وفاداری بهکامجوئیِ من را
پیشاز بیداریِ کبوترانم
لبانت نوشت
لای ابریشمیِ دگمههای پیراهنم
راز کامخواهی ابرهای اغوشم
بهعطرماندگارِ
آرمیده درغنچههای آبزی
میماند
شوروشوق همدلی و دلباختهگی
عاشق دلسپاری
و
دلباختنام،
رویای من
تو، عاشقِ عاشقشدن
من زیبائیِ معشوق بودن را میپرستم
چون
راز غنچهی لای دَرز
که اشتیاق دانههای باران
دارد
در همیشههای خود
لحظات اوج،
پروار کردند
موجسواریِ دریای هوس،
نشانم داد
تو در من بودی
من مثل عقاب، سرمست از اوج تو
آن شدم که میخواستم
رهگذر