پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۳ فروردین ۱۷, جمعه

اروتیزم در شعر زیباکرباسی

 


تصاویر از دیدارتو

 اروتیزم در شعر زیبا کرباسی


آیا شعر اروتیک راوی زن ، زبانی متفاوت از راوی مرد دارد؟

 آیا اروتیزم سیر تکاملی دارد؛ ؟ 

، دکتر بیژن باران ،


کرباسی شاعر کلاژهاست

کلاژ یا ۴۰ تیکه در نقاشی و هنر بمعنای پهلُوی هم قرار دادن

لخته‌های رنگ، اجسام، پارچه‌های گوناگون می‌باشد


، در کتاب حال دست‌‌هایم ،

بخش کلاژ، ص ۱۰۲- ۱۵۰ شاعر ۲۱ قطعه

با عنوان عددی ۱- ۱۹ ، سرآمد، سرآخر سپیدهای زیبای خود را عرضه می‌کند

کرباسی در این ۲۱ سپید لحظات ناب تنانه‌گی را در کلام بدام انداخته.

 این‌ها اوج شاعرانه‌گیِ اروتیک زنانه اند

اروتیزم شعر کرباسی را می‌توان در راوی، زبان، آرایه‌های ادبی واکاوی کرد


راوی

اروتیک راوی زن برای خواننده ۲ منظر ارائه می‌دهد

یکی از دید طرف مذکر مقابل؛

دیگری تجربه‌ی ذهنیِ مونث خود زن.

بسیار اشعار کتب کرباسی نمونه‌های ارزنده اروتیزم فارسی

از دیدگاه راوی زن اند

این اشعار را باید نقطه‌ی عطف شعر مونث اروتیک در زبان فارسی دانست

آن‌هارا باید با بررسیِ دقیق ساختاری، واشکافیِ قیاسی با شعر مذکر فارسی کرد

تصاویر این اشعار نه تنها بکرند بل‌که ادامه‌ی شعر اروتیک

از دید زنانه در فارسی اند


آیا شعر اروتیک راوی زن زبانی متفاوت از راوی مرد دارد؟ 

آیا اروتیزم سیر تکاملی دارد؛؟

نوع قرون وسطایی آن از نوع مدرن آن چگونه تفکیک می‌شود؟ 

چه رابطه‌ای بین شعر لیریک، اروتیک، پورنوگرافیک

در چرخه حیات نوجوانی، میان‌سالی، پیری یک شاعر

یا منزلت طرف مقابل وجود دارد؟


در آثار پورنو،

راوی مرد گاهی از آلت تناسلی خود نام برده؛

مانند مولوی، سعدی، ایرج میرزا.


راوی زن از اندام خود نام می‌برد

کرباسی فاصله‌ی راوی با صحنه و فاصله‌ی ۲ طرف مغازله

در صحنه را کم یا صفر می‌کند

"لا به لا

 لا به لا

 لای دندان لای ناخن لای انگشت

 لای ران ، لای پا ، لای پستان

" لالای، مال

دستهایم از خالی، ص ۶


یک یا دو تفاوت ظریف در رابطه‌ی راوی و سوژه وجود دارد


 ۱

 راوی زن امیال شهوی خود را بطور عام توصیف می‌کند


 ۲

 راوی زن جذبه‌ی پوستی به یک سوژه‌ی جنسی مشخص را تصویر می‌کند

این نوع بخشی از شعر آتوبیوگرافیک شرح حال است


شعر تنانه‌گی فروغ در نوع اول قرار دارد؛

کولاژهای کرباسی نوع دومند

چرا این تفاوت وجود دارد؟


فروغ شخصیت رمانتیک یک ایده آلیست را داشت.

او در جامعه پیشامدرن پدرسالاری تقیه‌گر، گناه‌کار با محرکه‌ی ترس

در تهران زندگی می‌کرد

اصولا یکی از مصائب استبداد، پرورش برخی افراد ایده آلیست در جامعه است

در جامعه‌ی آزاد غربی، فرد از کودکی و نوجوانی به مرتبت واقعی خود

در بین هم‌گنان پی می‌برد؛

شخصیتی واقع بین می‌یابد.

