۱۴۰۴ تیر ۶, جمعه

شیار

 

شیار

گرمایِ لبانت 
دور پستان‌هایِ من
رویاهایم را بیدار می‌کند

نفس‌های ترا می‌جویند
قطره‌های شبنم
در شیار‌تشنه‌ام

پژواک خواستن‌ام را 
 در پیرهن بوی تنت
به ژرفای نفسم می‌سپارم
مثل لذت آب
 در لبان ترک‌خورده‌ی کویر

تسلیم شدن دل‌خواسته‌، 
به لبان تو
گوش کردن شعری‌ست 
در پیچ لالائیِ شب

می‌خواهم که مرا بخوانی 
اما
نه به اسمم
با بوسه‌ای که طعم نخستین دیدارمان را دهد
لحظه‌ای
که هنوز نبوسیده بودی‌اَم
من لبم را گاز گرفتم
دیوانه‌‌گی هوس در گوشه‌ی لبان تو
تب کرد

شادم از یادآوریِ حجوم دگمه‌هایم 
که پیاپی باز شدند
و لبانم را نفس‌های تو نوشیدند

من در چشم‌برهم‌زدنی
ثابت کردم جاذبه‌ را در آغوش بی‌پایان دو سیب،
به پای شاخه

 رهگذر

آزادی، دموکراسی و جنگ

 

 «آزادی از طریق جنگ‌ بدست نمی‌‌آید.» 
این گفته تضاد فاحش با واقعیت‌های تاریخی‌ست

شاید تعجب کنید اما اتفاقا اکثر معروف‌ترین دموکراسی‌های امروز،
 بدون‌ کمک یا حمله مستقیم نیروی نظامی خارجی به استبداد و دیکتاتوریِ داخلی
هرگز ساخته نمی‌شدند.

به‌عنوان مثال
( اگر‌ آمریکا و همین جمهوری اسلامی به داعش حمله نمی‌کردند
 الان همچنان خلافت اسلامی در عراق حاکم‌ بود.
 داشت با خیال راحت شریعت سلفی را جاری می‌کرد.
 در کوی و‌ برزن‌هم بساط شلاق و سنگ‌سار برپا بود. 
اصلاحات تدریجی، اعتراض، اعتصاب و مقاومت مدنی که شوخی بود.  
مردم تا صدسال حتی با مبارزه مسلحانه هم نمیتونستند سرنگونش کنند
مردم‌ عراق هرگز بدون حمله‌ی آمریکا به صدام نمیتوانستند به آزادی برسند
 صدام نه قرار بود اصلاح شود و‌ نه نیروهایش ریزش کنند. 
خلاصه این‌که اگر می‌خواهید با جنگ مخالف باشید، هیچ ایرادی ندارد 
حتی اگر به دلایلی مایل-اید دوام سایه‌ی جمهوری اسلامی بالاسر ایران باشد
  اما برایش دلیل دیگری پیدا کنید، 
چون واقعیت‌های تاریخی را با 
«جملات قصار من درآوردی» 
 «آزادی از طریق جنگ‌ بدست نمی‌‌آید.» 
نمی‌توان تغییر داد)

کُره‌ی جنوبی
( اگر آمریکا به کره حمله نکرده بود الان چیزی به نام
 «دموکراسی کره جنوبی» وجود نداشت
یک کره متحد داشتیم، تحت رهبری کمونیسم)

تقسیم شبه‌جزیره کره، به دو کشور کره شمالی و کره جنوبی، 
عمدتاً نتیجه جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد بود
 در ادامه به چگونه‌گی و عوامل مؤثر بر این تقسیم اشاره می‌شود
(پیش‌زمینه‌های تاریخی)
اشغال توسط ژاپن (۱۹۱۰-۱۹۴۵): کره به مدت ۳۵ سال
تحت استعمار امپراتوری ژاپن قرار داشت
 با پایان جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن در سال ۱۹۴۵، کره از اشغال آزاد شد، 
اما سرنوشت آن به دست متفقین افتاد

ورود نیروهای متفقین
 پس از تسلیم ژاپن، نیروهای ایالات متحده آمریکا وارد بخش جنوبی شبه‌جزیره کره 
و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی وارد بخش شمالی آن شدند
 تا نیروهای ژاپنی را خلع سلاح کنند
خط مدار ۳۸ درجه
در طرحی که مورد مخالفت بسیاری از کره‌ای‌ها بود
 آمریکا و شوروی توافق کردند که قیمومت موقت کشور را 
از محل مدار ۳۸ درجه شمالی بر عهده بگیرند
 این خط، به عنوان مرز موقت برای تقسیم مناطق نفوذ دو ابرقدرت تعیین شد

تشکیل دو دولت مجزا
هدف از این قیمومت، کمک به ایجاد یک دولت موقت کره‌ای مستقل بود
اما به‌دلیل آغاز جنگ سرد و اختلافات ایدئولوژیک بین آمریکا و شوروی
 این هدف محقق نشد.
شمال کره تحت کنترل شوروی قرار گرفت و مدل کمونیستی را ترویج کرد. 
کیم ایل سونگ، رهبر کمونیست مورد حمایت شوروی، در این منطقه به قدرت رسید
 و در سال ۱۹۴۸، جمهوری دموکراتیک خلق کره (کره شمالی) تأسیس شد
جنوب کره تحت نفوذ ایالات متحده درآمد و به سمت یک حکومت دموکراتیک
و سرمایه‌داری حرکت کرد
 سینگمان ری، رهبر طرفدار آمریکا، در این منطقه به قدرت رسید
 و در سال ۱۹۴۸، جمهوری کره (کره جنوبی) تأسیس شد
به طور خلاصه، تقسیم کره در نتیجه تلاقی عوامل پیچیده‌ای 
از جمله پایان جنگ جهانی دوم، آغاز جنگ سرد، و رقابت قدرت‌های بزرگ
 (آمریکا و شوروی)
 برای گسترش نفوذ خود در منطقه اتفاق افتاد
 این تقسیم، با وجود ریشه‌های تاریخی و فرهنگی مشترک مردم کره، 
به دو کشور با سیستم‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کاملاً متفاوت انجامید

