آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آینهشکستن خطا ست
(۱)
پیشگفتار
رویدادهای مرداد ۱۳۳۲ در تاریخ معاصر ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است.
نزدیک بههفتاد سال پیش در چنین روزهایی، حوادثی در ایران روی داد که هنوز
با روایتهای متناقض
اشغال میکند و بسیاری را بهخود مشغول داشته است.
و گرایش به حقیقتیابی موجب شود
مواجهه با گذشته و شناختِ درست آن، گامی بزرگ در جهت تعریف هویت و آینده است.
روایت جاافتاده از وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در افواه و اذهان عموم
آمریکا و بریتانیا با یک کودتای نظامی، نخستوزیر محبوب
و پادشاه را بهقدرت بازگرداندند؛
و هرآنچه که پس از آن روی داد، در جهت تامین منافع آن دو کشور بود؛
تا اینکه ۲۵ سال بعد «ناجی»ای در لباس روح الله خمینی بهصحنه سیاسی کشور قدم گذاشت،
در مقابل شاه «خائن»، آمریکا و بریتانیا قد علم کرد
و رژیم دستنشانده و مستبد شاه را برچید.
این روایت برای اکثریت مردم ایران «واقعیت تاریخی» رویدادهای مرداد ۱۳۳۲
و پیامد آن، یعنی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است.
اما نگاهی عمیقتر بهرویدادهای این دوره
حکایت از داستانی دارد بس شگرفتر و عمیقتر.
داستانی که چون به موقع نیک نظر کرده بودیم، در حد یک حماسه بود
و میبایست موجب مباهات و غرور ملت میشد؛
ملتی که در یک بزنگاه تاریخی سرنوشت خود را با حضور در صحنه به دست گرفت
و کشور را از خطرِ افتادن به دام شوروی و تجزیهی احتمالی نجات داد.
پیشزمینهی وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد
مصدق که در ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ برای دومین بار به نخستوزیری رسیده بود،
در ماههایی که به مرداد ۱۳۳۲ ختم شد،
به اصطلاح خودش «متصدی مطلق» (۲)
او که برای وضع قوانین ابتدا با زور و تهدید نمایندهگان مجلس
از مجلسین اختیارات تام گرفته بود (۳)
سپس مجلس سنا را منحل کرد
یعنی هر آن کس را که با سیاستهای دولت مخالف بود، بازداشت یا تبعید کند.
متعاقب آن مجلس شورای ملی (۵) را طی یک همهپرسی غیرقانونی منحل کرد
(این اقدامات از لحاظ انطباق با قانون اساسی سوالات زیادی را مطرح میکرد)؛
دیوان عالی کشور را منحل کرده بود تا قضات عالیرتبه را که گوشبهفرمان او نبودند، برکنار کند؛
با تکیه بر حکومت نظامی که مرتب آن را تمدید میکرد.
هر آن کس را که اراده میکرد، بازداشت مینمود و هر مدت که میخواست در زندان نگه میداشت؛
شخصیتهای مملکت و مدیران جراید مخالف دولت یا در زندان بودند یا فراری،
یا از ترس لجنمالشدن سکوت اختیار میکردند. (۸)
حتی شاه از همه کنار کشیده بود و از تهران خارج شده بود
و مصدق فرماندهیِ کل قوا را که به موجب قانون اساسی از مسئولیتهای پادشاه بود
از پادشاه گرفته بود. (۹)
روزنامهها پشت سر هم بهوسیله حکومت نظامی توقیف میشدند.
در تمام مدت نخستوزیری او، کشور دچار بحران شدید اقتصادی و سیاسی شده بود
و دستخوش تظاهرات روزانه میان طرفداران و مخالفان دولت بود
و در این درگیریهای خیابانی هر روز تعدادی کشته و زخمی میشدند.
در مرداد ۱۳۳۲ در شهر شایعه بود که کودتایی در راه است؛
مصدق نه فقط به عنوان فرمانده ارتش
را در اختیار داشت و رئیس ستاد ارتش منتخب و هوادار او بود،
بلکه دهها افسر حزب توده در درون ارتش چشم و گوش مصدق
آمریکا و بریتانیا که اولی سخت نگران رویکارآمدن کمونیستها در ایران بود
و دومی از بنبست در مذاکرات نفت به ستوه آمده بود،
به شاه پیشنهاد کرده بودند که مصدق را با یک کودتای نظامی برکنار کند،
ولی شاه دودل و مردد بود (۱۳ و ۱۴) و در نهایت تصمیم به رد این پیشنهاد گرفت. (۱۵)
در این گیرودار، شاه پس از تامل بسیار برای خروج از بنبستی که کشور در آن گیر کرده بود،
تصمیم گرفت تا با توسل به اختیاراتی که قانوناً از آن بهرهمند بود، مصدق را عزل
و فضلالله زاهدی، سرلشگر و سناتور، را به سمت نخستوزیری منصوب کند.
به موجب قوانین آن روز، عزل نخستوزیر و انتصاب یک نخستوزیر جدید در دوران
به اصطلاح فترت (انحلال مجلسین) از اختیارات قانونی شاه بود (۱۶)
و شاه تمایل داشت تا نخستوزیر را از طرق قانونی، و نه توسل به شیوههای قهری برکنار کند.
اینکه شاه به طور قانونی قادر به بر کناری نخستوزیر بود، بر مصدق و یارانش پوشیده نبود.
هنگامی که در مرداد ۱۳۳۲ محمد مصدق تصمیم
که یاران مصدق بودند - او را از این کار برحذر کردند و به او هشدار دادند
که انحلال مجلسین دست شاه را برای برکناری او باز میگذارد (۱۸)
ولی مصدق به توصیههای آنها اعتنا نکرد.
دولت و نخستوزیر از شایعه کودتا آگاه بودند؛ (۲۰)
در حالی که شاه پیشنهاد کودتا برای برکناری مصدق را رد کرده بود
به این دلیل که مایل بهخونریزی و برادرکشی نبود
مصدق در پاسخ به کریم سنجابی، وزیر کابینه، میگوید:
اگر شما مجلس را ببندید در غیاب آن ممکن است فرمان عزل شما از طرف شاه صادر شود 》
《یا با یک کودتا مواجه شوید. آنوقت چه میکنید؟
مصدق میگوید
شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و برفرض هم بدهد، ما به او گوش نمیکنیم؛》
اما امکان کودتا، قدرت حکومت در دست ماست و از آن جلوگیری میکنیم》 (۲۲)
البته مصدق درست میگفت که قدرت حکومت در دست اوست زیرا
ارتش و شهربانی و نیروهای انتظامی در اختیار او بود
کسانی را در رأس هر یک از آنها گمارده بود که به آنها اعتماد کامل داشت
و بدین سان هنگامی که شاه برخلاف انتظار مصدق،
به فرمان عزل اعتناء نکرد و آن را نه فقط از ملت بلکه از وزرای کابینه نیز پنهان کرد.
شاه فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی را در نوشهر امضا کرد (۲۳)
و نصیری (سرهنگ نعمتالله) جمعه شب ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ با فرامین امضاشده به تهران رسید.
او برای ابلاغ فرمان، ابتدا نزد زاهدی رفت که در اختفا بود؛ (۲۴)
سپس از طرف زاهدی که فرمان نخستوزیری به نامش صادر شده بود، مامور شد
که فرمان عزل مصدق را به او ابلاغ کند،
ولی «چون روز تعطیل بود، قرار شد فردا که شنبه بود (یعنی ۲۴ مرداد)
و هیئت دولت جلسه داشت، در پایان جلسه، وقتی هنوز وزرا نرفته بودند،
نصیری فرمان عزل آقای مصدق را هم ببرد و به ایشان ابلاغ کند.» (۲۵)
برنامه این بود که بعد از ابلاغ فرمان عزل به مصدق،
در ضمن چند نفری را که لازم بود از جریان اطلاع پیدا کنند
برای صبح روز بعد به مخفیگاه زاهدی دعوت شدند.
این افراد قرار بود مقامات حساس نظامی و انتظامی را عهدهدار شوند.
صبح روز ۲۴ مرداد، جلسه مشاورهای در مخفیگاه زاهدی تشکیل میشود
که نصیری ساعت یازده - یازدهونیم شب، یعنی موقعی که جلسه هیئت دولت تمام میشود
و وزرا هنوز در منزل نخستوزیرند، به منزل دکتر مصدق برود و فرمان را ابلاغ کند.
ضمنا افرادی هم که قرار بود بعد از ابلاغ فرمان عزل نخستوزیر
مقامات حساس نظامی و انتظامی را عهدهدار شوند، تعیین شدند و احکام آنها نوشته شد.
نصیری در شب ۲۴ مرداد، شنبه شب، فرمان عزل مصدق را برای ابلاغ به خانه او میبرد.
گفته شده که نصیری با همراهی و حمایت ۵-۴ افسر و گروهی سرباز برای ابلاغ فرمان
به سوی اقامتگاه مصدق میرود. (۲۶)
روشن نیست چرا نصیری همراه با گروهی سرباز به خانه نخستوزیر مراجعه میکند.
میتوان تصور کرد که چون مقررات حکومت نظامی برقرار بود،
تصور نصیری این بوده که حضور و همراهیِ افسران و سربازان باعث میشود
اردشیر زاهدی در خاطراتاش مینویسد
این اشاره، فرضیه همراهی کامیون حامل سربازان را با نصیری برای احتراز از اینکه
جلوی او را در شرایط حکومت نظامی در شهر بگیرند، تقویت میکند.
،قرار بر این بود که یک ساعت بعد از حرکت نصیری به سوی خانه نخستوزیر،
زاهدی همراه با افرادی که قرار بود پستهای حساس را عهدهدار شوند
(به استثنای باتمانقلیچ)
در آنجا باشد – از شمیران به سوی تهران حرکت کنند.
