لطفا اگر هنوز هیژده بهار ندیدهاید باز نکنید. فلسفه، رابطه، فانتزی و شعر اروتیک. به آنان که از هر دری سخنی را خواستار اند. شاید سخنی، دری را باز کند، که بدرآیند از آنچه که بهبندشان کشیده است وگوشهای تازه درقلبشان بنمایاند. اگر توانستم با جملهای یا شعری شما را شاد یا حداقل خوشحال کنم لطفا شما نیز دیگری را درشادی یا خوشحالیِ خود شریک کنید. آرزوئی شگرفتر از اینام نیست که هر کس بهرهی لذتدهی و لذتستانیِ خود را از سخاوت زندگی دریابد.
۱۴۰۳ تیر ۱, جمعه
دو کبوتر
سادهگیِ مقدس
به چوبهی آدمسوزی بسته بودند که به جرم ارتداد بسوزانندش،
یان هوس با دیدن این صحنه، شگفت زده از ژرفای جان فریاد میزند
"ای سادهگی مقدس!"
و این واپسین سخن او در زندهگی بود. سپس زنده در آتش سوخت
فریاد سوزناکِ یان هوس از پس صدها سال هنوز هم طنینی تازه دارد
سادهگی مقدس را پایان نیست!
این سادهگیِ مقدس، چندان شگفتآور و زندهگی سوز است
"ای سادهگی مقدس!
آدمی در چه سادهسازی و دروغ پردازی حیرت انگیزی میزیَد!
انسان، تنبل است
نیچه، والایان را هشدار میدهد
نیچه این را نمیپسندد که انسان والا، همه جا دست به روشنگری بزند
زرتشت، خود این را در مییابد که دیگر نباید
آری، راستی که چنین است. اگر روی سخن ما با همهگان باشد،
،،درجستجوی نیچه شناس ،،
----‐--------------
مرگ
(متولد ١٢٨٣ - متوفي ١٣٥٩)
در جوانی کلاس هايی در زمینه فن بیان و تئاتر و هنرپیشهگی تاسیس میکند
که بعدا به "جامعه باربُد" معروف شد.
نقل یک خاطرهی تلخ از ایشان
سیگارفروشی در راهروی جامعهی باربُد بساط میکرد
که بدون اجازه در ملک دیگری نمیتوان بساط پهن کرد
یک روز مرد سیگارفروش پیش من آمد که: زن و بچه دار هستم و خواهش میكنم
به پاسبانها بگویید که شما اجازه داده اید من این جا بساط کنم
من هم قبول کردم و به پاسبان ها گفتم این آقا از ابواب جمعی ما است
دیگر کسی مزاحم او نشد و بیست سال با همان سیگارفروشی
سال ها گذشت تا این که انقلاب شد
و روزی به من خبر دادند كه میخواهند تئاتر را آتش بزنند!
سریع خودم را رساندم. دیدم که اولین کوکتل مولوتوف را
خيره خيره نگاهش كردم !
رو بهمن كرد و گفت:
برو یک کار دیگر برای خودت پیدا کن
تمام زندگیام سوخت!
لباسها، دکورها، صفحهها و نوارهايی
که از موسیقی ملي يا موسيقي محلی شهرها و نواحی مختلف ایران
همه چیز سوخت! همه چيز نابود شد!
اما همه آن سوختنها و نابود شدنها آن قدر روی من اثر نگذاشت
برو یک کار دیگر برای خودت پیدا کن
۱۴۰۳ خرداد ۲۵, جمعه
گیسوی آب
مثل ماهی آب را
پابهپای تو
نفسهایت را
رفتنوآمدنت را پی میگیرم
طوفان را در فَوَران رگکرده،
ورق میزنم
میخوانم
بهسرکشترین شعلهها گره میخورند
تو را پنهان میکنم آغوشانهتر
در بُریدههای اسم کوچک ات
تا
باران
لبان تشنهی شتابم را بوسه زند
بوسهی آرامش
آرامشِ بعد از طوفان
شبنم را بهگیسوی رنگینکمان میبافم
آغوش تو میفهمد مرا
مانند کودکی
که اشارات شادی را در میابد
بی داوریِ واژه
قاب واژه میشکَنَد
جیغ آرزو
رنگِ ترانه میگیرد
در گلوگاه شاعرانهام
مانند نفسهای خورشید
در آواز رنگینکمان بنفشه
رهگذر
تفکر دینی و حقوق بشر
نکته نخست در مورد سازگاری یا ناسازگاری دین با حقوق بشر این است
که دینها عمدتا باستانی اند،
اما حقوق بشر پدیدهای است جدید.
گسست شاخص عصر جدید، گسست از عبودیت است؛
باور به آزادی انسان و تلاش او برای به دست گرفتن سرنوشت خویش است.
دین یعنی عبودیت و عبادت.
عصر جدید، عصر گسست از دین است.
مشخصه عمده این گسست ، دین ستیزی و دین زدایی نیست؛
بلکه دستکاریهایی در دین است تا باورهای دینی
در کار انسان عصر جدید بیسامانی پدید نیاورند.
حقوق بشر با اصل دین که عبودیت است، مشکل دارد.
موضوع حقوق بشر،
انسان به منزله انسان است.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر مجموعهای از آزادیها برشمرده شده است
که حق هر انسانی اند.
ماده نخست اعلامیه با صراحت میگوید:
«تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند
و از لحاظ حیثیت، کرامت و حقوق با هم برابرند»
و ماده دوم بر این مبنا قید میکند:
«هر کس میتواند بی هیچ گونه تمایزی به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده سیاسی
یا هر عقیدهی دیگر و همچنین منشأ ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر،
از تمام حقوق
و
همهی آزادیهای ذکر شده در این اعلامیه بهرهمند گردد».
