لطفا اگر هنوز هیژده بهار ندیدهاید باز نکنید.
فلسفه، رابطه، فانتزی و شعر اروتیک.
به آنان
که از هر دری سخنی را خواستار اند.
شاید سخنی، دری را باز کند،
که بدرآیند از آنچه که بهبندشان کشیده است
وگوشهای تازه درقلبشان بنمایاند.
اگر توانستم با جملهای یا شعری شما را شاد یا حداقل خوشحال کنم
لطفا شما نیز دیگری را درشادی یا خوشحالیِ خود شریک کنید.
آرزوئی شگرفتر از اینام نیست
که هر کس بهرهی لذتدهی و لذتستانیِ خود را از سخاوت زندگی دریابد.
، اگر خواندن فانتزیِ سکسیِ بیپرده برایتان ناخوشآیند باشد
لطفا از ادامهی خواندن صرف نطر کنید
بهار ؛ زهره و من
اکثرا ساعات کاری حتی لحظههای من همراه با فانتزیهای سکسیام
سپری میشوند . من همیشه سرمست از آنها ؛
کارهای روزمرهام را با یک شادی، دقت و تمرکز شایستهای انجام میدهم
این شادی یکی از دلایل محبوبیت من پیش همکارانام هم هست
دوستانم نیز شاید بدلیل این سرمستیِ من است که معمولا
دیدارم را با خنده و آغوش باز میپذیرند
من دوستان همراز اسرار و صمیمیِ زیادی ندارم
ولی بین این چند نفر با زهره در عینحال
که پنج سال کوچکتر از من است ریشههای دوستی بسیار عمیقتری داریم
آگاهی و پختهگیِ زهره، در هر دیداری سرچشمهی حیرت من میشود
این دختر ۲۵ ساله انواع رابطهها را بسیار آگاهانه میشناسد
گوئی زندگی را برای بار دوم تجربه میکند
زهره تنها " دگر " من است که تمام اسرار و رازورمز فانتزیهایم را میداند
شاید اگر بگویم او یکی از انگیختارهای فانتزیهای سکسیِ من است
اغراق نکردهام
آگاهیِ زهره در شایستهگیِ رابطه بهجایُگاهی رسیدهاست
که لایق قلب من باشد
زهره دانش امنیت در گوش کردن فانتزی را هم داراست
وقتی یکی از فانتزیهای سکسیام را تعریف میکنم احساسام این است
که او همهی کوچهپسکوچههای ذهنام را به قلبم ،
دوشا دوش با من همراهی میکند
تمام مناظر این مسیر را بهزیبائیِ دید من؛ مشاهده و درک میکند
گسترهی سکسشناسی و زیبائیشناسیِ زهره،
همچنان راههای لذت بردن و لذت دادن تن من را
.بسیار دقیقتر و هشیارانهتر در بر میگیرد
اکثرا روزهای تعطیلیمان را با هم میگذرانیم .
دیدار زهره برای من دریای نشاط و سعادتی است
که
.در آغوش او احساس بیوزنی میکنم
سپردن تنوجانم به زهره شفافترین جریان شبانه روزیِ قلب من است
زهره و من در هر دیداری حداقل یکبار یا دوبار با هم دوش میگیریم
و همدیگر را حمام میکنیم
من از دیدن اندام لخت ، زیبا و تندیسگونهی زهره احساس شادی و لذت میکنم
.تماشای اندام الههوار او من را به بلندای بالاترین و بیوصفترین لحظهها می برد
کلمهی، من، بین زهره و من اکثر وقتها بیمعنا شده واژهی ،ما، جانشین آن آست
اندام بلورین و سرشار از َشهوت او کریستالیترین درخشش یک معشوق پرتمناست
که مرا هربار همانند اولینبار دیوانهوار مست تماشای خود میکند
در آن واحد زمان( روزهای دیدار) گفتن از چیز دیگر را سزاوار نمیدانیم
.زیبا ترین کلام ترانهایست که جغرافیای اندام زهره میخواند
او عاشقانهترین رویاهای مرا با واقعیت بهارین وجود خود
و شکوفائیِ غنچهی ونوساش رنگآمیزی میکند
.شوق و علاقهام بدیدار بعدیِ بدن شهوتانگیز او هربار شدید و شدیدتر میشود
.با سیروس ( همراه زندگیِ ام ) رویاهای هرکداممان،
اولویت لحظههای زندگی
مشترک ماست
.همدلیِ بین من و سیروس در گذر زمان بجائی رسیده که امروز،
هیچ سئوال مطرح نشدهای با هم نداریم
سیروس روزهای دیدار من با زهره را، با ذوق و حوصلهی فراوان با یک
.بهانهی شورانگیز در انتظار دیدن بعداز حمام ما در خانه میماند
اگر صبح باشد میز صبحانه، اگر ظهر باشد میز ناهار را
همراه با یک شیشه شراب مورد علاقهاش برای مان آماده میکند.
