یدالله موقن
در اندیشۀ سید جواد طباطبایی سنت نقش برجستهای دارد
همین موضوع میتواند دلیلی بر ذهنیت اسطورهایِ او باشد
"شهرام اتفاق گرامی در حال تهیه فایلهای صوتی برای کتابشان
" چهار خوانش از طباطبایی"
است و من هم این فایل را، با عنوان
"دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری"
برای افزودن به فایلهای مذکور تهیه کرده ام
این روزها سخن از "ایرانشهر " و " اندیشۀ ایرانشهری " میرود، گویی، این هم
افیون جدیدی برای بعضیها شده است
شخصی بهنام حسین کاظم زاده که در زمان حکومت هیتلر در برلین بود
مجله ای منتشر میکرد به نام
"ایرانشهر".
او واژه ایرانشهر را مصطلح کرد و حتی آن را به نام خانوادهگی خود افزود
یعنی شد حسین کاظم زاده ایرانشهر
مرحوم سید جواد طباطبایی
این اصطلاح را از حسین کاظم زاده ایرانشهر اقتباس کرده
و دومین نظریهپرداز «ایرانشهری» شد
کاظم زاده ایرانشهر در برلین تحت حاکمیت نازیسم می زیست
و سید جواد طباطبایی هم تحت تاثیر کارل شمیت حقوقدان نازی آلمانی بود
طباطبایی در یک
«سخنرانی در سلسله نشستهای اندیشه و تمدن ایرانشهری ، تهران ،
خانۀ گفتمان شهر و معماری ، نشست بیست و چهارم 11 مهر 1396»
میگوید
“هگل در سال 1820 میلادی گفته است
تاریخ جهان با ایران آغاز میشود، چون اولین دولت را ایرانیان تشکیل داده اند
بنابر نظریۀ هگل، «دولت جدید نطفهاش در ایران بسته شده است و سایر کشورها
مانند چین و مصر، در آن دوران گرفتار نظامهای استبدادی مبتنی بر یک فرد بودند
این کشورها وحدتشان کثرتشان را نمیپذیرفت.»
من معتقدم که مرحوم طباطبایی بههنگام گفتن سخنان بالا مطالب زیر را از کتاب
" عقل در تاریخ "
هگل ترجمه حمید عنایت ( تهران ، چاپ دانشگاه صنعتی، صفحه 311) مد نظر داشته است
" امپراتوری ایران ، همچون امپراتوری گذشتۀ آلمان و مملکت پهناور زیر فرمان ناپلئون
امپراتوری به معنای امروزی این واژه بود؛ زیرا از کشور های گوناگون فراهم میامد
که هر چند ( به شاهنشاهی ایران ) وابستهگی داشتند ،
لیکن فردیت و عادات و قوانین خود را حفظ میکردند ."
و نیز در صفحه 272 همان کتاب آمده است
"( ...) در ایران، یگانهگی جوهری به صورت ناب در آمده است
مظهر طبیعی آن روشنائی است
و (مظهر) روحانیت، نیکی است
این شکل (حکومت) را میتوانیم پادشاهی خداسالارانه بنامیم
وظیفۀ شاه آن است که نیکی را به کار بندد
ایرانیان مردمان بسیاری را به زیر فرمان خود درآوردهاند، ولی همه آنها را آزاد گذاشتهاند
تا ویژهگیهای خویش را نگاه دارند؛ از اینرو حکومت آنان را میتوان همانند امپراتوری دانست
در حالیکه چین و هند در اصول خود بیحرکت ماندهاند،
ایرانیان (نمایندۀ) انتقال راستین (تاریخ) از شرق به غرباند.
همچنانکه ایران نمایندۀ انتقال به بیرون است، مصر نمایندۀ انتقال آزادی یونانی به درون است
در مصر به آن تضادی که رسالت رفعش به عهدۀ غرب است بر میخوریم."
[پادشاهی خداسالارانه ترجمه پادشاهی تئوكراتيك است.]
بنابراین سخنی از این که " دولت جدید نطفه اش درایران بسته شده است " در میان نیست
و برداشت سید جواد طباطبایی نادرست بوده است
ترجمه عبارات فوق : "هنگامی که در باره مبارزۀ یونانیان با پارسها می اندیشیم
یا به فرمانروایی سترگ اسکندر میاندیشیم کاملا آگاهیم که دلبستهگی ما در کدام سوست
ما آرزومندیم که یونانیان از دست بربرها رهایی یابند و احساس علاقه میکنیم
که دولت یونان پابرجا بماند و همچنین برای فرمانروایی احساس علاقه میکنیم
که در مقام فرمانده ارتشی یونانی آسیا را منقاد خویش کرد. "
هگل در بارۀ شیوۀ جنگ ایرانیان با یونانیان درهمان کتاب : عقل در تاریخ "
صفحات 314 -313 می نویسد
"چون سراسر سپاه ایران( ... ) میخواست رهسپار نبرد شود،
نخست فرمان احضار همۀ مردمان آسیایی داده میشد.
