علت علمی ایجاد انواع مختلف گرایشهای جنسی هنوز بهطور کامل درک نشدهاست،
با این حال دانشمندان معتقدند مجموعهٔ پیچیدهای از عوامل
ژنتیک، هورمونی و محیطی در ایجاد آن تأثیرگذار است.
در این میان فرضیههایی که مبتنی بر اهمیت عوامل زیستشناسانه
(مانند عوامل ژنتیکی، محیط ابتداییِ رحم مادر
یا مخلوطی از عوامل ژنتیکی و اجتماعی) هستند
از مقبولیت علمی بیشتری برخوردارند.
بیشتر محققان علمی همچنین بر غیرارادی بودن نوع گرایش جنسی افراد
اتفاق نظر دارند.
تحقیقات کنونی و بیشتر دانشمندان فعال در این زمینه اعلام میکنند
که گرایش جنسیِ افراد انتخاب خودشان نیست.
این بدان معناست که افراد انتخاب نمیکنند
که همجنسگرا یا دگرجنسگرا یا دو جنسگرا….باشند.
مفاهیم هویت جنسی و رفتار جنسی
رابطهٔ نزدیکی با گرایش جنسی دارند
دربرگیرندهٔ خیالپردازیها، علایق، و امیال درونی است.
به معنای تصوری است که شخص از خود و گرایش جنسیاش دارد
و خود را آنگونه میپندارد.
به این معناست که شخص علیرغم گرایش یا هویت جنسیاش
در عمل با چه شخص یا اشخاصی رابطهٔ جنسی برقرار میکند.
رفتار جنسی اشخاص همیشه مطابق با گرایش جنسی آنها نیست.
به تغییر یا تغییراتی در میل جنسی یا هویت جنسی شخص گفته میشود.
این مطلب که آیا میل جنسی در طول زندگی شخص پایدار است یا سیّالیت و تغییرپذیری دارد،
امری است که به شدت مورد بحث قرار گرفتهاست.
اتفاق آرا بین بیشتر دانشمندان بر آن است
که گرایش جنسی، برخلاف هویت جنسی،
تابع اختیار یا انتخاب خود فرد نیست.
تمایز بین گرایش جنسی و هویت جنسی امر مهمی است که عدم توجه به آن
میتواند منجر به این تصور گردد که ممکن است گرایش جنسی
تغییرپذیر باشد.
هر چند بیشتر دانشمندان بهطور کلی معتقدند
گرایش جنسی معمولاً پایدار و تغییرناپذیر است،
(یعنی تصوری که نسبت به گرایش جنسی خود دارد)
ممکن است طی زندگی او دچار تحول گردد
و در راستا یا برخلاف جنسیت زیستشناختی،
رفتار جنسی، یا گرایش جنسی واقعی او باشد.
بعضی مراجع پزشکی اعلام کردهاند
که برای بعضی اشخاص گرایش جنسی امری ذاتی، پیوسته
یا ثابت در طول زندگی است،
برای بعضی دیگر سیّال بوده و طی زمان تغییر میکند.
( ما , پسر یا دختر متولد نمیشویم و ما یاد نمیگریم که مرد یا زن باشیم,
بلکه میآموزیم که مانند زنان ومردان
(والدین ویا مردم اطرافمان )عمل کنیم .
باین معنا که گفتمان سلسله مراتبی زن ومرد به قالب رفتار در میآید
و هویت که هرگز مسئلهی ثابت و ذاتی نیست را
بشکل ذاتی ایجاد و استمرار میبخشد
هنجار( رفتار, دیدگاه و سازماندهی تجارب ذهنی)
فمینیستهای کلاسیک جنسیت را از جنس متمایز ساخته و مدعی بودند
که اولی هیچ ارتباطی با دومی ندارد.
در نتیجه، در ادامهی آن به وجود یک طبیعت تغییرناپذیر اذعان داشتند
حتی وقتیکه موضوع با جنسیت ارتباطی نداشت-و آنان این ریسک را مینمودند
که این امر به مثابه پایه و اساس نهاییِ سلطه مرد در نظر گرفته شود.
باتلر با ادعای کاراکتر ساختار فرهنگی خودِ جنس،
شرایط بحث را رادیکال ساخت.
«مرد» و «زن» تبدیل به مقولههای شناور و بدون لنگرگاه واقعی گشتند.
علاوه بر این، این درک برای همه هویتهای جنسی،
حتی اقلیتها، نیز بکار بسته شد.
برای باتلر، دیگر یک هویت مردانه یا زنانه وجود ندارد،
بلکه فقط همجسگرا، دوجنسگرا، ترانسجنس و یا میانجنس وجود دارد.
