پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۰ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

زن‌ستیزی در ادبیات

 ریشه‌های زن‌ستیزی درادبیات 


گفتُ‌گو
با دکترمریم حسینی
نویسنده کتاب
ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی
نیمه‌روشن ، نیمه‌تاریک

ادبیات آینه‌ی تمام نمای اندیشه‌ها و باورهای موجود در اجتماع است
واین اصلی انکارنشدنی است
یکی از جلوه‌های مطرح شده در ادبیات، زنان هستند 
که متاسفانه در مواردی می‌بینیم شاعران و نویسنده‌گان 
زن را جزء دارایی‌های خود می‌دانستند که با پدیده‌ی "زن گریزی" مواجه می‌شویم 
یا به‌قصد خوارداشت و طرد آنان نوشته‌اند و سروده اند
.که در این حالت "زن‌ستیزی" را می‌توان در تاریخ ادبیات ایران دید
دکتر مریم حسینی عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا 
و از پژوهشگران ادبیات کلاسیک و معاصر
در کتاب خود با نام
 "ریشه های زن ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی" 
از نشر چشمه، به بررسی سیمای زن پرداخته است
مریم حسینی تبیین کرده‌است که ما به علت یک نگاه مردانه در تاریخ 
با اندیشه و فرهنگ "مردسالاری" مواجه بوده‌ایم
.که البته در مناطق مختلف دنیا تاثیرگذاری آن متفاوت است
مثلاً در اندیشه هندی‌ها و باورهای ارسطوئیان و افلاطونیان 
زن‌ستیزی نمود بیش‌تری داشته است
. و در اندیشه‌های اصیل ایرانی کم‌تر
.بنابراین بعضی از آثار ایرانی که در آن‌ها زن‌ستیزی به وفور دیده می‌شود، ریشه‌های هندی، یونانی دارند
برداشتن چنین غبار تاریک و ظلمانی از چهره ادبیات ایران نشان می‌دهد 
بعضی از اندیشه‌های مطرح شده بیانگر جامعه اصیل ایرانی نبوده است
.برای روشن‌تر شدن این مسائل و به مناسبت چاپ کتاب فوق 
به گفتُ‌گو با مریم حسینی نشستیم

سئوال
علت گرایش اصلی شما به مساله زن‌ستیزی از کجا نشات گرفته‌است 
و معنای "زن‌ستیزی" در ادبیات چیست؟

جواب
من هنگامی که بر متون ادبی در حوزه‌ی ادبیات کلاسیک و مدرن کار می‌کردم، 
متوجه شدم برای بررسی سیمای زن به علت حاکمیت جامعه مردسالاری
تقریباً 90 درصد متون ادبی تحت تاثیر این فضا هستند
.ذهن و ضمیر شاعران سرشار از این فضاست
اما در بعضی متون نه تنها این فضا دیده می‌شد 
بل‌که به طور خاص می‌دیدم بعضی از شاعران 


قصد تحقیر و خوارداشت زن را دارند و می‌خواهند طبقه نسوان نباشد 
و آن را جزء طبقه فرودست به حساب بیاورند
که البته با مردسالاری حاکم بر جوامع سنتی فرق داشت 
زیرا در این جوامع زن، تنها نقش فرعی‌تری نسبت به مرد ایفا می‌کرد
من این تحقیر و طرد زن را "زن‌ستیزی" نام گذاشتم. 
واژه‌ی "زن ستیزی" یا "میزوژینی" واژه‌ئی قدیمی است 
که از زمان ارسطو و افلاطون رواج داشته است 
که آنان نیز زن را چیزی حساب نمی‌کردند
و این خوارداشت زن در طول تاریخ ادامه پیدا کرده است 
و در میان بعضی فرقه‌ها بیش‌تر
.و بعضی از فرقه‌ها کم‌تر دیده می‌شود

سئوال
آیا بین مفهوم زن‌ستیزی و زن‌گریزی 
خصوصاً در متون کلاسیک ادب فارسی تفاوتی وجود دارد؟

