خواستنم،
تشنهگی خاک، به باران
مانند است
بی آنکه اراده کنم،
برانگیختهگی شدید میل لذت
در شهوت گرمای دور نافم،
نشان دیوانهگیِ بلوغیست دخترانه،
بیا
تکرار این دیوانهگی را بههمیشههای من پُرکن
بازوانم بسان حریری بهکمرگاهت حلقه میزنند
هر دو بیخویشتنایم،
هنگام درهم پیچیدنمان
قلبمان بهیک شکل
برایهم میتپند
تصمیمام، تسلیم شادمانه،
بهسَروَرانهگیِ توست
قلبم
میان لبانت میتپد،
جانم،
قطره،قطره روی زبانت میچکد
آن هنگام
که در آغوشم تمشکهایم را میمکی
مینوشی با بوسههایت
لبهایم را، لبههایم را
زیر ریزش این باران ریز
سکوتت ضربان قلبم را مینوازد
چنگام، بزن
چنگم بزن
رهگذر