گاهی زن ستیزی در یک متن به شکل آشکاری مشخص است اما گاهی
.این اندیشه به شکل پنهان در بطن متن وجود دارد
تفاوت زن ستیزهای آشکار و پنهان در چیست؟
در مورد لایههای پنهان ما نیاز به متونی داریم
که با نقد هرمنوتیک قابل بررسی باشد
و آن هم در متون عرفانی قابل تاویل است
. تا قرون 4 و 5 متون ما واقعگرا هستند
.داستان و حرفها همان است که فرد میاندیشیده و همه چیز واقعی است
. حتی داستانهای رایج در آن دوره واقعی اند
.اما در همین داستانهای عرفانی آنچه در لایه زیرین است
با ظاهر کلام، کاملاً متفاوت است
. در بسیاری از متون عرفانی ما در لایههای ظاهری زن ستیزی داریم
اما در لایههای میانی اصلاً چنین چیزی وجود ندارد
.مثلاً فردی مثل مولانا، در زندگی شخصیاش برای زنان
ارزش بسیار زیادی قائل بوده است
در کتاب مناقب العارفین آمده است
زنان بسیاری به حضور او میآمدند و او آنها را میپذیرفت
.و برایشان احترام بسیار زیادی قائل بود
اما مولانا وقتی میخواهد تفسیرهای ذهنی از نفس اماره بسازد
این تصاویر بیشتر تصویرهای زنانه و مونث است؛
. نفسی که بیشتر اوقات در مثنوی به شکل نفس اماره مطرح میشود
.ولی ما نفس مطمئنه را (که گاهی همان آنیمای مثبت است) هم داریم
آیا این عدم وجود زنستیزی
به فکر و موقعیتهای اجتماعی ایران باستان باز میگردد؟
.منظورم از کمرنگ بودن زنستیزی در متون اصلی فارسی، امری نسبی است
مثلاً نسبت به متون ترجمه شده از آثار هندی
مانند داستان کلیله ودمنه، طوطی نامه، سندبادنامه و... که
.صددرصد هندی هستند
.اما میبینیم در سمک عیار نه تنها زنستیزی نداریم،
بلکه زنگریزی هم کم است و حتی زن ستایی هم وجود دارد
. در مورد جایگاه و نقش زن در ایران باستان
کتابها و مقالات زیادی نوشته شده است
ما دو نوع نگرش نسبت به زن در ایران باستان داریم؛
یکعده وجه منفی نگاه به زن را از طریق بعضی متون زردشتی گرفته اند
که زنها بهخاطر بعضی ویژگیهای خاص طبیعی و بیولوژیکی منفور بودند
اما در نگرش مخالف، در تاریخ پادشاهی آن سالها
ما زنان فعال و "پادشاه زن" را میبینیم
. که فردوسی هم از آنها نام میبرد
مانند همای و پوراندخت و... و
زنانی هم بوده اند که نقشهای اساسی داشتند مانند دختران یا زنان پادشاهان
.که در موقعیتهای مختلف در تغییرات اساسی تاثیر مهمی داشتند
مثلاً در فرهنگ ایران پیش از اسلام "اًستر" زنی بود که موفق شده بود جماعت یهودیان را در زمان دستور نابودیشان حفظ کند
.و از فاجعهیی شبیه فاجعه هیتلر جلوگیری کند
"استر"
.از ملکههای ایرانی بود که داستانش در کتاب مقدس آمده
و مقبرهاش هم اکنون در همدان است
این زن با خردمندی خودش مانع این حادثه عظیم جهانی میشود.
پس وضعیت خوب زن در ایران باستان امری نسبی است
و نسبت به جوامع دیگر زن ایرانی زن آزادهتری بوده است
اما میبینیم هیتلر بعدها کار خودش را کرد
و دیگر چنین زنانی برای مخالفت با او
. و جلوگیری از چنین اقداماتی وجود نداشتند
ما تا چه حد در تاریخ باید عقب برویم تا به زمانی برسیم
که با خوارداشت زن و تثبیت فرودست بودنش مواجه نشویم
و اصلاً ستیزی میان جنسیت زن و مرد وجود نداشته باشد؟
ما تاریخ را به شکل دقیق در اختیار نداریم. تصویر زن در هنر ایران باستان
برای خودم بسیار جالب است؛ با توجه به تصاویری که از زن در کوزه ها،
ظرفها، دیوارهای غار و... موجود است
تا جایی که خودم مطالعه کردم
و می توانم به کارهای خانم کتایون مزداپور یا خانم لاهیجی نیز ارجاع دهم،
ما در جایی به دوره "مادرسالاری" میرسیم
که به علت خاصیت زایایی، شیردهی و باروری زنان بوده است
میتوان به طور نسبی
تاریخ دقیقی را برای دوران برتری زنان مشخص کرد؟
.بله، به لحاظ تاریخی میتوان مشخص کرد
که باید برای تعیین کردن این زمان به دورهی انسانهای نخستین برسیم
در زمانی که بشر اقامت میکند برای دورههای آغازین شهرنشینی
میبینیم قدرت از آن زنان بوده است
زیرا زنها در خانه میماندند، بچهها را شیر میدادند، تربیت میکردند
و کنترل شالوده خانواده هنگام نبودن مردان برای شکار و
در دست زنان بوده است
.اما این نظام کم کم به دلایل گوناگون تغییر میکند
.متاسفانه در چنین بحثهایی بیشتر بحث قدرت مطرح میشود