باتمانقلیچ که به عنوان رئیس ستاد ارتش تعیین شده بود، پیشاپیش راهی شهر شد
که برود به ستاد و پست خود را تحویل بگیرد. (۲۸)
نصیری به علت حجم تدابیر امنیتی در اطراف خانه مصدق
فرمان را توسط فرمانده انتظامات اقامتگاه به مصدق تسلیم میکند. (۲۹)
ساعتی او را بلاتکلیف نگه میدارند و چون اجازه ملاقات او را با نخستوزیر نمیدهند،
فرمان را به یکی از محافظان گارد نخستوزیر تسلیم میکند.
مصدق با خط خود، رسیدِ دریافت این فرمان را بدین شرح صادر میکند:
«ساعت یک بعد از نیمهشب ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ دستخط مبارک به اینجانب رسید. دکتر محمد مصدق.»
از اعضا سازمان افسران حزب توده - دستگیر میشود. (۳۱)
از سوی دیگر، هنگامی که ساعت از نیمهشب ۲۴ مرداد میگذرد
زاهدی تصمیم به حرکت میگیرد چون بر این باوراست که
«قاعدتا تا به حال باید نصیری و باتمانقلیچ کارشان را انجام داده باشند»
در حالی که اتومبیل زاهدی و همراهانش از شمیران به سوی تهران در حرکت بود،
نزدیک به دوراهی یوسفآباد به اتومبیلی برمیخورد
دو اتومبیل در کنار هم میایستند و باتمانقلیچ به زاهدی خبر میدهد که
《نصیری بازداشت شده و در اطراف ستاد ارتش، قوای مسلح گماشتهاند. ...
و سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش مصدق، در دفتر کار خود حضور دارد.» (۳۳)
بدین سان باتمانقلیچ که از سوی زاهدی به سمت رئیس جدید ستاد ارتش منصوب شده بود
و رفته بود تا پست خود را از ریاحی تحویل بگیرد،
با قوای مسلح در اطراف ستاد ارتش مواجه شده و نتوانسته بود وارد ساختمان شود
و برای رساندن خبر به زاهدی بازگشته بود.
زاهدی و همراهانش از نیمه راه بازگشته و برای شور به محل امنی میروند-
به خانه برادر یکی از همراهان در تپههای امانیه میروند، تا چارهاندیشی کنند
و از محل اختفا خود - که مشرف به خیابان پهلوی بود -
مشاهده میکنند که تعدادی تانک و کامیون نظامی شبانه به سوی شمیران در حرکت است. (۳۴)
در این فاصله، مصدق پس از دریافت فرمان، مدتی نصیری را در داخل منزلش معطل کرده
و در این فاصله به سرتیپ ریاحی خبر داده که کادر نظامی و انتظامی را به حالت آمادهباش درآورد
و گارد محافظ نخستوزیر را تقویت کند و نصیری را در بازداشت نگه دارد. (۳۵)
آن شب در مخفیگاه زاهدی از جمله قرار بر این میشود که ازفرمان نخستوزیری زاهدی
تعداد زیادی عکس گرفته شود (آن زمان ماشین فتوکپی در ایران نبود) و
این عکسها را برای تمام روزنامهها و مجلات و همچنین ادارات دولتی بفرستند تا مردم را
از جریان انتصاب نخستوزیر جدید آگاه کنند.
بالاخره پس از تلاشهای ناموفق اینجا و آنجا،
صبح روز ۲۵ مرداد این کار در عکاسخانه «ساکو» در خیابان نادری که
صاحبش یک ارمنی مورد اعتماد بود، انجام شد.
از خوانندگان این سطور دعوت میکنم که لحظهای بیندیشند
که اگر طرح کودتایی به منظور سرنگونکردن مصدق برنامهریزی شده بود،
اگر این عملیات ساخته و پرداخته آمریکا و انگلستان و آنطور که میگویند
یک «کودتا»ی از پیش تدارکدیدهشده بود،
در آن صورت نظامیانی که نصیری را به خانه نخستوزیر همراهی کرده بودند،
پس از آنکه نصیری از آن خانه بیرون نیامد، وارد عمل نمیشدند؟
حقیقت این است که به این نظامیان دستور داده نشده بود که وارد عملیات شوند.
اینها نقشی جز همراهی نصیری تا منزل نخستوزیر در خیابان کاخ نداشتند.
اگر واقعا کودتایی از طرف زاهدی و نصیری در برنامه کار بود، آیا معقول است
جماعت کودتاچی در نیمهشب و در حین «کودتا» تازه به فکر چارهاندیشی در برنامه کار باشد
یا مثلا درگیرودار اینکه چگونه از فرمان دستنوشته انتصاب زاهدی عکس بگیرند و تکثیر کنند؟
بالاخره هر کودتایی از پیش طراحی میشود و سناریوهای مختلف از قبل پیشبینی میشود
تا در صورت عدم موفقیت یک سناریو، سناریوی دیگری اجرا شود،
در حالی که زاهدی و همراهانش برنامه ازپیشطراحیشدهای را دنبال نمیکردند،
چنان که میبینیم، با تحولاتی که پیش میآید در هر مرحله برای گام بعدی چارهاندیشی میکنند.
آنان که این کودتا را به خارجی منتسب میدانند، فکر نمیکنند
درسفارتخانههایشان تهیه کرده و در جیب «کودتاچیان» گذاشته بودند، تا آن را تکثیرکنند.
این چه کودتایی بوده که عاملان آن ناشیانه یا دستگیر میشوند
یا برای حفظ جان خود و تدبیراندیشی به خفا میروند ؟
آیا فضلالله زاهدی و همراهانش عوامل کودتا بودند؟
صبح روز ۲۵ مرداد تانکها و کامیونهای نظامی خیابانهای شهر را بسته
این تانکها و سربازها به دستور مصدق و فرماندهان نظامی و انتظامی منصوب او عمل میکردند.
به عبارت دیگر نخستوزیر معزول کماکان زمام امور را در دست داشت
از ساعت شش صبح، رادیو تهران مرتبا اعلام میکرد
آن از «یک توطئه کودتا از طرف گارد شاهنشاهی و شکست آن» گفته شد؛
بدون آنکه اشارهای به فرمان عزل شود. (۳۷)
ساعت ۹ بامداد آن روز، شاه همراه با ملکه از فرودگاه رامسر عازم خارج کشور میشود.
شاه درباره ترک کشور میگوید:
«... ملاحظه کردم که مصدق میخواهد قانون اساسی و مشروطیت را زیر پا بگذارد
و من سوگند خوردهام تا زمانی که سلطنت میکنم حافظ قانون اساسی و مشروطیت باشم،
اکنون به طوری که از رادیو شنیدهام، سرهنگ نصیری - که حامل فرمان من بود - توقیف شده
و به این موضوع رنگ کودتا دادهاند
از این رو برای آنکه از برادرکشی و خونریزی و جنگ داخلی جلوگیری کنم،
برای مدت کوتاهی از مملکت خارج میشوم.» (۳۸)
آیا این گفته شاه را میتوان باور کرد؟
اگر ۲۵ سال جلو بیاییم و به یاد بیاوریم که پادشاه با همین استدلال در سال ۱۳۵۷ کشور را ترک کرد،
آن وقت میتوان گفت که بیتردید در نگرش محمدرضا شاه احتراز از کشتار و خونریزی
همیشه از اولویت برخوردار بود.
محمدرضا شاه اهل کودتا نبود.
این دومین بار بود که شاه با نیت احتراز از خونریزی و برادرکشی
قصد ترک کشور را داشت، ولی آخرین بار نبود. (۳۹)
از سوی دیگر در جبهه زاهدی مصمم شدند که مردم را در جریان صدور فرامین بگذارند.
قرار شد که نمایندهگان خبرگزاریهای خارجی را در جریان قضایای شب قبل بگذارند
تا اخبار برای درج در رسانههای خارجی منتشر شود.
پرویز رائین،خبرنگار آسوشیتدپرس - که مورد اعتماد زاهدی بود
را پیدا کردند (۴۰) و قرار شد که او به دیگر همکارانش اطلاع دهد.
در تپههای ولنجک-رائین یوسف مازندی، خبرنگار یونایتدپرس و خبرنگار رویترز، دونالد شویند،
خبرنگار آسوشیتدپرس و کنت لاو، خبرنگار نیویورکتایمز بر سر قرار حاضر میشوند. (۴۱)
اردشیر، فرزند فضلالله زاهدی، ضمن نشاندادن عکس فرمان انتصاب نخستوزیر جدید
به خبرنگاران و آگاهیدادن به آنها از خبر عزل مصدق، متن پیام پدرش را برای آنها میخواند.
فضلالله زاهدی در این پیام میگوید:
«از صبح ۲۴ مرداد، من نخستوزیر قانونی هستم و رویه کنونی دولت را میتوان
کودتا یا قیام علیه قانون اساسی و رژیم مشروطه دانست».
حال انصاف بدهید،
طراحیشده و در جریان اجرا بود و این دو نیروی خارجی مصمم به حمایت از مقام سلطنت بودند،
آیا خبر برکناری مصدق را از بوق و کرنای بیبیسی و خبرگزاریهای خارجی منتشر نکرده بودند،
همان طور که به هنگام تبعید رضا شاه از ایران از این رسانههای دولتی نهایت بهرهبرداری را کردند؟
مصداق نزدیکتر به اذهان از این بهرهبرداری رسانهای خدمات بیدریغ بیبیسی
و خبرگزاریهای خارجی به خمینی در سال ۱۹۷۹ است.
حقیقت این است که شاه پیشنهاد کودتا از سوی این دو دولت را رد کرده بود
و تصمیم گرفته بود که «تنها از قوای مسالمتآمیز برای برکناری نخستوزیر» استفاده کند. (۴۲)
این همان مطلبی است که سفارت انگلستان در بغداد به لندن گزارش کرده است.