در حالی‌که زیبا شخصیت پراگماتیک دارد؛

در جامعه‌ی سکولار مدرن با فرهنگ شفاف و پسامدرن

با آزادی مطلق فردی در غرب زندگی می‌کند

 لذا تفاوت اروتیزم فروغ با زیبا ، تفاوت محیط زمان-مکانی آن‌هاست


در شعر این تفاوت راویِ زن با مرد

بصورت استعاره‌ها و آرایه‌های ادبی متفاوت تجلی می‌کند.

نمونه‌ی کلاسیک فرهنگ هالیوود: در ۱۹٣۶ می‌وست

به‌یک جوان پلیس اسکورت خود گفت

اون ۷تیره تو جیب شلورات ؟ 

یا از دیدن من خوشت آمده  برانگیخته شده‌ای؟

بعدا می‌وست این جمله را در فیلمی به جورج همیلتون گفت.

هم او جای دیگر گفت: وقتی که خوبم؛ خیلی خوبم.

وقتی که بدم؛ بهترم


یکی از خصیصه‌های راوی اول شخص مفرد، نزدیکی دیدگاه راوی

به صحنه‌ی روایت است؛

زیرا "من" راوی در صحنه حضور دارد.

نزدیکی ۲ طرف بهم با راوی اول شخص و دیالوگ ۲ نفره

با لحنی آمرانه سکانس شعری را دراماتیک می‌کند.


برای نمونه

تپانچه‌ی خالی‌اش را مدام سوی من شلیک می‌کند


 بکوب تو بکوب تا پارگی‌ام بکوب تا ته ِ 

استخوانم شاید

 این نشد یک دور دیگر، تو بیا رو

یا از بغل

 این کمی بهتر است

 بیا تو , تو بیا

،در این‌جاست که راوی به زبان مادری و کلمات تک هجایی رجعت می‌کند

کلاژ ۴، ص ۱۱۰-۱۱۱،

حال دست‌هایم از خالی


زبان- در لحظه انزال

معمولا فرد صدای تو گلو و زبان تک هجایی کودکی بکار می‌برد

در این لحظه فرد بالغ به مرحله کودکی، بدویت غرایز جنسی، صیانت نفس

ارضای آمال سقوط می‌کند.

زبان او جملات کوتاه کودکی اند.

در این لحظه است که شاعر زبان مادری خود را در خرناسه قرقره می‌کند.

در همان شعر ادامه این‌گونه است

"من سَن سیز نِی نَرم ، اُلرَم سَن سیز مَن"

 کرباسی، شعر ۴، ص۱۱۲-۱۱۰ 

همانجا.


فکرهای زبانیِ دوره‌ی کودکی با عواطف مادری در حافظه فرد آمیخته اند.

در لحظه باه فرد به گذشته و کودکی خود حلول می‌کند.

به غان‌و‌غون می‌افتاد؛ واجهای وحش از گلو برآمده؛

زبان کودکی ساده در بیان عارض می‌شود.


فروغ در شعر دیوارهای مرز، ص۵۵ تولدی دیگر،

لحظه باه را با تصویر صوتی ریتمیک بدوی

 تام تام طبل سیاهان/ در هوهوی قبیله‌ی اندام‌های من

، ترابری کلامی می‌کند ،


نمونه‌های بیش‌تری در اشعار کرباسی می‌توان یافت

که لحظه‌ی باه با رجعت به زبان آذری، در میان یک شعر فارسی، همراه می‌شود.

این عبارات معترضه بزبان مادری ناشی از صمیمیت شاعر است.

کاربرد فکرهای کلامیِ آذری در شعر فارسی در لحظات هم‌اغوشی را

در کلاژها می‌توان رصد کرد.


در فرهنگ فارسی اعضا و افعال مربوط به میان‌تنه‌ی انسان با ک آغاز می‌شوند.

در فرهنگ مدرن هم‌بستری را می‌توان با ٣کاف بیان کرد.

کرباسی با سخاوت از تمتع واریاسیون‌های ٣کاف ابایی نداشته؛

این لحظات لذید را بزیبایی و با حجبی ملیح به زنجیره کلام می‌کشد.

