پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۲ اسفند ۲۵, جمعه

اشتیاق

 




تن با نسیم نرم پگاه می‌شُویم
روی چمن‌زار سینه‌ات 
آرام می‌گیرد
راز اشتیاقم

پیرهن عشق از نفس‌های تو
 تن  می‌کنم
دنیا گم می‌شود

ستاره، مهتاب
دریا، فانوس
عطر تنم در سرانگشتان تو
فَوَران شبنم
بهار
همه 
شعر می‌شوند قبل‌ از سُرودن
لُخت اگر شوم

زیباترین‌های عمرم را می‌شنوم
در زبان سکوت تو
از خاموشیِ لبانت،
وقتی به‌‌ لکنت می‌افتم
آزاد می‌شوند
واژه‌‌ ها‌ از بند قاب 

لحظه‌ای‌ست  ورای زمان
رازوَرزانه‌گیِ بازوانت،
 فاصله را می‌ربایند

راه من رها می‌شود
زیبائی‌ام را در چشمان تو می‌بینم
مثل عطر گل در قلب غنچه

خانه در آب دارم
خیسم
 از رویای موج دل‌باخته‌گیِ تو

رهگذر


تنانه‌گیِ شعر فروغ


 چکیده
شعر فروغ مستند تکوین تاریخیِ زنان 
در جامعه‌ی خاورمیانه‌ی سده‌ی گذشته هم می‌تواند باشد.
 یکی از تم‌های مکرر در شعر او عشق از دیدگاه/ راوی زن است. 
در شعر تغزلی فروغ، رابطه جنسی دو انسان نه با باه بل‌که با ثنویت باه/ گناه تبیین می‌شود. 
گناه با تلقین و تهدید خویشان فروغ گاهی تبدیل 
به خودشکنی و توهین بخود می‌شود 
که در شکنجه سفید در نظام زندان‌های سده‌ی 20م بکار می‌رود. 
در این نظام شخصیت فرد با تعرض، تهدید، توهین شکسته شده 
تا جایی که فرد خود به حقارت و خبط خود اذعان می‌کند.