جواب
.زن گریزی همان نوع تفکر مردسالاری است
مثلاً سعدی می‌گوید؛

زن خوب فرمان‌بر پارسا
 کند مرد درویش را پادشا 

چو زن راه بازار گیرد بزن 

وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

اگر زن ندارد سوی مرد گوش 

سَراویلِ کُحلیش - در مرد پوش

چو در روی بیگانه خندید زن 

دگر مرد گو لاف مردی مزن

ز بیگانگان چشم زن دور باد 

چو بیرون شد از خانه در گور باد-


فردوسی

کسی کو بُود مهتر انجمن 

کفن بهتر او را ز فرمانِ زن

سیاوش ز گفتار زن شد به باد

 خجسته زنی کو ز مادر نزاد


.این مردسالاری است یعنی آن‌ها زنی را می پسندند 
که خوبی‌اش در فرمان‌بری‌اش است و حرف مرد را گوش می‌دهد
.سعدی این زن را دوست می‌دارد، به عنوان همسر و مادر بچه‌ها او را می‌پذیرد 
و از زیبایی‌اش تعریف می‌کند
.اما در زن‌ستیزی اصلاً دوست داشتنی در کار نیست
مثلاً خاقانی وقتی دختری برایش می آید آن را مایه‌ی ننگ خودش می‌داند 
و دعا می‌کند
. هر چه زودتر خدا این ننگ را از زندگی‌اش پاک کند


گاهی زن ستیزی در یک متن به شکل آشکاری مشخص است اما گاهی
.این اندیشه به شکل پنهان در بطن متن وجود دارد

سئوال
تفاوت زن ستیزهای آشکار و پنهان در چیست؟

جواب
در مورد لایه‌های پنهان ما نیاز به متونی داریم 
که با نقد هرمنوتیک قابل بررسی باشد 
و آن هم در متون عرفانی قابل تاویل است
. تا قرون 4 و 5 متون ما واقع‌گرا هستند
.داستان و حرف‌ها همان است که فرد می‌اندیشیده و همه چیز واقعی است
. حتی داستان‌های رایج در آن دوره واقعی اند
.اما در همین داستان‌های عرفانی آنچه در لایه زیرین است 
با ظاهر کلام، کاملاً متفاوت است
. در بسیاری از متون عرفانی ما در لایه‌های ظاهری زن ستیزی داریم 
اما در لایه‌های میانی اصلاً چنین چیزی وجود ندارد
.مثلاً فردی مثل مولانا، در زندگی شخصی‌اش برای زنان 
ارزش بسیار زیادی قائل بوده است
در کتاب مناقب العارفین آمده است 
زنان بسیاری به حضور او می‌آمدند و او آن‌ها را می‌پذیرفت
.و برایشان احترام بسیار زیادی قائل بود
اما مولانا وقتی می‌خواهد تفسیرهای ذهنی از نفس اماره بسازد
 این تصاویر بیش‌تر تصویرهای زنانه و مونث است؛
. نفسی که بیش‌تر اوقات در مثنوی به شکل نفس اماره مطرح می‌شود
.ولی ما نفس مطمئنه را (که گاهی همان آنیمای مثبت است) هم داریم

سئوال
آیا این عدم وجود زن‌ستیزی 
به فکر و موقعیت‌های اجتماعی ایران باستان باز می‌گردد؟

جواب
.منظورم از کم‌رنگ بودن زن‌ستیزی در متون اصلی فارسی، امری نسبی است
مثلاً نسبت به متون ترجمه شده از آثار هندی 
مانند داستان کلیله ودمنه، طوطی نامه، سندبادنامه و... که
.صددرصد هندی هستند
.اما می‌بینیم در سمک عیار نه تنها زن‌ستیزی نداریم، 
بل‌که زن‌گریزی هم کم است و حتی زن ستایی هم وجود دارد
. در مورد جایگاه و نقش زن در ایران باستان 
کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته شده است
ما دو نوع نگرش نسبت به زن در ایران باستان داریم؛ 
یک‌عده وجه منفی نگاه به زن را از طریق بعضی متون زردشتی گرفته اند 
که زن‌‌ها به‌‌خاطر بعضی ویژگی‌های خاص طبیعی و بیولوژیکی منفور بودند
اما در نگرش مخالف، در تاریخ پادشاهی آن سال‌ها
ما زنان فعال و "پادشاه زن" را می‌بینیم
. که فردوسی هم از آن‌ها نام می‌برد
مانند همای و پوراندخت و... و 
زنانی هم بوده اند که نقش‌های اساسی داشتند مانند دختران یا زنان پادشاهان
.که در موقعیت‌های مختلف در تغییرات اساسی تاثیر مهمی داشتند
مثلاً در فرهنگ ایران پیش از اسلام "اًستر" زنی بود که موفق شده بود جماعت یهودیان را در زمان دستور نابودی‌شان حفظ کند
.و از فاجعه‌یی شبیه فاجعه هیتلر جلوگیری کند
"استر"
.از ملکه‌های ایرانی بود که داستانش در کتاب مقدس آمده 
و مقبره‌اش هم اکنون در همدان است
این زن با خردمندی خودش مانع این حادثه عظیم جهانی می‌شود. 
پس وضعیت خوب زن در ایران باستان امری نسبی است 
و نسبت به جوامع دیگر زن ایرانی زن آزاده‌تری بوده است
اما می‌بینیم هیتلر بعدها کار خودش را کرد
 و دیگر چنین زنانی برای مخالفت با او
. و جلوگیری از چنین اقداماتی وجود نداشتند