گاهی ... تعلیق بکار می‌برد تا لغات / عبارات ناباب را از قلم بیاندازد

گاهی بجای فعلی مرسوم، با ترکیب جدیدی از فعل‌ها،

معنی سطر شعر اروتیک می‌شود.

توجه شود به‌این عبارت

 ریختن صدا سوراخ‌ها را پر می‌کند

 از ترکیب ۲ جمله فعلی موازیِ ریختن و پرکردن باهم پدید آمده.

برای نمونه

صدایت که می‌ریخت سوراخ‌هایم از باران پر می‌شد



، ص ۱٣۶ ، کلاژ ۱۵ ،

حال دست‌‌هایم از خالی


بیان اروتیک بعدی بروشنی زنانه است

استخوانت را قرص کن

 فرو فرو شو تا ته

 تا اعماق

خیلی تنهایم

 ص ۱۴۰، کلاژ ۱۶


همان‌جا. معنی جدید تلویحی "قرص کن" محکم و مترادف سفت می‌باشد.

زن در لحظه‌ی لقاح با شیئی بیرونی درون خود

احساس پیشاآبستنی و پری می‌کند؛

از تنهایی خروج می‌کند


آرایه‌های ادبی

همان‌گونه که شعر اروتیک کرباسی اوج شعر اروتیک زنانه فارسی است؛

شعر لیریک او هم از زیبایی و تازه‌گی برخوردار است.

او تشخص

personification

به چشم می‌دهد تا حرکت نزدیکی ۲ تن را دراماتیزه کند.

اگر می‌نوشت سرم خم می‌شود؛ این یک عبارت عادی غیر شعری می‌شد.

ولی با تشخص به چشم "چشمانم خم می‌شود" لیریک است

چشمانم خم می‌شود

آهسته خم می‌شود

آهسته خم

تا اشکهایت را ببوسد

می بوسد

می نوشد

می بوسیم

می نوشیم

در انتهای این مفصل ایهام ملسی بکار برده شده: "یم" هم برای

جمع "چشم و من" بکار رفته؛

هم برای جمع

"من و تو."

این بسط عرفان مولوی در عصر مدرن است.

عرفان مولوی بین زمین و آسمان در تردد است

با مقصد وحدت عاشق زمینی و معشوق آسمانی.

ولی کرباسی این عرفان را زمینی، این‌جایی، این‌دمی کرده.

از نظر بصری هم شعر با تقطیع پلکانی غلتیدن و فروافتادن را تداعی می‌کند


عادت ماهانه زن با نیاز به‌آرامش و تیمار،

اروتیک و انزال/ اورگزم اورا بکُلّ از تجربه‌ی مرد متفاوت می‌کند.

در مفصل زیر، توجه شود

به لیس گربه، ناف شیر، رگی درشت، سخت، خون می‌چکم، هق هق.

در این جا می‌توان هق هق را نه صدای مویه بل‌که مظروفی برای

گسسته‌گیِ پی‌درپی حالت پدید آمده در فرد تاویل کرد.

پس هق هق نه تنها لابه و خود خوری بل‌که 

دقّه به دقّه {دقیقه‌به‌دقیقه به‌لسان محاوره‌ایِ تهرانی} معنی می‌دهد



کجاست گربه‌ای که خم شده بود از نافم شیر بلیسد

 تنهایی‌ات را بمن بده

 بگذار پلک‌هایت را بلیسم از غبار

دندان فرو برم در ریشه‌ای گره خورده

 رگی درشت پاره می‌شود در هوای تنم سخت می‌سوزد

خون می‌چکم بند نمی‌آیم

 هق هق

 چشم‌هایم خیس چشمه‌هایم

 لب‌هایم خیس لبه‌هایم

 دست‌هایت دورم پیچیده مثل مار

در دستانم ساقه‌ای گداخته قد می‌کشد

 گر گرفته ماه شکافته

فرو می‌کشد در خودش ساقه‌ای گداخته

 سرم از پشت در دریا می‌ریزد نمی‌شود

. کلاژ ۵، ص۱۱۶- ۱۱۴،

حال دست‌هایم از خالی. 


ریشه‌ی گره خورده هم استعاره بکری از کیسه آلوی پشمآلو می‌باشد.