دکتر بیژن باران
مقدمه
 در خاورمیانه، شعر تنانه‌گی از قرون وسطا کلا برای مرد،
 بویژه اشراف، وجود داشت. 
درعصرمدرن با ابراز فردیت زن، تنانه‌گی و حق لذت زن هم مطرح می‌شود. 
در فرهنگ گذاری عامل گناه در ذهن زن 
به‌‌هنگام- چه پیش از، چه در حین عمل، چه پس از رابطه جنسی 
 با اعتقادات سنتی می‌آمیزد.
منظور از تنانه‌گیِ غرایز مربوط به صیانت تن
 از جمله پندار و رفتار مربوط به باه، لذت، انگیزه‌ی جفت‌یابی می‌باشد. 
بیان تنانه‌گی در ادبیات را بستریات و اروتیزم هم، می‌توان نامید. 
ادبیات بیان کلان/ ماکرو پندار، گفتار و رفتار انسان است. 
در سده‌ی 21م می‌توان این 3 مقوله را به برخی 
هورمون‌های ریز/ مایکرو درونریز تن نسبت داد.
تستاستروم و استروژن 2 هورمون جنسی در غدد ادرینال، بالای 2کلیه، انسان اند
 که در مرد در بیضه و در زن در تخمدان ترشح می‌شوند؛ 
با گردش خون بر کارکرد اعضای دیگر بدن
 مانند ضربان قلب، تعریق پوست، نرخ تنفس اثرگذار ند. 
مقدار این مواد شیمیایی در تن جوان بیشینه اند
 و بر پندار و رفتار اجتماعی انسان اثر گذارند. 
تجلی آن‌ها را در مقاربت جنسی، زایایی، کارکرد شناختی در مغز، تغییرات تن 
از نوع رویش مو، کلفتی صدا، حجم عضله در بلوغ می‌توان دید.
در تنانه‌گی انسان 2 نکته مد نظر است: 
1
 تفاوت تنانه‌گی بین زن و مرد،
 2
تنزل تنانه‌گی درانسان پس از جوانی. 
زوج‌‌یابی در مرد در رفتار اجتماعی او بطور فعال دیده می‌شود 
که در اجتماع به‌شکار زن توجه دارد.
 استروژن در تن زن بیش‌تر از مرد تولید می‌شود. 
در جوانی نسبت این 2 هورمون 50 به 1 است. 
گویا سطح ترشح تستاستروم در زن غیر از سن او، 
به مرتبت و شغل اجتماعی او نیز بسته‌گی دارد. 
این 2 هورمون در زن بر توان 
عضلات، استخوان‌ها، انگیزه‌ی جنسی، لبیدو/ جذبه‌ی آمیزش اثرگذارند.
تاثیر این 2 هورمون در شعر فروغ بطور تقویمی بخوبی مشهود است: 
1
نوجوانی، ترشح 2 هورمون بیشینه بوده؛
 با تاثیر بر پندار و توجه ذهنی به باه، در تقابل با گناه اعتقادی،
 در 3 کتاب اول فروغ بسآمد تنانه‌گی بیش از 2 کتاب آخر اوست.
 در میان‌‌سالی، فروغ به نوعی وارسته‌گیِ عرفانی و عدم توجه به تنانه‌گی میرسد.
در عین حال مقام اجتماعی او
 بعنوان شاعر اجتماعی و کارگردان فیلم هنری بر تم تنانه‌گی تاثیر می‌‌گذارد
 بقول آمریکایی‌ها به صندلی عقب راننده می‌رود.
 ولی هنوز استعارات تنانه‌گی در شعر ظاهر می‌شوند.
 البته این‌هم یک نکته مترقی در خود دارد: 
زیرا در جامعه‌ی گذاری با بقایای فرهنگ پیشامدرن قبیلوی، 
ورود بیان تنانه‌گی از دید زن مدرن و مترقی 
یعنی در جهت تکوین تاریخ- است.
شعر فروغ جاده‌ی بصیرت به زندگی است.
 برای نبوغ ژنی هنری و ذهن پژوهنده‌ی او،
 تحصیلات رسمی ارزش چندانی نداشت. 
فروغ اعتماد و شگفتی surprise را با هم داشت 
تا در زندگی از پس ناخوشی، حادثه، صانحه- آنچه که
 برنامه ریزی را مختل می‌کند- برآید. 
او هدفی متعالی یعنی شاعری بزرگ بودن در زندگی داشت؛
 در عین حال به‌جستجوی نیمه دیگر خود برای رسیدن به هدف فعالیت می‌کرد.
اگرچه او خود را از کمال دور می‌دید؛ 
ولی شعر را برای بیان دردهای خود و اجتماع به‌زبانی زیبا گزیده بود. 
شعر او با کنجکاوی، خلاقیت، استعداد دایما در تکاپو بود. 
او با شعر، شکست‌‌ها و حرمان خود را ترمیم می‌کرد:
 از محرومیت ملاقات فرزند با پذیرش این واقعیت،
 از طلاق تا رسیدن عشق جدید، 
از طفیل پدر تا استقلال مالی، از پاره کردن غزل‌هایش
 در بلوغ تا گرفتن جوایز هنری بین الملی.
در جوامع مدرن، یک دوره پیش از ازدواح
 به آمیزش با طرف دلخواه date یا قرار وجود دارد 
که طرفین باهم از لذت‌های جوانی و تنانه‌گی سیراب می‌شوند. 
معمولا در جامعه گذاری، برخی از ازدواج‌ها بطلاق می‌‌انجامد؛ 
طرفین در میانسالی با پدیده date آشنا می‌شوند؛ 
حود را در آن غرق می‌کنند.
ولی گاهی هم تاسف نوجوانی خود را در محرومیت از این پدیده می‌خورند 
که مزه شور آمیزش را نچشیده اند. 
سفید کفن و لباس عروسی هر 2 لذت تنانه‌گی را حرام می‌کنند. 
فروغ می نویسد: 
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود؟ 
شعر پنجره، کتاب ایمان بیآوریم.
خیره‌گی در رازهای جسم/ آن روزهای آشنایی‌های محتاطانه،
 با زیبایی رگ‌های آبی رنگ.. 
از شعر آن روزها، 
کتاب تولدی دیگر، ص 6.
 فروغ دم خیامی را خوب درک کرده؛ با حیای زنانه و بیان بدیع می‌گوید: 
آَشیانه جستجو نمی کنم/
 در تنی که شبنمی است/ 
روی زنبق تنم
 روی خاک، کتاب تولدی دیگر، ص 18.
 این سلسله اشعار نیاز به واشکافی سوا دارند.
در این‌گونه نقد- موتیف‌های شخصیتی، اعتقادی، فرهنگی، روانی، 
غریزی که تجریدی اند؛ 
با ترکیبات کلامی و استعارات بدیع فروغ تبیین شده اند
در آثار فروغ حفاری می‌شوند. 
این تجریدات بقرار زیرند: 
نجابت و شرف فرهنگی، 
حشر غریزی یک شبه، 
رک گویی شخصیتی، بی پرده گویی صمیمی، عفت/ شرافت اعتقادی. 
حتی رابطه مازوخیستی از نوع زیر را باز کرد: 
هر که دل‌داده شد به دل‌دارش
نه نشیند به قصد آزارش. 
شعر سفر، کتاب تولد دیگر، ص 21.
باه. توصیف این واژه و روند شکل گیری از آشنایی تا جدایی 2 طرف
 درهم‌بستری در چند جستار دیگر در باره‌ی اروتیزم
 خیام، فروغ، زیبا کرباسی 
به تفصیل آمده که می‌توان با جستجوگر گوگل این منابع را یافت. 
در باره‌ی موضوع فعلی تنانه‌گی در اشعار فروغ، 
مفصل‌های مربوط به مرحله‌های روند باه 
گاهی مستقل از گناه و اغلب آغشته به گناه آمده اند.
در جامعه‌ی گذار از فرهنگ پیشامدرن به مدرن 
مرد جلوتر از زن به رهایی جنسی خارج از سنت رسمی می‌رسد. 
مفصل‌های بستریات در شعر فروغ فراوانند؛ ولی اغلب با احساس گناه تنیده اند. 
یک نمونه این گونه التقاط را در شعر گریز و درد، 
کتاب اسیر 1331 می‌توان دید. 
در این شعر مرد دغدغه وجدان نداشته؛ 
ولی زن نجاست بوسه بر لب در لحظه حشر را با اشگ نجابت منزه می‌کند. 
این رفتار منزه طلبی بنا به الگوی فرهنگی مرد- بیان شده
 در آثار ژید- برای زن بخاطر 
عامل وابسته‌گی اقتصادی غامض‌تر است.
در جامعه‌ی گذار، زن نوجوان چشم‌پوشی از غرایز جنسی فردی
 خود را در کفالت پدر در برابر هزینه زندگی خود تاخت می‌زند. 
لذا وجدان در برگیرنده‌ی عامل ترس، از دست دادن ماواء
 یا آبروی بی خانمانی، نیز می‌باشد. 
از اینرو نوجوان مونث محتاط‌‌‌‌‌‌تر از نوجوان مذکر
 در روابط جنسی خود را درگیر می‌کند. 
در این شعر فروغ نوجوان رابطه‌ی جنسی مدرن 2 جانبه من و طرف نداشته 
بل‌که در مثلث عشق تنانه- ملامت وجدان- بوسه طرف سروده:
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بی‌اميد
در وادی گناه و جنونم كشانده بود
رفتم، كه داغ بوسه‌ی پر حسرت ترا
با اشك‌های ديده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در اين سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده‌ی خموشیِ و ظلمت، چو نور صبح
بيرون فتاده بود يکباره راز ما..
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم..