این بینش
با نگرش دین، خاصه در نوع توحیدی آن ناسازگار است.
از منظر این دینها، در دورهای که هنوز عصر جدید آنها را
وادار به همسازی با پیآمدهای ادراک آزادی نکرده است،
نمیتوان حکم کرد که همه انسانها با هر دین و عقیدهای،
«از لحاظ حیثیت، کرامت و حقوق با هم برابرند».
بنابراین میتوان گفت
که دین اصیل سنتی،
یعنی آن دین دستکاری نشده توسط عصر جدید،
درکی از حقوق بشر نداشته است؛
زیرا حقوق بشر با گسست از عبودیت شکل گرفته است؛
اما دین بر بنیاد عبودیت بوده است.
پس دین با حقوق بشر سازگار نیست.
«دین با حقوق بشر سازگار است».
این سخن معمولاً بیش از آنکه بخواهد مدعی ثبت واقعیت در گزارهای
و
آغازگر یک بحث نظری باشد، بیان یک خواست، آرزو، انتخاب و سلیقه است.
چنین گزارهای را در این مفهوم، گزارهی گفتاری مینامیم
و معنای آنرا در گفتار جاری زیست ـ
جهانی میجوییم.
زبان استراتژیک دینی
دین، همه گیر است و مقوله هایش مانند هر پدیدهی همه شمول دیگری،
در گفتار همهگانی تعریف میشود؛
تعریف نه در معنای مرزگذاری معرفتی،
بلکه به صورت تشخصیابی در کاربرد.
زبان تخصصی دین از نوع زبان نظری نیست؛
بلکه چیزی است در زمره گفتارهای استراتژیک هدفدار
که ابزارهای آن فراهم میشود.
یکی از این ابزارها میتواند مبهم گویی و ابهام آفرینی باشد.
زبان عالمان دینی،
زبان یک شغل است و آوازه گری هایشان، تبلیغ برای متاع معینی است.
دین، موضوع همیشهگی تفسیر است.
به تعداد مؤمنان، دین وجود دارد.
اشتراک در یک فرهنگ دینی
که قاموس، آداب، رسوم، منش اخلاقی و جهانبینیِ خاص خود را دارد،
مجموعهای را مشخص میکند که به صورت طبیعی - تاریخی شکل میگیرد.
کسیکه در جامعهای با دینی خاص متولد شود، معمولاً به کیش آن جامعه درمیآید.
این وجه طبیعی آن مجموعه است.
اعتقاد دینی، اعتقاد یک مجموعه تاریخی است که اگر نباشد،
آن اعتقادها نیز وجود ندارند.
از این نظر، حکمهای اعتقادی از نوع گزاره های میاننهادی استدلال پذیر نیستند
چون آنجایی که با استدلال پیش میروند،
از منطق به صورت ابزاری برای سخنوری و آوازه گری استفاده میکنند.
منبع رادیو زمانه
محمد رضا نیکفر
شبنم
در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب میشود موجهای قلبم یکی پس از دیگری دست بهدامن شب نبض خاطرههایمان را به تپش درمیآورند در مه...
محبوبترینهایِ خوانندهگان وبلاگ
-
آتشین داغیِ تنم را، هدیهی دلبرانم خواهم کرد در عالم خیال با واژهها بازی میکنم، که زیبائی، کم پیدا میشود و اگر نباشد بهیچ قیمتی نمیت...
-
نمونه هائی از BDSM در ادبیات فرهنگ ایران درِ قفس طلبد هر کجا گرفتاریست من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست یار آن بُوَد که صبر کند بر جفای...
-
( یک بوسه گرفت ، برد لب های مرا) پیش از قصهام پیشگفتار کوتاه در مورد چند مهری ، یا چند دلبری برای عزیزان ارجمند (به انگلیسی: polyamory)...
-
شيرين شدم همچون عسل از خود چکيدم مانند بنفشه ها نمیخواستم بهار این زیبائیِ دیوانهگی، پایان پذیرد دیباچه فانتزی دنیای بزرگتر از تصّو...
-
، سکس ضربدری ، یک نوع رابطهی همآغوشیِ توافقی و یکی از زیباترین و لذتبخشترین راه رهائی، از تکرار و یکنواختیِ مهرورزی و سکس است بر اسا...
-
خشونت و ترس در لایههای آشکار و پنهان رفتار هر کدام از ما حکایتی از آیدا قجر خودم را زاده خشونت میدانم؛ از همان وقتی که فهمیدم در «شب ...
-
عشق به همجنس- مائده زمينی آندره ژيد، نويسنده معروف فرانسوی ( 1951 - 1869 ) بیهيچ خودستائی و تصنعی، يا شرموحيائی، من جان خود را در ا...
-
شمردن بلد نیستم دوست داشتن بلدم و گاهی شده یکی را دو بار دوست داشتهباشم دو نفر را یک جا چه کار میشود کرد؟ دوست داشتن بلدم شمردن بلد نی...
-
بخشش در اوج با عطر نفسهایت میان پستانهای من تو، به گل بدل میشوی و آغوش من باغی میگردد گرمای تابستانیِ غنچه در میان لبان شکوفتهی من ...
-
این ابر زلف واله و حیران و سر گران پیچان و نا شکیب ، لرزان و دادخواه ریزنده بر دو شانه چو سیلاب آرزو خیزنده از دو بازوی چون شعلهی گناه مایی...