پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

زلال

 


ضربه‌های آخررامیزنند

دقیقه‌هائی که

ازمیان پستان‌‌‌هایم

بیرون میایی

و

سرخ ترین خواهش

شبانه را

روی لب‌هایم می‌ریزی


مست می‌شوم

وقتی عریانم می‌کنی

بین کوچه‌های تنت

و

 در تکراروتکرار

تکرار

سجده می‌کنی بر

زلال‌‌ترین قسمت

اندامم


هدا خموش




۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۲, جمعه

آمدن

 

ً

بگذار مهتاب را در چهره‌ی تو به‌‌نوشم، گفتی

طنین نجوای وسوسه‌انگیز صدایت را

آویز گوشم کردی

که در آغوش تو آسمان همین رنگ نیست

حتی تکه‌ابری در آن پرواز نمی‌کند

پرنده، این‌جا بشوق لانه‌، پرواز را از بر می‌خواند

این‌جا دانه‌های باران دردانه اند

و 

(کم‌ترین ترانه بوسه است)


یاد دستانت افتادم 

که چگونه آرام دور کمرم چرخيدند

و حلقه‌ی ران‌های تب‌‌دار ام

.که چگونه دایره‌ی کمر ات را قفل کردند


من سخت حشری شده بودم

استوانه‌ام بی اراده‌ی من

 هم‌‌قد ستونِ محبوبش شده‌ بود


تو سرگرم لب‌های من

من آب از سرم گذشته بود

تنامیدن لبه‌‌هایم در فرازو‌فرود

فرورفتن 

فروبردن

 فروکردن 

فروکشیدن

تکرار رفتن، در آمدن

ادامه‌ی لحظه‌‌های ،،اکنون،، شکیبا

 در انتظارِ آمدنِ من


من غرق در نگاه تو

با شیرینیِ فانتزی‌های خود

خیره به‌‌اندام تو بودم

 که در من، دل بدریا می‌زد



امشب قبل‌از تسلیم ستاره‌گان به سحرگاه

بی‌تابیِ تن ترا

 هزار و یک‌‌بار تنفس خواهم کرد

(سرشار از شگفتی‌های بر زبان نیامده‌)


رهگذر


۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

لبانم شاهد اند

 

به‌لب‌گزیدن‌های آن شبم فکر می‌کنم


بی‌آن که دل‌تنگ‌‌اش‌‌ باشم

لحظه‌‌هایش را مرور می‌کنم


در آن هنگام که ساقه‌ی بی‌مانند

 در تنگنای پرانتز () زیبای آغوش من

انتظار قطره‌های تازه‌‌تر می‌کشید

ناگهان

 فواره‌، موج‌‌هایم را به‌‌لبه‌‌ها پیوند زد


جیغ‌‌های اوج من از تلاطم عشق 

آوائی بود که به دیروز و فردای خود، مانند نبود

پژواکی‌ بود منحصر به لحظه،

خنیایی بود که هرگز شنیده نشده بود


از فراسوی اوج شادی کشیده می‌شدند 

که بتو معنیِ زیاده خواهیِ مرا داده باشند


رهگذر





۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۶, شنبه

دیدار



یاد دیدار شبی افتادم

که نسیم نازک نفس‌های تو 

اوراق فانتزی‌های من را برهم می‌زد

یاد پیله‌گیِ دخترانه‌ام با من بود


دفتری که در آن

زیبائی و عشق‌بازی یک‌سان اند،

وسوسه و شهوت پیوندشان مهر است

شادی و شوق دست هم‌دیگر را می‌گیرند


در آتش نفس‌های عاشقانه‌ات

 چشمه‌‌ی من بارها جوشید

جویبارم آب از خود برآورد

و من دسته‌گل‌ام را به‌آب دادم


چکیدن قطره‌های ریز 

گل‌برگ‌های زنبق دریا را 

به‌شیوه‌ی دل‌انگیز عشق

آئینه، برای قلم گرفتند

که آستانه را مستانه به شعر بنگارد


رهگذر 



۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

رام‌شدن


پنجره‌ها به‌ستاره‌گان باز اند
لحظه‌ای به‌گذشته برگشتم
لب‌هایم بیاد خیسیِ بوسه‌های تو
با من سخن می‌گویند
که شاد اند از رام شدن‌شان به بوسه‌های تو
عشق یعنی نام تو و لب‌های من
که شيرين‌ترینِ ترانه هاست

صدایت به شمارش ستاره‌گان مانند بود.
بی‌شتاب
شمرده، شمرده حرف می‌زدی
می‌گفتی شب‌ها عوض می‌شوند
اما در زاویه‌ی دو عاشقانه سیب کال تو،
گرمای قصه همان است
که من عادت کرده‌ام
با لرز دایره‌ی ‌ناف تو گم می‌شوم
اما زبانم با نقطه‌ی مرکز آشناست
این‌جا
آن چه دلم خواست همان می‌شود

رهگذر

۱۴۰۲ اردیبهشت ۸, جمعه

بی‌سئوال‌و‌جواب


بی‌سئوال‌و‌جواب
تسلیم زیبائی‌های اندامم را بتو،
معنای عشق می‌دانم

در عمق یک بوسه‌‌ی دل‌‌‌برانه‌،
من را در اختیار بگیر


می‌خواهم از رمز عشق‌بازیِ تنم باخبرت کنم
تو سزاوار آنی
من نیازمندِ دادنِ عشق و عشق‌ورزی بتو ام
بوی عطر،
در همیشه‌های دستانی می‌ماند
که گل هدیه می‌دهند،
گرمای لبانت را
به‌شهد تمشک پستان‌هایم سنجاق می‌زنم
که آب‌گونه‌های تنم را
از دانه‌های انگور سینه‌ام، بمکند


در دایره‌ی نافم شبنم‌ها،
رنگین‌کمان تنفس می‌کنند
پیاله‌ی ناف دخترانه‌ام
آغازگر زیباترینِ مستی‌هاست
دل‌بندانه بنوش

در شیب شیار وحشیِ تپه‌،
پیرهنی از غنچه‌‌های در حالِ شکفتن بتن دارم
برای گل‌بوسه‌های تو

زبانه‌ی
زبانه‌خیزِ زبان‌سوز و سربه‌هوای برهنه‌ام
هوای رقصیدن
با کلاهکِ تردِ آن شاخه‌ی قدبرافراشته‌‌ی آتش‌افروز را دارد
که مژده‌ی آمدن بهار را با یک غنچه می‌دهد
به فصل‌های آغوش
من و تو

فروبگذاریم آن ساقه‌ی تشنه، در لب جویبارِ
تراویدنِ زنبق آغوشم را بو کند
که هنوز هم لبانش بوی شیر میدهند
و
دنبالِ طعم وسوسه‌ای بگردد
که در لابلای گل‌برگ‌هایش
جاگذاشته است

رهگذر

شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