سئوال
ما تا چه حد در تاریخ باید عقب برویم تا به زمانی برسیم 
که با خوارداشت زن و تثبیت فرودست بودنش مواجه نشویم 
و اصلاً ستیزی میان جنسیت زن و مرد وجود نداشته باشد؟

جواب
ما تاریخ را به شکل دقیق در اختیار نداریم. تصویر زن در هنر ایران باستان 
برای خودم بسیار جالب است؛ با توجه به تصاویری که از زن در کوزه ها، 
ظرف‌ها، دیوارهای غار و... موجود است
تا جایی که خودم مطالعه کردم 
و می توانم به کارهای خانم کتایون مزداپور یا خانم لاهیجی نیز ارجاع دهم، 
ما در جایی به دوره "مادرسالاری" می‌رسیم 
که به علت خاصیت زایایی، شیردهی و باروری زنان بوده است

سئوال
می‌توان به طور نسبی 
تاریخ دقیقی را برای دوران برتری زنان مشخص کرد؟

جواب
.بله، به لحاظ تاریخی می‌توان مشخص کرد 
که باید برای تعیین کردن این زمان به دوره‌ی انسان‌های نخستین برسیم
در زمانی که بشر اقامت می‌کند برای دوره‌های آغازین شهرنشینی
می‌بینیم قدرت از آن زنان بوده است
زیرا زن‌ها در خانه می‌ماندند، بچه‌ها را شیر می‌دادند، تربیت می‌کردند 
و کنترل شالوده خانواده هنگام نبودن مردان برای شکار و
در دست زنان بوده است
.اما این نظام کم کم به دلایل گوناگون تغییر می‌کند
.متاسفانه در چنین بحث‌هایی بیش‌تر بحث قدرت مطرح می‌شود
اما آنچه تاریخ نشان می‌دهد در هر صورت مردسالاری و پدرسالاری است 
و دوران کوتاهی زن سالاری داشتیم
فرهنگ و سنت‌های ما و کهن الگوهای ذهنی بشر همه بر مبنای مردسالاری است؛ یک مردسالاری پنهان
. این یک باور همگانی است
به جز دسته‌ای از زنان و مردان که به چنین اموری اندیشیده اند 
مابقی یعنی حدود 90 درصد پذیرای این فرهنگ هستند 
و تنها این گروه اندیشمند هستند که توانسته اند خود را از سلطه‌ی
 این فرهنگ رها سازند و به مساله فراجنسیتی دست یابند
.مثلاً خانم ویرجینیا ولف در آثارش به مساله فراجنسیتی دست یافته است

سئوال
بعضی از گرایش‌های زن‌ستیزی و نمودهای آن به علت اندیشه‌هایی است
که ما برای عناصر طبیعت مثل ماه و خورشید داریم
بر اساس این اندیشه‌ی قدیمی خورشید 
به واسطه قدرتمندی‌اش عنصری مذکر است
با توجه به مباحث کتاب شما،
 اگر چه این اندیشه وجود داشته است 
اما چرا در ادبیات عامیانه خورشید را
"خورشید خانم"
می نامند؟