سطر آخر این نگینه هم تصویر دقیقی ارائه می‌دهد:

راوی تاق‌واز خوابیده، از خود بی‌خود شده،

لذا سرش را در دریای موجین بیکران حس می‌کند


ردیف چشم و لب با چشمه و لبه بسیار بکر است.

در انگلیسی لوب واژه‌ای هم‌ریشه با لب در زبان‌های هندواروپایی

برای توصیف

بخش‌هایی از مغز و ظاهر هلوی زنانه بکار می‌رود.

چشم عضوی است که نور در آن وارد، حس و تمیز داده می‌شود.

چشمه برعکس شئی‌ای است که آب از آن خارج می‌شود.

لب به چیزی نزدیک می‌شود.

لبه را دست یا شئی‌ای دیگر نزدیک می‌شود


ساقه گداخته استعاره ایست بکر و بیانگر التهاب و پرخونی رجلیت

در دقایق اوج.

ماه شکافته هم استعاره بی‌نظیری برای میان تنه‌ی زن است.

شاید ترجمه فارسی ناخودآگاهانه شق القمر عربی در یک صحنه اروتیک باشد.

افعال "قد می‌کشد، گر گرفته، فرو می‌کشد" در بافتار نوینی

با امتداد معناهای نوینی بکار رفته اند.

این به گسترش زبان می‌افزاید


جناس همصدایی آغاز کلمات

alliteration ،

برعکس قافیه قفایی،

ردیف کردن حروف ثابت در حرف اول چند کلمه در یک عبارت است.

برای نمونه کلاژ ۱٣:

"به سقف سق سیاهم بیا"

می آیمت

 آمدن ترجمه‌ای فعل انگلیسی است که انزال را در بر می‌گیرد.

او با مهارت و بساده‌گی آمرانه، فاعلانه، با ملاحت این فعل را بکار برده.

در این ترکیب سیاه بمعنی نبود نور و تاریکی است.

همین مضمون/ موتیف در چند سطر بعد این‌گونه واگویی می‌شود

 مرا باید تو را.. که باید ریختن شَک شُک شق ِ حنجره

 ص ۱٣۲

او نزدیکی ضربدری دهنی و میانتنی را

بین ۲ طرف بسیار موجز و موثر بیان می‌کند


در کتاب حال دستهایم..

، شعر ۱٣ ص ۱٣۲؛

در تصویر

"خوابهای کاهویی"

هم‌بستری ۲ طرف بسیار موجز و بصری استعاره بندی شده.

‌خواب در فارسی واژه ایست پر از تصریحات و تلویحات جسمی و ذهنی – دربرگیرنده‌ی

طیف وسیعی از پندار، گفتار، کردار می‌باشد.

شاید بتوان ۱۰۰ معنی گوناگون برای آن یافت.

ولی ترکیب "خواب‌های کاهویی" با توازی برگ‌های

کیپ هم برای بستریات بکر است


شاید بتوان گفت این جُنگ سپید تنانه‌گیِ زیبا نقطه عطفی

در شعر اروتیک راوی زن فارسی باشد.

واشکافیِ آن‌ها کمک به تشریح آرایه‌های ادبیِ زنانه،

ترابری پیشینه‌ی فرهنگی فارسی و آذری به جهان غرب می‌کند.

واشکافی بیش‌تر آرایه‌های ادبی از جمله

نشانه‌ها، نمادها، استعارات، جانشین‌ها

در شعر اروتیک نیاز به فرصتی دیگر دارد


کرباسی در ادبیات، هنرها، و کنش‌گری دارای شخصیت برون‌گرا و اجتماعی است 

او دارای حافظه‌ی قوی، استعداد هنری و ادبی، افکار مدرن اجتماعی می‌باشد

شعر او یکی از محبوب‌ترین شعرهای برون‌مرزی فارسی است.