آمریکا
معروفترین دموکراسی جهان که اتفاقا آمریکاست دقیقا با جنگ‌ ساخته شده است
استقلال آمریکا از انگلیس قطعا به نتیجه نمی‌رسید اگر فرانسه به کمک‌ آمریکا نمی‌آمد
 و به نیرو‌های نظامی انگلیس حمله نمی‌کرد
مداخله و کمک فرانسه در جنگ استقلال آمریکا (۱۷۷۵-۱۷۸۳) یک عامل حیاتی
 و تعیین‌کننده در پیروزی مستعمرات سیزده‌گانه بر بریتانیا و کسب استقلال ایالات متحده بود
این کمک‌ها از جنبه‌های مختلفی تأثیرگذار بودند:

نیروهای نظامی و دریایی
فرانسه نیروهای نظامی و ناوگان دریایی خود را به آمریکا اعزام کرد. 
حضور ناوگان دریایی فرانسه در نبرد‌هایی مانند محاصره یورک‌تاون
 (۱۷۸۱) 
که به پیروزی قاطع آمریکایی‌ها و تسلیم ژنرال کورنوالیس 
(فرمانده نیروهای بریتانیایی) منجر شد،
نقش بسیار مهمی داشت. 
نیروی دریایی فرانسه توانست مانع رسیدن کمک‌های دریایی بریتانیا
 به یورک‌تاون شود و راه فرار کورنوالیس را قطع کند.
ژنرال‌ها و افسران:
 افسران برجسته فرانسوی مانند مارکی دو لافایت، با مهارت‌های نظامی خود
 به ارتش قاره‌ای آمریکا کمک‌های شایانی کردند.
 لافایت به عنوان یک ژنرال ارشد در ارتش جورج واشنگتن خدمت کرد 
و به نمادی از دوستی فرانسه و آمریکا تبدیل شد.
به رسمیت شناختن استقلال:
 فرانسه اولین کشور بزرگی بود که استقلال ایالات متحده را به رسمیت شناخت.
 این اقدام به مشروعیت بخشیدن به جنبش استقلال‌طلبانه آمریکا
 در صحنه بین‌المللی کمک کرد
 و کشورهای دیگر را نیز تشویق به حمایت از آمریکا نمود.
به طور کلی، می‌توان گفت که بدون کمک‌های حیاتی فرانسه، 
به خصوص در بخش نظامی و دریایی، بسیار بعید بود که مستعمرات آمریکا
 بتوانند به این سرعت و با این موفقیت به استقلال دست یابند. 
این کمک‌ها نقطه عطفی در تاریخ انقلاب آمریکا بود
 و مسیر آن را به سمت پیروزی نهایی هموار کرد.

 ایتالیا
سقوط موسیلینی با حمله مستقیم متفقین صورت گرفت
 وگرنه ایتالیا تا دهه‌ها بعد، زیر چکمه فاشیست‌ها بود. 
همان‌طور که فرانکوی فاشیست را کسی بهش حمله نکرد و تا آخرش هم در اسپانیا ماند

ضعف‌های داخلی رژیم فاشیستی:
رکود اقتصادی و نارضایتی مردمی:
 با وجود تبلیغات فشرده، رژیم فاشیستی موسولینی نتوانسته بود
 مشکلات اقتصادی ایتالیا را حل کند. 
فقر، بیکاری و کمبود مواد غذایی به نارضایتی گسترده‌ای
 در میان مردم منجر شده بود.
اپوزیسیون زیرزمینی: با وجود سرکوب شدید، گروه‌های مقاومت ضد فاشیستی (پارتیزان‌ها)
از جمله کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و لیبرال‌ها، در سراسر ایتالیا فعالیت می‌کردند
 و برای سرنگونی رژیم تلاش می‌کردند.
ورود ایتالیا به جنگ
 (۱۹۴۰)
موسولینی با جاه‌طلبی‌های امپریالیستی و در خیال احیای امپراتوری روم، 
ایتالیا را وارد جنگ جهانی دوم کرد و در کنار آلمان نازی قرار گرفت.
شکست در جبهه‌های مختلف: ارتش ایتالیا در جبهه‌های مختلف، 
از جمله یونان، شمال آفریقا و جبهه شرقی، متحمل شکست‌های سنگینی شد. 
این شکست‌ها نه تنها به تضعیف روحیه ارتش و مردم منجر شد، 
بل‌که منابع اقتصادی و نظامی ایتالیا را نیز تحلیل برد.
اشغال سیسیل (۱۹۴۳): نقطه عطف مهم در سقوط موسولینی، 
حمله متفقین (آمریکا و بریتانیا) به جزیره سیسیل در ژوئیه ۱۹۴۳ بود. 
این حمله نشان داد که ایتالیا آسیب‌پذیر است و توانایی دفاع از خود را ندارد. 
سقوط سیسیل ضربه مهلکی به اعتبار و قدرت موسولینی وارد کرد.
تغییر مواضع شورای بزرگ فاشیست: پس از حمله متفقین به سیسیل، 
اعضای برجسته "شورای بزرگ فاشیست
(عالی‌ترین نهاد حزب فاشیست)
 که از وضعیت جنگی ناامید شده بودند، علیه موسولینی شورش کردند.
در جلسه‌ای تاریخی در شب ۲۴ و ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۳، این شورا
 به طرحی رأی داد که قدرت موسولینی را محدود می‌کرد 
و فرماندهی عالی نیروهای مسلح را به پادشاه واگذار می‌کرد.
 فردای همان روز، پادشاه ویکتور امانوئل سوم 
که از شکست‌های پی‌درپی موسولینی و خطر سقوط سلطنت می‌ترسید،
 موسولینی را احضار کرد و او را از مقام نخست‌وزیری عزل
 و دستور دستگیری او را صادر کرد.
 این اقدام، پایانی بر ۲۱ سال حکومت فاشیستی موسولینی در ایتالیا بود.