نالان ز كرده‌ها و پشيمان ز گفته‌ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم.
گناه. در شعر گریز و درد ثنویت باه/ گناه با استعارات زیبای حسی 
تصویر شده اند 
که می‌توان شعر را به 2 تم/ موضوع تقطیع کرد. 
این 2 تم عذاب اخلاق سنتی و غریزه لذت ذاتی در ذهن فروغ 
باهم تلاقی می‌کنند؛ 
این ثنویت پاکی/ بزه در امتداد ثنویت زرتشت در 3 هزار سال پیش است. 
رابطه تبین ثنویت زرتشتی 
بر اساس 2فصل اقلیمی تاب/ زم {ستان}، اوضاع جغرافیایی- انسانی فلات ایران 
فرصتی دیگر می‌طلبد.
خود نام شعر گریز و درد هم دارای ایهام است. 
آیا درد عذاب وجدان ناشی از برخورد اعتقادی پیآمد لذت، یعنی ندامت است 
یا آگاهی ناشی از حذر از غریزه لذت بخاطر اعتقادات سنتی؟ 
یعنی "درد" صرف نظر از باه، بخاطر خطر و حفظ آبروی انسان 
در محیط خشن ناموافق شاید از منشاء غریزه جهان‌شمول گریز ناشی می‌شود. 
در شعر گناه، گریز و درد- جاپای آندره ژید در فلسفه گریز از خوشی 
 در مائده‌های زمینی 
و سکه سازان- را می‌توان دید که ضرورتا تقلیدی می‌تواند نباشد. 
این گریز از لذات تنانه
 بویژه در راهبه‌های کاتولیک مسیحی و عرفان مذکر خاور میانه هم دیده می‌شود.
در شعر فوق مفصل‌های مربوط به گناه بسیار موجز
 و حسی آمیخته با محرکه‌ی ترس و غم 
با استعاره "آب دیده"/ اشگ بیان شده اند. 
رک به مفصل دوم این بیت: 
رفتم که داغ بوسه‌‌ی پرحسرت تو را
با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم. 
یکی از ندامت‌های وجدان، فکر در باره‌ی رفتاری مغایر
 با آموزه‌های خانواده‌گی می‌‌باشد.
در فروغ ترس از پدر با اوراد مذهبی محیط التقاط یافته؛ 
در شبکه عصب کورتکس مغز او، 
قسمت اعتقادات و اخلاق، بر توان تصمیم‌گیری رفتاری او اثرگذار است. 
شعر دیوار در کتاب دوم فروغ بهمین نام به تناقض اخلاق سنتی با واقعیات جامعه‌ی گذاری می‌پردازد. 
در نسخه پی د اف این شعرها تاریخ و محل سرایش ندارند. 
در تعدادی از اشعار این گریز قبل از باه یا بعد از آن 
یک مشغله ویرشی ذهنی obsessive فروغ است.
هتاکی خانواده‌گی، شاید بددهنی پدر فروغ، فحاشی مادر شوهرش،
 نیز تهدید شوهر را در بر می‌گرفت. 
شوهر با نوعی خودآزاری، فتیشیزم، تقاص، اعتقادات سنتی، 
پوشه‌ای از بریده‌های مجلات و روزنامه‌ها 
حاوی جنجال‌های نشریات درباره‌ی هوس‌بازی فروغ تهیه می‌کرد. 
جنجال‌های بازاری مجلات و بی‌قانونی برای تعقیب کذبیات آن‌ها در ذهن مستعد شاعر طنین انداخته؛ 
او را در تنهایی مغلوب این حس گناه، عذاب وجدان، ملامت خود می‌کرد؛ 
او را به گریز از مردسالاری غالب در جامعه می‌کشاند. 
شوهرش تهدید می‌کرد که با بلوغ فرزندش این پوشه کذایی
 دال بر جنجال‌های بازارگرمی نشریات را 
که او برابر حقیقت قرار می‌داد-به پسرش خواهد داد.
خانم حائری، همسر سابق شاملو، معلم و دوست فروغ می‌نویسد: 
همسرش تمام مطالبی كه در مورد او مي‌نويسند، در پوشه‌اي جمع آوري مي‌كند 
تا روزي كه فرزند آن‌ها بزرگ شد به او بدهد و بگويد اين مادر توست. 
البته این جنجال‌های نشریات نمی‌توانند برابر حقایق اثبات شده
 در دادگاه قضایی قرار گیرند.
دادن پوشه حاوی بریده‌های نشریاتی درباره‌ی جنجال‌های فروغ بدست فرزندش
 نتیجه مفیدی در بر داشت. 
کتابی حاوی نامه‌های فروغ به شوهرش را کامیار با کمک
 شاعر طنز نویس عمران صلاحی نشر کرد. 
این کتاب به فهم شخصیت و تغییر رویه فروغ در بازه‌ی زمانی پیش از ازدواج و پس از طلاق کمک می‌کند.
در خاطره‌ی دیگر از خانم حائری در زیر،
 تاکید روی وجدان اجتماعی فروغ شده است. 
این وجدان ناظر اعمال فروغ و منبع حس گناه در او بود. 
فروغ اعتیاد یک شاعر خوش قریحه را مخل خلاقیت او
 در شعر زبان فارسی می‌دانست. 
در این‌جا اعتیاد برخی ادیبان و صداقت فروغ آمده اند. 
روشن است که با پرخاش به معتاد در جمع دوستان، اعتیاد التیام نمی‌یابد. 
اعتیاد در شبکه عصب- هورمون مغزی مربوط به وابسته‌گی به مواد 
در فرد به دلایل ارثی یا محیطی می‌باشد 
که با پرخاش شفا نمی‌یابد. 
خاطره‌ی دوم یعنی کمک به دیگران، زنده‌گی و ظاهر ساده، 
طبع بلند فروغ را تایید می‌کند.
خانم حائری ادامه می‌دهد: 
شبي را بياد دارم كه فروغ به منزل مهري رخشا، 
نقاش ساکن ایتالیا، آمده بود، تازه از سفر اروپاييش – شاید 1337- برگشته بود. 
آنشب آقاي شفا، صادق چوبك، عماد خراساني و دوستاني ديگر
 نيز حضور داشتند. 
فروغ حمله‌ی بی‌رحمانه‌اي عليه عماد خراساني 1299-1382 غزلسرا، 
شروع كرد و مي گفت: 
عماد چرا تو بايد اينطور خودت را اسير اعتيادت كني
 كه در نتيجه در كار شعر هم بجايي نرسي. 
حيف از تو نيست كه هنوز از آه و ناله‌هاي قلابیِ عهد دقيانوس شعر ايران دست بر نمی‌داري؟
فروغ آنشب مهماني را بر هم زد. عماد كه رنجيده بود مهماني را ترك كرد. 
مهري هم سخت ناراحت شد. او به فروغ بشدت اعتراض كرد 
و گفت: تو چرا عمدا همه را می‌رنجاني؟ 
چرا جلسات مهماني را هميشه بر هم می زني؟ 
چرا با عماد اينطور بر خورد كردی؟ 
فروغ خيلي ساده گفت: "او نبايد خود را اينطور اسير اعتيادش بكند. 
او به خودش و شعر فارسي بد مي‌كند. 
چرا يك چنين چيزي را بايد پنهان كرد؟ 
پنهان كردنش كه خيلي بدتر است.
فروغ هميشه پوششي ساده و بسيار مرتبي داشت. 
از آرايش‌هاي تند كه مختص به عروسك‌ها می‌دانست امتناع می‌كرد. 
زندگي بسيار ساده‌اي نيز براي خودش فراهم كرده بود. 
عجيب هر چه داشت به ديگران مي‌بخشيد. 
اغلب اوقات در طول هفته‌ی اول تمام درآمد ماهانه اش را
 صرف آدم‌های نيازمند می‌كرد. 
مابقي هفته‌ها را در شرايط بسيار سختی به سر می‌برد.
حتي زمستان‌هايي پيش مي‌آمد كه هزينه خريد سوخت را براي روشن كردن بخاري نداشت. 
سخت و می‌توانم بگویم اصلا كمك كسي را هم نمي‌پذيرفت. 
وقتي به او اعتراض مي‌كردم. 
می‌گفت: 
"نمی‌تواند- وقتی می‌داند انسان‌های هستند
 آن‌چنان نيازمند- راحت بنشيند و زندگی‌كند.
" طوسی حائری درباره‌ی فروغ
 http://forougham.blogfa.com/post-69.aspx
در فاصله جدایی از شوهر خود، در بازه زمانی 31-35 یعنی تاریخ نشر 2 مجموعه شعر اسیر و دیوار، 
در شعر گناه از کتاب اسیر مشغله ذهنی بزه اوج می‌گیرد. 
در این‌جا گناه مترادف هم‌بستری خارج از ازدواج رسمی
 و صیغه محضری می‌باشد. 
در شعر هرجایی مقوله گناه ذهنی به مقوله روسپی‌گری اجتماعی وصل می‌شود.
در شعر هرجایی جنبه فقر و ستم بر زن مسکوت می‌ماند؛ 
بصورت توهینی خودشکن بکار می‌رود. 
شاید این واژه طنین هتاکی اطرافیان در ذهن فروغ بود
 که بصورت تم شعری درآمد. 
این اسم با واقعیت قلبی او باید قیاس شود. خودخواری در شعر هرجایی، 
کتاب اسیر 1331، در اوج ماجرای جدایی و طلاق، طنین توهین و تلقین اطرافیان در شعر فروغ است. 
این هتاکی خانوادگی منجر به پذیرش این توهین بخود با خودشکنی شد 
که رابطه با حجب، بی پروایی در حقیقت، انسانیت او دارد:
از پیش من برو که دل‌آزارم
ناپایدار و سست و گنه‌کارم
در کنج سینه یک دل دیوانه
در کنج دل هزار هوس دارم
قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم به خلوت بیگانه