جایگاه او در شعر زنان رفیع است؛

پایان مقاله

منبع

سایت اخبار روز

¤¤¤¤


نمونه‌ای از بسیارانِ او


عشق بازی‌ام می‌آید 

از 

گرمای نیم پز آفتاب 

بر پوست پرتقالیِ

قامت

آمیزشیِ  قیامت 

تو


سخت سفت 

خوش قدوبالا  

سنگین


عشق بازی‌ام می‌آید 

از تکان ریشه‌ی تازه رُسته‌ی 

شمعدانی  

توی لیوان آب


عشق بازی‌ام می‌آید

  از حرکت موذیِ موج 

بر کف حوض مرمر


بریدن بند زیرپیرهن 

توی دهانت


حس لطافت پوست شلیل  

زیر دندان نیشت


طعم شیره‌ی نور 

زیر یاخته‌ها 

امتناع 

امتناع 

امتناع 

و

ناگهاناحتراق  قر گرفتن گداختن

سوزش مست


عاشقم تو را من و می‌خواهمت ها 

آهو 

می خوایمت‌ها


این همه را گفتن تا 

فراموش نکنم عشق بازی را

انزال

صدای سرود آزادی 

کنار گوش پنجره‌‌‌ها


———

‌برگونه هايم دو بوسه می‌نهی

نرم‌تر از آه
دو پروانه
روی گونه‌هايم
سبك‌تر از نگاه
و
آهسته بدرود می‌گوئی
من می‌مانم
و
اتاقی كه بوی تو را دارد
بوی تو می‌آيد
و
پشتم تير می‌كشد؛
و
دانه‌های عرق
از شانه هايم
می‌چكد
من و بسترم تب می‌كنيم
بازوانم را دور بالش می‌پيچم
و چهره‌ام را بر آن می‌فشارم
بال پروانه‌ها
روی گونه‌هايم
می‌ماسد؛
و از گرماي تنم
و در بسترم
بالشم
تر می‌شود
كبوتر ‌می‌شود
می‌پرد؛



يك بغل پر ميماند يادم نرود چند پر ميان دفترم بگذار

شعرهای عاشقانه فردا را

¤

ایستاده‌ایم

دو دیوانه


ایستاده‌ایم      روبروی هم  
        دو دیوانه 
گردن به گردن 
     شانه به شانه 
پلک‌ها و گردنی و‌‌ بعد   
     کمی خم 
کمی خم که بچرخم به پشت
 و
تب کنم روی شانه و چشم 
چشمت که بوسه بوس نم کند بر لبم 
 چشمت که بوسه خیس کند برلبه‌ام 
و
چشمت که درحفره فرو رود 
و
 دیگربار 
که لیمولیمو کمی ترش می‌پرد تا نارنج
نبینیم هیچ
 و
مثل پیچ بچرخیم
 و
به‌پیچیم درصدا و سودا 
بیا
 بیا! 
  صورتی را نرم اگر پس بزنی پیش 