 کامبوج
اگر ویتنام به کامبوج‌ حمله نکرده بود و‌ پل پوت را نیانداخته بود، 
خِمِرهای سرخ‌ همچنان مشغول نسل‌کشی در کامبوج بودند. 
البته کامبوج‌ الان کشور کاملا آزاد و‌ دموکراتیکی نیست، 
ولی قطعا وضعیتش هزار برابر بهتر از چیزی‌ست که بدون‌ حملهٔ ویتنام میتوانست باشد
نسل‌کشی کامبوج (۱۹۷۵-۱۹۷۹): پس از به قدرت رسیدن خمرهای سرخ
 به رهبری پل پوت در آوریل ۱۹۷۵،
 آن‌ها یک رژیم فوق‌العاده افراطی و وحشیانه را در کامبوج به راه انداختند
هدف آن‌ها ایجاد یک جامعه کشاورزی آرمان‌گرایانه و خودکفا بود 
که منجر به تخلیه اجباری شهرها، اعدام گسترده روشنفکران، مخالفان
 و اقلیت‌های قومی، کار اجباری و قحطی شد. 
تخمین زده می‌شود که بین ۱.۵ تا ۲ میلیون نفر
 (حدود یک چهارم جمعیت کامبوج)
 در این دوره جان خود را از دست دادند.
با وجود اینکه خمرهای سرخ در ابتدا توسط ویتنام شمالی آموزش دیده بودند،
 اما پس از به قدرت رسیدن، به شدت ضد ویتنامی شدند.
 آن‌ها ادعاهای ارضی بر مناطقی از ویتنام را مطرح کردند 
و به طور مکرر حملات مرزی وحشیانه‌ای را علیه روستاهای ویتنامی
 انجام دادند و هزاران غیرنظامی ویتنامی را قتل‌عام کردند 
(مانند کشتار با چوک در آوریل ۱۹۷۸)
 این حملات برای ویتنام، که تازه از جنگ طولانی خود با آمریکا رها شده بود
 و به دنبال ثبات برای بازسازی کشورش بود، غیرقابل تحمل بود.
پایان دادن به نسل‌کشی در کامبوج پیامد اصلی و مثبت حمله ویتنام بود،
 اما انگیزه‌های اصلی ویتنام عمدتاً استراتژیک و امنیتی بودند:
حملات مداوم خمرهای سرخ به مرزهای ویتنام،
 امنیت و ثبات ویتنام را به شدت به خطر انداخته بود. 
ویتنام این رژیم را یک تهدید مستقیم به امنیت خود می‌دانست.

ژاپن
 آزادی و دموکراسیِ ژاپن با اشغال مستقیم آمریکا ساخته شد. 
حتی قانون‌ اساسیش را هم آمریکایی‌ها نوشتنند 
تا قبل از آن، امپراتور هیروهیتو حاکم‌ بود و حزب اللهی‌های شینتوی ژاپنی 
جدی جدی امپراتور را خدا میدونستند.  
تأثیر ایالات متحده آمریکا در آزادی و دموکراسی در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم
 عمیق، ساختاری و بسیار تعیین‌کننده بود.
 پس از تسلیم بی‌قید و شرط ژاپن در سال ۱۹۴۵، ژاپن به مدت هفت سال
 (۱۹۴۵-۱۹۵۲) 
تحت اشغال نیروهای متفقین به رهبری ایالات متحده
 و تحت فرماندهی ژنرال داگلاس مک‌آرتور قرار گرفت.
 هدف اصلی این اشغال،
 "غیرنظامی کردن" 
(Demilitarization)
 و
 "دموکراتیزه کردن" 
(Democratization) 
ژاپن بود تا این کشور دیگر تهدیدی برای صلح جهانی نباشد.
در ادامه به مهم‌ترین تأثیرات و اصلاحات آمریکا در ژاپن اشاره می‌شود:
تدوین قانون اساسی جدید (۱۹۴۷):
حاکمیت مردم: شاید مهم‌ترین و پایدارترین میراث اشغال،
 تدوین قانون اساسی جدید ژاپن بود. 
این قانون اساسی، بر خلاف قانون اساسی میجی (قبلی) که 
قدرت را در دست امپراتور متمرکز می‌کرد، 
حاکمیت را از امپراتور به مردم منتقل کرد.
نقش امپراتور (هیروهیتو) از یک حاکم الهی و مطلق به یک
 "نماد دولت و وحدت مردم" تغییر یافت.
 این تغییر، شوک بزرگی برای جامعه ژاپن بود، اما به تدریج پذیرفته شد
 و به تثبیت دموکراسی کمک کرد.
قانون اساسی جدید شامل "ماده ۹" مشهور بود
 که ژاپن را از داشتن ارتش و نیروی نظامی با قابلیت جنگیدن
 و همچنین از حق جنگیدن به عنوان ابزار حل اختلافات بین‌المللی، منع می‌کرد.
 این ماده با هدف جلوگیری از بازگشت نظامی‌گری ژاپن تدوین شد
و تا به امروز یکی از بحث‌برانگیزترین مواد قانون اساسی ژاپن است.
قانون اساسی جدید، حقوق و آزادی‌های فردی گسترده‌ای را
برای شهروندان ژاپن تضمین کرد، 
از جمله آزادی بیان، مطبوعات، مذهب و اجتماعات. همچنین حقوق برابر
 برای زنان به رسمیت شناخته شد.
یک سیستم دولتی کاملاً پارلمانی با مجلس دوگانه‌ای که مستقیماً 
توسط مردم انتخاب می‌شوند، جایگزین ساختار قبلی شد. 
نخست‌وزیر به عنوان رئیس اجرایی از میان اعضای پارلمان انتخاب می‌شود.