جواب
تصویری که از خورشید وجود دارد تصویر دوگانه‌ای است
هم مذکر و هم مونث زیرا "شمس" در عربی مونث به حساب می‌آید
اما در این کتاب نقد نگرش فلسفی مطرح می‌شود
 و آن از زمان هیئت بطلمیوسی است
.کسانی که حرکت جامعه را بر عهده دارند، اندیشمندان و متفکرانند
بنابراین مردم با هیئت بطلمیوسی آشنایی ندارند و آنها بر اساس 
تصورات و فهم‌های خود مطالب را مطرح می‌کنند
یک نظام فکری درباره‌ی هیئت جهان که در آن ستاره‌گان و افلاک را مردانه 
و زمین را "مادر زمین" خطاب می‌کنند 
در فرهنگ عوام هم رسوخ کرده است و اما آن اندیشه بطلمیوسی
و تفکرات فلسفی اصلاً میان مردم رواج پیدا نکرده است
اما از فرهنگ عامیانه می‌توانیم به اندیشه‌ها و باورهای عمیق یک ملت پی ببریم 
و نمی‌توان آن‌ها را ناچیز و بی ارزش به‌حساب آورد 
و الان این دو مبحث مهم یعنی تفکرات فلسفی با باورهای عمیق عامیانه مردم
 در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند
ما اثبات نکرده ایم که خورشید مذکر است
.ما تنها یک شاخه‌ی تفکر اسلامی را مطرح کرده ایم
در خیلی از فرهنگ‌های جهان خورشید مونث است مثلاً در ژاپن 
و این سمبل‌ها در مناطق مختلف جهان یکسان نیستند
مثلاً عدد 13 در بعضی از مناطق مقدس است و در بعضی مناطق دیگر نحس
من قصدم بررسی مسائل عامیانه نبوده است
من تحلیل ادبی مقصودم بوده است نه تحلیل های فولکلوریک (ادبیات عامیانه)
.همان طور که من در بحث دینی به بررسی تمام احادیث نپرداخته‌ام
من تنها به بررسی احادیثی پرداختم که در ادبیات ما رواج زیاد داشته‌اند 
و بر اساس آن ابیاتی سروده شده است
در کنار زن‌ستیزی‌های مطرح شده 
در مواردی هم زنان بسیار خردمند و دانا تصویر شده اند 
که از مشهورترین آن‌ها در ذهن ما ایرانیان و شاید جهانیان 
"شهرزاد قصه گو"
 است

سئوال
شهرزاد چه جایگاهی در ادبیات کلاسیک فارسی دارد؟

جواب
من در این کتاب مطلبی در مورد شهرزاد نیاوردم زیرا این داستان ها 
اگرچه در دوران ساسانی وجود داشته و در منبع ایرانی‌اش هم نمی‌توان شک کرد 
اما شهرزاد در ادبیات کلاسیک جایگاهی ندارد
هنگام ورود اسلام این اثر به عربی ترجمه شد 
به همین جهت در ادبیات کلاسیک ما کمرنگ شد
اما در دوران قاجار این داستان‌ها به توصیه یکی از پادشاهان قاجار
 دوباره به فارسی ترجمه می‌شود
بنابراین در ادبیات معاصر یا ادبیات جهان می‌توانیم در مورد شهرزاد 
صحبت کنیم و اتفاقاً شخصیت فعالی هم می‌شود
فکر می‌کنم غیر از ادبیات معاصر ایران، در سطح ادبیات جهان 
در آثار افرادی مثل بورخس، ماریو بارگاس یوسا و... هم می‌بینیم 
که شهرزاد و داستان‌های هزار و یک شب بسیار تاثیرگذارند
.بسیاری از نویسنده‌گان امریکای لاتین 
به شهرزاد قصه گو و داستان هایش توجه زیادی دارند
حتی در کاخ ورسای در فرانسه نقاشی هایی است
 که برگرفته از داستان‌های هزار و یک شب است
در خود ایران هم صنیع الملک نقاش 
داستان‌های این کتاب را نقاشی کرده است
. که الان در کاخ گلستان نگهداری می‌شود

سئوال
پس می‌توان به این نتیجه رسید 
که زن‌ستیزی تا قبل از قاجار بیش‌تر بوده است؟

جواب
دوران قاجار یک دوران انتقال است به‌دوران مدرن 
و دیگر جایگاه زنان شناخته شده است
ادبیات کلاسیک با نگاه خاص خودش با توجه به تغییرات عمیق جهان 
در دوران مدرن جایش را به ادبیات مدرن.و نگاه مدرن می‌دهد

سئوال
یکی از شخصیت‌هایی که بسیار با آن مواجه می شویم 
چه در ادبیات عامیانه و چه در اشعار بسیار قوی 
مثلاً از مولانا و دیگران، "پری" است 
و پری‌ها دختران زیبارویی تصور می‌شوند 
که خصوصاً در اشعار عرفانی دیده می‌شوند
پری نماد چیست؟

جواب
"پری" نیمه روشن و زنانه‌ی درون هر مردی است 
که در رویاهای صادقه هنرمندان و متفکران بزرگ مانند مولانا
خودش را نشان می‌دهد

مولانا هر بار می‌خواهد تصویر زیبای حقیقت را نشان دهد 
از "پری" صحبت می‌کند
که البته تحت تاثیر پدرش بهاء ولد این تصویر را بیان می‌کند
"پری" 
معارف و حقیقت را به عارف القا می‌کند
.و دشوارهای او را مانند یک معلم راهنما آسان می‌کند.
 "پری"
 در این متون به شکل آنیمای مثبت ظهور می‌کند