اگر عصر باشد میز شام را با سلیقهی زیبا و ایدهآل بدون تکرار ؛
با نوآوریِ
هر نشست؛
همراه با عشق حیات؛
برای هر۳ نفرمان تهیه میکند.
سیروس در دو سال جاری از نزدیک بهاین نتیجه رسیده است
که یکی از ویژهگیهای نزدیکیِ من و زهره
پاکبازی و رهائیِ تنوذهنمان از انحصار محبت و عشق است.
من عاشق سیروسام و زهره نیز میتواند بمن عشق بورزد.
منهم در همهی لحظههای فانتزیِ سکسیِ زهره
چنانکه خودش تعریف میکند؛ حضور دارم.
گفتگوی بین ذهنوتن او، بیپرده با من آشناست.
او هم رمز تمامیِ نقطههای زیبائ وجود من را میداند و آنهارا میشناسد.
او دوست و محرم اکثر نقطههای لذت و هوسانگیز تن من است.
هنگامیکه زهره در خلوت فانتزیهای سکسییاش، عشقبازی میکند
من را ریشهی تمنامندی رویاهای ذهنوقلب خود میبیند .
او در طول لحظههای سکس با من، عاشق افسونگریهای خود
و التهاب و لرزش ارگاسمهای من است.
عشقبازی زهره بهتصویر کشیدن یک ایدهآل برای من،
و تماشای آن صحنه از نزدیک
لذتبخشترین بر انگیختار سیروس است
تن من همیشه با عاشقانه شادمانیهایِ زهره،
خود را در اختیار نوازشها و عشقبازیِ اندام فریبای دو دلدادهگانم قرار میدهد .
زهره در بستر هر عشقبازی با صدا، با نگاه و بازبان بدناش بمن میگوید
که
تمنای همهی حواس پنجگانهاش را تن من ارضاء میکند.
۱
چشمانش را ، عمق نگاه به جایجای تن من؛ مخصوصا تپه و فرم کُسام.
۲
سرانگشتان، صورت و دیگر نقاط هوسانگیزش را ، لمس و نوازش های بدن من .
۳
حس بویائیاش را ، طعم و بوی نقطهنقطههای وجودم .
۴
زبان و دهناش را ، بوسهی لبانم و چشیدن مزهی آب چشمهام .
۵
گوشهایش را، شنیدن جیغهای غیر ارادی من در اوج ارگاسم .
زهره هنرمند کامل لیسیدن غنچهی من است.
معمولا هم در هر عشقبازی با سرانگشتان ظریف و هوسانگیزش
در بیکرانهگیِ تنوجان من
یک نقطهی زیبای ناشناخته را کشف میکند.
طعم لذت بازی با آن زیبائی را نیز با اشتیاق بمن میچشاند.
زهره با چنین خلاقیتهایش همیشههای من را،
هم برای خودم و هم برای عزیزان نزدیکام با صفاتر میکند.
سکس با زهره برای من با آرامش فراتر از هر مراقبهای همراه است .
منهم قول دادهام یکی از فانتزیهای سکسی او را روزی عملی کنم
و از پشت چشمانام شادی آن دیوانهی آرام را در آمیزش جانم به بینم.