به اهتزاز در آوردن پرچم حمایت از
هر کدام از این هویتها به شیوه «ذاتگرایی» خطاست.
نقد رادیکال هویتها توسط باتلر ضد ذاتگرایی است.
هنگامی که مشکل بطور انحصاری در سطح فرهنگی قرار داده شود،
و هر گونه توجه به طبیعت حذف گردد،
همه چیز قابل تصور میشود.
فرهنگ برای باتلر، یک شبه-ماده بینهایت نرم است
(البته به آن معنی نیست که افراد میتوانند آن را با اراده دگرگون سازند )
برای مثال در این چارچوب، امکان این استدلال وجود دارد،
که تمایز بین «مرد» و «زن» در مسیر تاریخ توسعه مییابد،
یا اینکه «مرد» و «زن» تنها دو جنس قابل تصور نیستند.
به بیانی دیگر، این دستهبندیها پیچیدهگی وضعیت جنسی افراد،
یا افراد در یک لحظه معین از زندگیشان را جذب نمیکنند.
دوگانهگی بین «زن» و «مرد» نیز میتواند
به عنوان ارجاع به دو انتهای یک زنجیر در نظر گرفته شود،
و در نتیجه هر شخصی کمتر یا بیشتر مرد و/یا زن محسوب میگردد.
برای باتلر، «مرد» و «زن» مقولاتی ستمگرانه و آزاردهنده هستند
و افراد را در هویتهای جنسی و رویههایی
که تواناییهای بالقوه انان را محدود میکند، اسیر مینماید.
او خواهان براندازی هویتهای جنسی و آزمایش هویتهای جدید است.
این فیلسوف مدعی است که تمایل برای کسب اجازه ازدواج
میتواند نهادی که یکی از ارکان مردسالاری- و ظلمی
که قربانیان آن همجنسگرایان هستند
محسوب میشود را تقویت کند.
علاوه بر این، آن قدرتِ خفهکننده دولت
در تنظیم رفتار جنسی و تعریف یک رابطهی مشروع
بین دو یا چند نفر را افزایش میدهد.
ازدواج همجسگرایان و لزبینها به طور متناقضی
یک رژیمِ هنجار جنسی-سیاسی را ( استمرار ) و تحکیم میبخشد
که برای اقلیتهای جنسی مضر میباشد.
در نتیجه، زوجهای همجنسگرا با تقاضای حقوقی مشابهِ زوجهای دگرجنسگرا،
خود را از دستههای دیگری از مردم جدا میسازند
که اغلب تحت ظلم بیشتری نسبت به انان قرار دارند:
مادران و پدران مجرد، افرادی که روابط عاشقانه چندگانه دارند،
تراجنسیتیها، میان جنسگرایان و غیره.
همجنسگرایان، در آرزوی اینکه «شامل» ازدواج شوند
درواقع خود را از این دستهها دور میکنند.
در نهایت، باتلر ادعا میکند،
هیچ «سیاست وکالتی»-یعنی گرایش به تن دادن به نرمال- وجود ندارد
که محرومیت و دفع ایجاد ننماید.
به همین دلیل در این نمونه خاص،
صحیحترین تقاضای سیاسی برای همجنسگرایان
نه کسب اجازه ازدواج،
ازدواج نباید حقوقِ مالی یا مدنی ویژهای را تفویض کند.
به عبارت دیگر، او طرفدار الغای کنترل دولتی وصلت است.
برای باتلر جنسیتها کُنشمند هستند،
به عبارتی، آنها محتوی خود را تشکیل میدهند.
واقعیت، بدین گونه نیست که ابتدا همه جنسها یا جنسیتها وجود داشته
و سپس زبان به آنها رجوع کند.
بر عکس، ابژه «جنس» یا «جنسیت» توسط
درستْ عملِ بر زبان آوردن جملات
در موردشان آفریده میشوند.
جان استین، فیلسوف بریتانیایی
تئوریپرداز عمدهی مدرن اظهارات انشایی/بیانهای کنشمند
(performative utterances)
بود و باتلر از او (ازادانه) برداشت میکند.
استین در کتاب خود
«چگونه میتوان با کلمات چیز ساخت»
، به بررسی ساختار معنایی میپردازد،
«من شما را زن و شوهر اعلام میکنم»
«من قول میدهم سروقت بیایم»،
تنها یک حالت واقعی چیزها را توصیف نمیکند،
بلکه یک واقعیتِ حال یا آینده را نیز میافریند.