سئوال
آنیما و آنیموس از مباحث روانشناسی است 
که به تازگی در نقد روانکاوی ادبیات هم به‌آن می پردازند
امکان دارد آنیما را یک بار دقیق تعریف کنید 
تا مفهوم پری هم برای ما مشخص تر شود؟

جواب
هم در روانشناسی قدیم و هم در روانشناسی جدید 
(فروید و یونگ) 
به این اشاره شده است
که در اقسام جان در درون انسان
به این نتیجه رسیده‌اند که درون هر مردی زنی است و درون هر زن مردی است 
و این در بسیاری از آثار باقیمانده
در نقاط مختلف جهان و اندیشه‌های اسطوره‌‌ای به شکل دقیقی مطرح شده است
چون عموماً نویسنده‌گان ما مردان بوده اند به همین دلیل آنیما 
(زن درون مرد)
 را ما بیش‌تر در ادبیات‌مان می شناسیم
و ما از آنیموس‌های (مردان درون زنان) ادبیات‌مان کم‌تر اطلاعات داریم
این آنیما اگر مثبت باشد همان "زن سوفیایی" افلاطون
 "پری" 
شعر فارسی و "نفس مطمئنه" است 
که هدایت‌گر است
.اگر آنیما منفی باشد همان "نفس اماره" می‌شود

سئوال
این تصویر حقیقت و نیمه روشن چرا برای مردان به شکل زن است؟

جواب
البته نمی‌توان گفت همیشه به‌شکل یک زن است 
زیرا گاهی به شکل یک خرد آگاه و پیرمرد خردمند ظهور می‌کند
حتی در متون زردشتی در دیدار با مینوی خرد یک پیرمرد خردمند است 
و در آثار سهروردی هم این را می توانیم به‌بینیم
افلاطون زن سوفیایی را قطب خرد جهان می‌داند 
و این زن سوفیایی است که فرزند خرد را به دنیا می‌آورد
.پس ما آن را محدود به زنان یا مردان نمی‌کنیم
.هر جا صحبت از محبت و عشق است شکل زنانه دارد 
و هنگام خردورزی و دانایی، به شکل پیر خردمند ظهور می‌کند
برگرفته از: اعتماد 28دی 88
تصاویر از دیدار تو

۱۴۰۰ بهمن ۲۳, شنبه

ضعف و توان EQ


 ضعف و توان 
EQ

سال‌های سال دانشمندان تصور می‌كردند

 IQ تنها عاملی است كه می‌تواند موفقیت افراد را تعیین

 وآن را تضمین كند، در حالی كه 

امروزه نظر آنها تغییر كرده 

ومی‌گویند EQ هم عاملی بسیار مهم برای موفق‌ بودن یا ‌ نبودن افراد مختلف است.‌


EQ‌ 

 همان هوش هیجانی‌است؛ همان چیزی‌كه براساس نظر دانشمندان می‌تواند عاملی برای موفقیت افراد باشد

همان چیزی كه

 می‌تواند برای كنترل استرس و اضطراب به فرد كمك كند

. وهمان چیزی‌كه موجب می‌شود افراد در جامعه موفق‌تر عمل كنند

البته براساس نظریاتی كه امروزه مطرح می‌شود،

 EQ حتی مهم‌تر از IQ نیز به حساب می‌آید،

 به این معنا كه EQ تعریف گسترده‌تری دارد

 و IQ تنها بخش كوچكی از آن است. ‌

در واقع، هوش‌هیجانی (EQ) بیشتر بر موضوع ارتباط مناسب افراد با یكدیگر تاكید می‌كند.

¤


جایگاهِ ضعیفِ EQ در زندگی ما

محمود سریع‌القلم


چرا افراد در کشورهای جهانِ سوم مدرک می‌گیرند ولی عموماً شخصیت آن‌ها خیلی تغییر نمی‌کند؟

   مطالعۀ مقایسه‌ای جوامعِ شرقِ آسیا و غرب اروپا به وضوح نشان می‌دهد که پیشرفت و توسعه یافتگی 

نه تنها تابعِ سطحِ علم و دانش 

بل‌که شاید به مراتب مهم‌تر تحت سیطرۀ «بلوغ شخصیتی» است.