 عشق همین لیمویی ست
¤

با عشق

 زیبا کرباسی


دوستان عزیزم، عاشقان شعر 


این سرآغاز سخن من در جلسه‌ی عصر پنجشنبه‌ی هفته‌ی پیش بود 

که به‌همت دوست یگانه‌ام در جهان تاتر سودابه فرخ نیا 

و یکی از شاعران خوب لندن افسانه گیتی فروز برگزار شد 

از من خواسته بودند در باره‌ی شعر زنانه پس از انقلاب پنجاه و هفت

تحلیل و گفتگو کنم 

در این‌جا آغازه‌ی سخنم را می‌آورم  

تا اگر شما نیز حرفی در این مورد دارید بگویید


  اول این که ما شعر زنانه مردانه نداریم 

زنانه مردانه در شعر معنی ندارد 

و کلن ما شعر داریم 

یا نداریم


ما در شعر

مونولوگ‌ها و دایالوگ‌های زنانه داریم 

فرم‌های زنانه داریم 

تعبیرهای زنانه داریم 

لحن زنانه داریم 

عاطفه‌ی زنانه داریم 

واژه سازی‌های زنانه داریم 

ترکیب‌های زنانه داریم

ایماژ و خیال ورزی‌های زنانه داریم

نشانه گذاری‌های زنانه 

اشارات زنانه داریم

سوگواره‌ها حسرت‌ها مویه‌های زنانه داریم  

نفرین‌های زنانه داریم  

آرزوها و آمال زنانه داریم

عشق و انزال‌های زنانه داریم

ناز و عشوه پردازی‌های زنانه داریم

شیوه و حرکت‌های زنانه 

و البته مهم‌تر از همه‌ی این‌ها زبان زنانه‌ی شاخص است

 که محصول همه‌ی این‌هایی‌ست که برشمردم 

بسی قابل ارزش و کمیاب است

 و 

جای بحت‌های بس طولانی دارد

و 

لپ سخن این

 که همه‌ی این خصلت‌ها، خصیصه‌ها، شاکله و آرایه‌های شعری

مستلزم بر این نیست 

که سُراینده‌ی آن‌ها زن بوده باشد 

و

 همین طور بالعکس 

ما بسیاری شعر مردان شاعر داریم با هر یک از این موضوع‌ها که برشمردم  

همچنین برخی شعرها از زنان داریم که با زیباترین زبان یا موضوع‌های مردانه سروده شده اند


اما مسئله یا حل مسئله‌ی اصلی این است 

در کل 

وقتی به شعر می‌رسیم 

مرد و زن هر دو

 برای رسیدن به حقیقت شعر دوره‌ی بارداری، زایش، درد و لذت

آن را که سرشتی زنانه است

 تجربه می‌کنند 

و شاعران مرد نیز برای رسیدن به شعر و سرایش آن 

زنیت خویش را تجربه می‌کنند

حالا بهتر است در این مورد از خود ایشان سوال کرد



۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

دو جهان

 
تصویر از دیدار تو

امروز پنج‌شنبه است
و من توت فرنگی‌‌‌های شعرم را چیده‌‌ام در طَبَقِ اخلاص
و آویخته‌‌‌‌ام این دل را به‌گردن کبوتری
تا تو نگاهم کنی
و زیباتر از همیشه از قلبم به‌‌جهان بتابی
امروز ساعت هفت صبح
نگاهم در نزدیک‌‌‌‌ترین نقطه‌ی دیدار نشسته بود
نظاره‌‌‌‌گر تن عریان من
‌دست‌‌هایت نوازش چلچله‌ها را می‌مانست بر پوست تن من

ساعت هفت صبح
من سابقه‌ی جوانِ بازوانم را آویختم به‌گردنت‌
و تو شُکوهِ خود را از خاطر بردی
و روی تارِ عنکبوت‌
پیراهن خواب‌‌های خسته‌‌‌‌ام را آویختی
‌و چون آفتاب در تنم سوزان شدی
و بعد نور بود که از ‌لای نَفَس‌های بالش من عبور کرد
من بند‌ بندِ شعرم را
بوسه‌‌‌‌بوسه بر لبانت ریختم
میان بازوانت چرخیدم
به‌دُورِ تنت تاب برداشتم
و از جهانی به‌‌ جهانی شدم

کتایون آذرلی


هدا خموش(۱)

 

تصاویر از دیدار تو

هدا خموش

در اوج جنگ‌ها پدر و مادرم افغانستان را ترک کردند و به ایران مهاجر شدند. 

یک سال بعد (۱۹۹۵م) دختری متولد شد که نامش را هدا گذاشتند. 

هدا در گذر زمان، تبدیل به زنی شد

که بیش‌تر با شعرهای ممنوعه و کارهای تابوشکنی‌اش شهرت یافته است.

از دشواری گذشتم.

در بخش ادبیات فارسی تربیه‌ی معلم سید جمال‌الدین افغان

در کابل کامیاب شدم.

 ادبیات فارسی مرا به جهان دیگری سوق داد. 

تصاویر خوفناک افغانستان که از ایران با خود آورده بودم،

داشت رنگ می‌باخت. 

وقتی می‌دیدم زنان در اداره‌های کار، رسانه‌ها، دانشگاه

و داخل شهر حضور دارند، 

کم کم تصاویر شبح از بین می‌رفت و هیجان خاصی در من به وجود می‌آمد

 که کشور ما چقدر رو به بهبودی است.


ورود من به دنیای شعر و ادب اتفاقی ویا الهام گرفته از کسی نبود؛ 

بل‌که به‌مرور زمان به‌این بخش علاقه‌مند شدم.

 شاید جرقه‌های نخستین این انگیزه‌ها در دوره‌ی مکتب

در ایران رقم خورده بود. 