از سوی دیگر، در جلسه هیئت دولت آن روز – یعنی ۲۵ مرداد - نخستوزیر مسئله فرمان عزل را
مطلقا مطرح نمیکند و فقط از «کودتای نظامی» سخن میگوید. (۴۳)
همزمان فرمانداری نظامی تهران اقدام به بازداشت عدهای
از شخصیتها و افسران ارتش و شهربانی کرد.
مصدق دربارهی فرمان عزل در زمانهای مختلف به صورتهای مختلف سخن گفته است:
به هیئت دولت و در پیام رادیویی ساعت هفت صبح روز ۲۵ مرداد،
خطاب به ملت فقط از کودتای نظامی سخن به میان آورد.
به هندرسن، سفیر آمریکا، که در روز ۲۷ مرداد با او در منزلش دیدار کرد
و دربارهی صدور فرمان عزل از مصدق سوال کرده بود،
گفته بود: «چنین فرمانی را ندیده است اگر هم دیده بود، فرقی نمیکرد.
شاه یک مقام تشریفاتی است.
او نمیتواند از پیش خود فرمان عزل و نصب صادرکند؛» (۴۴)
و در دادگاه نظامی اظهارکرد که فرمان را دیده ولی تصور میکرده که امضا جعلی باشد. (۴۵)
عصر روز۲۵مرداد
که از یک سو جهت مطلعساختن مردم از فرمان شاه،
شبانه عکس فرمان را به صندوق مراسلات تمام وزارتخانهها و موسسات دولتی
و ملی و روزنامهها و مجلات و سفارتخانهها بیندازند
و از سوی دیگر چون شانس موفقیت خود را در تهران ضعیف و امکان موفقیت
در اجرای فرمان شاه را در شرایط خطرناک حاکم کم میدیدند
و برای دفع خطر تسلط تودهایها - که هر روز حضورشان در محیط هرج ومرج بیشتر میشد
سرعت عمل را لازم میدانستند،
مصمم شدند که از نیروهای نظامی در استانهایی که قابل اعتماد بودند، یاری بطلبند.
پس از شور طولانی اصفهان و کرمانشاه به عنوان دو استان مناسب برای این منظور انتخاب شد.
هدف این بود که در یکی از آن دو استان مستقر شده
و دنیا را از اقدام خود و علت آن و فرمان شاه آگاه سازند و از جهان آزاد کمک بخواهند. (۴۶)
عصر روز
۲۵
فاطمی، وزیر خارجه و سخنگوی دولت، از
و شایگان و زیرکزاده و دیگران همه از پشتیبانی از مصدق و مجازات خائنین در محکمه سخن گفتند؛
مخصوصا دربارهی تشکیل شورای سلطنت و یکسرهکردن تکلیف شاه فراری و قطعنامه مطلب نوشتند.
در همین روز، فاطمی به تمام سفرا و وزرای مختار و کارداران اعلام کرد
و عکسهای شاه و ملکه از ادارات و سازمانها جمعآوری گردید. (۴۷)
در سرمقاله باختر امروز از شاه با القابی چون
در همان روز ۲۵ مرداد،
که
خواستار لغو نظام سلطنتی شدند. (۴۹)
همچنین به دستور مصدق مقرر شد
ذکر این جزئیات از این نظرحائز اهمیت است که خواننده توجه کند
که داستان کودتا آن طور که در روایت کلیشهای تاریخ عنوان میشود، نبود.
مقاومت مصدق در قبال فرمان قانونی عزل او غیر منتظره بود.
از آن غیر منتظرهتر، توسل او به نیروی نظامی برای ادامه حکومت.
از آن لحظه به بعد فضلالله زاهدی در مقام نخستوزیر قانونی،
که معلوم نبود بر چه اساسی خود را حاکم بر مقدرات کشور میدانست.
این ایستادهگی در شرایط آنروز که قدرت سیاسی و نظامی
نشان از میهندوستی و از خودگذشتهگی فضلالله زاهدی و همراهانش دارد-
آگاهی به جزئیات آنچه در آن ایام گذشت،
در شب ۲۵ تا ۲۶ مرداد،
فرمانداری نظامی تهران تعدادی از شخصیتهای غیرنظامی،
که شمار آنان به بیست نفر میرسید - بازداشت کرد. (۵۱)
مهندس کاظم حسیبی، از همراهان و مشاوران نزدیک مصدق،
در منزل نخستوزیر در یادداشتهای روزانهی خود مینویسد:
«در منزل دکتر مصدق
و صحبت راجع به تعیین رژیم قطعی کشور و رفع بلاتکلیفی فعلی بود.
نظر عدهای اعلام جمهوریت و دیگران ملایمتر بودند. …
نکات مورد توافق، فوریت مراجعه به آراء عمومی،
مستعفیشناختن شاه، انقراض دودمان پهلوی و تعیین یک شورای سلطنت بود ... ». (۵۲)
در روز ۲۶ مرداد
به دستور مصدق
به عبارت دیگر دولت معزول، مصمم به خلع شاه و حذف اوست.
در جبهه زاهدی، افراد منتظر بازگشت فرستادهها به کرمانشاه و اصفهان
و تصمیم دربارهی حرکت به سوی یکی از آن دو استان هستند.
دکتر کریم سنجابی، وزیر فرهنگ و از همراهان مصدق میگوید:
در روز ۲۷ مرداد
«نزد ایشان ]مصدق[ بودم و ایشان دستوری به من دادند
بنده به حزب ایران رفتم.
و بعضی از بازاریها تلفن کردم که آنها هم آمدند و عدهای را برای اجرای امر فرستادیم».
در همان روز هواداران حزب توده،
و به شکستن شیشه مغازهها و غارت اموال مردم پرداختند.
ترس ونگرانیِ مردم از تسلط آشوبطلبان بر شئون مختلف پایتخت
در این فاصله در جناح زاهدی و در
محور تشکیل دولت ایران آزاد، تصمیم بر این شد
قرار شد که زاهدی و یارانش سحرگاه روز بعد، یعنی چهارشنبه ۲۸ مرداد،
در همان روز ۲۷ مرداد،
و او طی آن، اخطار شد
فرماندار نظامی تهران اعلام کرد که اگر کسی محل سکونت فضلالله زاهدی را اطلاع دهد،
صد هزار ریال پاداش خواهد گرفت. (۵۶)
اکنون دیگر خبر فرمان عزل مصدق و فرمان انتصاب زاهدی به عنوان نخستوزیر
و در برخی رسانهها منتشر شده بود.
تردیدی نیست که فرمانداری نظامی تهران از خبر انتصاب زاهدی آگاه بود.
نخستوزیر معزول با سوءاستفاده از قدرت دولتی،
سر باز زده بود و درصدد سرکوب مخالفان دولت بود.
به نقل از محمدعلی موحد در کتاب جلال متینی میخوانیم:
«سران نهضت ملی در این موقع در مورد تعیین رژیم قطعیِ کشور تردید داشتند.
دستهای به اعلام جمهوریت پافشاری میکردند و عدهای دیگر و از جمله مصدق
پافشاری به تشکیل یک شورای سلطنتی از راه آراء عمومی داشتند تا
«راه امکان کمک از آمریکا و غرب را نبندد»
در این خصوص شاید لازم به توضیح باشد
آنچه هست تعیین نایبالسلطنه به هنگام رحلت پادشاه یا انتقال سلطنت است
که آنهم نه از طریق همهپرسی بلکه از طریق مجلسین پیشبینی شده است؛
همچنین پیشبینی شده که قبل از تعیین نایبالسلطنه
«هیاتی مرکب از نخستوزیر و رؤسای مجلسین و رئیس دیوان عالی کشور
و سه نفر از بین نخستوزیران سابق یا روسای سابق مجلسین به انتخاب هیئت دولت …
موقتا امور نیابت سلطنت را عهدهدار میشوند». (۵۸)
بنابراین پیشنهاد ارجاع کار به همهپرسی با قانون اساسی منافات داشت.
غروب ۲۷ مرداد ۱۳۳۲
هندرسون، سفیر امریکا در تهران، برای دیدار با مصدق به منزل او میرود.
هندرسون همان شب دربارهی این دیدار گزارشی بهوزارت خارجه آمریکا مینویسد و میگوید
که دربارهی وقایع روزهای اخیر از نخستوزیر جویا شده است و نخستوزیر،
بدون اشاره به فرمان عزل، به او گفته است که
«شامگاه ۱۵ اوت سرهنگ نصیری به خانه او آمد و ظاهرا قصد بازداشت او را داشت.
اما خود سرهنگ نصیری را بازداشت کردند و عده دیگری نیز دستگیر شدند.»
سفیر آمریکا برای کسب اطلاع بیشتر صراحتا
مصدق در پاسخ میگوید:
«خودش هیچ گاه چنین فرمانی را ندیده است و فرقی نمیکرد اگر میدید ... .
شاه حق ندارد به مسئولیت خود فرمان تغییر دولت را صادر کند».
سفیر مجددا در این باره سوال میکند
«آیا درست فهمیدهام که
الف)
ب)
در اوضاع و احوال فعلی این فرمان را بیاعتبار اعلام میکرد؟
پاسخ داد:
دقیقا «همین طور است.» (۵۹)
پس از ۲۸ مرداد و دسترسی به گاوصندوق خانه مصدق،
فرمان عزل را از آن صندوق بیرون میآورند و به خبرنگاران نشان میدهند.
۲۸
اردشیر زاهدی در خاطراتش مینویسد:
«قرار بود ما سحرگاه روز بعد، یعنی چهارشنبه بیستوهشتم مرداد، به کرمانشاه برویم
و از آنجا عملیات را آغاز کنیم اما در همان ساعاتی که ما سرگرم مذاکره بودیم،
اوضاع به طرزی غیرمنتظره تغییر کرد.
حوادثی پیش آمد که هیچ کس پیشبینی نکرده بود ... .
عصر روز سهشنبه گروههایی از مردم که وقایع آن سه روزه
یا به ابتکار خودشان یا به دستور مراجع مذهبی ریختند به خیابانها
بهما خبر میرسد که بین نظامیها شکاف افتاده است.