 فقط دانش و خصوصی سازی اقتصادی نیست که چین، کرۀ جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده است

 بل‌که «کنترلِ خشم»، «کنترلِ هیجان»، «آگاهی از احساساتِ خود»، «توان استدلالی فهمِ دیگران»، «توانِ پذیرشِ واقعیت»، «توانِ روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظرِ دیگران» و «آمادگی برای خود ارزیابی» هم 

بسیار دخیل و تعیین کننده هستند.


این نوع توانایی‌ها از توانایی­‌های مربوط به فیزیک‌دان، شیمی‌دان، ریاضی‌دان شدن و علوم هسته‌­ای و مهندسی بسیار متفاوت است

یکی از مهارت‌های مهم زندگی، فهمِ شرایطِ طرفِ مقابل است

 حال این طرف دوست باشد، همسایه باشد، مغازه دار باشد، فرزند باشد، یک سازمان و دولت باشد، حزب مخالف باشد

 و یا حکومتِ خارجی باشد.

 این توانایی با هوش ریاضی فرق می­‌کند. 

به همین دلیل ممکن است فردی، دو مدرک دکتری از برجسته‌ترین دانشگاه­‌های جهان داشته باشد

 ولی از این‌که متوجه پی­آمد واژه‌هایی که در تعامل با دیگران به کار می‌­گیرد نباشد. 

دانش (Knowledge) و پردازش اطلاعات (Information Processing) یک نوع هوش می‌­خواهد

 و مدیریت

هیجان، احساس، عصبانیت، غم، ترس و خوشحالی زیاد، هوشی متفاوتی می­‌طلبد.

 انگلیسی ها می­‌گویند اگر دو یا چند گروه با هم اختلاف دارند چرا خودروها را آتش می‌زنند،

 ساختمان‌ها را تخریب می‌کنند، 

یکدیگر را به قتل می‌رسانند و واژه‌های ناپسند استفاده می‌کنند؟

 بل‌که باید یکدیگر را درک کنند، برای هم جا باز کنند و دایره‌ای بزرگ برای منافع طرفین شکل دهند. 

چرا تخریب؟ 

چرا فحاشی؟ 

چرا خشونت؟

 به همین دلیل در انگلستان بر خلاف فرانسه و روسیه، جنبش‌های فعالِ اجتماعی، مدنی و سیاسی بوده

 ولی منجر به بهم ریخته‌گی و فروپاشی سیستمی نشده است

 و شاید دلیل اصلی آن، مدیریتِ منطقی هیجان، احساس، خشم و ترس است.


مهم‌تر از درک دیگران، درک خود است.

 در مقابل واژۀ Introspection در دیکشنری

 آمده: An examination of one’s thoughts and feelings (ارزیابی اندیشه ها و احساسات خود)

یکی از تکالیفی که این نویسنده بعضاً به دانشجویانِ دکتری خود می‌دهد این است که:

 لطفا تا هفته‌ی آینده پنجاه صفحه در مورد خود بنویسید.

 درزمان‌هایی که این تمرین انجام شده، اغلب دانشجویان ثابت کرده‌اند که بعد از 6-5 صفحه متوقف شده اند و 

در مورد خود بسیار کم می‌دانند.


 چطور است که ما تا این حد باهم اختلاف داریم و بعد در خارج هم با همسایه‌گان و غیرهمسایه‌گان اختلافات بنیادی داریم؟ 

آیا به منابع نفت و گاز مربوط می شود؟ 

یا موقعیتِ جغرافیایی؟ 

به حمله مغول ها مربوط می‌شود یا استعمار انگلستان؟

 آیا ممکن است در مقابل به نحوۀ فکر کردن و مدیریتِ روان و احساساتِ ما مربوط باشد؟ 

ویتنام با پنج قدرت رویارویی کرده‌است:

چین، ژاپن، کره، فرانسه و آمریکا.

امروز با حدودِ 97 میلیون نفرجمعیت،

 جغرافیایی کوچک (331211 کیلومتر مربع)، حکومتِ متمرکز کمونیستی و اقتدارگرا،

 تولید ناخالص داخلی آن بالغ بر 271 میلیارد دلار بوده و در جذب سرمایه گذاری خارجی موفق عمل کرده است. 

بحث کانونی می­تواند این موضوع باشد که فهم خود و فهم دیگران فقط اطلاعات و دانش نیست. 

خودخواهی، خود محوری، عصبانیت، هیجان، خشم و ترس

می‌توانند فهم از خود و دیگران را به شدت مخدوش کنند. 

تفاوت روسیه و چین هم در همین جاست. 

روسیه توانِ تولید مانند ژاپن را ندارد بلکه با تانک و جنگنده قدرت تولید می کند. 

