در حیرتم
چگونه در کوتاهترین زمان
در عمیقترین نقطهی وجود من
جایگاه پیدا کردی؟
که رویای فانتزیهایم را هم، با تو میبینم
مثل اولین بوسه که فراموش هرگز نمیشود
ترا با همیشههایم قسمت میکنم
لحظههایم با،،منِ،،تقسیم شده با تو، میگذرند
تو ،من،تر از منی در اکنونِ لحظههایمچه هنرمندانه
بیآنکه رمز زبانت را بشنود
غنچهای زیر نافم شکوفه میزند
بهیاد بُریده بُریدهی اسمم
در زبان تو
که ائینهای است
برآفتابِ
من
وَ
تو
یادت هست؟ آن شب
من عاشق شده بودم
بیآزمون
عشق، بازی کردم
با تو
چه زیبا
امشب ابر در آسمانِ برکه
بهیاد قناریِ وحشیِ آنشب
که به لانه بازگشت
آهسته چکیدن آغاز کرد
و
خیالِ پرهای آن، بیمانند
بیآنکه آب از آب تکان بخورد
آرزوهای زنبق را
در بالادستِ جویبارم
بیدار کرد
کنارههایم خیسِِ لحظههاست
بیاد تو
که زبان آب را میفهمی
رهگذر