برخی از نیروهای انتظامی با تظاهرکنندهگان همصدا شدند و در خیابانهای مرکزی شهر
زدوخورد و تیراندازی صورت گرفته است.
در طی شب اطلاعاتی به [پدرم] رسیده بود،
جلسه داشته و آنها هم وخامت اوضاع را دریافتهاند».
دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور مصدق، مینویسد:
«ساعت ششونیم صبح روز چهارشنبه ۲۸ مرداد آقای نخستوزیر مرا احضار نمودند.
گفتند چون شاه از کشور تشریف بردهاند و لازم است تکلیف قانونی مقام سلطنت معین شود،
من با جمعی از آقایان صاحب اطلاع شور کردم.
رأی آقایان این است که شورای سلطنتی به وسیله مراجعه به آرای عمومی تشکیل شود.
شما به فرمانداران تلگراف کنید ... ».
سفیر آمریکا در تهران در روز ۲۸ مرداد تقریبا هر دو ساعت یکبار،
او در گزارش روز قبل خود از درگیری میان هواداران حزب توده
او مینویسد که در
روز ۲۸ مرداد
هواداران شاه به منظور نشاندادن احساسات موافق خود به نفع پادشاه،
نیروهای انتظامی که برای پراکندهکردن مردم فرستاده شدهاند،
از فرمان حمله بهجمعیت سر باز میزنند
و دیگران نیز منفعل میمانند.
همین که جمعیت در نقاط مختلف شهر انبوهتر میشود،
دستهها شروع به حمله به دفاتر روزنامههایی میکنند
که در روزهای گذشته دشنامهای سخیفی نثار شاه کرده بودند…
ساختمان مرکزی پست و تلگراف به تصرف جمعیت در میآید ... .
ایستگاه رادیو تهران از سوی انبوه جمعیت مورد محاصره قرارمیگیرد.
تظاهرکنندگان بیشتر افراد غیرنظامی بودند
اگر چه تعدادی از نیروهای مسلح نیز در میان تظاهرکنندگان هستند.
او همچنین مینویسد که عدهای از سربازان به تظاهرکنندگان هوادار شاه
سفیر آمریکا در تهران
از موردحملهقرارگرفتن مردم و تیراندازی نیروهای انتظامی
در اطراف ستاد ارتش و در مقابل وزارت خارجه مینویسد.
او مینویسد که
«برخورد نیروهای انتظامی حاکی از دودل بودن آنهاست،
اما تعداد نظامیان و افسرانی که منفردا به هواداران شاه میپیوندند،
او در ادامه مینویسد که
«شرکتکنندهگان در تظاهرات از نوع معمولی چاقوکش و عربدهجو که معمولا
در تظاهرات روزهای اخیر مشاهد میشد، نبودند.
به نظر میرسید که اینها از اقشار و طبقات مختلف و مرکب
از کارگر و کارمند و دکاندار و کاسب و دانشجو هستند ... .»
«به نظر میرسید که روحیه مردم سرشار از عزم و اراده وشادی است ... .»
مینویسد در اوایل بعدازظهر رادیو به دست تظاهرکنندهگان افتاد و آنان مرتب
به نفع جمعیت و تقویت روحیه آنان پیامهای تهییجکننده میفرستادند. (۶۵)
در روز ۲۸ مرداد،
در خانه مصدق «حدود یک دو بعدازظهر …
سرهنگی که رئیس گارد محافظ مصدق بود ]سرهنگ ممتاز[ آمد و گزارش داد
که مهاجمین را به مسلسل بستم و عقب راندم.
مصدق هم او را درآغوش میگیرد و از او تجلیل میکند.» (۶۶)
آن روز تعداد کثیری از مردمی که به خیابانها آمده بودند، زخمی و کشته شدند.
آنان که این افسر «مهاجمین» میخواند، نه نظامی بودند نه مسلح.
آنها مردمی بودند نگران از وضعیت نابسامان حاکم در ماههای اخیر، مخالف عملکرد
غیرشفاف دولتی غیرقانونی، جمعیتی مستأصل و بیمناک از آینده خود و فرزندانشان.
در ادبیات یاران مصدق،
افسانهی فواحش و لاتها از آنجا سرچشمه میگیرد
که خود دولت مصدق
تا از نیروی او در حمایت از دولت استفاده کنند.
متن ابلاغ استخدام شعبان جعفری در شهربانی کل کشور
رهبر اقلیت آن روز در جلسهی علنیِ مجلس شورای ملی، خوانده شد
شعبان جعفری در مصاحبه با هما سرشار - که به صورت کتاب منتشر شده - میگوید که
«اولا مصدق و اعوانش خودشان او را به کارهای سیاسی کشاندند.
دوم اینکه تا زمانی که از نفوذ و نفرات خودش برای مصدق استفاده میکرده،
به مصدق علاقهمند و باورمند بوده است
و اصولا هر کاری را کرده، بر اساس باور و اعتقاد شخصی کرده است.
سوم اینکه او در روز ۲۸ مرداد تا ساعت ۲ بعدازظهر در زندان بوده
و بالاخره اینکه بعدازظهر روز ۲۸ مرداد
که کشور را ترک کرده بود – داشت، در خیابان ماند و با مردم همراه شد». (۶۹)
شعبان جعفری دریافت پول ازکرومیت روزولت را قاطعانه رد میکند.
میگوید هرگز روزولت را ندیده است و پولی دریافت نکرده،
اما احتمال آنکه دیگران – بهخصوص برادران رشیدیان
میگوید مردم آن روز واقعا نسبت به شاه علاقه داشتند:
«مردم [آن روز] با شاه خوب بودن،
ولی وقتی میزنه مجسمههای شاه رو میریزه پایین و این کارا رو میکنه،
مردم دیگه خونشون به جوش میاد.
ولی تودهایها اون وقت مقصودشون این بود که ردکردن شاه سخته
«پس مصدق را بیاریم سر کار بعد خودمون زیرآبش رو میکشیم
و از این حرفا. فکرشون این بود که تیرشون به سنگ خورد دیگه... ». (۷۰)
شعبان جعفری در پاسخ این سوال که
«چطور شد همه اونایی که تا روز قبل از ۲۸ مرداد میگفتند "زنده باد مصدق!"
آن روز راه افتادند گفتند "زنده باد شاه؟"». میگوید:
«ببین اینها تمام واسه مصدق تو رفراندوم رأی داده بودند
که روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۲ برگزار شد.]
این ملت اینجوری بودن دیگه! اگه اینجوری نبودن که مملکت بهباد نمیرفت. ...» (۷۱)
اشارهای کوتاه به شخصیت مصدق
دربارهی وضعیت روحی و جسمی مصدق
که شناخت بهتری از او داشتند.
به روایت پسرش، غلامحسین مصدق که پزشک است،
«مصدق از جوانی دچار بیمارهای جسمی و عصبی بوده،
به علاوه یک بار هم دست به خودکشی زده است که او را نجات دادهاند.» (۷۲) ...
«مصدق به طور طبیعی و اکتسابی در معرض اختلالات عصبی بود
و این اختلالات موجب اختلالات بدنی هم میشد. ...» (۷۳)
جلال متینی، پژوهشگر و تاریخنگار، مینویسد:
«مصدق در جلسات رسمی گاهی از شدت خشم کنترل خود را از دست میداد
و سخنانی را که در شأن او و مجلسیان نبود، بر زبان میآورد،
چنانچه یک بار از سر خشم مجلس شورای ملی را «دزدگاه» خواند،
بار دیگر گفت:
«خاک بر سر این مجلس»
«اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامیترم، میکُشم، همین جا شما را میکُشم.»
و این چنین شد که خلیل طهماسبی قاتل رزمآرا
احمد زیرکزاده که از همکاران و مدافعان سرسخت مصدق بود
«دکتر مصدق ... در تغییرقیافهدادن مهارت خاصی دارد.
بهموقع خود را به کری میزند، عصبانی میشود یا قاهقاه میخندد.
حتی اگر بخواهد مریض میشود و غش میکند.
روزی به من گفت:
«نخستوزیر مملکتی حقیر و بیچاره باید ضعیف و رنجور به نظربیاید.»
مصدق برای بازیدادن دشمنانش و حرف خود را بهکرسینشاندن
به حربههای عوامفریبانه و مزاحهای سادهلوحانه متوسل میشد
و غالبا بدین طریق از تنگنا جسته و سوالات مهم را بیجواب میگذاشت
و به مقصود خود میرسید.
برای مثال مصدق در جلسه اول دادگاه نظامی
در حالی که فرمان عزل او توسط شاه بر همهگان آشکار شده بود
و خود او رسید دریافت فرمان عزلش را امضا کرده بود
نتیجهگیری
الف)
تعریف کودتا اقدام نظامی از طرف نیروهای مسلح علیه دولت رسمی کشور است.
مصداق واقعی این امر، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ است
در رأس قوای قزاق وارد پایتخت شدند.
سازمانهای دولتی را در اختیار گرفتند
ولی عزل مصدق با تعریف «کودتا» نمیخواند. (۷۷)
مصدق خود دولت بود و نیروهای مسلح را در کنترل کامل خود داشت.
اما استفاده از آن نیرو از لحظهای که مصدق فرمان عزل خود را گرفت،
عملا کودتای مصدق علیه نظام کشور بود
و نظام منحصر به مقام سلطنت نبود،
بلکه مجموعهای از نهادهاست که همه لگدمال شدند؛
قانون اساسی
(که در آن اختیارات و مسئولیتهای همهی نهادها و شخص پادشاه
و مصدق با بیاعتنایی کامل به نص صریح قانون عمل کرد)،
مجلسین
(که به طور غیرقانونی آنها را منحل کرده بود)،
قوه مجریه
(که در تمام دوران نخستوزیری او به قوه مقننه تبدیل شده بود و قانونگذاری میکرد)؛
قوه قضاییه
(که با برکناری قضات عالیرتبه و انتصاب قضات فرمانبر از دولت به ابزار دست دولت
در پیشبرد اهداف و برنامههایش تبدیل شده بود).
