پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۳۹۹ اسفند ۸, جمعه

آزادی ، اراده و جبر ، اختیار

آزادی اراده یا نفی آزادی اراده ؟

چیزی به نام « اراده » به هـیچ روی وجـود ندارد ؛ تنها یک برداشت ساده سازِ مربوط به درک و فهم است ، 

همچنان که « ماده » چنین است

همهٔ کنشها باید نخست از جنبهٔ مکانیکی امکان پذیر گردند پیش از آنی که اراده شوند . 

یا « قصد » معمولاً تنها پس از این که همه چیز برای اجرای آن آماده شده است 

به ذهن می آید . هدف یک « انگیختارِ درونی » است ـــ و نـه بیش‌تر


ارادهٔ_قدرت 

ترجمه مجید شریف

□□□

آدمیان را از آن رو "آزاد" انگاشتند که بتوان درباره‌ی ایشان داوری کرد،

که بتوان ایشان را کیفر داد - که بتوان ایشان را "گناهکار"   شمرد: 

در نتیجه، هر کرداری را می‌بایست حاصلِ اراده انگارند و بنیادِ آن را در آگاهی بنشانند. 

بدینسان بنیادی‌ترین تقلب در علوم نفسانی، به بنیادِ علم روانشناسی بدل شد

(فردریش نیچه؛ غروب بت‌ها؛ چهار خطای آزاد؛ قطعه ۷)

□□□

ما امروزه دیگر هیچ همدلی با مــفهومِ « اراده یِ آزاد » نداریم :

 ما به خوبی می دانیم که آن چیست ـــــــ زشت تـرین شــعبده بازیِ یزدان شناسان ¹ است 

برایِ آن که بشریّت را به معنایی که خود می خواهــند « مسئول » سازند ، 

 از دیدِ ما هیچ مخالفتی با این جنبش ریشه ای تر از مخالفتِ یزدان شناسان با آن نیست که با مفهومِ 

« نظمِ اخلاقیِ جهان » 

پا پیش می گذارند تا بی گناهیِ [ جــهانِ شَوَند را به جُرثومه یِ « کیفر » و « گناه » بیالایند

  مسیحیّت مابعدالطــبیعه یِ جــلّادان است 

*متافیزیکِ جلاد [hangman's metaphysics] : استعاره‌ای از نیچه، در غروب بتها

 (بخش چهار خطای آزاد، ۷)

 و معطوف به نقد مسیحیت، متافیزیکی آفریننده‌ی قصه هایی ناظر بر تداوم بخشیدن 

به «نظم اخلاقیاتی جهان» که هدف از آن

تخطئه‌ی انسان و تحقیر اوست 

□□□


 
 اراده و آزادی 
اسپینوزا

اسپینوزا، با پیش‌دستی بر نیچه، استدلال می کند 

که ما آزاد و مسئول اعمال‌مان خوانده شده‌ایم تا دقیقا برای انجام ندادن آنچه باید انجام می داده‌ایم

 و برای حس نکردن و فکرنکردن به چیزی جز آنچه در عمل ، حس و فکر کرده‌ایم مورد نکوهش و تخطئه قرار گیریم

لذا ما تنها علت اعمال‌مان معرفی شده‌ایم، اعمالی که نمی توانند 

هیچ منبعی غیر از اراده‌ی آزادِ کاهش‌ناپذیرمان داشته باشند

و به موازات این امر مسئول اعمال مزبور قلمداد شده‌ایم؛ 

به تعبیری دیگر، ما به طرزی اجتناب ناپذیر گناهکار اعلام شده‌ایم 

و در نتیجه تابع مجازاتی هستیم که در نتیجه ی به یقین اعمال می شود

کل یک سنت، که شامل آموزه‌ی گناه نخستین و اصول فایده‌باورانه‌ی انگیزه‌ها و بازدارندگی است،  

به چیزی بیش از قسمي «متافیزیکِ جلاد»* تبدیل نمی شود

 بدین منوال، تأثیرات یا عواطف کمتر به منزله‌ی ابژه هایی برای شناختی قلمداد می شوند 

که در جست‌و‌جوی تبیینِ آنها از رهگذر علل‌شان است،

 و در عوض تأثيرات مزبور ابژه‌های قضاوتی اخلاقیاتی تلقی می شوند

 که آنها را به سبب این که چیزی نیستند غیر از آنچه ضرورتا هستند، نکوهش و تخطئه می کند

 

این یکی از اشتراکات اسپینوزا با نیچه است. اسپینوزا نیز مفهوم «گناه» را از طبیعت طرد کرد.