تو از شراب بوسه‌ی من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه
عشق تو همچو پرتو مهتاب است
تابیده بی‌خبر به لجن‌زاری
باران رحمتی است که می‌بارد
بر سنگلاخ قلب گنه‌کاری
من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم ای فروغ سعادت‌بخش
دیر است این زمان، که تو تابیدی
دیر آمدی و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم
تن را "لجن زار، ناپاک، بدنام" خواندن
اوج تازیانه‌های زبانی محیط قبیله ای– گذاری دهه 30 تهران می‌باشد. 
در شعرهای قبل و بعد، فروغ استعاره "زنبق تنم" را بکار برده 
که زیبایی و گذران گل را تداعی می‌کند. 
ولی در کشمکش طلاق و تنهایی،
 او به کاربرد استعاره "لجنزار" برای تن کشیده می‌شود. 
روند توهین و تلقین در شکستن عزت نفس
 شخصیت فرد را او در آثارش تبیین می‌کند. 
این خودخواری نتیجه شکنجه سفید لفظی 
و تهدید خانوادگی بویژه پدر، مادرشوهر، 
بنوع تلویحی و ضمنی شوهر، جنجال‌های مجلات می‌بود.
تلقین و تکرار ناسزا روی "اسیر" اثر گذاشته؛ غرور او را بخود چرکین می‌کند. 
در شکنجه سفید نظام زندان در تمام کشورها سوای خشم بازجو – با تلقین و توهین شخصیت زندانی را می‌شکند. 
لذا شعر فروغ مستندی مبین این روال خشونت
 در جامعه گذاری در خاورمیانه است. 
این آثار فروغ نیاز به تتبع جامعه شناسی و روانشناسی دارند. 
نشر شعر زیر در تهران اواخر دهه 30 مثل توپ ترکید:
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
در آن خلوت‌گه تاریک و خاموش
نگه کردم به‌چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش‌های چشم پر نیازش
در آن خلوت‌گه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب‌هایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
فروخواندم به گوشش قصه عشق
ترا می‌خواهم ای جانانه‌ی من
ترا می‌خواهم ای آغوش جان‌بخش
ترا ای عاشق دیوانه‌ی من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه‌اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می‌دانم چه کردم
در آن خلوت‌گه تاریک و خاموش
در چند سال آخر عمرش، گناه و ندامت به اشمئزاز از برخی شاعران
 مرد ول معطل تهران تبدیل شد. 
این شاعران حراف خودشیفته با چند کتاب بچاپ رسیده؛ خود را مکتب ساز دو‌نیم نفری می‌انگاشتند. 
او در این دوره بسیار احساس تنهایی می‌کرد، از شعر تنها صداست، 
کتاب ایمان بیاوریم:
و روز وسعتی است
که در مخیله‌ی تنگ کرم روزنامه نمی‌گنجد..
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلول‌های فاسد را خواهد کشت..
نامرد، در سیاهی
 فقدان مردیش را پنهان کرده است..
همکاری حروف سربی
 اندیشه‌ی حقیر را نجات نخواهد داد.
این شاعران جیره خوار دولتی با حقوق ماهانه، 
نشر اشعار خود در مجلات دوستان، برنامه رادیویی ساواک- پذیرفته، 
خود را علامه دهر جا می‌زدند.
 ولی جز چند مجموعه شعر و وفور حرافی رسانه‌ای چیز دیگری نداشتند.
فروغ از مردان تهران توقع ایده‌آلی داشت؛ 
زیرا فروغ در رشد ذهنی تصاعدی 
خیلی زود مرد مورد نظر خود را از نظر ادبی-هنری پشت سر می‌گذاشت. 
این رشد در مرد عقده حقارت و در فروغ کسلی تولید می‌کرد. 
آن‌ها عمق رابطه‌ای را نداشته که فروغ انتظار داشت؛ 
هنر و شعر را با عیاشی و اعتیاد می‌آمیختند. 
نکته دیگر تضاد ذهن منزه-طلب پرهیزگار
 بخاطر کمال آیده‌آلی با تن لذت طلب جوینده بخاطر هورمون‌های جنسی است.
جامعه‌ای که زنان حقوق مساوی با مردان نداشته؛ مردان از امکانات
 تا چند هم‌سری قانونی، صیغه محضری،
 نشمه‌ی متکی به مقرر پولی مرد مرفه‌الحال 
برای اطفای شهوت برخوردارند
عرصه بر شاعر زن یا هنرپیشه زن تنگ می‌شود. 
برتری امکانات مرد در جوامع پیشامدرن، 
چشم‌چرانی در چارراه استامبول، اعتیاد به مشروب و مخدرات در محافل مرفه، 
فشار جنسی کارفرما بر زنان، 
حتی استادان مذکر بر دانشجویان زن و نیز در زندان‌ها، 
تنها چند نمونه در اجتماع اند. 
در چند مفصل زیر عذر برای جدایی و بیقراری برای دوست‌یابی در شعر فروغ دیده می‌شوند:
در منی و اين‌همه زمن جدا
با منی و ديده‌ات بسوي غير
بهر من نمانده راه گفت‌گو
تو نشسته گرم گفت‌گوی غير
غرق غم دلم بسينه می‌طپد
با تو بی‌قرار و بی‌تو بی‌قرار
واي از آن دمي كه بي خبر ز من
بركشی تو رخت خويش ازين ديار
سايه تو ام بهر كجا روي
سر نهاده‌ام به زير پاي تو
چون تو در جهان نجسته‌ام هنوز
تا كه بر گزينمش به‌جای تو
در 3 مصرع فوق از شعر 
نغمه درد، کتاب دیوار، 
گرایش به وسواس برای زاغ طرف را چوب زدن 
با استعاره "سایه تو ام" نوعی ویرش تعقیب طرف stalking دیده می‌شود. 
حتی حسادت در مفصل اول هم با رابطه مثلثی من-طرف- غیر دیده می‌شود.
پس از گرمی نزدیکی در شعر سرود زیبایی، 
سردی بی اعتنایی به طرف در شعر راه دور در 2 مفصل زیر می آیند:
در سکوت معبد هوس
 خفته ام کنار پیکر تو بی‌قرار
جای بوسه‌های من بروی شانه هات
همچو جای نیش آتشین مار. 
نوامبر 56-رم، شعر سرود زیبایی، کتاب عصیان، ص 116 .
وای برمن که ندانستم از اول
 روزی آید که دل آزار تو باشم.
بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم
نه درودی، نه پیامی، نه نشانی.
 8 ژانویه 1957- مونیخ، شعر از راه دور، کتاب عصیان، ص 105 .
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
 من ز شرم شکوفه لبریزم. 
شعر جنون، کتاب عصیان ص 122
تناقض فرهنگی گناه در استعاره "دل گمره" در تقابل با غریزه باه 
در استعاره "شکوفه لبریزم" قرار می‌گیرد. 
در ذهن زن خاورمیانه‌ای تناقض بین تعرض به عفت و عصمت دینی
 گناه و غریزه طبیعی باه بر رفتار او اثر می‌گذارد. 
این ثنویت تنها وقتی طرف در گوشه دنجی گیر می‌کند، حل می‌شود. 
در این گوشه، زن با مهر و هدیه مات می‌شود؛ 
حجب و حیای قبیلوی زن بنفع غریزه در لحظه لغزش/ آمیزش زایل می‌شود.
زن تسلیم غریزه خود، جذبه طرف، فشار و محاصره لحظه می‌شود. 
ولی در مرحله بعد باز احساس گناه،
 دوری یا حتی تنفر از مرد بر او مستولی می‌شود. 
این محرکات متخالف نظام لیمبیک در مغز مرکزی همجوار همند. 
از اینرو گاهی فرد از مهر به نفرت خیلی سریع سویچ می‌کند: 
آه با این خروش و این طغیان
 دل گمراه من چه خواهد کرد؟ 
ص 124 جنون- عصیان، اسفند 36 تهران.
منابع. پيشگامان شعر معاصر ترك، پديدآور: 
جلال خسروشاهي؛ رضا سيدحسيني؛ عمران صلاحي، مرواريد 1383
ادای دین به فروغ فرخزاد -قصه فروغ،
 جلال خسروشاهی 1379 موسسه انتشارات نگاه
ادای دین به سهراب و یاد یاران قدیم، جلال خسروشاهی 1379 موسسه انتشارات نگاه
http://www.saffarian.ws/saffarian/films/about/ds.asp?id=26
ساعت برید 
پرده به همراه باد رفت
او را فشرده بودم
در هاله‌ی حریق
می‌خواستم بگویم
اما شگفت را
انبوه سایه‌گستر مژگانش
چون ریشه‌های پرده‌ی ابریشم
جاری شدند از بن تاریکی
در امتداد آن کشاله‌ی طولانیِ طلب
و آن تشنج، آن تشنج مرگ آلود
تا انتهای گمشده‌ی من
دیدم که می‌رهم
دیدم که می‌رهم …..
"تولد دیگر"