ولی چین از خود پرسید:

 غرب چگونه جهان را تسخیر کرد؟

 پاسخ در سازماندهی گسترده تولید و ثروت بود. 

چون جایگاه سخیفِ فقرِ خود را زمان مائو تشخیص داد و قدرت طرف مقابل یعنی غرب را هم متوجه شد

 و در عین حال اجازه نداد غرور تاریخی در این ادراکات نقش داشته باشند

 و طی سه دهه خود را به جایی رساند که هیچ کشوری امروز نمی‌تواند اقتصاد خود را از چین مُنفک کند.


وقتی (Emotional Quotient)EQ یا هوشِ (مدیریت) هیجان تعطیل است، 

آدمی متوجه نمی‌شود که کارها و سخنان او چه تاثیری بر اندیشه، عملکرد و روانِ طرف مقابل می گذارد

 و چون با خشم، احساس، عصبانیت، نفرت، جبران، تلافی، انتقام، حذف و توهین عمل می­‌کند

 فرصت‌های احتمالی تعامل و کنار آمدن را تخریب می‌کند. 

خیلی باید کنجکاو بود که چرا واژۀ Compromise به معنای کوتاه آمدن و کنار آمدن

به «سازش» در ادبیاتِ اجتماعی و سیاسی ما ترجمه شده است؟

یعنی نباید کنار آمد و کوتاه آمد 

بل‌که باید جواب داد، مبارزه کرد، مقابله کرد، درگیر شد و تلافی نمود.

 میان دانش و داده از یک طرف و عملکرد از طرف دیگر،

هیجانات و احساسات ورود پیدا می‌کنند

 و رفتارها و کنش‌ها را جهت می‌دهند. 

شاید سینوسی بودن تاریخ ما و مرتب سیستم‌های سیاسی را عوض کردن به خاطر این بوده

 که ما در مدیریت اختلافات فکری و اجتماعی خود

به اندازۀ کافی EQ نداشته ­ایم.


 بسیاری می‌پرسند مگر ما منابع طبیعی فراوان، سرزمین بزرگ، ادبیاتِ غنی، مبانی منحصر به فرد فلسفی، 

دانشگاه‌های مناسب، افراد توان‌مند در علوم، مهندسی، پزشکی، حقوق و اقتصاد نداریم چرا

 نمی‌توانیم در مناسبات داخلی و خارجی، سیستم بسازیم؟ 

وضعیت ما حاکی از آن است که حلقۀ مفقود شده

در دسترسی به دانش و اطلاعات نیست 

بلکه در «فهم خود و فهم دیگران» است.


 در فهم خود و در فهم دیگران هم، مشکل اصلی کمبود اطلاعات نیست

به خصوص در جهان 5G، دسترسی به داده مشکل ندارد،


 بل‌که شاید «مدیریت معقول EQ و هوش هیجانی» به توجه بیشتری نیاز دارد. 

تا به حال حتی یکبار شنیده نشده که یک مقامِ رسمی اسراییلی، وجودِ تسلیحاتِ هسته‌ای اسراییل را اذعان کند.

 کنترل بسیار محاسبه شده‌ای در میان سیاست‌مداران اسراییلی هست که این موضوع را به زبان نیاورند

 و حتی برای ترساندن و یا ابراز خشم و یا حس برتری خود از این اهرم به صورت تبلیغاتی استفاده نکنند. 

بل‌که این سیاست‌مداران به صورت پیچیده‌ای

 عمل کرده‌اند طوری که همه واقف به‌این Fact هسته‌ای هستند 

و به‌آن توجه می‌کنند. 

ولی چون ما EQ ضعیف داریم

«خود‌نمایی» به مراتب قوی‌تر از حکمرانی خوب،

 اجماع نخبگان، مصالح دراز مدت و عقلانیت سیاسی عمل می­‌کند

 کارهایی که انجام نمی‌دهیم را قبل از وقوع تبلیغ می‌کنیم.

 حتی در موارد عادی اجتماعی و عمومی نیز، اگر فردی مصالح دراز مدت خود را در نظر بگیرد

 بسیار مراقب واژه‌ها، سخنان و رفتارهای «فعلی » خود خواهد بود.


آیا داشتنِ مدرک دانشگاهی برای مدیریت هیجان و مجهز شدن به عقلانیتِ کلامی و رفتاری کافی است؟

 طبعا یادگیری علوم و انباشتِ ذهنی داده‌ها کافی نیست و نوعی بلوغ شخصیتی و رفتاری لازم است.

