رویاها
میان من و شب
واقعیت در تصنیف فانتزیهاست
پیوند عشق میبندند
با تپشهای گوارای قلبم
با تپشهای گوارای قلبم
مانند طعم ترانه
ترا در شعر شکل میدهند
که تنفسکردنی
مثل هوا
دوستداشتنی
مثل نهایتی
گاهِ بودن با تو
چهها که با حجم شبم میکند
فاصله را میرباید
هوایِ آغوشم را بهآتش میکشد
رازوَرزانهگیِ
لحظهی بیهمانند ِ
،اکنون،
بهاشک شوق شیشههای پنجره
مانند است
پس از باران
بهاشک شوق شیشههای پنجره
مانند است
پس از باران
دو
پرندهی شادزی
توت فرنگیهای سایهدار
گرمایِ نرم مینوشند
از نهانگرائیِ خواستن،
توت فرنگیهای سایهدار
گرمایِ نرم مینوشند
از نهانگرائیِ خواستن،
در پیالهی نافم
خوشا بهغنچه در آغوش قطرهها
دل آویختهی ساقه
در نرمیِ خیس،
چنان خیس که زیر باران
سرزده از اشتیاق
در نرمیِ خیس،
چنان خیس که زیر باران
سرزده از اشتیاق
رهگذر