آلمان 
تشکیل "آلمان دموکرات"
 که به جمهوری وایمار معروف است،
 پس از سقوط قیصر ویلهلم دوم در پایان جنگ جهانی اول
 و از طریق یک انقلاب داخلی در آلمان اتفاق افتاد.
 این رویدادها در سال ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ رخ دادند.
شکست آلمان در جنگ جهانی اول و فروپاشی نظام سلطنتی:
خسته‌گی از جنگ و نارضایتی عمومی: 
چهار سال جنگ جهانی اول
 (۱۹۱۴-۱۹۱۸) 
خسارات
 جانی و مالی بی‌سابقه‌ای به آلمان وارد کرده بود.
 کمبود مواد غذایی، تورم شدید، تلفات انسانی بالا 
و سرخوردگی از وضعیت جنگ، نارضایتی عمیقی را در میان مردم آلمان 
به وجود آورده بود.
در اواخر سال ۱۹۱۸، شکست آلمان در جبهه‌های جنگ کاملاً آشکار شد. 
نیروهای متفقین به پیش‌روی خود ادامه می‌دادند و فرماندهی عالی ارتش آلمان
 نیز به این نتیجه رسیده بود که پیروزی نظامی غیرممکن است.
در اواخر اکتبر و اوایل نوامبر ۱۹۱۸، شورش‌هایی در نیروی دریایی آلما
 در کیل و ویلهمسهافن آغاز شد. 
ملوانان از دستورات فرماندهان برای انجام 
یک حمله نهایی و بی‌فایده سرپیچی کردند. 
این شورش‌ها به سرعت به سراسر کشور سرایت کرد 
و به اعتراضات گسترده کارگران و سربازان در شهرهای مختلف تبدیل شد.
با گسترش شورش‌ها و اعتراضات، خواسته‌های مردم و احزاب سیاسی
 برای کناره‌گیری قیصر ویلهلم دوم و ایجاد یک حکومت دموکراتیک افزایش یافت.
جمهوری اول آلمان که از بهترین و آزادترین دموکراسی‌های تاریخ است
 بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و‌ سقوط قیصر ساخته شد.
مردم آلمان به‌نوعی شانس آوردند
 که هیتلر دچار جاه‌طلبی نسل آریائیِ خودساخته‌اش شد و به بقیه کشورها 
دست درازی کرد. 
اگر جنگ جهانی نشده بود قطعا هنوز نسل پنجم نیروهای جوان حزب اللهی نازی،
 که تازه‌گی‌ها از دانشگاه امام صادق رایش سوم فارغ التحصیل شده بودند
 الان داشتن برای آیندهٔ آلمان و‌ صدور افکار مترقی نازیسم به بقیه کشورها 
برنامه‌ریزی میکردند.

۱۴۰۴ خرداد ۳۰, جمعه

خواهش


رویا،
 نفس‌مانند است
 در امروز به‌فردای من،
که هر شب در انتظار سحرگاهان می‌گذرد

نیاز خیالم، 
فانتزی‌هایم با توست
کام‌جوئی را در ستایش لذت‌دهیِ اندام تو 
فرا‌می‌گیرم
چنان‌که بازشناخت لذت را
دوست‌داشتن را
 تو در کناره‌های چشمه‌سار کوچک‌ من می‌بینی،

لابه‌لای لبه‌هایم غنچه‌ای‌ست 
با عشقِ بوسه‌‌هایت 
می‌لرزد،
با نفس‌هایت
 چشم‌براه نگاه تو
شکوفه می‌‌زند،

 زبانت،
 می‌داند 
خواهش را چگونه باید ارام لیس بزند، 
انگشتانت به‌‌نقاشیِ لرز، آگاهند،
می‌دانند
کجای تنم پیش از لمس، بیدار می‌شود
و
تماشای شاخه در حال قد کشیدن
چه لذتی دارد

لرزش صدایت
وقتی نفس می‌کشی کنار گوشم، 

از آن مکثِ کوتاه 
وقتی اسمم را نمی‌گویی 
فقط نگاهم می‌کنی 
که لبم را گاز بگیرم 

به مهربانی نگاهم می‌کنی 
پستان‌هایت را به‌بوسم 
بی‌آن‌که لب‌هایم بجنبند 

تن‌ات را زمزمه کنم 
که عشق را بشنوی،
با زبانی که هیچ واژه‌ای ندارد
اما
عطر نخستین دیدارمان را می‌دهد