ب)
آمریکا و بریتانیا پیشنهاد کودتای نظامی برای برکناری مصدق را به شاه کرده بودند
(آمریکا از ترس خارجشدن کنترل امور از دست دولت ضعیف مصدق
و بریتانیا به سبب آنکه مصدق را مانعی در بهنتیجهرساندن مذاکرات نفت میدید)،
ولی شاه آن پیشنهاد را رد کرده بود.
علاوه برآنکه شاه این مطلب را در ملاقات با سفیر آمریکا در عراق
کلیه مکاتبات سفارت آمریکا در تهران با وزارت خارجه این کشور در تاریخ ۲۵ تا ۲۸ مرداد
حکایت از نزدیکی آمریکا با حکومت مصدق
به رئیس جمهوری آمریکا توصیه میکند که میبایست
«به هر تدبیری خودمان را به مصدق نزدیک کنیم».
آنچه در روز ۲۸ مرداد در ایران روی داد، برای دول غربی غیرمنتظره بود.
اسناد سرّی وزارت امور خارجه آمریکا، که گزارشهای ساعتبهساعت آن روز
از سفارت آمریکا در تهران به وزارت خارجه است،
شاهدان اصیلی هستند که ناباوری و شگفتی ماموران سازمان سیا را از وقایعی
که در برابر دیدهگانشان میگذاشت، بهروشنی نشان میدهد.
بابک امیرخسروی، عضو کمیته مرکزی حزب توده و از افراد فعال در صحنه ۲۸ مرداد،
این اسناد را ترجمه و منتشر کرده است. (۷۸)
این کادر مسئول و فعال حزب توده در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از دوستداران صدیق مصدق بود.
اما اصرار هواداران مصدق بر وقوع «کودتا» موجب شد که خارجی هم
از فرصت استفاده کرد و اعتبار آن را به خود بگیرد.
آنها گاه با تبلیغات پرسروصدا و بوق و کرنا و گاه با ظرافتی بیشتر
خود را عامل سرنوشت ایران و ایرانی معرفی کردند.
تا حدی که در«تحلیلهای» رسانههای غربی
و به عنوان واقعیت تاریخی لاکومهر و بایگانی شد.
حتی در سالهای اخیر برخی مقامات رسمی آمریکا و انگلستان که
کاملا از جزئیات آن وقایع ناآگاه به نظر میرسند.
از«نقش» آمریکا در کودتا معذرت خواستند!
چه ترفندی بهتر برای خنثیکردن نیرو وارادهی مردم یک کشور
که به آنها بباورانند که در مقدرات خود هیچ نقشی نداشته و ندارند؟
جلال متینی مینویسد:
«عموماً حضور شعبان بیمخها و فواحشی را که با پول آمریکاییها بسیج شده بودند،
علت اساسی توفیق کودتای دوم میدانند.
ولی کسی از حضور طرفداران مصدق برای مقابله با این اجامر و اوباش چیزی ننوشته است. ...
سوال اساسی این است که آنان - و به قول مصدق "قاطبه ملت ایران" در ۲۸ مرداد کجا بودند
و چرا به مقابله با اجامر و اوباش و فواحش برنخاستند؟
به علاوه آیا تکیهی طرفداران دکتر مصدق به نقش مهم اجامر واوباش و فواحش
در۲۸ مرداد از شأن و اعتبار دولت ملی مصدق نمیکاهد؟» (۸۰)
این توهین به ملت ایران است که بگوییم نماینده آمریکا با یک چمدان پول به ایران آمد
و در ظرف چند روز یک دولت «محبوب و ملی» را به دست چند صد نفر اوباش سرنگون کرد.
چگونه میشود باور کرد که نخستوزیری را که میگویند مردم او را میپرستیدند
و برایش جان خود را حاضر بودند بدهند، چند نفر آمریکایی در ظرف چند ساعت بردارند؟
پس آن مردم کجا بودند؟
چرا کسی از نخستوزیر قهرمان ملی پشتیبانی نکرد؟
حقیقت این است که مصدق در روز ۲۸ مرداد دیگر نه محبوب بود و نه ملی.
«... مردم از سختیها و فشارهای دو سال اخیر فرسوده شده بودند، ...
از سازش موقت میان مصدق و حزب توده نگران بودند، …
از وقاحت نیروهای ضد شاه و دشنامها و حرفهای رکیک وزیر خارجه و سردبیران روزنامهها
در حمله به شاه احساس انزجار میکردند، …
و بیشتر نظامیان و مردم قلباً به شاه وفادار بودند؛
زیرا شاه را نماد اتحاد ملی و ثبات کشور میدانستند». (۸۱)
اما چه شد که این حرکت مردمی به شکل کودتایی علیه دولتی ملی و مردمی
چه شد که روایت مصدق و همراهاناش روایت مقبول و جاافتاده در تاریخ شد؟
و آنچه فضلالله زاهدی و دیگرانی که با او همراه شدند و انجام دادند،
یا از آن به عنوان یک دروغ یا یک کودتای غیرمردمی به حمایت خارجی صحبت میکنند؟
چه شد که روایت جریانات از زبان مصدق و هوادارانش روایت غالب شد؟
چه شد که این روایت دروغینِ
و تا دههها بعد کسی این روایت را مورد سوال قرار نداد؟
چه کسی به غیر از مصدق (که تشنه وجیه المله شدن بود) و همقطارانش،
که آرزوی غلطیدن ایران به آغوش روسیه کمونیستی را داشتند،
نگارنده این مطلب خواننده را به کاوش و مطالعه عمیق منابع ارزندهای
که از برخی از آنها در تحریر این مطلب کمک گرفته شده است، دعوت میکند.
با امید به اینکه تاریخ تحریفشده مرداد ۱۳۳۲ تصحیح شود
و بتی که از مصدق در اذهان فرزندان ایران زمین توسط پدرانشان ساخته و پرداخته شده،
چرا که مردمی که تاریخ خود را نمیشناسند یا علاقهای به شناختن آن ندارند،
محکوم به فنا هستند.
ج)
شاه اگرچه مایل به حذف مصدق بود، ولی حقیقتا با «راه حل» کودتا موافق نبود،
بهویژه نظر به اینکه اختیارات قانونی لازم برای برکناری نخستوزیر را داشت
عملکرد پادشاه در بزنگاههای تاریخی قبل و بعد از این رویداد نشان میدهد
که پادشاه فقید اهل کودتا و رو در رو قرارگرفتن نبود:
هم در ۹ اسفند ۱۳۳۱، (۸۲) هم در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ و هم در بهمن ۱۳۵۷
شاه برای احتراز از برادرکشی و خونریزی ترک مملکت را بر ماندن ارجح دانسته بود.
د)
نقش زاهدی، اراده و ایستادهگی او
که از جان نترسیدند و شجاعانه در آن بزنگاه تاریخی
قبول مسئولیت در آن شرایط بحرانی نشانهی شهامت زاهدی
او با سابقه نظامی و میهندوستیاش مهرهای استثنایی
مصدق، که مردی زیرک بود،
«به شما گذرنامه سیاسی داده میشود
اگر بروید از این دردسرها خلاص میشوید.»
زاهدی نپذیرفته و گفته بود:
«در اینجا میمانم و مبارزه میکنم.
اگر مصدق موفق شد مرا از بین، ببرد.
ولی اگر من موفق شدم، فقط از نخستوزیری کنار میرود
وجود این شخصیت را میتوان مایه افتخار و سربلندی هر ایرانی میهندوست دانست.
افسوس که رفتار شخص اول مملکت نسبت به سرلشگر زاهدی
ه)
حرکت مردم در روز ۲۸ مرداد حرکتی سرنوشتساز بود.
۲۸
دوباره به دامن شوروی افتادن
(فراموش نکنیم که داستان پیشهوری و غائلهی آذربایجان هنوز در اذهان مردم زنده بود)
را برانگیخت تا پا به عرصه بگذارند و میهن خود را نجات دهند.
سرنوشت ایران در آن حرکت مردمی رقم خورد.
حرکتی که میبایست انگیزهای برای برانگیختن غرور ملی و اعتماد بهنفس
در مردم نسبت به قدرت جمعی خودشان میشد.
جای بسی تاسف است که در پس رویدادهای مرداد ۱۳۳۲ طرفداران مصدق
و هواداران نظام پادشاهی
تا برای خود از این حادثه اعتبار و شأنی کسب کنند،
و رسانههای داخلی هم در این حرکت اشتباه، همراه شدند
و جز در مسیر عوامفریبی در هر دو جناح قلم نزدند.
رسانههای خارجی نیز همان اندازه به تحریف و مستندسازیهای دروغ پرداختند،
ولی از آنها نمیبایست انتظاری غیر از آنچه کردند و میکنند، داشت.
حاصل آنکه دو روایت دروغ و کلیشهوار از این رویداد تبدیل به «واقعیت» تاریخی شد.
واقعه ۲۸ مرداد ثابت کرد که مردمی که از جان خود نهراسند
خارجی را ناگزیر به تغییر سیاست و رفتار میکنند.
رویداد تاریخی ۲۸ مرداد حقیقتا نقطهی عطفی
تامل واپسین؛
مشروطهی ایرانی قربانی رویدادهای مرداد ۱۳۳۲
مصدق در دوران نخستوزیریاش به اشکال مختلف مشروطه را،
مجلس که اساس مشروطیت و نظام مردمسالاری است در چشم مصدق،
بیاعتبار و در حد ابزاری برای پیشبرد نیات او بود.