۱۴۰۲ اسفند ۱۸, جمعه

وفاداری


وفاداری به‌‌کام‌جوئیِ من را

پیش‌از بیداریِ کبوترانم 

لبانت نوشت

لای ابریشمیِ دگمه‌های پیراهنم


راز کام‌خواهی‌ ابرهای اغوشم

به‌عطرماندگارِ

آرمیده درغنچه‌‌های آب‌‌‌‌زی

می‌ماند


مستیِ شبانه روزهای بین دو دیدار 
شوروشوق هم‌‌‌دلی و دل‌باخته‌گی 
 بمن آموخت
تو دل‌داری می‌ستائی
و 
من
عاشق دل‌سپاری 
و
دل‌باختن‌ام،

رویای من
آینه بر فانتزی‌های توست

تو، عاشقِ عاشق‌شدن
و 
من زیبائیِ معشوق بودن را می‌پرستم
چون
راز غنچه‌ی لای دَرز 
که اشتیاق دانه‌‌‌های باران
دارد
در همیشه‌‌های‌ خود

 لحظات اوج‌،
فرشته‌گان گرمای لغزنده به‌سینه‌ی ترا 
پروار کردند
موج‌سواریِ دریای هوس،
نشانم داد
تو در من بودی 
من مثل عقاب، سرمست از اوج تو
آن شدم که می‌خواستم

رهگذر


 

تنانه‌گیِ شعر در خاورمیانه

انتخاب تصویر از دیدار تو

در شعر زن خاورمیانه، تنانه‌گی بر اروتیک اولویت دارد
تنانه‌گی بمعنی تصویر تن و آزادی زن در تخیل، در جامعه‌ی مذکّر است
در جامعه‌ی گذاری تبلور فردیت مدرن، برخی حقوق اجتماعی زن را 
بمثابه‌ی شهروند در بر می‌گیرد
عشق، تولیدمثل، سقط‌‌جنین، ورزش رقابتی جهان، ارث، طلاق، سفر، پوشاک، 
شهادت دادگاهی، 
تحصیل، اشتغال، امنیت بدنی، بیمه پزشگی، پرورش اطفال، 
امنیت در اینترنت از ایذای پیامی