نقش خلاقیت و کنشگریِ زبان را نیز باید درنظر گرفت که
تنها بیانگر واقعیت نیست بلکه تاثیر گذار به واقعیت است
و سازندهی واقعیت در آینده نیز هست ،
این جمله را در نظر بگیرید («من شما را زن و شوهر اعلام میکنم» )
که چه واقعيتهائی را در آیندهی آن جفت بهمراه دارد.
هنجارهای جنسی/جنسیتی دارای همان ساختار هستند.
در زبان آفریده میشوند ، و با عملی شدن استمرار پیدا میکنند.
آنها از قوانین فرهنگی و گفتمانی تشکیل میشوند
و ابژههای خودشان را میافرینند.
بنابر نمونهها و مثالهای فوق، بر خلافِ بسیاری از اظهارات انشایی،
هنجارهای جنسیتی باید بطور مداوم تکرار شوند
تا بتوانند سلسله مراتب ابژه را ادامه دهند.
این گفتهی دکتر کافی نیست که موقع تولد عنوان کند که
تا اینکه هنجارهای منطبق با آن جنسیت برای پسر مذکور،
و اطرافیان او، درونی شوند.
کنش عملیِ این جمله درآینده
و هنجارهای جامعه اورا تبدیل به مرد میکند
زیرا زن بودن و یا مرد بودن ذاتی نیست بلکه انجامی و اکتسابی است
این گفته ، در طول زندگی باید انجام شود ، که چنین هنجاری دوام پیدا کند.
( هیچ کس زن متولد نمیشود بلکه زن میشود )
پایان مطلب
———-**———
در همان مورد
برای جودیت باتلر هویت مردانه یا زنانه وجود ندارد،
بلکه فقط همجسگرا، دوجنسگرا، ترانسجنس و یا میانجنس وجود دارد.
جنس (sex) اشاره به اختلافات بیولوژیکی بین زن و مرد دارد،
در حالی که جنسیت (gender) یک ساختار فرهنگی است که آنها را
از هم جدا میکند.
این تمایز شکل دیگری از تضاد کلیتر بین طبیعت یا ذات (جنس) و فرهنگ یا اکتساب (جنسیت) است،
که در همه جای تاریخ مدرن روشنفکری وجود دارد.
یکی از نشانههای اولیه فمینیسم عبارت از جدا کردن جنسیت از جنس بود
و متعاقباً این ادعا که وضعیت اجتماعیِ زنان
دارای هیچ پایه و اساس بیولوژیکی نمیباشد.
منطق چنین حرکتی آن بود که امکان مبارزه برای لغو نابرابریهای فرهنگی
بین جنسیتها بسیار اسانتر از تغییر نابرابریهای بیولوژیکی بود.
ادعای سرشت فرهنگی داشتن آنچه که قبلاً به عنوان طبیعی تلقی میگشت،
ریشه و بنیان همه اشکال انتقاد بود.
باتلر موافق این ایده است که جنسیت یک ساختار فرهنگی است.
اما او اضافه میکند که جنس هم به همان اندازه
از این جهت، او از فمینیسم «کلاسیک» در تأکید بر ساختار فرهنگی
کاراکتر جنسیت یک گام فراتر میرود:
«اگر کاراکتر تغییرناپذیر جنس مورد مجادله است،
شاید بدین خاطر باشد که ساختاری که
نامیده میشود نیز همانقدر ساختاری فرهنگی دارد که جنسیت.»
باتلر به مصاف وجود یک بخش «تغییر ناپذیر» از واقعیت میرود
که از روابط (قدرت) اجتماعی، یعنی آنچه که ،
آن اکلی، «جنس» نامید، فرار میکند.
از نظر باتلر، جنس نیز مانند جنیست یک ساختار فرهنگی است،
اگر تمایز بین جنس و جنسیت اجتماعی-تاریخی است،
در نتیجه هیچ دلیلی برای شرایط سازنده آن نیز وجود ندارد
که همان تمایز را نداشته نباشد.
همانطور که از عنوان کتاب باتلر بدنهایی که اهمیت دارند
[Bodies That Matter]بر میآید،
بدنها همیشه و تابحال در امر نمادین گرفتار هستند
(«Matter» به معنی هم «ماده» و «معنی» یا «مهم بودن» است)
در نهایت، آنچه باتلر به چالش میکشد،
جدایی بین طبیعت و فرهنگ است.
اینکه تمایز بین جنس و جنسیت سفسطهآمیز است نشان میدهد
که مقولههای «مرد» و «زن» دارای
هیچگونه پایهای نیستند.