رهگذر

https://www.facebook.com/didar.didareto

بدن کوئیر


تصویر از دیدار تو

تسلا تبسم

بدن کوییر قالب دوگانه‌‌ی(زن‌و‌مرد) را می‌شکند

بدن نقطه‌ای مرکزی برای برده‌گی و رهایی است

جنسیت کوییر

 (به انگلیسی: Genderqueer) 

واژه‌ی کوئیر را در فارسی به دگرباش جنسی و فراهنجار جنسی ترجمه کرده اند 

 کوئیر , یک شبکه کنش‌گران متعهد به دفاع از دگرباشیِ جنسی

 (همجنس‌گرائی زنانه، همجنس‌گرایی مردانه ,دو جنس‌گرائی ، دگرجنس‌گونه‌گان )

 می‌باشد 

کوئیر کسی است که هویت جنسی ثابتی را نمی‌‌پذیرد

و به طبقه بندی جنسی و جنسیتی معمول و متعارف در فرهنگ غالب تن نمی‌دهد.

ویژه‌گی‌هایی 

که افراد غیر دودویی در توصیف هویت جنسیتی خود 

به کار می‌برند

با دسته‌بندی رایج دوگانه‌ی جنسیت مردانه و زنانه مطابقت ندارد.

 افراد غیردودویی (نان باینری) می توانند زیر چتر تراجنسیتی قرار بگیرند،

چرا‌که بیش‌تر این افراد با جنسیتی متفاوت از جنسیت انتسابی زمان تولد، 

خود را هویت‌یابی می‌کنند

https://www.instagram.com/tasallatabasom?igsh=MTB5dHNlZjV1aGpocg==

تَسَلا تبسم، 

متولد ۱۳۷۹، هنرمند بین‌رشته‌ای 

جوانی‌ست که پس از گذراندن دوره‌ی هنرستان در تهران به بریتانیا مهاجرت کرد

 و در دانشگاه هنر لندن UAL) University of the Arts London) دوره‌ی

 کارشناسی طراحی در دانشکده هنرهای تجسمی را گذراند. 

تسلا 

در حال حاضر مشغول کار و جست‌و‌جو میان مدیوم‌ها و روش‌های بیانی جدید

 بین‌رشته‌ای در استودیوی خود است. 

بدن در کارهای این هنرمند، مفهومی مرکزی است 

و برای بیان تجربه بدن‌مند و کوییر زندگی خود 

از ترکیب هنر، کنش‌گری (اکتیویسم) و علوم انسانی بهره می‌جوید

 تا لایه‌های مختلف این تجربه را بروز دهد.

 بدنی که باور دارد از بزرگ‌ترین ابزارهای

 سرکوب و تبعیض سیستم‌ها و هم‌زمان ابزاری برای رهاسازی ماست.

رهاسازی بدن در هنر و شکستن قالب‌ها

تسلا

 از علاقه خود به هنر در سنین نوجوانی می‌گوید 

و تجربه بازدید از یک نمایشگاه هنری برای نخستین‌بار.

 یک نمایشگاه عکاسی در خانه هنرمندان که کودکان مناطق حاشیه‌نشین تهران

 و وضعیت معیشتی آن‌ها را سوژه قرار داده بود. 

او می‌گوید مطرح کردن دغدغه‌های اجتماعی در هنر برای او بسیار الهام‌بخش بوده است.

 اما آشنایی با هنر نیز در ایران محدود بوده و بسته به طبقه و فرهنگ خانواده،

 کودک در ارتباط مستقیم با هنرهای مختلف قرار می‌گرفت.



تسلا

 از تجربه فضای هنری در ایران می‌گوید:

به دلیل محدودیت‌هایی که برای حضور بدن‌های زنانه

 در صحنه و فضاهای هنر اجرایی وجود داشت

 و هم‌چنین محدودیت‌های عمومی در نحوه ابراز بدن زنانه در جامعه، 

تصور هنر اجرايی و حرکتی به‌عنوان مدیومی هنری برای من بسیار دشوار بود.

جدا از محدودیت‌های مشخص و خط‌قرمزهای زیاد، آموزش هنر در ایران

 در بند دسته‌بندی‌های کلاسیک

چون طراحی، عکاسی، نقاشی، مجسمه و غیره است. 

مرزهای بین این شاخه‌ها در آموزش هنر در ایران، 

از هنرستان تا دانشگاه بسیار پررنگ‌ است 

وهمین امر باعث می‌شود

 که تشویق کمتری برای ادغام هنرهای مختلف در فرم‌های متفاوت صورت بگیرد.

 بنابراین تسلا نیز مانند بسیاری از هنرمندان جوان دیگر

 با تجربه‌ی هنر بین‌رشته‌ای پس از مهاجرت آشنا می‌شود. 

تجربه‌ای که گستره‌ی بیان بدن‌مند در هنرش را ارتقا و گسترش می‌دهد.

این تجربه نوعی از رهاسازی بدن را با خود همراه دارد

 و مرزهای دیگری جدای رشته و مدیوم‌های هنری را نیز می‌شکند. 

با این‌که هنرمندی چون تسلا خود را فردی با توانایی برون‌گرایانه نمی‌دید، 

توانست نوعی از اجرا را تجربه کند که برای اوست. 

او ایده صحنه و نشان دادن بدن و بیان به این شکل را از خود دور می‌دید

 اما این تفکر مانند پوسته‌ای برایش شکسته شد

 و بیان هنری او را دستخوش تغییر کرد.

 او توانست بدن خود را به شکلی دیگر در ترکیب مدیوم‌ها پیدا کند.

 به شکلی که فرم آن با محتوایش درگیری بیش‌تری داشته باشد. 