دکتر بیژن باران

زمانی که حقیقت آزاد نیست؛
آزادی حقیقت ندارد
 ژاک پرور شاعر برگ‌های خزانی از فرانسه
واژه اروتیزم مذکر قدمت 1000 ساله دارد
ولی در اروتیزم زنانه، تنانه‌گی مرحله ماقبل آن است
گاهی با استعارات سنتی مذکر، آرزوهای عشق خشگ افلاطونی- 
تنانه‌گی با عبارات بصریِ زیبا 
ولی جویده و فروخورده بصورت کلاژ/ کلایدوسکوپیک/ 40تیکه تصویر می‌شود
در عشق تنانه راوی من است؛ نه سوم شخص یا راوی کلان محاط بر صحنه شعری
 باید شعر تنانه‌گی را در 4 نوع زیر برشمرد
۱
  راوی مذکر در توصیف خود یا مرد- مانند سطور فردوسی درباره‌ی رستم
۲
  راوی مذکر در توصیف زن مانند برخی سطور فردوسی درباره‌ی تهمینه
۳
 راوی زن در باره خود یا زن 
مانند
 در تنی که شبنمی ست 
 روی زنبق تنم
 فروغ
۴
 راوی زن در توصیف مرد 
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده‌ای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه‌ی یک مذهب شگفت
در لابلای بوته‌ی پستان‌هایم
پنهان نموده ام
فروغ 
استعاره "زنبق تنم" را فروغ برای ماده‌گی بکار برد- در دهه 40ش در جامعه‌ی پیشامدرن تهران
این تصویری
 زیباست با توجه به هایبرد نوین سرخ زنبق
 در تنی که شبنمی‌ست
روی زنبق تنم
آرزوها- فروغ
انیشتین گفت
تخیّل از دانش برتر است
این برای فرهیخته‌گانی چون ابن سینا با دانش انسیکلوپدیک ثقیل است
 لذا حافظ چون اینشتاین، خیال/ تخیّل را بر منطق/ دانش اولویت داد
گفتم که بر خیالت راه نظر به‌بندم
گفتا که شب رو است این، از راه دیگر آید
حافظ خیال را بر حس بصر سر دانسته؛ آن‌‌‌ را همه جانبه می‌داند نه تنها یک‌‌ حس
حافظ عشق را بی‌مرز می‌داند که در تصّور محدود نمی‌شود
این تصویر درست است زیرا عشق در فعلیت 1000 ها 
رویداد، گفتار، اقلام را دربر می‌گیرد
علل زوال عشق هم مهم‌اند
در حالی‌که دانش تخصص یک بُعدی است؛
 تخیّل محتوای چند-بُعدی داشته که در قالب‌های گوناگون علمی مانند شیمی، ریاضی، فیزیک
 و هنری مانند شعر، نقاشی، موسیقی، معماری تبلور می‌یابد
باید خلاقیت را ارج بیش‌تری‌ گذاشت تا دانش 
که استادان دانشگاهی دارند-خوب هم هست؛
 ولی دانش خلّاق ابداع‌گر جهشی نبوده؛ بل‌که برای پیوسته‌گی فرهنگ ضروری است
در شعر تغزّلی -چه تخیّلی چه واقع‌نگاری- من، تو، گوشه‌ی دنج – مصالح عمده اند
 تو دربرگیرنده‌ی تخیلات، عواطف، آمال، نیازها، ایده آ‌ل‌‌های "من" می باشد
تو نوعی نوستالوژی به افراد گذشته، کمال پرستی، زیباییِ لحظه است
گاهی دریافت، تصویر طرف، عکس هنرپیشه‌ای را در بر می‌گیرد
 گوشه‌ی دنج می‌تواند مکانی مانند باغ ارم، 
زمانی مانند خاطره‌ای ناتمام در حافظه، قابی زیبا از فیلم، 
خلاقیت بدیع، لایه ستر بر غریزه بدوی باشد
 روشن است نقطه مقابل تخیّل واقعیّت مستقل از باور فرد است
واقعیت چیزیست که وقتی به‌آن باور نداشتی، باز هم موجود است
اذهان بزرگ درباره‌‌ی عقاید می‌گویند
اذهان میانه درباره‌ی رویدادها می‌گویند
اذهان کوچک درباره‌ی آدم‌ها می‌گویند.-
النور روزولت. 
آیا شاعر در باره عقاید، رویدادها یا خود می‌گوید؟ 
فردوسی درباره‌ی خرد، راستی، پاکی و روایات اسطوره‌ای شعر گفت
 فروغ درباره‌ی گناه، مردم، زیبایی، تنهایی و زنده‌گی خود شعر گفت
اخوان به رویدادها و ذهن خود پرداخت
شعر هنر کلامیِ تخیّلی است
 پس با فرمول پندار، گفتار، کردار زرتشت؛ تخیل در پندار در فرم گفتار است
 که با کردار شاعر توفیر دارد
تخیل با واقعیت زنده‌گی شاعر متفاوت است
ژول ورن در خانه با تخیل سفر به زیر دریاها و کرات سماوی می‌کرد؛
 بدون ترک خانه‌اش در پاریس سده 19م
 شاعر می‌تواند تنها، متاهل، زاهد باشد ولی در تخیل از لذات، عشق، افق‌های دور بنویسد
یعنی وقتی از آرزو، وصل، پوست در کتاب یا نقد سخن می‌رود 
ربطی به واقعیات زندگی شاعر نداشته؛ 
صرفا تخیل و خلاقیت مداقه می‌شود
 گاهی دلیل تخیل شرایط نامساعد شاعر یا غربت دل دورپرواز در تن اسیر است
طوطی‌ای داشتم که از او پرسیدم
بزرگ‌ترین غربت چیست؟ 
گفت
 بزرگ‌ترین غربت؛ هنگامی است که دل‌ات در جهانِ تن‌ات غریب باشد
 از کتابِ: توتیای طوطی و پندِ بی بند
واشکافی آثار ربطی به زندگی خانواده‌گی شاعر نداشته؛ 
بل‌که بررسی متن، تخیل، زبان شعری است
 این در مورد امیلی دیکنسون و دیگران نیز صادق است؛ لذا باید به مصونیت نقد
 نسبت به تنانه‌گی در شعر نظر داشت
برخی اصحاب مذکر وقتی شعری تنانه یا عشقی از زن می‌بینند؛
 فکر می‌کنند دعوت به هم‌بستری برای ایشان است
در جامعه‌ی مدرن زن آزادی بیان داشته؛ بدون مزاحمت کلامی مردان قبیله
در حالی‌که شعر تبلور تخیلات زن یا مرد در یک متن است؛
 نه واقعیت ژورنالیستی با پیام، آدرس دادن، قربان و صدقه رفتن عتیق پدرسالارانه؛
 سپس برای "نه" زن به ویار یکجانبه مردان قبیله فحاشی و تهدید کردن
 درست مانند نوجوانان تازه بالغ خودشیفته در خیابان که عدم حجاب زن را 
جواز سلطه مذکر برای ایذای کلامی یا بدنی زن می انگارند
این خفاش‌های عتیق با شعرهای سوزناک سنتی در شبکه‌های مجازی کمین کرده
 تا فانتزی بدون رضایت طرف
خود را سوار کرده یا هورمون تستوسترون نرینه‌گی خود را
 بسوی یک انسان زن با ابیات سوزناک سنتی حوالت دهند
 که شعر تخیّلی‌اش از عشق و حرمان می‌گوید
 آن‌ها یک طرفه برایش پیام‌های مکُش مرگ ما با عکس رز سرخ و کامنت
 "تن نازنین شما از چشم بد دور" 
می فرستند
 البته ستایش زیبایی، انسانی است 
ولی منطق باید در گفتار، رفتار، تصمیم گیری، اراده فرد مذکّر نظارت کند؛
 نه به‌طور یک طرفه در ذهن مریض خود، توطئه برای شاعر زن کند
در جامعه‌ی گذاری اظهار علاقه‌ی مرد به زن پدرسالارانه عمودی
 با احترام لفظی تو خالی 
condescending، خواهر نامیدن می‌باشد 
که بنا به فروید پندار زنا با محارم را در خود پنهان دارد
 مرد ابیات تغزلی کلاسیک به نیت تله انداختن و افقی کردن یا ازدواج قبیله‌گی 
برای کنترل کردار زن را بکار می‌بَرَد
با غلو در آه و ناله‌های عشقی سلطه‌گر و به‌ظاهر سوزان، خود را نرمدل جا زده؛ 
بمحض ازدواج صفات سلطه‌ی قبیله‌گیِ مذکر را برملا می‌کند
زن در خانه‌ی شوهر با فرهنگ قبیله‌گی
به خدمه بدون مزد در بیگاری تمام عمری، ضعیفه‌ی جنسی بنا به اراده شوهر
 والده برای تولید مثل تبدیل می‌شود
 او در پایان حیات شوهر مستمری و مالکیت ناچیز داشته؛ محتاج فرزندان می‌شود؛
 اگرچه عمری به کار خانه‌گی پرداخته
 در این فرهنگ زن به‌‌شکوفایی استعدادهای ذاتی، آموزش عالی، شغل اجتماعی نایل نشده؛ 
مرد ثروت اندوزی کند؛ اطفال او هم از پرورش مدرن بی‌بهره می‌مانند
 مانند عربستان
در این‌جاست که سلطه‌گر جدید، شوهر، جانشین سلطه‌ی مذکر در خانواده می‌شود. 
زن بخاطر آبرو و فشار اقوام، زیر بار این سلطه می‌رود؛ 
گاهی کتک، کنترل مالی، عدم تملک زن در مایملک مشترک، 
بداخلاقی، فحش، خشونت جسمی و عاطفی بر زن اعمال می‌شوند 
که بر کودکان اثر سوء دارند
آن‌ها این دور باطل سلطه- اسارت را در آینده تکرار می‌کنند
 لذا اسارت زن در جامعه‌ی گذاری و حتی جامعه‌ی مدرن تداوم می‌یابد
فرهنگ قبیله‌گیِ عقیم، محلی، گذشته‌گرا، محدود، ناهمزمان با جهان امروز است؛ 
اخبار، مطالعه، علم، سینما، کتاب، دانشگاه بی‌معنی اند
این فرهنگ تکرار دگم‌های عتیق، تقلید مرجع، عدم خلاقیت بوده؛
 از تمدن معاصر قطع و به گذشته وصل است