هنگامی که همۀ جنگجویان گرد میآمدند،
لشکرکشی با آن حالت ناآرامی و خوی کوچنشینی که ویژۀ پارسیان بود آغاز میشد.
بدینسان بود که ایرانیان برسرزمین سکاها و تراس و سرانجام یونان، که مقدر آن بود
که در آنجا نیروی شگرف ایشان درهم شکسته شود، تاخت بردند
اینگونه لشکرکشی بیشتر بهکوچ کردن میمانست، زیرا خانوادههای سربازان با آنان به راه میافتادند
هرقومی ویژهگیها و ساز و برگ قومی خود را نمایش میداد
و به صورت گروهی رهسپار کارزار میشد
هر یک نظم و شیوۀ پیکار ویژۀ خود را داشت
هردوت از این چشمانداز رنگارنگ بدانگونه که در لشکرکشی بزرگ ملتها
در زمان خشایارشا نمایان بوده پردهای استادانه کشیده است
[گویا دو میلیون تن در لشکرکشی همراه او بودهاند]
با این حال چون این اقوام از حيث نظم و نیز نیرو و دلاوری، نابرابر بودند،
به آسانی میتوان دریافت که چگونه سپاه اندک
ولی آزمودۀ یونانیان که از همان روحیۀ (میهنپرستی) الهام میگرفتند و رهبری بیمانند داشتند
توانستند در برابر آن سپاهیان پرشماره ولی آشفته ایستاهدگی کنند
ایالات میبایست سازوبرگ اسوران پارسی را که در مرکز شاهنشاهی میزیستند فراهم کنند
بابل میبایست یک سوم سازوبرگ را بدهد و از این رو به ظاهر توانگرترین ایالت بوده است
و اما دربارۀ درآمدهای دیگر نیز هر قوم
میبایست که بهترین فرآوردۀ سرزمین خود را به پارس بفرستد
بدینسان عربستان عود میفرستاد،
شام پارچۀ ارغوانی و جاهای دیگر، چیزهای دیگر."
پس بهگفته هگل هنگام لشکر کشی ایرانیان
تمامی ایل وعشیره ظاهرا به جبهه میرفتهاند
گویا چیزی مانند ارتش یا نیروهای مسلح وجود نداشته است
این اظهار نظرهای هگل با آنچه طرفداران
«نظریۀ اندیشۀ ایرانشهری»
از او نقل میکنند
از زمین تا آسمان تفاوت دارند
هگل شیوۀ زندگی ایرانیان باستان را ایلاتی و عشایری میداند.
آیا ساختار جامعه ایران در قرن بیست و یکم ایلاتی و عشایری است؟
کشورهای بزرگ جهان اکنون بر سر تسخیر سیارات منظومۀ شمسی با یکدیگر رقابت میکنند
ولی بعضیها در ایران میخواهند
زندگی عشیرهای ایرانیان دوران باستان را الگو قرار دهند
تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
گویی بویی از روشنگری و اعلامیه حقوق بشر به مشام مرحوم طباطبایی و پیروانش
و نیز به مشام مرحوم علی شریعتی و مریدانش نرسیده است
این گروه را باید کهنهپرستان و گذشتهگرایان و مرتجعانی دانست
که به قدرت تفکر و خلاقیت اندیشۀ ایرانیان امروزی اعتقادی ندارند
در اندیشۀ سید جواد طباطبایی سنت نقش برجستهای دارد
همین موضوع میتواند دلیلی بر ذهنیت اسطورهای او باشد
کاسیرر در کتاب : " اسطوره دولت " صفحه 150 --149 می نویسد
" در همهی جوامع بدوی، سنت قانون نقض ناشدنی و لازم الاجرایی است؛
و اندیشهی اسطورهای نیز جز سنت هیچ مرجع دیگر یا عالیتری نمیشناسد
آنچه در اسطوره بالاترین مقام را دارد و بسیار محترم است،
به سخن والنشتاین یکی از قهرمانان شیلر،
«دیروز جاودان»
است
آنچه هماره بوده است
هماره باز میگردد
آنچه را تا امروز اعتبار بوده است
فردا هم اعتبار است.
شکستن قدرت «دیروز جاویدان» از نخستین و اصلی ترین وظایف نظریهی سیاسی افلاطون شد.