 از نظر اسپینوزا در طبیعت گناه یا «شر» وجود ندارد. 

اگر کسی، دیگری را به قتل برساند، این در «طبیعت بدن او» بوده است که این کار را بکند.

 زندانیان از نظر اسپینوزا دقیقا بنا به طبیعت خودشان «کامل» اند، 

همانطور که قاضی بنا به طبیعتش «کامل» است. 

هیچ وضعیت بهتری وجود نداشت که آن قاتل «ممکن می بود» در آن باشد.

 در یکی از نامه های جنجالی که بلینبرگ به اسپینوزا می نویسد، 

اسپینوزا را متهم به قیاس های باطل می کند. او به اسپینوزا می گوید

 تو ذات چیزها را با هم قیاس نامربوط کردی. 

اسپینوزا می گفت (نقل به مضمون) همانطور که از ذات سنگ بر می آید که سنگ باشد، 

از ذات قاتل بر می آید که قاتل باشد.

 بلینبرگ اعتراض کرد که ذات یک سنگ (یا یک عنکبوت در مثال نیچه) با ذات انسان یکی و حتی مشابه نیست 

و نباید قیاس شوند. 

اسپینوزا از بدفهمی های او کلافه می شود و پاسخش را درست و حسابی نمی دهد.

 بدفهمی او چه بود؟

 در واقع قیاسی در کار نیست. زیرا این ذات ها نیستند که قیاس می شوند 

بلکه حالت های وجود هستند که قوانین یکسانی دارند. 

همان قوانینی که بر من حاکم است بر سنگ و عنکبوت نیز حاکم است. 

سنگ بنا به طبیعتش کامل است و هیچ «فقدان» ای ندارد.

 و چون فقدان ای ندارد قیاس پذیر نیز نیست. 

بنابراین ذات اشیا قیاس پذیر نیستند، بلکه حالات وجود اند که بر اساس قوانین ابدی طبیعت وارد رابطه می شوند. 

اورستس و نرون هرکدام «مادرکُشی» کرده‌اند. اما در طول تاریخ نرون را گناهکار و اورستس را از گناه مبرا دانسته اند:

 نظر اسپینوزا این نیست. از نظر او هر دو بی گناه اند زیرا هرکدام بنابر قانون ابدی طبیعت خویش عمل کرده است

مفهوم «بی گناهی جهان شَوَند» نزد نیچه، با مفهوم «بی گناهی طبیعت» نزد اسپینوزا قرابت دارند

 و حتی می توان گفت هر دو مفهومی یکسان اند



آزادی ، اراده از منظر

شوپنهاور 

رفتار انسان به طور ضروری انجام می گیرد همانند جسمی که در طبیعت 

بر اثر ضربه ای به طور ضروری به حرکت در می آید مگر مانعی آن را از حرکت باز دارد ، 

بنا بر عقیده شوپنهاور آزادی اراده وجود ندارد ولی از طرف دیگر شوپنهاور معتقد است 

که افراد مقدس از طریق ریاضت قادر به نفی اراده هستند یعنی دارای اراده آزاد هستند ، 

این دو , اختلاف نظر ایجاد می کند برای پاسخ به آن باید در ابتدا منظور شوپنهاور از ضرورت را روشن کرد 

آزادی در فلسفه شوپنهاور معنای منفی دارد ، زیرا به معنای فقدان امری می باشد 

بطور دقیق آزادی به معنای فقدان هر نوع ضرورت است بنابراین رفتار انسان آزاد نیست 

به این معناست که رفتار انسانی از روی ضرورت انجام می گیرد ، 

به بیان دیگر عمل انسانی محصول ضرورت شخصیت او و انگیزه ای است که آن را در بر می انگیزد 