در تمدن قبیله‌گی برای هر دو طرف یک زوج، نقش‌های ثابت با آبرو، حیثیت، شرف، عورت
خوشنامی- اسارت زن و تربیت پیشامدرن کودکان، 
ایستاییِ فرهنگی جامعه‌ی مانند عربستان را تداوم می‌کند
 در جامعه‌ی قبیله‌گی، آزادی فردی معنی ندارد؛ 
همه با دگم‌های رسوم دینی پدرسالاری امر ونهی می‌شوند. 
سلطه‌ی مذکر در خاورمیانه یکی از علل عقب مانده‌گی از غرب است
در حالی‌که فرهنگ مدرن جهانی دائما در حال پویش، گسترش، تعمیق است
و این فرهنگ در 5 قاره گسترده و رو به پیش است
 در فرهنگ مدرن، زن حقوق مدنی داشته؛ بمجرد تضییع این حقوق بوسیله شوهر
 وکیل یا قانون رابطه را دادگاهی و فسخ کرده؛ زن از اسارت/ تکفل/ قیومیت آزاد می‌شود
البته در جامعه‌ی گذاری با اشتغال معدود برای زنان
برخی زنان اسارت با مسکن و نان را به آزادی بی پناهی ترجیح می‌دهند
در تمدن قبیله‌گی آزادی فردی وجود ندارد
 رسومات متحجر و دگم‌های دینی یک نظام سلطه عمودی با زعیم مذکر در راس 
و زن و بچه و احشام تحت قیومیت اویند
"رزا لوکزامبورگ"
 1870-1919،
 انقلاب روس 1918 
می گوید
آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونه‌ای دیگر می‌اندیشد
این یک واقعیت مطلقا غیرقابل انکار است که بدون آزادی نامحدود مطبوعات
بدون آزادی مطلق تجمع و تشکل، سلطه‌ی توده‌های گسترده‌ی مردم تصور پذیر نیست
 آزادی تنها برای طرفداران دولت، برای اعضای یک حزب، هرچند پرشمار باشند، آزادی نیست
 آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونه‌ای دیگر می‌اندیشد
اشعار زنان خاورمیانه دریچه‌ای به دریافت روان آن‌ها در جوامع گذاری از پیشامدرن به مدرن اند
 در فرهنگ پیشامدرن آثار ادبی زنان ناچیز است
در فرهنگ مدرن آثار ادبی غالبا غربی اند
آمال زنان با حقوق فردی قانونی و پایمالی این حقوق بوسیله زُعمای قوم
 در این شعرها در بازده زمانی نیم قرن تا 100 سال گذشته با چند نسل متبلور می‌شوند
بخش عمده‌ی این آمال آزادی پوشاک، جفت‌‌‌یابی، حضور اجتماعی، تحصیلات/ اشتغال/ سفر
مالکیت بر تن خویش برای تولید مثل و لذت طبیعی زنانه می‌باشد
 لذا در شعر زن در نبود تنانه‌گی رُک، تنانه‌گی استعاری و فروخفته را باید واشکافی کرد 
تا به روان زن خاورمیانه اشراق یافت
 انتزاع عشق کلاسیک مطلق و بی‌زمان است. 
در حالی‌که در مدرنیزم عشق هم مانند همه‌ی پدیده‌های انسانی چرخه حیات دارد
 از نقطه‌ای آغاز شده، به اوج می‌رسد، سپس با مرگ/ جدایی افول می‌کند
یک دلیل برای استعاره دور زدن ممیزی فرهنگی/ دولتی است
در ممیزی فرهنگی، شاعر بویژه زن، نمی تواند احساس خود را رُک/ مستقیم بیان کند؛
 لذا استعاره را جانشین می‌کند
 تا با حجب ذاتی یا گزینه‌ی ارادی زیر چمبر کلمات دیگر منظور خود را نهان کند
 ولی در شعر برخی مقولات انتزاعی با استعاره، حسی/ بصری گاهی سمعی می‌شود. 
شاعر دو نخ فکری نو/ کهنه یا تجریدی/ حسی را با هم می‌ریسد
 با تداخل تناوبی پاره عبارت‌ها از 2 فکر
 بیان کلامی را با خلاقیت استتار
 camouflage می‌دهد
در سده 21م نقد کتاب بسبک گذشته می‌تواند نباشد 
که یک کتاب مجزا از فعالیت روزانه شاعر واشکافی شود
اکنون باید نقد کتاب را با مناسبات برخط، زمان واقعی
 اطلاعات روزانه‌ی شاعر در شبکه‌های مجازی اجتماعی تکمیل کرد
پس متن کتاب منجمد نبوده؛ بل‌که با تردد شاعر در وب متن کتاب پویا، به روز، برخط می‌شود
حتی نقاد و شاعر گفتگو برای روشنی نکاتی در کتاب می‌توانند داشته باشند
نقد کتاب شعر را می‌توان با فعالیت‌های اینترنتی
 مانند علایق و تردد فیسبوک شاعر برای درک ترکیبات شعری همراه کرد
لذا همچون سده 20م سکونت در یک شهر شایعه یا آشنایی با شاعر را ممکن می‌کرد؛
 فیسبوک …..در جهان مجازی امکان شناخت از شاعر و آثار او را برخط و دسترس پذیر می‌کند
فیسبوک کمک به گذار از فرهنگ امتی، خلقی، فلّه‌ای، قبیله‌ایِ پیشامدرن 
به فرهنگ حقوق مدنی فردیت مدرن می‌کند
به فرد پسند، گزینش و ارتقای فکری پویا ارایه می‌کند
 وقتی به مندرجات حال و حرف
 Status خانه می‌نگری،
هزارها مطلب سیاسی، فنی، خبری، فرهنگی، ویدیو، جنسی، تحلیلی، تصویری،
 طنز، صوتی گزینه گویی بزرگان خردگرا، غذایی، جانوری همراه با 
پسند و نظرات دوستان را می‌بینی. 
شاعر شبکه مجازی
 را برای نشر اشعار و افکارش و تبادل آرا با دوستداران بکار می‌برد
 آیا تبادل آرای برخط اثری بر آفرینش شعرهای بعدی دارند؟
در مثلت
 روان- شعر-جامعه
می توان از دو رابطه‌ی متقابل/ دیالکتیک
 روان-شعر و جامعه-شعر
 در مورد تبلور روان یا محیط شاعر در کلامش گفتگو کرد
 تنانه‌گی اگرچه امری فردی است؛ ولی در یک فرهنگ و زبان مشخص، در شعر تبلور می‌یابد.
 پس می‌توان متن شعر را با روان و جامعه‌ی شاعر واشکافی کرد.
 در تحلیل/ نقد می‌توان روش تقلیلی را هم از علوم طبیعی وام گرفت
پس تاثیر جامعه بر شعر و شعر بر جامعه 
بیرون از مرزهای واشکافی رابطه روان با شعر قرار می‌گیرند
محمود صباحی، جامعه‌شناس ساکن آلمان، در زمینه جنسیت در جامعه‌ی گذاری می‌گوید
جنسیت، بنا به میشل‌ فوکو 
در تاریخ جنسیت چیزی جز تاریخ قدرت نیست
یعنی جنسیت بنا به فرهنگ خاورمیانه، یک حقیقت ایستای ازلی و جاودانی 
و حتی یک پدیده کاملاٌ طبیعی نیست، بل‌که بدن پدیده‌ای سیاسی است
بدن موضوع سیاست است و نه اخلاق
 این قدرت سیاست است که بدن را منکوب و بیمار می‌کند
به همین خاطر بدن باید هوشیارانه از حریم و از نحوه بودن، خودآگاهی داشته باشد؛
 بر آن پایه، با بدن‌های دیگر نیز بیامیزد. چنین بدنی یک بدن فعال سیاسی است. 
سیمون دوبووار، نویسنده فمینیست درباره فرانسه دهه 60میلادی
می‌گوید
ما زن و مرد داریم؛ نه چیزی به نام مذکر و مونث
سیاست یعنی شناخت و مبارزه برای رستن از این مناسباتی 
که حتی حق فعال بودن در رفتار جنسی را فقط به یک طرف ماجرا یعنی مرد واگذار می‌کند
در ادامه می‌آید
در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم، حکومت‌ها از ابزارهای دولت مدرن 
برای کنترل بدن و به خصوص سکسوآلیته زنان استفاده کرده‌اند
یک نمونه آشکار، یکسان‌سازی پوشش زنان است
 درست است که جامعه ایران همواره جامعه‌ای مذهبی بوده 
اما جمهوری اسلامی برای اولین‌بار فرصت پیدا کرد که یک قرائت خاص شیعی 12امامی
 از اسلام سیاسی را در جامعه گسترش دهد؛ 
تنوع مذهبی در بین قرائت‌های مختلف شیعی، ادیان مختلف و ناباور به دین را کمرنگ سازد
در ادامه آمده
 بنا به نظریه‌پردازان مختلف فمینیست، 
گفتمان‌های ملی‌گرایانه همواره به دنبال کنترل بدن زن هستند
 پوشش، اخلاق جنسی و بدن زن- نقش مهمی در بازتولید نمادین این گفتمان‌های ایدئولوژیک دارند
در این گفتمان‌ها زن باید در چارچوب نظام خانواده به عنوان مادر
 به صورت مادی و معنوی نسل آینده را بازتولید کند
بنابراین تلاش می‌شود که زنان به عنوان ناموس ملت از نقش مادری و همسری تخطی نکنند
ضایعه اجتماعی اعم مشارکت زنان در جامعه‌ی گذاری به مدرن، 
شکوفانیِ استعداد ذاتی نیمی از جمعیت کشور را حذف می‌کند
 که روی نسل بعدی هم اثرات ناگوار دارد
 در صحنه‌ی جهانی، کشورهای خاورمیانه با یک دست مذکر باید
 با غرب با 2 دست مرد و زن و نسل در راه کودکان سالم فکری 
رقابت بی‌فایده کنند
 در مبارزه‌ی زنان برای حقوق مدنی مساوی
مردان و جوانان می‌توانند هم‌دوش با زنان در این راه باشند
 لایه‌هایی از قشر مردان به فرهنگ مدرن دست یافته‌اند
———