این روند هنری برای لمس نزدیک بدن کوییر و بروز آن، 

نتیجه شکستن مرز فرم‌های هنری است

 که به طبع تجربه جدیدی از پروسه برای خود هنرمند دارد. 

گویی بدن قالب‌های دیگری را نیز می‌شکند 

و خود زبان دیگری برای بیان آن‌چه حمل می‌کند می‌یابد.

بدن کوییر در ایران و ایستادن بیرون از دوگانه‌ی زن و مرد سیستماتیک

پس از صحبت با تسلا درباره هنرش و مساله بدن و بیان در آثارش

 به تجربه کوییر بودن او در ایران پرداختیم. 

تجربه‌ای سنگین و سختی‌های آن در جوامعی چون ایران

 که دلیل بسیاری از افراد کوییر برای مهاجرت است. 

در جامعه ایران و سیستم مسلط بر آن،

 ابزار‌شده‌گی بدن برای سرکوب و کنترل، امری بسیار ملموس است. 

در همین راستا، دوگانه‌سازی‌ها نیز بسیار پررنگ است 

که در مساله‌ی جنس و جنسیت بروز مشخصی پیدا می‌کند

 و در ساختارهای سیستمی تبعیض‌آمیز در دسته‌بندی‌های مختلفی عمل می‌کند.

 بنابراین ایستادن بیرون از این دوگانه‌گی‌ها خود به ذات امری ساختارشکنانه است. 

عملی که بدنت را از قرار دادن بین دوگانه‌ی مرد و زن خارج می‌کند 

و با رهاسازی از آن، بیانیه‌ای در این راستا می‌دهد.

 انتخاب کوییر بودن نیز فارغ از 

برخی ظواهر و سواستفاده‌های سرمایه‌دارانه از آن، 

به چنین امر مهمی بر‌می‌گردد. 

تسلا

 در این مورد توضیح می‌دهد 

که قصد کتمان کردن وجود بیولوژیکی زن و مرد و باقی دو دسته‌‌گی‌ها 

و تضادها را ندارد. 

زندگی از نظر او در گفتمان همین تضادها شکل می‌گیرد.

 اما آگاهی از بدن و جنسیت خود داستان دیگری است. 

به‌ویژه در جامعه‌ای که بیش از حد بر این مساله تاکید می‌شود 

و فرد از ابتدای کودکی باید به اجبار

 خود را در این دسته‌بندی‌های تفکیک‌شده چون مدرسه قرار دهد.

 بنابراین فشار سیستمی پدرسالارانه و دینی بر بدن‌ها هویداست.

 و بدن کوییر نیز با ایستادن خارج از این دسته‌بندی‌های پدرسالارانه

 مقابل ستم و تبعیض می‌آشوبد.

افزون بر این، تسلا

 از تجربه‌ی جدایی مادرش در سنین نوجوانی او می‌گوید

 و مواجه شدن او با قوانینی که زن را به طرق مختلف

 مورد تبعیض شدید قرار می‌دهد. 

دیدن ناتوانی مادرش در حق طلاق و باقی حقوق بسیار پایه‌ای

 که به ساده‌گی از او گرفته شده است،

 او را بیش‌تروبیش‌تر متوجه این نابرابری ‌ها می‌کند.

 نابرابری‌هایی که مانند بسیاری از نسل‌جوان

 در تجربه‌ی فردی و اجتماعی زندگی‌اش چشیده شده 

و پرسش‌های زیادی برانگیخته شده است.

تجربه سنگین نوجوانی و متفاوت بودن در ایران

تسلا 

درباره سنگین بودن تجربه‌ی نوجوان،‌ 

به عنوان دوره‌ای بسیار حساس از زندگی می‌گوید. 

فشارهای مختلفی که بر نوجوانان وارد می‌شود 

و به دلیل کمی متفاوت بودن توبیخ می‌شوند.

او از تجربه‌ی مدارس دخترانه می‌گوید

 و تجربه‌ی نوعی نزدیکیِ صمیمانه با دیگر دختران که بسیار شایع بود وهست.

 نوعی از رابطه که حداقل در گذشته معمولا بدون آگاهی دقیق از آن به وجود می‌آمد.

 کششی جنسی و عاطفی به هم‌جنس خود 

که یکی از گنگ‌ترین تجربه‌های نوجوانی در ایران است. 

رابطه‌ها واحساساتی گنگ که تا سال‌ها حتی توسط خود فرد

 تشخیص داده نمی‌شوند

 که می‌تواند در فرمت رابطه‌ای کوییر تعریف شود.

 با این‌حال تجربه آن چیزی مشخصا ممنوع است

 که باعث پنهان کردنش می‌شود. 

حسی که حتی فرد نوجوان از آن احساس شرم می‌کند.

سال‌های نوجوانی زمانی بود

 که واقعاً فشار جامعه برای تطبیق با دوگانگی‌های جنسیتی احساس می‌شد. 

من به شیوه‌های بسیاری با هنجارها تطبیق پیدا کردم

 و کوئیر بودن و تمایلات کنجکاوانه‌ام به چیزی فراتر از آنچه عادی بود

 را پنهان می‌کردم. 

این پنهان کردن

 بخش‌هایی از خودم به‌شدت احساس بیگانه‌گی و ترس به همراه داشت.

در ایران بسیاری افراد با مفهوم بدن «کوییر» یا فرد «ترنس» آشنا نیستند. 

چراکه عوامل بسیاری برنامه‌ریزی شده تا افراد را در این زمینه ناآگاه نگه دارد. 

هم‌چنین زمینه‌های فرهنگی و دینی مختلف درگیر است

 که شدت آن در جغرافیاهای مختلف داخل کشور هم متفاوت است. 