 انگیزه همان خواست می باشد که نزد حیوانات نیز وجود دارد 

زیرا آن ها نیز دارای تصورند و خواسته در حیطه تصورات ایجاد می شود 

ولی تنها انسان دارای شخصیت است و شخصیت او انگیزه اعمال او می باشد 

شخصیت به صورت ساده به معنای صفات هر خواسته ای است 

شوپنهاور هر عمل انسان را محصول ضروری یک انگیزه و یک شخصیت می داند 

او منظور خود را بدین گونه روشن می سازد 

ما شخصی را در نظر می گیریم که در کوچه ای ایستاده است و به خود می گوید اکنون ساعت شش بعد از ظهر است 

و کار روزانه به پایان رسیده است من اکنون می توانم به بالای برج رفته و طلوع خورشید را مشاهده کنم 

همینطور میتوانم به تئاتر بروم یا از این دوست و آن دوست دیدار کنم و نیز می توانم از دروازه شهر خارج شده 

و گام بر پهنه جهان نهم و دیگر باز نگردم ،

 انجام تمام این اعمال در اختیار من است و من برای انجام آن ها آزادی کامل دارم 

با وجوداین ، آن اعمال را انجام نمی دهم و آزادانه به خانه خویش بسوی همسرخود باز می گردم 

این شخص طوری صحبت می کند که گویی آب سخن می گوید 

که من می توانم موج های بلندی هنگام طوفان ایجاد کنم و پرکف و خروشان و در حال گردش از آبشار سرازیر شوم 

اما هیچیک از این کارها را نمی کنم و آزادانه و آرام و شفاف در برکه باقی می مانم ، 

همان طور که آب تمام آن کارها را هنگامی می تواند انجام دهد که علت معینی برای اجرای آن فراهم آید ،

 انسان نیز قادر است آنچه را گمان می کند می تواند انجام دهد تا زمانی که آن شرایط پیش نیامده است 

او نمی تواند کاری انجام دهد ولی هنگامی که آن شرایط پیش بیایند دیگر ضرورتا باید آن را انجام دهم 

یعنی فقط برای آن خواسته مشخص که برای آن شخصیت موثراست

در صورتی که  شاید برای شخصیت دیگراو بدون تاثیر باشد . 

  آزادی اراده شوپنهاور/ ص 117


اراده ، آزادی

از دیدگاه هگل

《 ضرورت فقط تا هنگامی کور است که تفهیم نمی‌‌شود 》

 آزادی در استقلال تخیلی‌ از قوانین طبیعت قرار ندارد ، بلکه در شناخت از این قوانین و در امکانی است 

که آنها می‌‌دهند تا آن‌ها را با برنامه و به منظور رسیدن به اهداف مشخص به کار گیریم 

در این رابطه هم درباره ی قوانین طبیعت خارجی‌ و هم درباره ی قوانینی که هستی‌ جسمانی و معنوی انسان را نظام می‌‌بخشند ، 

دو نوع قوانین وجود دارد ، که می‌‌توانیم حد اکثر در تصور مان و نه در واقعیت ، آنها را از یکدیگر متمایز سازیم 

بنابر این آزادی اراده چیز دیگری نیست ، غیر از قدرت تصمیم گیری ،

 بر اساس آگاهی‌ از موضوع ، بنابر این هر اندازه که داوری یک فرد درباره مساله آزاد تر باشد ،

 به همان نسبت هم محتوی این قضاوت با ضرورت بیشتری تعیین می‌‌یابد 

در حالی‌ که بلا تصمیمی ناشی‌ از بی‌ اطلاعی ، که از میان امکانات متفاوت و متناقض ، 

ظاهراً داوطلبانه یکی‌ را بر می‌‌گزیند ، درست عدم آزادی را اثبات کرده ، 

مغلوب بودنش را در برابر پدیده‌ای که باید بر آن غالب باشد ، می‌‌رساند

بنابر این آزادی در تسلط بر خود ، و طبیعت خارجی‌ است ، 

تسلطی که مبتنی‌ بر شناخت الزامات طبیعت است ، و به این ترتیب ضرورتأ محصول تکامل تاریخی‌ است 

آنتی دورینگ ، یا انقلاب در

 علم

 ( صفحه ۱۴۳ )

فردریش انگلس

ترجمه ، آرش پیشاهنگ





شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