در زنهای دیگر سفر میکنی
وطن را
در تن تنهای من
□□
جاری شو در من از هر كجا
كه بستریست
، فریبا شادکهن ،
تننويس كدام شرارهی شوقی
كه شهوت بوسههات
شهرت انگشتهای وسوسهات
پيلههام را میشكافد
بال میزايم و اوج میگيرم
فرود میآيم
و
بال پهن میكنم
همچون توری
كه آبستن دانههای رنگارنگ است
فريبانه میفريبمت؛عاشقانه
وقتی
داغداغ بوسههات
خورشيدهای دوّاری میشوند
كه عاشقانه زمين بالهام را میسوزانند
و لذت جيغهای لبانم را
با التهاب
چفت میكنند
نيلوفرانه میپيچمت؛
نيلوفرانه
با هزار دهان آبیِ نرم
با ساقههای لطيف نيايشی
كه ستونهای پيكرترا
نازكانه میخـَرامند
نيلوفرانه گل میدهم
كبود
كبود
از عاشقانههای لبی
كه لذت و درد را
چون سياهی شب
بهدندانهای سپيد التماسش
آميختهست
چكّه كن در من
چكّه كن
همچون شبنم
كه از تب پيشانی شب
بر التهاب دامن گل
تاب میخورد
چون آخرين قطرههای خيس ناودان
كه با زمين يگانه میشود
جاری شو در من از هر كجا
كه بستریست
برای جاری شدن
تا قلبم اقيانوسی شود
كه رودهای بههم پيوستهی تو را
در آغوش كشد
آبشاری
رودی
دريايی
كه من در تو موج میزند
دختریكه از طراوت موسيقی آب
زنده میشود
بال میزايد
پری میشود
تا در پیچُتاب پيكرش
زيستن جاودانهی دريايی را
به مرگ در ساحل آغوش تو پيوند زند
پروانهایكه رقص بالهاش
بادبزنهای شعلههای آتش تو اند
تننويس كدام شرارهی شوقی
كه شرم در شيار آتشم
ذوب میشود
آب میشود
¤¤¤
تو زیباترین مردِ تاریخ بودی
که خدا از حنجرهات
نی مینواخت
و
باغ
سر زمینِ رویایِ تنت
سیب زرّینی که میدرخشید
حقیقتِ لبانت بود
که خورشیدِ قلبت را منعکس میساخت
چقدر میوه در این باغ پس زدم
تا برای درک طعم لبانت
آلودهی هیچ طعمی نباشم
آری خدا بود که حنجرهات را مینواخت
و من بودم
که به سازش میرقصیدم