اما در این جا افلاطون میبایست قویترین مقاومت را درهم شکند،
حتی در فلسفهی جدید و حتی به وسیلهی مدافعان بزرگ خردگرایی،
غالباً گفته میشود که رسم و عادت، سازندهگان واقعی زندگی سیاسی و شرایط ضروری آن هستند
هگل در رسالهی تحقیقی خود که دربارهی روشهای علمی
در بررسی حقوق طبیعی است میگوید
" تلاش فرد برای رسیدن به اخلاقی از آن خود،
عبث و بیهوده است و بنابر سرشت واقعی اخلاق دست نیافتنی
دربارهی اخلاق، تنها گفتهی درست، گفتهی داناترین مردان باستان است
اخلاقی بودن، یعنی زندگی کردن طبق سنتهای اخلاقی کشور خویش."
اگر این گفته درست میبود،
نمیتوانستیم افلاطون را جزو داناترین مردان باستان محسوب کنیم؛
زیرا وی همواره این نظر را رد میکند و به آن حمله میبرد.
وی اعلام میدارد که بنا نهادن زندگی سیاسی و اخلاقی بر پایهی سنت
به معنی برپاداشتن آن بر ریگهای روان است
افلاطون در کتاب خود، فیدروس میگوید:
هر کسی که به قدرت سنت اعتماد کند و فقط با عمل و رسم پیش برود،
مانند کوری عمل میکند که باید با دست ساییدن راه خویش را بیابد."
اما نباید از حق گذشت
که مرحوم طباطبایی روانشناسی بعضی از ما ایرانیان را خوب شناخته بوده است
حرفهای گنده گنده و توخالی ولی دل خوش کنک زدن
تا تخیل را تحریک و شخص را مجذوب گویندهاش کند
طباطبایی مینویسد:
«در اندیشه سیاسی تُماس قدیس، سیاست، به عنوان حوزه تامین مصالح مرسله،
اگر به درستی فهمیده شده باشد، عین دیانت است.
..در واقع، پادشاه خدای روی زمین است و چنانکه گفته خواهد شد،
در تدبیر امور دنیا اقتدار یا ولایت مطلقه دارد
و این ولایت را خداوند از طریق مردم به او تفویض کرده است
تا آنان را به کمالی که برای زندگی در دنیا مقدر شده، هدایت کند.»
(طباطبایی : مفهوم ولایت مطلقه در اندیشۀ سده های میانه ،
نشر نگاه معاصر ، ، 1381صفحات 38 و 39 )
ونیز میگوید
" از نظر آکویناس پادشاهی مطلقه بهترین نوع حکومت است
که در آن
«یک فرد ، فرمانروا و او شبانی باشد که در جستجوی خیر عمومی جمع است
و نه نفع خصوصی خود.»
(طباطبایی : ماخذ پیشین صفحۀ 33)
مرحوم طباطبایی طبق معمول سخنان توماس آکویناس را تحریف و مسخ کرده است
اصطلاح " ولایت مطلقه " اصطلاحی مختص تشیع است نه مسیحیت
از اینرو به کار بردن آن در مورد اندیشه سیاسی توماس آکویناس خلط مبحث کردن است
کاسیرر در کتاب " اسطوره دولت " صفحه 189 درباره اندیشه سیاسی توماس آکویناس مینویسد
"توماس آکویناس اعلام کرد که مردمان ملزم به اطاعت از فرمانروایان اند؛
اما این اطاعت مشروط به جاری بودن قوانین عدالت است،
بنابراین افراد ملزم به اطاعت از فرمانروایان ظالم یا غاصب نیستند.
گرچه قانون الاهی فتنه را منع کرده است اما ایستادهگی در برابر فرمانروایان ظالم
یا غاصب، یعنی سرپیچی از فرمان «ستمگر»، قیام یا فتنه محسوب نمیشود
بلکه عملی قانونی [یا مشروع] است. "
بعضی ها معتقدند که طباطبایی سلطنت طلب بوده اما نه یک سلطنت طلب معمولی
بلکه سلطنت طلبی که به فره ایزدی شاهان اعتقاد داشته و برای آنان مقام ولایت مطلقه قائل بوده است
به قول هگل در ایران باستان نوع حکومت " پادشاهی تئوکراتیک " بوده است.
در پادشاهی تئوکراتیک دین و حکومت در هم تنیده شده اند و از یکدیگر جدا شدنی نیستند
طباطبایی هم هوادار چنین حکومتی بوده است.
و بازهم به قول هگل
"در شرق فقط یک نفر آزاد بوده و هست
" طباطبایی هم خواهان چنین پادشاهی بوده است
پس ادمی بوده است سنتپرست و گذشتهگرا با ذهنی پیشمدرن و ضد روشنگری
کاسیرر در کتاب " فلسفه روشنگری " ( صفحات ۲۷۷ و ۲۷۸) می نویسد
"ولتر میگوید در عصری زندگی میکنیم که خرد هر روز بیشتر از روز پیش
هم در کاخهای مجلل بزرگان مهمان است و هم در فروشگاه های شهروندان و حجرۀ بازرگانان
این پیشرفت توقف ناپذیر است
و سرانجام میوههای خرد خواهند رسید و باید هم برسند
احترام به گذشته و سنت نباید مانع چیدن این میوه ها شود،
زیرا قانون اساسی جهان عقلی این است
که این جهان تنها هنگامی وجود پیدا میکند و مستقر میشود
که هر روز آن را از نو بیافرینیم
«زمانهای گذشته چنان اند که گویی هرگز وجود نداشته اند
همیشه ضروری است که از نقطهای که در آن ایستاده ایم
و ملت ها بدان رسیده اند آغاز کنیم.»