اما قبل از آن میخواهم لذت آخرین عشق بازیمان را توصیف کنم،
اگر واژهی شایستهی آن اوج را در اختیار داشته باشم .
شب گذشته سیروس یک ماموریت اداری خارج ازشهر سکونتمان داشت
و برای اطمینان خاطر از ترافیک شبانه؛
برگشتاش را به صبح روز بعد موکول کردیم .
زهره بود ومن ….و عصر یک روز بهار
ما طبق عادت بعد از حمام
با حولههای تن پوش روی کاناپهی سالن پذیرائی نشستیم.
زهره شیشه شرابی باز کرد
و هر کدام نصف لیوانی
به سلامتی همدیگر و سیروس که در مسافرت بود، خوردیم.
زهره با اندام هوسانگیزش، مانند بچهها آمد بغلام.
با عشوهگری، چهرهی شگفتانگیزش را وسط پستانهایم، گذاشت.
دقایقی چشماناش در نگاه من غرق شد.
آرام گفت 《 چه چشمان زیبائی داری نرگس》
زهره برای من یک الهه است،
الههی زیبائی،
ایزد بانوی شکوه،
الههی شهوت.
او در چشمان من آيینهوار، ذهنم را قلبام را میبیند.
از نگاه من دقیقا میخواند
که تن من تشنهی چگونه عشقبازیای و رویای چگونه هوسبازیها را
در سر میپروراند.
بعد از چند دقیقهای آرام بلندش کردم و بردم اطاق خواب.
آنجا آسوده و راحتتر روی تخت، در آغوشاش گرفتم.
زهره با عاشقانهترین رویاهای تن خود،
بهاریترین واقعیتهارا در شکوفائیِ غنچههای وجود من رنگآمیزی میکرد .
سرش را روی سینهام گذاشت و چشماناش را بست.
وسط پستانهایام عطرساکن و پراکندهی تنم را تنفس میکرد.
دستاش را آهسته و بسیار آرام برای پیشنوازشهای افسونگرانه،
بالای تپهی ونوسام سُر داد.
بآ نوازشهای زهره، َ
شادی و لذت در جانم،
بهشدت فوران ارگاسمم ذخیره میشد .
آرام و یواشیواش
دور پستانهایم را که داشتند سیفتتر میشدند
با لبهایش نوازش میداد
و با زبانش دور نوک پستانهایم را دایره وار لیس می زد.
بمحض اینکه مکیدن نوک پستانهایم را شروع کرد
حرارت حشری شدن و جرقههای تنش
هوس عشقبازی با زهره
تمام بالا تنهام را تا عضلات باسنم فرا گرفت.
هیجان و لرزش دلپذیری در تمام وجودم موج میزد.
با سفتشدن نوک پستانهایم و محور شکلاتیِ آنها،
جریان سیال هوس و شهوت را،
دور نافام
و
تپهی چوچولهام زیر دست زهره؛
هر دو احساس می کردیم .
همچنان در آتش داغ این هوس
لبهای بیرونی شیارم تا اندازهای خودشان را باز کرده بودند.
لبهای درونیاش نیز آرام آرام برجستهتر میشدند.
چوچولهام با بیداری
و
برآمدهگی
و
با تغییر رنگ از صورتی به قرمز،
بشدت، تمنامند بازیِ زهره شده بودند.
من گرمای این تنش را در عضلات باسنم تا رانهایم حس میکردم.
زهره رازهای اروتیکیِ بدنم و زبان لای رانهایم را
مثل خود من میفهمید،
بلکه آشناتر از خودم.
اشتیاق صورت زهره روی نافم ؛ چشم هایش بهچوچولهام
و
نوازش دستاش در گردیِ تپهی کُسام،
من را در آسمان زن بودنم، به پرواز درمیآورد.
تمام جدارههای داخلی کُسام لبهای درونی و بیرونی و چوچولهام
همهگی خیسخیس شده بودند.