 اگر IQ را در دانشگاه به کار می‌گیریم، کجا سراغ EQ برویم؟

هرچند تحصیلات می تواند عاملی موثر در EQ باشد ولی مجهز شدن به این توانایی، ظرفیت هایی به مراتب بالاتر

 از کسبِ دانش و مدرک لازم دارد. 

حتی کشورهایی مانند ژاپن، نروژ، دانمارک و انگلستان که در EQ بسیار رشد کرده‌­اند 

همانند پرورشِ اخلاقی انسان هنوز می توانند عرصه‌های جدیدی را طی کرده و تجربه نمایند .

 به‌طور طبیعی، مرزی برای EQ وجود ندارد. 

همانند یادگیری حرفه‌ای زبان‌های خارجی، بهترین بازۀ سنی برای پرورش EQ زیر پانزده سال است.

اولین و شاید مهم‌ترین شرط برای تحقق این امر این است که مجموعۀ خانواده

 مدرسه، رسانه‌ها، جامعه و دولت، اصل و اهمیت EQ را بپذیرند

 و مدیریتِ خشم، عصبانیت، غم، ترس، عقده‌ها، کمبودها، هیجان و احساس را

 در فرآیندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری‌های فردی و کلان دخیل بدانند.


 سپس، مباحثِ EQ در برنامۀ درسی نظام آموزشی در دبیرستان قرار بگیرد و

 اهمیتِ آن کمتر از فیزیک، شیمی و ریاضیات و مدرک دانشگاهی تلقی نگردد.

 خودآگاهی و توجه به‌احساسات و خواسته‌های دیگران باید به عاداتِ مثبت و پسندیده در فضای جامعه تبدیل شوند.

 پدر و مادرها اول باید به EQ واقف باشند تا بتوانند آن را در محیط خانواده پیاده کنند.

 اگر فردی EQ داشته باشد هیچ گاه دوبله پارک نمی‌کند چون نه‌ می‌خواهد به‌خودش بی‌احترامی کند و نه به‌دیگران.

 همین مثال دوبله پارک کردن را می‌توان به اندازۀ 5000 مورد فردی و اجتماعی تعمیم داد.

 EQ در تمام شئون زندگی انسان جاری است.

 افرادی که از ضریب بالای هوش هیجانی برخوردارند از اعتماد به نفس قابل توجهی نیز بهره مندند.

 ملت‌ها و دولت‌هایی که با EQ آشنا بوده و آن را به کار می‌گیرند بهتر و دقیق‌تر تصمیم می‌گیرند،

 بهترمشکلات را مدیریت می­‌کنند، کمتر اشتباه می‌کنند، اختلافات خود با دیگران را عمیق‌تر و راحت‌تر حل و فصل می‌کنند 

و به موازات دانش، طبع بشر، خود اکتشافی و دیگراکتشافی را مد نظر قرار می‌دهند.

 در مقابل، افراد یا جامعه‌ای که در EQ ضعیف هستند، بی محابا دروغ می‌گویند،

 Fact را نادیده می‌گیرند، آگاهانه حیله‌گری را به جای تدبیر به کار می‌برند، 

نسبت به وارونه جلوه دادن حقایق، بی حس می‌شوند

 و چون حافظۀ کوتاه مدت پیدا می‌کنند، فرصت طلبی را پیشۀ خود می‌نمایند. 

تمامی این نارسایی‌های رفتاری، ناشی از یک مسئله کانونی است:

 ترس از روبرو شدن با خودِ واقعی،

با زندگی واقعی خود

و با واقعیتِ اجتماعی خود.


 EQ تا آنجا تعیین کننده است که شاید بتوان ادعا کرد که اگر این نوع هوش در جامعه جاری بود، 

تحولاتِ 28 مرداد 1332 رخ نمی­داد 

و اختلافات در داخل و خارج به نوعی دیگر مدیریت می­‌شد 

و سرنوشتی دیگر رقم زده می‌شد.



۱۴۰۰ بهمن ۲۲, جمعه

تاب گیسو


 گیسوان تو را خلق کرد
تا باد در جهان مفهوم ابدی پیدا کند

گیسوان تو ، رهاست
تا باد درون گیسوان‌ات
تا بوسه درون لب‌هایت
و
جهان درون چشم‌هایت
عاشق شود
در این تاریخ مردی نبود
شمشیر را زمین بگذارد
به‌گیسوان تو پناه بياورد
تا هیچ کشوری فتح نشود
تنها تن تو را
و
بوسه‌های تو را
و
چهره‌ی تو را
نقاشی کند
و
جهان شکل صلح بگیرد

بابک شاکر 


شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