در کودکی‌ام در ایران که عکس سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد را

در دیوارهای مکتب می‌دیدم

 و شعرهای‌شان را می‌خواندم حس خوبی می‌گرفتم. 

در برنامه‌های شعرخوانی نیز شرکت می‌کردم.

 وقتی که در افغانستان وارد دانشگاه شدم و ادبیات خواندم،

 به انجمن‌های ادبی-فرهنگی مثل انجمن قلم و انجمن غرجستان وارد شدم.

ادبیات عریان مرا بسیار زود به سر زبان‌ها آورد

و در حلقه‌های ادبی-فرهنگی از شعرهای من می‌گفتند.

نخستین شعری که من سرودم

یک کوتاهه‌ی عریان بود 

«بوی سیب می‌دهد دهانت. مرا ببوس.

برای فردایت طعم آلوبالو کنار گذاشته‌ام.»

این شعر واکنش زیاد مردم را به همراه داشت.

با سپری کردن امتحان کانکور در یک نهادی که برای حمایت از زنان

کار می‌کرد کار گرفتم.

از وبسایت نیمرخ


نمونه‌ی کلام این شاعر

می تواند از جمله‌ی ادبیات خلاق و آوانگارد و پیش روی زمان‌اش باشد 

و هدا خموش شاعر جوانی است

که درجامعه‌ی سنتی افغانستان جسارت فوق العاده‌ای دارد

 از آغوش و هم اغوشی که تابوی بیش نیست فرهنگ می‌سازد.

اینک چند نمونه ازشعرهای این شاعر را تقدیم حضورتان می‌دارم.


چنگ که میزنی

برهنه می‌شوم

داغ‌تر ازخورشید

باسرانگشتان

هوس باز ات


استخاره ندارد

بشکاف

آویزان کنم

دکمه‌های پیراهن

هوس را

دردستان شب

وعریان شوم

«عریان‌تر از باران»

روی ملحفه‌های

سرخ شده

از انار



‌ای غارنشین

عصیان‌گر

وحشی شو

که به‌غارت برود

حفره‌های تاریک

این تن


ونقش دوباره ببندد

پستان‌های افتاده‌ام

درپیشانی ماه

¤

عاشق می‌شوند
عقربه‌های ساعتی که
لحظه لحظه‌های
خوابیدن ماندن را
شماره می‌کنند
وضربه‌های آخر را میزند
دقیقه‌هائی که
ازمیان پستان‌هایم
بیرون میایی
وسرخ‌ترین خواهش
..،،شبانه را
روی لب‌هایم می‌ریزی
مست می‌شوم
وقتی عریانم می‌کنی
بین کوچه‌های تنت
ودر
تکرار
وتکرار
.،،تکرار
سجده می‌کنی بر
زلال ترین قسمت
اندامم



۱۴۰۳ فروردین ۳, جمعه

بهار نه

 تصویر: آبرنگ 


بهار نه
تو بیا به سطوح نامسطح  تنم دست بکش
جنبش نَفَسی میان گیسوانم باش
قسمتی از محبت 
در مقدمه‌‌ی اندام‌‌‌‌‌واره‌ی حیاتم  فرو شو
شبیخون به‌‌‌قبیله احساسم بزن
و گه‌گاه اگر التماسی نارسم
به فصل بلوغ شکوفه‌‌ها ببر مرا 
و چنان به ساحره‌‌ی واحه‌‌ای دچارم کن
که آهویی به کمند.

بهار نه
تو بیا و لرزه‌‌های پنهانیِ تب ممتدم شو در بستر خواب
آتشم کن در خرمن‌‌گاه تن
نیلوفرم کن در مرداب پوست
آینه‌‌ی اوستایی‌‌ام کن میان دو پلک
 و به شیوه‌‌ی سنگ‌‌‌‌تراشان زرتشتی
بتراش مقدمه‌ی زیبایی را در کاسبرگ تماشایم
بلور مینا سینه‌‌‌‌ریزی به عِقد گردنم ببند
و مهارم کن به لالای خلوت
بهار نه 
تو بیا.

از مجموعه‌ی شعر رد پا
کتایون آذرلی
منبع
https://www.facebook.com/azarlikatayoun


شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