حتی وقتی سرانگشتان زهره از بالای چوچولهام به طرف پائین حرکت کرد
و
از آنجا آرامآرام به مرز حلقهام رسید.
حلقهی کونام نیز از آب کُسام کاملا خیس
و
عضلاتاش کاملا آرام و ملین شده بودند .
زهره ناخن انگشت وسطیاش که با ناز من بازی میکند
و انگشت بین انگشت وسطی و انگشت کوچکاش
که حلقهام را نوازش میدهد
همیشه کوتاه نگه میدارد.
این مدل همیشهگیِ ناخنهای زهره بوده و هست.
دستکشی هم که استفاده میکند
ازجنس کاندوم و بسیار نرم است.
زهره مکزدن پستانهایام را ادامه داد
تا زیر بغلهایم و دور گردنم و لالههای گوشم.
هر نقطهی تازه که میرسید با تمام جانش آن نقطهرا بو میکرد
و من آرامآرام از این ولع و هوس زهره داشتم دیوانهتر میشدم.
زهره من را از لبهایم کمتر میبوسید.
اما من وقتی دلتنگی میکردم
لبهای زهره را تا به لبهایم نزدیک میشدند،
چنان عمیق با تمام جانم میبوسیدم
که رنگ صورتاش به سرخیِ هوسانگیزی تغییر میکرد
و لبهایش آتش میگرفت.
احساس میکردم
که این سوزش،
جان زهره را مانند آبشاری به درهی قلب من سرازیر میکند.
لبهای زهره تمام هوس وجودش را بمن میداد.
شانههایم را چنان میبوسید و لیس میزد
که گرمای لبهایش و پرز زبانش را درعمیقترین نقطههای تنم
احساس می کردم.
گهگاهی هم برای اینکه این لذت
و
لمسهای شهوانیِ او را
همهی سلولهای بدنم دریابند
با ملایمت بسیار هوسانگیز گازم میگرفت .
سرش را به آهستهگی پائین میآورد.
با لپ صورتش سفتی پستانهایم را،
با زبانش نوک پستانهای تیر کشیدهام را
ناز میکرد .
لبهایش را دور سوراخ نافم گذاشت.
داغیِ زباناش را وقتی سوراخ نافم را لیس میزد
با نقطهی ،،G ،،ی
درون کُس ام در مییافتم .
زهره صورتاش را از دور نافم به طرف تپهی چوچولهام لیز داد
گرمای نفسهایش تیزیِ نوک غنچهی چوچولهام را
دیوانهتر و دیوانهتر کرد
شاید حسهای شهوت،
در شکاف و غنچهی زهره
با چوچولهی من درهم میآمیخت.
من اطمینان دارم که کُس زهره در پرواز اوج،
با کُس من همذات پندار است.
چون شدت خواستن در شکافام را
بیآنکه من حرفی بزنم
به اندازهی خود من درک میکند
زهره میدید که چوچولهام چگونه برای زبان او بیتابی میکند
احساس میکرد
که لبهای شکافام به چه شدتی گرمای زباناش را میخواهند
اما او دلضعفه میرفت
که بهبیند کُس من چگونه بهزبان
و
لبهای او عشق میورزد
و چگونه در این اشتیاق میسوزد
گوئی آوای بیصدای آن را میشنید
یکمرتبه با لبهای آتشین
و
سوزانندهگیِ زباناش به چوچولهام حمله کرد
با غرش پلنگوار شهوترانیاش همهی کُسام را غافلگیر کرد
لبهای نازم در حلقهی داغ لبانش بود
و
چوچولهام زیر زباناش داشت میسوخت
،ولی فشار لباناش با یک حس غیر منتظرهی آن لحظه،
بسیار دوست داشتنیتر و نشاط انگیزتر
تمام تنم را پراز شادی کرد
من مانند پرندهگان شاد در اوج آسمانها بودم
زهره اوج من را
با موجهای متلاطم ارگاسمم در میآمیخت
شادمانیام را با صدای بلند جیغ کشیدم
وای جانم جانم جانم،،،،
همه ی کُ س ام مال توست ،،
آخ خ خ ترا خدا یواااش ش ش .