اگرچه انتخابات مجلس هفدهم زیر نظر مصدق برگزار شده بود
«۸۰ درصد نمایندهگان این مجلس برگزیدهگان حقیقی مردم هستند،
با رأی اعتماد همان مجلس قدرت را بهدست گرفته بود،
و همان مجلس به او اختیارات تام مالی و اقتصادی داده بود
تا بدون ارجاع به نمایندهگان هر آنچه میخواهد، برای پیشبرد برنامهی دولت انجام دهد؛
اما زمانی که نمایندهگان با برخی اقدامات او مخالفت و او را استیضاح کردند،
همان مجلس را برنتابید، آن را مانع کار دولت خواند و نامشروع قلمداد کرد.
به گفته آیتالله کاشانی:
«مجلس را زمانی که به او اختیارات غیرقانونی داد، ملی،
و وقتی او را استیضاح کرد عامل اجنبی خواند.»
و با یک رفراندوم غیرقانونی
علیرغم توصیه مشاوران نزدیک و اعتراض مخالفان، آن را منحل کرد؛
این در حالی بود که مجلس سنا را هم قبل از آن با یک ترفند پارلمانی خاتمه داده بود.
مصدق به شیوه محمدعلیشاه از روش روسی بهتوپبستن مجلس اقدام نکرد.
ولی با دیپلماسی هدایتشده و در پوشش شعارهای عوامفریبانهای چون
«دفاع از آزادی» ، «این مجلس پایگاه اخلالگری است» و «پرسش از مردم»
و از طریق بهکارگرفتن قدرت دولتی و سوءاستفاده از ضعف گروهی از نمایندهگان،
با توسل به سیاست تهدید و تحبیب و با بهکارگرفتن نیروی سازمانیافته حزب توده
که در رفراندوم رأی بهانحلال مجلس دادند، اساس این نماد برجسته مشروطیت را برچید.
«شاه باید سلطنت کند، نه حکومت».
این گفتهی مصدق و تاکید او بر «غیرمسئول»بودن شاه- که هوادارانش
در توجیه مصدق زیاد به آن استناد میکنند،
در حد یک شعار عوامفریبانه بود.
او بارها شاه را به مداخله در امور تشویق و ترغیب کرده بود.
در ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ در اعتراض به انتخابات تهران به عنوان نبودن آزادی در انتخابات
با استفاده از رسم دیرین «تحصن» به دربار رفت و طی نامهای از شاه
«درخواست مداخله در حل مشکل انتخابات» را نمود.
او درنامهای به وزیر دربار «شاه را منشاء عمومی اصلاحات» میخواند و مینویسد:
«غرض از تحصن این بود که در این دوره فترت، که تعیین نخستوزیر محتاج به تمایل مجلس نیست،
[مقام سلطنت]
او بارها به شاه متوسل شد تا در امور اجرایی یا مقننه (عزل نخستوزیر) مداخله کند.
چنین اقداماتی نقض صریح قانون اساسی بود.
اما نباید از خاطر دور داشت که پادشاه نیز آنچنان که بایسته و شایسته بود
از مشروطه، قانون اساسی و حکومت قانون و حتی از مقام سلطنت دفاع نکرد.
بخشودهگی مصدق پس از محکومیت وی در دادگاه نظامی
که مسئولیت آن با پادشاه و مشاوران او ست.
مقام سلطنت شاکی خصوصی نخستوزیر نبود و به همین سبب در موقعیتی نبود
که نخستوزیر محکومشده را از مجازات معاف کند.
پادشاه اگرچه میتوانست از خطای نخستوزیر و اعضای دولت او نسبت به شخص خودش
یا خانوادهاش چشمپوشی کند
(مثلا در مورد هتاکیهایی که در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد نسبت به آنها شده بود)،
اما مقام پادشاه ایجاب نمیکرد نسبت به نقض قانون اساسی و برهمزدن اساس حکومت و سلطنت
که این دومی صرفا ودیعهای بود که از طرف ملت به شاه تفویض شده بود
و پادشاه به موجب سوگندی که خورده بود نقش نگهبان آن را داشت
پانوشتها
(۱)
از نظامی گنجوی، شاعر قرن ۱۲ میلادی
(۲)
مصدق درنامهای به آیتالله کاشانی مینویسد:
«... چنانچه بخواهند اصلاحاتی شود [منظور شاه است] باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند
خاصه اینکه هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست
مگر آنکه متصدی [منظور مصدق است] مطلقا در کار خود آزاد باشد.
اگر با این رویه موافقید، بنده هم افتخار خدمتگزاری خواهم داشت والا ...
اجازه بفرمایید بنده از مداخله در امور خودداری کنم ... .»
گزیدهای از نامه مصدق به آیتالله کاشانی در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۳۱،
«خواب آشفته نفت»
«نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»،
جلال متینی، شرکت کتاب، ۱۳۸۴، صفحه ۲۹۹.
(۳)
در عین اینکه خود مصدق معترف بود که تقاضای چنین اختیاراتی مغایر قانون اساسی
(جلال متینی، صفحه ۳۰۴)
وخودش در موارد عدیده در غیرقانونیبودن «اختیارات» در مجلس رای داده بود:
از جمله مخالفت با دادن اختیارات به علیاکبر، داور وزیر عدلیه، برای اصلاح عدلیه
(۲۷ بهمن ۱۳۰۵ در مجلس ششم):
در جلسه ۱۸ خرداد ۱۳۰۶ مصدق میگوید:
«... عقیده دارم مجلس شورای ملی نمیتواند به دولت اجازه قانونگذاری بدهد
که یک کسی اجازه اجتهاد خودش را به کس دیگر بدهد. …
ما وکیل در توکیل نیستیم که به دولت بگوییم برو قانون وضع کن.»
صورتمجلس ۱۸ خرداد ۱۳۰۶، مخالفت با دادن اختیارات مالی و اقتصادی به دکتر میلیسپو،
رئیس کل دارائیِ ایران، جهت اصلاحات در دارایی (در مجلس چهاردهم)، مخالفت
با دادن اختیارات به دولت رزمآرا برای تجدیدنظر در تعرفه گمرکی (در مجلس شانزدهم ).
برای شرح هر یک و استدلالهای مصدق در غیرقانونیبودن اختیارات رجوع کنید
جلال متینی، صفحه ۳۰۹-۳۰۶.
مصدق قبل از انقضای تاریخ اختیارات مزبور که برای شش ماه گرفته شده بود،
بار دیگر از مجلس تقاضای تمدید اختیارات را کرد و این بار باز
با تهدید وزور برای یک سال موفق به تمدید اختیارات شد.
خودش میگوید:
«با اینکه اعطای اختیارات مخالف قانون اساسی است آن درخواست را میکنم
و اگر در مجلسین به تصویب رسید به کار ادامه میدهم والا ازکار کنارهگیری میکنم ... .)
خاطرات و تالمات، صفحه ۲۵۰.
(۴)
مجلس سنا در یکم آبان ماه ۱۳۳۱ با کاهش دورهی آن مجلس به دو سال خاتمه یافته اعلام شد.
(۵)
روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۲ در یک مراجعه به آرای عمومی مجلس هفدهم منحل شد.
شیوهی برگزاری همهپرسی چنان بود که کمتر کسی جرئت ابراز مخالفت میکرد:
برای موافقان انحلال مجلس صندوقهایی در میدان سپه و راه آهن
و برای مخالفان در میدانهای بهارستان و محمدیه رفراندوم حداقل چهارکشته بهجا گذاشت
(علی اکبر موحد، ۲/۷۶۷-۷۶۵).
(۶)
در دوران مصدق، در وزارت دادگستری عدهای متجاوز از دویست قاضی سلب صلاحیت شدند.
نقل از کتاب «خاطرات و تالمات»، محمد مصدق، صفحه ۲۸۱،
همچنین رجوع کنید به کارنامه سیاسی مصدق؛ جلال متینی صفحه ۳۲۱.
به موجب قوانین جاری قضات غیر قابل عزل و تغییر بودند
و دخالت قوهی مجریه در قوهی قضاییه با قانون اساسی مملکت منافات داشت.
(۷)
در تمام مدت دو سال و چند ماهی که مصدق نخستوزیر بود (در دو نوبت)، به استثنای یک روز،
حکومت نظامی به طور مستمر برقرار بود.
منبع:
هوشنگ نهاوندی، صفحه ۳۲۹.
(۸)
سپهبد کمال در خاطرات خود (چاپ تهران - سال ۱۳۶۱) مینویسد:
«شبی در رادیو، وزیر امور خارجه - دکتر فاطمی - گفت یک گونی سند
از ارتباط زاهدی با سفارت انگلیس و شرکت نفت به دست آمده.
چون در آن موقع من رئیس شهربانی بودم ناچار از مراقبت شدید از سرلشگر زاهدی شدم
تا آنکه زاهدی نامهی تهدید و توهینآمیزی به من نوشت.
از این جهت من برای اینکه جوابی به سرلشگر زاهدی بدهم،
از دکتر فاطمی در مورد مدارک کشفشده بر علیه زاهدی سوال کردم.
در جواب فرمودند حرف باد هواست، مدرک نمیخواهد.
معلوم شد اصلا مدرکی نبوده ... .»،
از خاطرات زاهدی صفحه ۱۶۳.
(۹)
متمم قانون اساسی مشروطه، اصل پنجاهم:
«فرمانفرمایی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است».
(۱۰)
تظاهرات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ بیش از۲۴ نفر کشته و دویست زخمی به جا گذاشت
«خواب آشفته نفت»
سرهنگ نوری شاد رئیس کلانتری و چند پاسبان و درجهدار به قتل رسیدند و عدهی کثیری
از تظاهرکنندهگان مجروح شدند
(روزشمار عاقلی ۱/۴۵۸ )،
تظاهرات ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دستکم ۳۲ کشته و ۹۶ مفقود الاثر و دهها زخمی برجای نهاد
(صفایی، ۲۲۸-۲۲۹).
(۱۱)
دکتر مصدق: آسیبشناسی یک شکست؛
علی میرفطروس، صفحه۲۴۲.