عواملی مانند کمبود آموزش و تاکید شدید بر روی

 الگوهای مشخص زن یا مرد بودن که تاثیرش حتی در میان جوان‌تر‌ها 

نیز دیده می‌شود. 

بسیاری با این انتخاب که فردی بتواند آزادانه بدن خود را 

هویت‌یابی کند غریبه‌اند 

و آن را غیرطبیعی می‌دانند. 

مساله‌ای که توسط سیستم‌ها به‌شدت نظارت می‌شود. 

چراکه کنترل بدن‌ها در دسته‌بندی‌های مشخص بسیار راحت‌تر است

 و تمامی مرزهای فرضی و جغرافیایی نیز با چنین دسته‌بندی‌هایی صورت می‌گیرد.

در ایران، تغییر جنسیت نیز راهی برای تطبیق بدن ها 

با نقش‌های جنسیتی دوگانه «مرد» یا «زن» است. 

ممکن است حتی جراحی تغییر جنسیت ممکن تشویق و حمایت شود، 

چون به حفظ دوگانه‌گی جنسیتی و ساختارهای هتروسکسیستی کمک می‌کند. 

اما برای افرادی که با این دوگانگی‌ها یا هنجارهای جنسیتی هماهنگ نیستند،

 هیچ جایی وجود ندارد. 

افراد نان‌باینری که زیر دسته ترنس قرار می‌گیرند، 

چون با دوگانه‌گی جنسیتی تطابق ندارند با حذف سیستماتیک مواجه می‌شوند.

تسلا 

پس از چنین تجربه‌ خشنی که باعث طرد و منزوی شدن او نیز شده بود، 

در نهایت همراه مادرش مهاجرت می‌کند. 

او خاطرات زیادی به خاطر دارد که به او یادآوری می‌کند 

افراد چگونه به دلیل تفاوت‌های‌شان تنبیه می‌شدند. 

مانند هم‌کلاسی‌اش که همیشه به‌خاطر تراشیدن موهایش

 در مدرسه تنبیه می‌شد.

اهمیت جمع‌گرایی و تعلق داشتن

تسلا

 درباره‌ی تجربه‌ی کوییر بودن در جوامع آزادتر و غربی می‌گوید

 که از مهم‌ترین آن‌ها حس تعلق داشتن به گروهی با افرادی شبیه توست.

 عضو یک جمع یا گروه (community) بودن به فرد احساس امنیت داده

 و اجازه بیش‌تر برای بروز خود می‌‌دهد. 

جایی که افراد با تفاوت‌های بیش‌تر به نسبت عموم اجتماع، 

جای خود را در گروهی می‌بینند و به آن جمع تعلق‌ خاطر دارند.

 جمعی که در آن زیست می‌کنند و دردهای مشترکی را با هم به اشتراک می گذارند. 

مانند مفهوم دیگری از خانواده که بسیاری از نوجوانان به دلایل تفاوت‌هایی

 چون کوییر بودن هیچ‌گاه تجربه نکردند.

تشکیل جامعه به طور کلی تأثیری مثبت بر

 رشد و سلامت روان افراد کوییر می‌گذارد. 

به ویژه در جوامعی که به حاشیه رانده شدند.

 مهم است بدانیم بدن‌های ما چه چیزهایی به این فضاهای جمعی می‌آورند. 

هدف  از ساخت چنین فضاهایی این است 

که از سرکوب‌هایی تجربه‌کرده آزاد شویم،

 اما باید بفهمیم 

که چطور خشونتی که هر روز به عنوان کوییرهای ایرانی تجربه می‌کنیم

 را درونی‌سازی می‌کنیم—و گاهی چطور همان خشونت را

 در فضاهای خودمون بازتاب می‌دیهم.

 در واقع این خشونت را با خودمان حمل می‌کنیم.

 از نظر من، کوییر بودن یعنی

 یادگیری باز کردن گره‌های باورها و شرطی‌سازی‌هایی 

که فرهنگ هترونورماتيو (هنجارینه‌گی دگرجنس‌گرایی) به ما تحمیل کرده است.

 یعنی آزاد شدن از آن چارچوب‌ها و بازتعریف خودمان طبق شرایط خودمان

 و رها کردن چارچوب‌هایی که هیچ‌وقت متعلق به بدن‌های ما نبوده‌اند.

در کشورهایی که افراد ال‌جی‌بی‌تی‌کیو حقوق مشخص‌تر

 و آزادی نسبی بیش‌تری دارند، گروه‌های مختلفی وجود دارند 

که عضو شدن در آن‌ها نوعی تشکیل خانواده است. 

جمع‌شدن بدن‌هایی ستم‌دیده و به دنبال رهایی از نقاط مختلف دنیا. 

جایی که افراد خود واقعی‌شان را در گرمای آن بیش‌تر احساس می‌کنند 

و حس دیده و شنیده شدن دارند. 

تجربه ناب پذیرفته شدن در جمعی به همان گونه که هستی، 

تجربه دوست داشتن و دوست داشته‌شدن بدون مخفی کردن قسمت‌هایی از خودت. 

روند رشد و درمانی که با در آغوش کشیدن تروماهای جمعی و فردی همراه است

 در کنار ابراز تفاوت‌ها بدون هیچ ترسی.

افزون‌بر‌این، در کشورهای غربی فردگرایی بسیار بالایی در جامعه وجود دارد

 که با جوامع دیگر که خانواده و دوستان در آن نقش پر‌رنگ‌تری دارند

 متفاوت است. 