این گفته برخاسته از اندیشههایی است
که فقط ولتر میتوانست آن را با چنین ایجاز و وضوحی بیان کند
این جمله گویای تمام اعتقادات و گرایشهای عقلی عصر روشنگری است
سید جواد طباطبایی می نویسد :
" از سدهها پیش، نویسندهگان بنیادگذار سیاسی جدید ازهابز تا روسو و بسیاری پس از آنان
گفته اند که در مناسبات میان ملتها وضع طبیعی هرگز از میان نمیرود ."
( طباطبایی : ملت ، دولت و حکومت قانون ؛ جستار در بیان نص و سنت
تهران ، ، مینوی خرد ، 1398 ، صفحات 312 - 313 ).
در اینجا وضع طبیعی یعنی
"ملت ها گرگ یکدیگرند."
این نقل قول کاملا نادرست است.
نخست این که روسو هیچ گاه سخن از این که " انسان در وضع طبیعی گرگ انسان است" نزده است
فقط هابز گفته است که : " در وضع طبیعی انسان گرگ انسان است " یعنی پیش از تشکیل حکومت
طباطبایی میگوید هابز و روسو و نیز بسیاری دیگر از نویسندهگان سیاسی
گفته اند
" ملت ها گرگ یکدیگرند. "
در عصر اینترنت میتوان به سایت گوگل رفت و پرسید
آیا هابز گفته که : ملت ها گرگ یکدیگرند ؟
پاسخ گوگل به من :
“There are three reasons for conflicts appear in Thomas Hobbes' state of nature: competitiveness, diffidence, and glory. These characteristics lead people to fight one another for material gains, safety, and reputation. Ultimately, people need to create a government to protect themselves from one another.”
ونیز
“Hobbes also considers humans to be naturally vainglorious and so seek to dominate others and demand their respect. The natural condition of mankind, according to Hobbes, is a state of war in which life is “solitary, poor, nasty, brutish, and short” because individuals are in a “war of all against all.”
سخن از افراد یک جامعه در وضع طبیعی است نه جنگ میان ملتها.
هابز میخواهد با این فرضیه که در وضع طبیعی - یعنی پیش از تشکیل حکومت - افراد با هم میجنگند
پس باید حکومتی برقرار شود تا جلو تجاوز افراد را به یکدیگر بگیرد
قرار داد اجتماعیِ خود را مطرح کند
مرحوم طباطبایی گویا ذهیت جهادی داشته و این عبارات را جعل کرده است
سخن آخر
آیا این نقد ها برذهن پیروان مرحوم طباطبایی اثری دارند ؟
من به شخصه گمان نمیکنم.
با نقل قولی
از کتاب ارنست کاسیرر : " اسطوره دولت " صفحه 422 بحث را پایان میدهم
" از میان بردن اسطورههای سیاسی فراسوی توان فلسفه است ؛
زیرا اسطوره از لحاظی آسیب ناپذیر است
استدلالهای عقلی بر آن بی اثرند و نمیتوان آن را با قیاسهای منطقی ابطال کرد.
اما فلسفه میتواند خدمت مهمی دیگری انجام دهد
فلسفه میتواند به ما کمک کند تا خصلت دشمن را بفهمیم
برای نبرد با دشمن باید او را شناخت
شناختن دشمن یکی از نخستین اصول یک استراتژی منسجم است
شناختن دشمن فقط دانستن ضعفها و نقایص او نیست
بلکه شناختن نیروی او نیز هست.
همهی ما دچار این خطا بوده ایم که نیروی اسطوره را دست کم بگیریم
هنگامی که برای نخستین بار اسطورههای سیاسی را شنیدیم آنها را آن قدر پوچ،
ناهمساز، تخیلی و مضحک یافتیم که به دشواری توانستیم بر ارزیابی خود غلبه کنیم
و آنها را جدی بگیریم
اکنون برای همه ما روشن شده است که ناچیز گرفتن نیروی اسطوره، اشتباه بزرگی بوده است.
این اشتباه را نباید دوباره تکرار کنیم
بلکه باید منشأ، ساختار و روشها و فن اسطوره های سیاسی را
به دقت مطالعه کنیم
و دشمن را رو در رو ببینیم تا دریابیم که چگونه باید با او بجنگیم."
منبع تلگرام نویسنده