زهره چوچولهام را بیحرکت روی زبانش نگهداشت
جیغهای من آه ه ه ؛؛؛؛؛؛
وای وای وای ؛؛؛؛؛؛
یواش یواش زهره ؛؛؛؛؛
ترا خ د ا ،،،ی،،و،،اش
،ش،ش،،کُ س ام سوووخت،ت جانم،،،
جاااانم وای
من درجهان دیگری محو جذابیت زهره بودم
بلا فاصله رنگ صدایم را
در هوس زبان و لبهای زهره احساس کردم
و دیدم
آن لحظه چگونهگیِ تشنگیِ زهره
یگانه اشتیاق شیرین کُسام بود
هیچ حجمی در جان و تنم نبود
که خواهش لذتجوئی از زهره را نداشته باشد
من ارگاسم ام از درونیترین نقطههای جانم شروع شدهبود
ولی زبان زهره
یک ارگاسم پیاپی و مداوم را
به کُسام مثل همیشههایمان تدارک میدید
نرم؛ آرام شکافام را بو میکرد
آب چوچولهام را میچشید
صدای مزهکردن آب لبهای درونیِ کسام را
از دهاناش میشنیدم
صدای نفسنفس زدنهای زهره را
با ضربان قلبم تنفس میکردم
لذت نفسهایش را در ریههایم جذب میکردم
صدای نفسهای زهره در گوش جانم طنین انداز بود
آزمندی و تشنگیِ زهره،
من را به اوج آسمانهای تنم میرساند
چوچولهام وسط لبهای زهره
مانند یک ستاره،
تمام تنم را در روشنائی و گرمای خود گرفته بود
همزمان انگشت وسطیاش
تا نصفه؛ دیوارههای درون نازم را نوازش میکرد
گاهی هم با آهستهگی و نرمی
نقطهی
،، G ،،
واژنام را مالش میداد
که داد و هوار ام را بلندتر و بلندتر بشنود
بند اول انگشت کوچکاش
تمام زمان درون حلقهی کونام را به بازی گرفته بود
طعم دو لذت کون و کُسام در یک لحظه؛
جانام را بهپرواز در میآورد
پهنای زبان زهره را روی لبهای درونیِ چشمهام حس میکردم
لذت لرزش غنچهی کلیتوریسام شدیدتر و شدیدتر میشد
گوئی دامنهی چوچولهام تا شیار بالای کُسام نیز میرسید
زبان زهره داشت بهپائین لیز میخورد
تا جای انگشت وسطیاش را
در آستانهی استوانهام بگیرد
خواهشهای کُسام ادامهی ارگاسمام را
کاملا تسلیم زهره کردهبود
ضربان قلبم زیر زبان او میتپید
او با نوک زباناش ارتفاعات قلهی ارگاسم را
از چوچولهام بهدرون مهبلام هدایت میکرد
من در فرا زمانی بهقلههای اوج شهوت
بالاتر و بالاتر در پرواز بود
زهره آرام آرام طول زبانش را درون من فرو کرد
پرزهای زبانش دیوارههای کُسام را بر میآشفت
گیرندههای حس چشائیِ زبان زهره
دنبال شهد ارگاسم دوبارهی من میگشت
ماهرانه، نرم نرمک زبانش را لوله کرده بود
با سازوارگیِ زباناش درون شکاف رانهایم ؛
من دیوانهوار دستهایم را بیاراده
پشت سر زهره گذاشتم و محکم نگهاش داشتم
گیسوان زهره مانند یالهای شیر مادهای
رانهایم را با گرمای مطبوعی نوازش میداد
باسنام را بیاختیار بلند کردم که تمام صورتاش را
لای رانهایم
.دور کُسام و کونام کامل داشته باشم
همزمان همهی کُسام درگرمای دهان زهره
داشت میسوخت
نوک زبانش با عطش هرچه بیشتر ؛
رسید بهآن نقطهی دلخواستهی
(نقطه G) درون واژنام
دریک لحظه گرمای نفسهای زهره
و
هوس لبها و حرکت زبانش
روی حساسترین نقطهی تنام ؛
من را از خود بیخودم کرد
ضربان فرا ارادیِ قلبام را
در کُسام
و
تپیدنهای زنجیرهایِ ارگاسم را
در حلقهی کونام احساس کردم.