(۱۲)
روز پنجشنبه ۲۲ مرداد در روزنامه حزب توده «بسوی آینده» بیانیهای انتشار یافت
که در آن به «کارگران، دهقانان، پیشه وران، روشنفکران، ...» هشدار داده شده بود
که یک کودتای نظامی در شرف تکوین است
و آنها را به ورود به صحنه مقاومت و درهمشکستن کودتا ترغیب کرده بود.
(۱۳)
گزارش محرمانه سفارت انگلیس در بغداد تاریخ ۱۷ اوت ۱۹۵۳ (۲۶ مرداد ۱۳۳۲)،
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۶۷.
(۱۴)
سفیر آمریکا در عراق در گزارش خود به وزارت خارجه از شاه نقلقول میکند که شاه
«پیشنهاد کودتا از سوی آمریکا برای برکناری مصدق را رد کرده است، چون بر این باور است
که باید در چارچوب قانون عمل کند»،
نامه کاردار سفارت آمریکا در ایران به سفارت در بیروت به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ (۱۷ اوت ۱۹۵۳)،
صفحه -۲۳۳-۲۳۲
(۱۵) رجوع کنید به اظهارات شاه به سفیر آمریکا در بغداد
(۱۶)
در شرایط عادی، زمانی که مجلس شورا وجود دارد،
مجلسین نسبت به نخستوزیری کاندیدای مورد نظرشان اظهار تمایل میکردند
و شاه موظف به انتصاب کاندیدای پیشنهاد شده بود.
(۱۷)
جلال متینی، صفحه ۳۵۱، نقل از مصدق:
«دولت را استیضاح نمودند و دولت از دو کار میبایست یکی را انتخاب کند:
۱
برای عرض جواب به مجلس حاضر شود و اکثریتی که برای این کار تهیه شده بود،
دولت را ساقط کند که این کار برخلاف مصالح مملکت بود ... .
۲
دولت به مجلس نرود ... .
(۱۸)
همان، صفحه ۳۵۲.
(۱۹)
همان، صفحه ۳۵۲، به نقل از غلامحسین صدیقی. کریم سنجابی نیز در
این پاسخ را تایید میکند.
(۲۰)
صبح روز پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ حزب توده در روزنامه «بسوی آینده» بیانیهای به عنوان
آمادهباش انتشار داده بود و به مردم هشدار داده بود که کودتایی از سوی
«دشمنان ملت، نوکران دربار"
در شرف تکوین است و آنها را به وارد شدن به میدان فراخوانده بود
تا "با استعانت از توده ملل در سراسر جهان ...
برای درهم شکست دشمن آماده باشند.»
(۲۱)
سفیر آمریکا در عراق در گزارش خود به وزارت خارجه از شاه نقل قول میکند که شاه
«پیشنهاد کودتا از سوی آمریکا برای برکناری مصدق را رد کرده است،
چون بر این باور است که باید در چارچوب قانون عمل کند»،
نامه کاردار سفارت آمریکا در ایران به سفارت در بیروت به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ (۱۷ اوت ۱۹۵۳)،
این نامه در صفحه ۲۳۲ خاطرات اردشیر زاهدی چاپ شده است.
(۲۲)
کریم سنجابی در مصاحبه با تاریخ شفاهی ایران.
(۲۳)
از تاریخ امضای فرامین اطلاع دقیقی در دست نیست.
اردشیر زاهدی میگوید:
«قرار بود فرمان اعلیحضرت روز یکشنبه ۱۸ مرداد به تهران برسد و همان روز ابلاغ شود،
اما آمدن نصیری به تعویق افتاد.»
مصدق در جلسه اول دادگاه در محاکمه خود میگوید:
«تاریخ صدور فرمان ۲۲ مرداد است.»
متن کامل فرمان در کتاب خاطرات اردشیر زاهدی،
به نقل از کاردار سفارت آمریکا در تهران
درج شده است (صفحه ۲۳۱ ).
در زیر نامه تاریخ امضا ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ درج شده،
ولی چون کاردار در متن نامه تاریخ ۱۳ اوت را ذکر کرده و ۱۳ اوت ۱۹۵۳ برابر با ۲۲ مرداد است،
نمیتوان قاطعانه درباره تاریخ امضا فرامین اظهار نظر کرد.
(۲۴)
زاهدی به موجب ماده ۵ قانون حکومت نظامی و به جرم مخالفت با سیاستهای جاری دولت
و اظهار نگرانی نسبت به اوضاع مملکت تحت تعقیب بود
و از۲۹ تیرماه ۱۳۳۲ در خفا به سر میبرد.
منبع:
(۲۵)
خاطرات اردشیر زاهدی صفحه ۱۵۳.
(۲۶)
علی میرفطروس، صفحه ۲۲۶.
شاه در «ماموریت برای وطنم»، صفحه ۱۷۹ از حضور دو افسر صحبت میکند
که نصیری را همراهی کردند.
(۲۷)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۵۳.
(۲۸)
همان، صفحه ۱۵۷.
(۲۹)
علی میرفطروس، صفحه ۲۲۷.
(۳۰)
مقاله سید محمود کاشانی فرزند آیتالله کاشانی درباره ۲۸ مرداد مندرج در هفتهنامه نیمروز
چاپ لندن - شماره ۸۲۷ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۳ به نقل از روزنامه شرق چاپ تهران.
(۳۱)
روزنامهی اطلاعات؛۲۸ مرداد ۱۳۵۸، صفحه ۴، نقل از علی میرفطروس، صفحه ۲۲۷.
(۳۲)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۵۸.
(۳۳)
همان، صفحه ۱۵۸.
ریاحی به واسطه شایعهی کودتا در دفتر کار خود مانده بود،
کادر نظامی و انتظامی را به حالت آمادهباش درآورده بود
وگارد محافظ منزل نخستوزیر را تقویت کرده بود.
(۳۴)
همان، دوران اختفا، صفحه ۱۶۰-۱۵۹.
(۳۵)
همان، صفحه ۱۶۰.
(۳۶)
همان، صفحه ۱۷.
(۳۷)
متن کامل اعلامیهای که از رادیو تهران پخش شد در کتاب خاطرات اردشیر زاهدی
و صفحه ۲۰۰ درج شده است.
(۳۸)
گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی،
جلد دوم، صفحه ۶۲۶.
(۳۹)
شاه در ۹ اسفند ۱۳۳۱ نیز برای جلوگیری از خونریزی مصمم به ترک کشور شده بود.
سومین باری که شاه مجددا عزم خروج از کشور کرد، دی ماه ۱۳۵۷ بود.
(۴۰)
پاتوق خبرنگاران خارجی در پارک هتل (در خیابان حافظ کنونی که روبهروی بیمارستان نجمیه) بود
که محل کارشان هم محسوب میشد.
(۴۱)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۷۸، و نامه کاردار سفارت آمریکا در تهران
۲۵ مرداد ۱۳۳۲، ساعت ۳ بعدازظهر
(۴۲)
گزارش محرمانهی سفارت انگلیس در بغداد به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۲، رجوع کنید
به خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۶۷.
(۴۳)
جلال متینی، صفحه ۳۶۱.
(۴۴)
موحد، ۲/ ۸۱۵-۸۱۸.
(۴۵)
اظهارات دکتر مصدق در دادگاه نظامی (جلسه اول، یکشنبه ۱۷ آبان ۱۳۳۲:
«من آن شب دستخط را نگاه کردم. دیدم اول صحه شده و بعد نوشته شده است.
معلوم بود از آخرش که کلمات نمیرسید، گشادگشاد نوشته شده بود تا به امضاء برسد.»
محاکمه و دفاعیات محمد مصدق، نقل از روزنامه کیهان،
شماره ثبت کتابخانه ملی ۱۴۱۸ به تاریخ ۱۴/۹/۳۶.
(۴۶)
پنج روز بحرانی، خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۲۰۵
و این کار انجام شد و نامهای هم از طرف زاهدی ضمیمه فرمان شد
که جنبه اخطار و دستور به مقامات دولتی داشت.
(۴۷)
نقل از عاقلی، روزشمار، ۱/۴۹۰-۴۹۱ و جلال متینی صفحه ۳۶۴.
(۴۸)
موحد، ۲/۸۰۳- ۸۰۴، ۸۱۲ و جلال متینی صفحه ۳۶۴.
(۴۹)
روزشمار عاقلی، صفحه ۱/۴۹۱-۴۹۰.
(۵۰)
گاهنامه، جلد دوم صفحه ۶۲۷.
(۵۱)
گاهنامه، جلد دوم صفحه ۶۲۷.
فهرست اسامی بازداشتشدگان در این کتاب درج شده است.
(۵۲)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۲۲۷.
(۵۳)
«تاریخ شفاهی ایران»،
جلد ۱۲، مصاحبه با کریم سنجابی.
(۵۴)
گاهنامه، صفحه ۶۲۸.
(۵۵)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۸۸-۱۸۷.
(۵۶) همان.
(۵۷)
موحد، ۲/۸۱۲.جلال متینی صفه ۳۶۶.
(۵۸)
اصل چهل و یکم متمم قانون اساسی مصوب ۱۴ مهر ۱۲۸۶.
(۵۹)
گزارش سفیر آمریکا در تهران به وزارت خارجه آمریکا،
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۲۴۱-۲۳۶.
(۶۰)
تصویر نصیری که این فرمان را در دست دارد در صفحه ۲۲۴ کتاب دکتر محمد مصدق،
آسیبشناسی یک شکست،
نوشته علی میرفطروس چاپ شده است.
همچنین رجوع کنید به جلال متینی، صفحه ۳۶۲.
(۶۱)
خاطرات اردشیر زاهدی، صفحه ۱۸۸.
(۶۲)
جلال متینی، صفحه ۳۶۸.
(۶۳)
گزارشات ساعت به ساعت هندرسون به وزارت خارجه آمریکا در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،
علی میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، صفحه ۲۷۷.
