۱۴۰۴ شهریور ۱۳, پنجشنبه

اولین برگ دفتر خاطرات


باکِره‌‌گیِ نگاهم
 محو خوش‌‌‌خطیِ الف آرزویت
رگ نور در مِه شد
که نخستین امضا را
یادگارانه
لای اولین برگ دفتر خاطرات دوشیزه‌گیِ من گذاشت

آن مبداء تقویم شادی‌های من 
در شبانه‌روزهای هم‌آغوشی‌‌ام شد
و سر خط هر شعری 
که با خواهش، عشق‌بازی می‌کند
این را از گرمیِ نفس‌هایت
که به‌سینه‌ام چسبیده‌اند، فهمیدم

درشیب تپه‌ی شیار من امشب
دخترکی چشم‌به‌راه توست
بی‌آن‌که بداند شفق چه اتفاقی‌ست
یا پگاه با سحرگاهان چه‌ها می‌کند

 هیچ‌ ابریشمی سد راهت نیست
بیا
که زیبائی شتاب را
 به‌‌پیمایش موج‌های هیجانش بسپاری

رهگذر



خوانش شعر

 «اولین برگ دفتر خاطرات من»

سودابه آگین


در این شعر، عشق از نخستین لمسِ واژه آغاز می‌شود.
 شعری‌ از جنسِ نخستینِ تجربه، از یک ناشناخته‌ی نو

نه شرم دارد، نه غرور 

 گرمایی‌ست که در واژه جریان می‌کند.

در این شعر، عشق در زبان جاری می‌شود، 

همچون نوری که در مهِ اندام می‌تابد.


«باکره‌گیِ نگاه» 

نه نشانه‌ی ناآگاهی،

 نشانه‌ی کشف یک تازه‌گی‌ست

 که شاعر از همیشه‌های دوردست انتظارش را می‌کشید

 «باکره‌گیِ نگاه»

 از حیرتِ(۱)نخستین سخن می‌‌گوید،
«الفِ آرزو» و «رگِ نور در مِه» هر دو به یک معنی و نماد (مردانه‌گی)مژده‌ای است

 که در برابرش لذت‌دهی‌ ولذت‌‌ستانی، 

میان خواهش میل عاشق و نرمیِ تمنای معشوق را می‌رویاند.

 گفت‌وگوی پنهانی میان پذیرشِ گرفتن و جسارت و لطافتِ دادن است.

شاعر در دفترِ خویش، لحظه‌ای را یادگار می‌گذارد

 که عشق، از خیال به زبان و از زبان به تن  می‌رسد.
اما نقطه‌ی اوج شعر، آن‌جاست که تصویر پایین ناف«شیب تپّه»

 با عشوه‌‌گریِ زنانه درهم می‌‌آمیزند:

«در شیب تپه‌ی شیار من امشب
دخترکی چشم‌به‌راه توست...»

در این لحظه، خواهش بدل به اندام زنده‌ی عشق می‌شود، 

و «دخترک»، نه کودکی در انتظار، 

بل‌که جای+گاه میل بیدار و تمنامندِ دوشیزه‌گی است؛
بی‌آن‌که هنوز بداند شفق چه‌گونه می‌سوزد و پگاه چه‌گونه از دلِ دریا می‌زاید.

تصویرها، نه برای پوشاندن، که برای درخشان‌تر کردنِ همان آغوش‌اند.
در پایان، دعوتی‌ست به آمدن، به سپردنِ دل‌خواسته‌ی تن به موجِ هیجانِ عشق‌بازی 

در پایان، با جمله‌ی آرام و جسورانه‌ی

 «هیچ ابریشمی سدّ راهت نیست»

 شاعر قفلِ شرم را می‌گشاید

 و عشق را به حرکت می‌سپارد

 نه در تمنّا، که در زیستن.


«اولین برگ دفتر خاطرات من» 

سروده‌ای‌ست از بیداریِ تن و جان در لحظه‌ی نخستِ شناختِ دیگریِ همسو،
بی‌داوری، بی‌پرده، و سرشار از گرمایی که هنوز در واژه‌ها می‌تپد.


 ۱

(حیرت یعنی شادی از تجربه‌ی یک پدیده‌ی نو،

 همراه با پرسش از خویشتن که چرا تا امروز شادیِ این اتفاق را نمی‌شناختم)


 

چشمه‌سار

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان در یک‌ماه گذشته