بیسئوالوجواب
تسلیم زیبائیهای اندامم را بتو،
معنای عشق میدانم
در عمق یک بوسهی دلبرانه،
من را در اختیار بگیر
میخواهم از رمز عشقبازیِ تنم باخبرت کنم
تو سزاوار آنی
من نیازمندِ دادنِ عشق و عشقورزی بتو ام
بوی عطر،
در همیشههای دستانی میماند
که گل هدیه میدهند،
گرمای لبانت را
بهشهد تمشک پستانهایم سنجاق میزنم
که آبگونههای تنم را
از دانههای انگور سینهام، بمکند
در دایرهی نافم شبنمها،
رنگینکمان تنفس میکنند
پیالهی ناف دخترانهام
آغازگر زیباترینِ مستیهاست
دلبندانه بنوش
در شیب شیار وحشیِ تپه،
پیرهنی از غنچههای در حالِ شکفتن بتن دارم
برای گلبوسههای تو
زبانهی
زبانهخیزِ زبانسوز و سربههوای برهنهام
هوای رقصیدن
با کلاهکِ تردِ آن شاخهی قدبرافراشتهی آتشافروز را دارد
که مژدهی آمدن بهار را با یک غنچه میدهد
به فصلهای آغوش
من و تو
فروبگذاریم آن ساقهی تشنه، در لب جویبارِ
تراویدنِ زنبق آغوشم را بو کند
که هنوز هم لبانش بوی شیر میدهند
و
دنبالِ طعم وسوسهای بگردد
که در لابلای گلبرگهایش
جاگذاشته است
رهگذر