(۶۴)
همان، صفحه ۲۸۸.
(۶۵)
همان، صفحه ۲۸۸.
(۶۶)
نقل از کریم سنجابی که در خانه مصدق حضور داشته است،
مصاحبه با تاریخ شفاهی.
(۶۷)
متن ابلاغ استخدام شعبان جعفری در تاریخ ۱۹ آذرماه ۱۳۳۰ به وسیله جمال امامی رهبر اقلیت
آن روز در جلسه علنی مجلس شورای ملی خوانده شد و در جراید انتشار یافت.
متن ابلاغ استخدام به این شرح بود:
«... اداره، دایره، شعبه، رونوشت گزارش مورخ ۲۰/۸/۳۰ وزارت کشور: شهربانی کل کشور
محترما به عرض عالی میرساند ...
که تیمسار معظم ریاست شهربانی کل کشور مقرر فرمودند
حقوق از اعتبار محرمانه استخدام گردد... .»
رجوع کنید به صورتجلسه مذاکرات مجلس شورای ملی،
روزنامه رسمی کشور، شماره ۲۱۲، دوره شانزدهم مجلس شورای ملی
و علی میرفطروس درکتاب دکتر محمد مصدق، آسیبشناسی یک شکست، صفحه ۲۶۴-۲۶۳.
افزون بر این در این صورتجلسه به تفصیل دربارهی واقعه ۱۴ آذر و همکاری نیروهای دولتی
(در زمان نخستوزیری مصدق) با شعبان جعفری و یارانش در سرکوب مخالفان،
غارت کسبه و تجاوز به حریم خصوصی صاحبان رسانههای مخالف دولت،
جرح و شتم مخالفان و حتی فرزندان خردسال آنها،
و به طور کلی ایجاد بلوا و اغتشاش در تهران نوشته شده است.
متینی صفحه ۲۷۶.
(۶۸)
برای متن این ابلاغ استخدام رجوع کنید
به کتاب علی میرفطروس، صفحه ۲۶۳.
(۶۹) شعبان جعفری؛
برنامه آپارات ۱۹ اوت ۲۰۱۷.
(۷۰)
شعبان جعفری، مصاحبه با هما سرشار، صفحه ۱۷۰.
(۷۱) همان.
(۷۲)
در کنار پدرم؛ غلامحسین مصدق، صفحه ۵۲-۵۳.
(۷۳)
مصدق و نبرد قدرت؛ محمدعلی همایون کاتوزیان،صفحه ۵۲-۵۳.
(۷۴)
جلال متینی، صفحه ۴۹۷.
(۷۵)
خاطرات احمد زیرکزاده؛ پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی،
صفحه ۱۲۴، انتشارات نیلوفر، تهران، نقل از کارنامه سیاسی محمد مصدق، جلال متینی.
(۷۶)
محاکمه و دفاع مصدق؛ جلسه اول،
نقل از روزنامه کیهان، شماره ثبت کتابخانه ملی ۱۴۱۸ به تاریخ ۳۶/۱۴/۹.
(۷۷)
جلال متینی، صفحه ۳۶.
(۷۸)
نظر از درون به نقش حزب توده ایران؛ بابک امیرخسروی،
تهران، اطلاعات ۱۳۷۵.
این گزارشها در کتاب علی میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست نیز
از صفحه ۲۷۶ تا ۳۰۵ صفحه درج شده است.
(۷۹)
مادلن البرایت و هیلاری کلینتون، وزرای خارجه سابق آمریکا
و باراک حسین اوباما، رئیس جمهور سابق این کشور.
(۸۰)
جلال متینی، صفحه ۳۷۲.
(۸۱)
گزارش محرمانه تلگرافی، شماره ۳۴۸ از هندرسون، سوی سفیر آمریکا در تهران،
به وزارت خارجه آمریکا در ۲۹ مرداد،
علی میرفطروس، صفحه ۲۹۳-۲۸۵.
(۸۲)
مصدق در جدال و درگیری با دربار و مجلس که آنان را «فتنهانگیز» میخواند.
از مجلس شورای ملی اختیارات ششماهه و بعد یکساله گرفته بود
تا به صورت قدرت مطلق بدون ارجاع به مجلس، قانونگذاری کند؛
دفاتر شاهپورها و شاهدختها را بسته بود،
شاهدخت، اشرف و ملکه مادر را به خارج از کشور روانه ساخته بود،
معاونان خود را در وزارت دفاع
(در حالی که بر طبق متمم قانون اساسی، اصل ۵۰، شاه فرمانده کل قوا بود).
رجوع کندی به موحد ۵۶۲/۲.
شاه در مقابل به مصدق پیغام میدهد که حاضر به ترک کشور است و میتواند در خارج بماند
تا مصدق کار نفت را به سامان برساند …
(موحد ۶۷۹/۲)
و «مصدق در ملاقات دیروز خود با شاه گفته بود که شاید بهتر باشد شاه مدتی
در خارج ازکشور بماند تا اوضاع آرام گیرد.
شاه از پیشنهاد مصدق استقبال کرده بود و پرسیده بود کی میتواند از کشور خارج شود؟
مصدق گفته بود همین شنبه ۲۸ فوریه ]۹ اسفند ۱۳۳۱[،
(موحد ۶۷۹-۶۸۳/۲).
(۸۳)
روایت امیرخسرو افشار، شاهدی عینی این جریانها. رجوع کنید
به کتاب بازیگران سیاسی، مصطفی الموتی، صفحات ۲۹۲-۲۹۳.
(۸۴)
پیام نوروزی مصدق در سال ۱۳۳۱.
(۸۵)
اعلامیه آیتالله کاشانی،
موحد ۲/۷۶۵-۷۶۳.
(۸۶)
شرکت چشمگیر اعضا و هواخواهان حزب توده در موفقیت این رفراندوم نقش کلیدی داشتند.
رجوع کنید به فواد روحانی، صفحه ۳۹۴-۳۹۵.
(۸۷)
در تاریخ ۲۲ مهرماه ۱۳۳۱ دولت طرحی به قید سه فوریت به تصویب مجلس شورای ملی رساند
که طبق آن مدت نمایندهگی در هر دوره قانونگذاری به مدت دو سال محدود گردد
و چون در آن تاریخ بیش از دو سال از افتتاح آن دوره سنا میگذشت،
مجلس مذکور منحله تلقی شد.
(نهاوندی، صفحه ۴۳۳ ).
(۸۸)
روزنامه شاهد؛ ۲۷ مهرماه ۱۳۲۸، به مدیریت مظفر بقایی که در آن زمان
از نزدیکترین مشاوران و یاران مصدق بود.
این روزنامه به عنوان بازگوینده غیررسمی مواضع سیاسی مصدق تلقی میشد.
(۸۹)
مصدق مطابق قوانین جاری به سه سال حبس مجرد محکوم شد.
این محکومیت در دادگاه تجدید نظر تایید شد.
(۹۰)
اصل سیوپنجم متمم قانون اساسی:
«سلطنت ودیعهای ست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده».
(۹۱)
اصل سیونهم متمم قانون اساسی:
«هیچ پادشاهی بر تخت سلطنت نمیتواند جلوس کند،
مگر این که قبل از تاجگذاری در مجلس شورای ملی حاضر شود،
با حضور اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیئت وزرا به قرار ذیل قسم یاد نماید:
«من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام الله مجید و به آن چه نزد خدا محترم است،
قسم یاد میکنم
که تمام همّ خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده
حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم.
قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم
و در ترویج مذهب جعفری اثنیعشری سعی و کوشش نمایم
و در تمام اعمال و افعال خداوند عزّشأنه را حاضر و ناظر دانسته
منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم
و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ایران توفیق میطلبم
و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد میکنم».
فهرست منابع
۱
نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر مصدق؛ جلال متینی، شرکت کتاب، چاپ اول، لس آنجلس ۲۰۰۵.
۲
خاطرات اردشیر زاهدی؛ جلد اول، ایبکس، مریلند ۲۰۰۶.
۳
دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست؛ علی میرفطروس، چاپ دوم، شرکت کتاب، ۲۰۰۸.
۴
سه رویداد و سه دولتمرد؛ هوشنگ نهاوندی، شرکت کتاب، لسآنجلس ۲۰۰۹.
۵
گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی ایران؛ جلد دوم، سازمان چاپ و انتشارات سهیل.
۶
مجموعه طرح تاریخ شفاهی ایران؛ گفتوگو با کریم سنجابی، جلد دوازدهم، تاریخ مصاحبه اکتبر ۱۹۸۶.
۷
روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی؛ نشرگفتار، چاپ پنجم، ۱۳۷۹.
۸
خاطرات و تأملات مصدق؛ انتشارات علمی، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۲.
۹
زندگی سیاسی مصدق در متن نهضت ملی ایران؛ فواد روحانی،
انتشارات نهضت مقاومت ملی ایران، چاپ انگلستان، ۱۳۶۶.
۱۰
شعبان جعفری؛ هما سرشار، نشر ناب، لسآنجلس. (برگرفته از سایت هما سرشار www.homasarshar.com)
۱۱
خواب آشفته نفت؛ دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، محمدعلی موحد، تهران ۱۳۷۸.
۱۲
محاکمه و دفاع مصدق؛ جلسه اول، نقل از روزنامه کیهان، شماره ثبت کتابخانه ملی ۱۴۱۸ به تاریخ۱۳۳۶/ ۹/۱۴.
۱۳
در کنار پدرم؛ غلامحسین مصدق، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ دوم ۱۳۶۹.
۱۴
اشتباه بزرگ: ملی شدن نفت؛ ابراهیم صفایی، کتابسرا، تهران ۱۳۷۱.
۱۵
بازیگران سیاسی از مشروطیت تا ۱۳۵۷؛ مصطفی الموتی، انتشارات پکا، لندن ۱۳۷۴.
منبع
* نویسنده ترجیح داده است از نام مستعار استفاده کند