تصویر: آبرنگ
بهار نه
تو بیا به سطوح نامسطح تنم دست بکش
جنبش نَفَسی میان گیسوانم باش
قسمتی از محبت
در مقدمهی انداموارهی حیاتم فرو شو
شبیخون بهقبیله احساسم بزن
و گهگاه اگر التماسی نارسم
به فصل بلوغ شکوفهها ببر مرا
و چنان به ساحرهی واحهای دچارم کن
که آهویی به کمند.
جنبش نَفَسی میان گیسوانم باش
قسمتی از محبت
در مقدمهی انداموارهی حیاتم فرو شو
شبیخون بهقبیله احساسم بزن
و گهگاه اگر التماسی نارسم
به فصل بلوغ شکوفهها ببر مرا
و چنان به ساحرهی واحهای دچارم کن
که آهویی به کمند.
بهار نه
تو بیا و لرزههای پنهانیِ تب ممتدم شو در بستر خواب
آتشم کن در خرمنگاه تن
نیلوفرم کن در مرداب پوست
آینهی اوستاییام کن میان دو پلک
و به شیوهی سنگتراشان زرتشتی
بتراش مقدمهی زیبایی را در کاسبرگ تماشایم
بلور مینا سینهریزی به عِقد گردنم ببند
و مهارم کن به لالای خلوت
بهار نه
تو بیا.
از مجموعهی شعر رد پا
کتایون آذرلی
منبع
https://www.facebook.com/azarlikatayoun