اما آنچه تاریخ نشان میدهد در هر صورت مردسالاری و پدرسالاری است
و دوران کوتاهی زن سالاری داشتیم
فرهنگ و سنتهای ما و کهن الگوهای ذهنی بشر همه بر مبنای مردسالاری است؛ یک مردسالاری پنهان
به جز دستهای از زنان و مردان که به چنین اموری اندیشیده اند
مابقی یعنی حدود 90 درصد پذیرای این فرهنگ هستند
و تنها این گروه اندیشمند هستند که توانسته اند خود را از سلطهی
این فرهنگ رها سازند و به مساله فراجنسیتی دست یابند
.مثلاً خانم ویرجینیا ولف در آثارش به مساله فراجنسیتی دست یافته است
بعضی از گرایشهای زنستیزی و نمودهای آن به علت اندیشههایی است
که ما برای عناصر طبیعت مثل ماه و خورشید داریم
بر اساس این اندیشهی قدیمی خورشید
به واسطه قدرتمندیاش عنصری مذکر است
با توجه به مباحث کتاب شما،
اگر چه این اندیشه وجود داشته است
اما چرا در ادبیات عامیانه خورشید را
"خورشید خانم"
می نامند؟
تصویری که از خورشید وجود دارد تصویر دوگانهای است
هم مذکر و هم مونث زیرا "شمس" در عربی مونث به حساب میآید
اما در این کتاب نقد نگرش فلسفی مطرح میشود
و آن از زمان هیئت بطلمیوسی است
.کسانی که حرکت جامعه را بر عهده دارند، اندیشمندان و متفکرانند
بنابراین مردم با هیئت بطلمیوسی آشنایی ندارند و آنها بر اساس
تصورات و فهمهای خود مطالب را مطرح میکنند
یک نظام فکری دربارهی هیئت جهان که در آن ستارهگان و افلاک را مردانه
و زمین را "مادر زمین" خطاب میکنند
در فرهنگ عوام هم رسوخ کرده است و اما آن اندیشه بطلمیوسی
و تفکرات فلسفی اصلاً میان مردم رواج پیدا نکرده است
اما از فرهنگ عامیانه میتوانیم به اندیشهها و باورهای عمیق یک ملت پی ببریم
و نمیتوان آنها را ناچیز و بی ارزش بهحساب آورد
و الان این دو مبحث مهم یعنی تفکرات فلسفی با باورهای عمیق عامیانه مردم
در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند
ما اثبات نکرده ایم که خورشید مذکر است
.ما تنها یک شاخهی تفکر اسلامی را مطرح کرده ایم
در خیلی از فرهنگهای جهان خورشید مونث است مثلاً در ژاپن
و این سمبلها در مناطق مختلف جهان یکسان نیستند
مثلاً عدد 13 در بعضی از مناطق مقدس است و در بعضی مناطق دیگر نحس
من قصدم بررسی مسائل عامیانه نبوده است
من تحلیل ادبی مقصودم بوده است نه تحلیل های فولکلوریک (ادبیات عامیانه)
.همان طور که من در بحث دینی به بررسی تمام احادیث نپرداختهام
من تنها به بررسی احادیثی پرداختم که در ادبیات ما رواج زیاد داشتهاند
و بر اساس آن ابیاتی سروده شده است
در کنار زنستیزیهای مطرح شده
در مواردی هم زنان بسیار خردمند و دانا تصویر شده اند
که از مشهورترین آنها در ذهن ما ایرانیان و شاید جهانیان
"شهرزاد قصه گو"
است
شهرزاد چه جایگاهی در ادبیات کلاسیک فارسی دارد؟
من در این کتاب مطلبی در مورد شهرزاد نیاوردم زیرا این داستان ها
اگرچه در دوران ساسانی وجود داشته و در منبع ایرانیاش هم نمیتوان شک کرد
اما شهرزاد در ادبیات کلاسیک جایگاهی ندارد
هنگام ورود اسلام این اثر به عربی ترجمه شد
به همین جهت در ادبیات کلاسیک ما کمرنگ شد
اما در دوران قاجار این داستانها به توصیه یکی از پادشاهان قاجار
دوباره به فارسی ترجمه میشود
بنابراین در ادبیات معاصر یا ادبیات جهان میتوانیم در مورد شهرزاد
صحبت کنیم و اتفاقاً شخصیت فعالی هم میشود
فکر میکنم غیر از ادبیات معاصر ایران، در سطح ادبیات جهان
در آثار افرادی مثل بورخس، ماریو بارگاس یوسا و... هم میبینیم
که شهرزاد و داستانهای هزار و یک شب بسیار تاثیرگذارند
.بسیاری از نویسندهگان امریکای لاتین
به شهرزاد قصه گو و داستان هایش توجه زیادی دارند
حتی در کاخ ورسای در فرانسه نقاشی هایی است
که برگرفته از داستانهای هزار و یک شب است
در خود ایران هم صنیع الملک نقاش
داستانهای این کتاب را نقاشی کرده است
. که الان در کاخ گلستان نگهداری میشود
پس میتوان به این نتیجه رسید
که زنستیزی تا قبل از قاجار بیشتر بوده است؟
دوران قاجار یک دوران انتقال است بهدوران مدرن
و دیگر جایگاه زنان شناخته شده است
ادبیات کلاسیک با نگاه خاص خودش با توجه به تغییرات عمیق جهان
در دوران مدرن جایش را به ادبیات مدرن.و نگاه مدرن میدهد