بنابراین لزوم چنین گروه‌هایی در جوامعی با میزان فردگرایی بالایی لازم است

 تا به مراقبت‌های گروهی پرداخته شود. 

در کنار زندگی مدرن سرمایه‌داری و افزایش ناگزیر سرمایه‌داری،

 در چنین دوره‌ای آخرالزمانی که هر روز پر از خبرهای تلخ و دهشتناکی است

 که واقعیتی را نسان می‌دهد که پیش‌رفت انسانیت را زیر سوال می‌برد،‌

 اهمیت وجود چنین گروه‌هایی بیش از پیش احساس می‌شود.

گرچه گروه‌های کوییر، 

مانند هر زندگی جمعی و گروهی دیگری 

مشکلات زیادی در روند زندگی کردن کنار هم دارند

 که به حجم تروماهای مختلف موجود در گروه نیز مربوط است.

 اما تسلا با اشاره کردن به این مشکلات و پذیرفتن آن می‌گوید 

به پیش‌رفت این جمع‌گرایی‌ها باور دارد.

 تسلا 

در همین نوع از جمع‌گرایی‌ها نیز نگاهی نقادانه دارد

 و آن را از داخل نقد می‌کند، 

اما کماکان این کنش را مسیری برای پیش‌رفت می‌‌بیند

 و هم‌چنان معتقد است

 وجود چنین گروه‌هایی به‌ویژه برای افرادی که از جامعه و خانواده

 به دلیل تفاوت‌های‌شان طرد می‌شوند، 

بسیار دلگرم‌کننده و نیروبخش است.

کلیشه‌ای و یک‌دست نشان دادن بدن‌های کوییر یکی از روش‌هایی است 

که فرهنگ سنتی با هراس از دگرجنس‌گرایی 

برای دسته‌بندی و قرار دادن همه چیز در قالب‌ها استفاده می‌کند. 

فرهنگی که تلاش می‌کند با زدن برچسب‌های ثابت

 همه را در قالب‌های دوگانه خود تعریف کند. 

اما سیالیت و آزادی بیان با این ساختار مقابله می‌کند

 و به همین دلیل است که به عنوان تهدید دیده می‌شود.

 در جوامع کوییر، 

مهم است که فردیت خودمان را بپذیریم و به فردیت دیگران هم احترام بگذاریم.

 هر کسی تجربیات، مبارزات و هویت‌های خاص خودش را دارد 

و باید این تفاوت‌ها را قبول كنيم. 

در عین حال، باید در مسیر تحمل و همدلی رشد کنیم.

 ساختن دنیایی کوییر که می‌خواهیم، آسان نیست

 و در این راه همه‌‌ی ما می‌توانیم اشتباه کنیم. 

اما از اين اشتباهات به درك مشترك می‌رسيم.

 اگر بتوانیم فضایی بسازیم که احترام، درک و صبر پایه‌اش باشد، 

می‌توانیم دنیایی کوییر بسازیم.

تسلا

 عقیده دارد که ساختارهای کنترل‌گر و سرکوب‌گر باعث شده 

بسیاری از ما خودآگاه یا ناخودآگاه این ساختارها را درونی‌سازی کنیم

 و به اجرا درآرویم، حتی در پیشرفته‌ترین گروه‌های سیاسی و کوییر.

 برای همین نیاز داریم چیزهای بسیاری را از نو بیاموزیم

 و خود را به طور روزمره

 در چالش شکستن قالب‌ها و ساختارهای نهادینه شده قرار دهیم.

بودن در جمع کوییر به من قدرت و صدای لازم رو داد 

تا حقیقت خودم را بیان کنم.

 این فقط درباره‌ی قدرت فردی نیست، 

بل‌که درباره‌ی دیده شدن جمعی نیز هست. 

در نهایت، اهمیت دارد که همه‌ی ما به صحبت کردن

 درباره هویت‌هایمان ادامه بدهيم

 تا گفتمان کوییر را عادی‌سازی کنیم

 و تابوهایی که هنوز وجود دارند را بشکنیم. 

هر چه بیش‌تر تجربیاتمان را به اشتراک بگذاریم

 بیش‌تر به ایجاد دنیایی کمک می‌کنیم 

که در آن صدای کوییر شنیده و برایش ارزش قائل می‌شود.

تسلا

 در آثار هنری خود به دنبال این است 

که بداند بدن‌های ما چه چیزهایی را حمل می کنند.

 او به امور مشترکی چون تروماهای جمعی می‌اندیشد

 که بدن‌ها در جغرافیاهای مشترک و مختلف به اشتراک دارند.

 بدنی که از کودکی در روابط مختلف قدرت قرار می‌گیرد 

و دسته‌بندی می‌شود.

 تسلا 

به دنبال دیدن و لمس این روابط و تاثیرات‌شان بر بدن است. 

بدن در نگاه این هنرمند تبدیل به ابزاری برای قدرت‌ها و ساختارهای‌شان شده است: 

ابزاری برای کنترل، سرکوب و هدایت کردن افراد. 

در جهانی استعماری و هترنومیک که افراد با نیروهای خارجی کنترل می‌شوند،

 بدن برای تسلا نقطه‌ای مرکزی برای بردگی و رهایی است. 

بدن نقطه‌ای است که همه چیز حول محور آن شکل می‌گیرد.

 قدرتمندی و بی‌قدرتی.

 درگیری با سوژه‌ها در بیرون و درون. 

همواره بدن انسان است که تمامی این روابط را بازنمایی می‌کند.

منبع

رادیو زمانه

https://www.radiozamaneh.com/841598/

چشمه‌سار

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان در یک‌ماه گذشته