بند بند وجودم از نوازش زبان زهره
لبریز شدهبود
من تنها توانستم
با جیغهای داغ و آتشین ؛ هوار بکشم ؛
زهره ؛ زهره ؛؛ ز ه ر ه ؛
بگیر بگیر بگ ی رر
همه ا ش ش ش ش مااا ل تو
همه ا؛؛؛ش را ،،؛ب گ ی ر؛
جو ن م ؛؛؛؛
عزی ؛؛ زم ؛؛؛؛
وای ؛؛؛؛؛وا ؛ ا ؛ ی ؛ ی؛؛؛؛؛؛
بگگگیر
با شدت فَوران آتشفشان،
آب عسلیِ موج ارگاسمام راهاش را باز کرد
و از گوشهی لبهای زهره
مانند نازک جویباری
بهشکاف کونام قطره وار جاری شد.
صدای مکیدن آب کُسام
از لبها و زبان زهره بهدیوانهگیام میافزود
فَورانی که شدت اوج من را به زهره نشان میداد
و
دلکشیِ زهره را در اوج،
به من
من خودم را کاملا مشتاقانه در اختیار زهره قرارمیدادم.
این در همیشهها تمنای دلخواسته و شورمندانهی من است
تن من با جنون اشتیاق،
بدون هیچ قید و شرطی
تسلیم خودخواستهی زهره شدهبود
ما هیجان شکوه ارگاسم را
در برق چشمان همدیگر تماشا میکردیم.
زهره با لبخند رضایت،
دلنشینیِ ارگاسم را در آغوش من
بیهیچ سخنی تنفس میکرد
من ضربان قلبم بیاختیار آرام آرام داشت
بهریتم طبیعیی خود برمیگشت.
همچنان محو تماشای فرونشینیِ ارگاسم
و بازنمائیِ عشقورزی ؛
عاطفه ؛
اروتیسم و سکس
در چهرهی زهره بودم
.که بهمیانهی پستانهای عریانام حرکت کرده
و آرام گرفتهبود
برای ما زیبائی و لذت فرود ارگاسم،
متفاوت ولی کمتر از اوج آن نیست
این لحظههای بیزمانی و بیمکانی
بخشی جدائی ناپذیر از سکس من و زهره است
.ما اوج را برای فرود اش
و
فرود را حتی در اوج ارگاسممان پرستش میکنیم
من مشتاق زبان عاشقانهی زهره هستم
که در طول لحظههای فرود ارگاسم،
با آرامش آغوش من میآمیزد
و
از هوسها
و
دوست داشتنهای خودش …
و بیشتر از دوست داشتهشدن و احترام من حرف میزند
فروزانیِ چشمان زهره ازشادیهایش میگوید
که میداند من دیوانهوار دوستاش دارم
.چند تار مویاش را از پیشانیاش کنارزدم،
دستاش را آهسته روی لبانم نگهداشتم
و
بیصدا میبوسیدم
با مهر نجواکنان پرسیدم
《همه چیز آنطور که میخواستی پیش رفت ؟ 》
بسیار ، بسیار زیباتر عزیزم ،
سرخوشانه با آهستهترین صدا جواب میدهد
و
با سکسیترین رنگ صدایاش
اضافه میکند
《من دیوانهی آوای تشنگهیِ بیصدای ونوس توام 》
سپس در نگاه و چشمان
همدیگر چنان غرق میشویم که زمان واقعا فراموشمان میشود
علاقهمندیها،
تنخواستهها
و
هوسهای ما در فرود
از معاشقه و ارگاسم و حتی انزالهایمان خاموشی نمیگیرند
بگمان من جذابیت رازگونگیِ معاشقه و باز تعریف سکس است