به روی ما ببندد
به تدریج، زیستن در تبعید من را با این حقیقت رو به رو کرده است که زبان مادری، تنها زبانی است
که اگر آدمی را از سخن گفتن بدان محروم کنند، به یکباره افسرده و چه بسا نابود خواهد شد
زبان مادری، تنها یک امکان ساده برای رفع نیازمندیها نیست، بلکه تمام احساسات و عواطف و توانایی
.و ناتوانی ما برای یک زندگی معنادار نیز هست؛ تمام امکان ما برای مکالمه با خود، با جهان، با جامعه و با دیگری
ممکن است ما بتوانیم به زبانهای دیگر نیز مکالمه کنیم اما این احساس را آزمودهایم که این زبانهای دیگر
اگر هم حتی به خوبی بر آنها احاطه داشته باشیم، زبان ما و در حقیقت، خانه ما نخواهند بود
.و از این رو، در دنیای این زبانها ما میتوانیم که تنها چون مهمانان اندر شویم
این حقیقت دارد که قهر ما ایرانیان تبعیدی، نه قهر و گریز از جامعه و زبان مادری، که
از جامعه و زبان رسمی و سرکوبگر پدری است؛ همان پدرـ زبانـ جامعهای که از ما میخواهد
که نه تنها زبان مادری خود را فراموش کنیم، که اصرار دارد
. به زبان تحمیلی و به زبان برساخته او سخن بگوییم و بیندیشیم
ما زبان مادری را از مادر خود دریافت میکنیم و از این رو، زبانی است آکنده از امنیت، ارتباط، احساس آزادی
و از ترانهها و آوازهای دلگشا و رهاییبخش و نیز همه آن چیزهای خوب دیگری که
. زندگی ی زمانه ی کودکی را برای ما به برترین و لذتبخشترین خاطره تبدیل میکنند
زبان مادری، زبانی است زندگیبخش و رهاییبخش
گاه پیش آمده، در جامعهای که زندگی میکنم دچار خشم یا دچار خوشنودی عمیق شده باشم
و در چنین لمحاتی اگر چه به زبان دیگری سخن گفتهام، اما دیدهام که کلمات فارسی ناخودآگاه
. از زبان من برون میجهند و مادرانه مرا در آغوش میگیرند
گاه نیز برای آنکه بتوانم احساس و آنچه بود خود را به گونهای رضایتبخش بیان کنم، ترجیح دادهام
با خیالی آسوده و قاطع به زبان فارسی یعنی به زبان مادری، به کسی چیزی بگویم
دشنام یا سخنی مهرآمیز؛ آن هم به کسی که هرگز این زبان را نمیشناخته؛
چرا که زبان مادری، چنان که من دریافتهام، نه تنها زبانی است که میتوانم به وسیله آن از چنانبودِ خود
دفاع کنم، که تنها زبانی نیز هست که میتوانم به واسطه آن، هستیام را به جامه عمل درآورم؛
. زیرا زبان مادری به من قدرتی میدهد که هیچ زبانی هرگز قادر به دهش آن نیست
از این روست که زبان مادری، پیش از هر چیز، زبان آزادی و امنیت من است
و من در دنیای این زبان است که نه تنها مشروعیت فردی و اجتماعی خود را به گونهای نانوشته کسب میکنم
که همچنین تنها زبانی است که در آن، من به سبب احاطه بر آن، خود را کمتر و چه بسا هرگز در تنگنا
. و در محبس جامعه احساس نمیکنم
من با زبان مادریام، میتوانم هرچه بیشتر با خودم و هر چه کمتر با جامعه زندگی کنم
و از جامعه و زبان دور نیفتم، اما وقتی که در جامعه دیگر و در زبان دیگری ساکن هستم
به محض دور شدن از آن، آن زبان و آن جامعه نیز از من دور میشوند
. و حضورشان در من رنگ و جلای خود را از دست میدهد
بر این اساس، چنان که خود نیز اینک تجربه میکنم، زبان مادری چنان که ادعا میشود
تنها ارزش و اعتباری در حد ایجاد تنوع و رنگارنگی زبانی ندارد
بلکه تنها امکان آزادی، قدرت و امنیت درونی فردی است که به آن زبان فکر میکند
. حرف میزند و عشق و تنفر میورزد
از این رو، وقتی که کسی را از آموختن و گفتن و شنیدن به زبان مادری محروم میکنند
.در حقیقت او را از آزادی، امنیت و توسعه اجتماعیاش محروم کردهاند
به یقین، این که دولتهای توتالیتر اجازه نمیدهند افراد و گروههای اجتماعی مختلف و متفاوت
به زبان مادری خود آموزش ببینند، نه به خاطر توسعه فرهنگ و ادبیات است
بلکه درست بر خلاف آن، تمایل آنان به یکدست سازی اجتماعی و در نهایت سرکوب امکانها، آزادیها
.و تواناییهای متکثر است
! آنها میخواهند به سادگی هرچه تمامتر تنها سیطره داشته باشند، همین
بنیان ذهنشان همین است اگر چه در زبان، آن را با دلایل و فضایل خیرخواهانه رنگ و جلا میدهند
. تا مقصود خود را بپوشانند
این که زبان مادری را زبان اول مینامند، به نظرم چندان درست نمیآید چرا که من دیدهام کسانی را
که زبان نخستشان زبان دیگری بوده اما زبان رفتار، افکار، احساسات و سلایقشان از زبان مادریشان برمیآمده
. با آن که به آن زبان هرگز نمیتوانستهاند دیگر به درستی سخن بگویند
از این رو، اهمیت زبان مادری از زبان اول و دوم بودن نیز فراتر میرود چرا که هر کس تنها
به واسطه این زبان است که میتواند به راستی آواز بخواند و برقصد و دلتنگیهایش را قسمت کند
. و اندیشههایش را نیز با دیگران در میان گذارد
چه بسا گاه ممکن است نویسندهای به زبان دیگر بنویسد، اما بیتردید او به زبان مادری خود
احساس میکند و میاندیشد، و گرنه او چه گونه هرگز میتوانست به فکر کردن و به نوشتن قادر شود؟
و مهمتر از این، چگونه میتوانست این زبان تازه و این زبان دوم یا سوم را بیاموزد و از آن بهرهمند شود؟
با وجود این، زبان مادری تنها دری گشوده به سوی همزبانان نیست بلکه پنجرهای است رو به دیگری
رو به زبانهای دیگر، رو به سوی کسانی که به زبان متفاوت سخن میگویند و اگر این پنجره باز نباشد
.زبان مادری نیز بیتردید رو به زوال و نابودی خواهد گذاشت
از این رو، آنانی که منزلت، ارج و قرب زبان مادری را دریافتهاند، بسنده نیست که تنها با کسانی مخالفت کنند
. که امکان آموزش به زبان مادری را ممنوع کردهاند
آنها باید همچنین مخالف کسانی باشند که زبان را به جزیرهای تک افتاده از دیگران
و از زبانها و جوامع دیگر فرو میکاهند
زیرا زبان مادری ما تنها در گفتوگو و در تعامل با زبانهای دیگر است
. که میتواند خود را یاراتر و ماناتر و بارورتر کند