اروتیسیسم ایران

فلات پهناور ایران از 10 هزار سال پیش چون فرش‌های رنگارنگ ایرانی با ملل و فرهنگ‌های گوناگون پر بود.

 بومیان این فلات با عقاید ویژه، سفال‌گری، باغات، دام‌پروری زندگی می‌کردند.

 از 2 هزار سال ق.م آریایی‌ها از شمال با اسب و فلزکاری در 2 ستون در خاور و باختر خزر 

در چند موج به سوی جنوب گرم فلات سرازیر شدند.

 در خاور دین‌شان زرتشتی و در باختر با کیش‌های میترایی، مغان، زروانی و مزدایی

 با همسایه‌گان بومی درآمیختند.

کیش میترایی از طریق ترکیه به روم رسید. 

در خطه روم مهرابه‌هایی بدون پنجره، برای 7 مرتبت پیروان، ساخته شدند.

 این مرتبه‌ها از مقام دون کلاغ، داماد، سرباز، شیر، پارسی، خورشید-رهرو،

 تا مقام والای پدر تقسیم بندی شده بودند. 

در این اماکن، با راز داری ویژه بدون کتابت، پیروان در مراسم پذیرش و اعتقادی حضور پیدا می کردند. 

پدر بالاترین مرتبت بود. 

در صحنه جلوی مهرابه، حجاری سنگی میترا با شلوار و کلاهی شبیه صف مادها 

در بارعام تخت جمشید در حال کشتن گاو مقدس است. 

بالای سر او خورشید، ماه، ستارگان؛ 

در پایین، نمادهای دیگری مانند کژدم، خوشه، خون، بیضه گاو، کلاغ، شیر دیده می‌شود. 

در آذربایجان مغان برایشان آتش/ نور معنای خاصی داشت.

 در هزاره بعدی، زروانیان به 3 شاخه عمده تقسیم شدند.

 در ارتفاعات زاگروس کردستان دهریون پدید آمدند

 آن‌ها زمان را ابدی، جهان را مادی و بیخدا، دم را غنیمت دانسته.

 در لرستان زمان و معنویت 2خدایی رواج یافت.

 آن‌ها جهان را آفریده از اندیشه هرمز می انگاشتند.

 در جنوب در نزدیکی با ایلامیان، افکار تقدیری شده؛

 سرنوشت بشر را از پیش تعیین شده دانسته؛

 با بدبینی قسمت انسان را در گرو بروج فلکی می‌پنداشنتد. 

ایلامیان با معماری هرمی مانند زیگورات چغازنبیل دزفول از 1250 ق م، اعتقادات به بروج 12 گانه فلکی،

 پرستش الهه کی ری ش و خدای این شوش نیاک به فتح بابل و آسور نایل آمدند.

در شرق در ابتدای قرون اولیه میلادی، آموزه‌های بودایی به فرهنگ خراسان و سیستان افزوده گشت.

 عامل بیرونی برای اشاعه ریاضت، جوکی بودن، چشم پوشی از لذات و مال دنیا دراویدین‌های هندی بود. 

در غرب فلات، اعتقادات مسیحی با اعتقادات محلی آمیخته؛ مانویت، هرمتیسم، مانداییان؛

 سپس یزدانیان، صابیین، مزدکیان پدید آمدند. 

فرازهایی از متون مانده از این فرهنگ شطرنجی آورده می‌شود.

 ابن مصالح فرهنگی در آثار ایرانی بویژه فردوسی، خیام، حافظ فراوان بکار رفته اند.

 دیگر این‌که بیان و دیدگاه این شاعران در مقطع قرون وسطا مرد-مرکزی بوده؛ 

با تمام لطافت و بدعت از مقوله‌های عصر حاضر مانند برابری جنسیت، ملیت، نژاد، عقیده تهی اند. 

با این وصف تبلیغ عشق از خونریزی و جنگ بهتر است.

در متون اوستایی، یشت‌ها، گات‌ها، یسنا، از پگاه، خیسی، و غیره سخن رفته است.

 در وندیداد و ارداویراف نامه حکایات‌ مجازات‌ فاحشه‌گان آمده.

 در ترانه‌های شفاهی هم جنبه‌های عشقی و گاهی تن-مایگی وجود دارد. 

عمل لقاح بدون عقد/ ازدواج مرسوم نبوده. 

در مفصلی گیرا، فردوسی همآغوشی رستم و تهمینه را تحت شرایط تاریکی، 

جاذبه جنسی (رو، قد، تن)، بدون عقد و برای تولید مثل 

نه خوش گذرانی با زبان ایهام، تمثیل، اشاره، استعاره، غیر مستقیم بیان می‌کند.

نطفه‌ی سهراب، فرزند رستم، یک در/ مروارید در صدف/ بطن تهمینه، دختر شاه سمنگان، می‌شود:

چو انباز او گشت با او به راز

نبود آن شب تیره تا دیر باز.

ز شبنم شد آن غنچه‌ی تازه پر

و یا حقه‌ی لعل شد پر ز در.

به کام صدف قطره اندر چکید ‌

میانش یکی گوهر آمد پدید.{13} 

واژه ‌های شبنم، غنچه‌ی تازه، حقه‌ی لعل، دُر، صدف، قطره، کام، گوهر؛

 افعال چکیدن، پر شدن، صفات باز، تیره، میان؛ و ایهام زیبای باز 

بمعنی گاه و انقباض بطور موجز عمل لقاح را در تصویری شاعرانه و اروتیک القا می‌کنند . 

باکره‌گی تهمینه ّبا پگاه/ تازه/ شبنم، آغاز صبح، خیسی دریا/ صدف، سرخی لعل 

برای بارداری تداعی می‌شود

. راوی مذکر در این فراز روی تن طرف مونث زوم می کند؛ 

از معامله‌ی رستم خبری نیست! 

گذر زمان از شب تا دیرگاه /پگاه – از تیره تا رویت غنچه بطور موازی 

با روایت صحنه‌ی همآغوشی چون ساعتی فرارو نشان داده می‌شود. 

چرخش دید نیز با آوردن انباز/ همبازی او، زمزمه رازوش به او،

 زوم روی اعضای بدن در لفافه استعاره های نغز و زنده

 رشد مروارید، بازشدن غنچه، با استعاره 2گانه‌ی کام سرخ لب‌دار دو لبه‌ی انقباضی صدف 

با ماهیچه اتصال درونی تمرکز شدید بصری شاعر را نشان می‌دهند.  

یکی دیگر از چهره‌های تابناک لیریک فارسی نظامي است.

 تصویری که او از میان تنه‌ی زن می‌دهد از دید راوی کل، از فاصله متنابهی با سوژه، می باشد.

 او با کاربرد استادانه مصالح بیرونی/ صحرایی به توصیف تن درون اتاق می‌پردازد. 

حرکت آهو در ایستایی دره و گذران زود برف دوگانه‌گی ملسی را القا می‌کنند. 

ونیز رنگ آمیزی این تصویر، تقابل سیاهی دره/ مهبل را با سفیدی برف/ بدن با ایجاز بیان میکند: 

ميانش يكي دره ي ژرف بود /سم آهويي مانده بر برف بود.  

مختاری در کتابش از شعر اروتیک، اروتیسیسم، شعر عاشقانه جنسی، 

شعر اروتیک در معرفت جسم، شعر رمانتیک جنسی،

 شعر جنسی در مغازله های باب روز، طرح جنسی زبان نام میبرد. {14} 

بیژن باران عصرنو


منبع


شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