پنجره در انتظار باران
هوای آغوشم بارانیست
ابر ها را تو صدا کردی
بیا
انگشتانم دستبگردن دانههای باران
بیا
قطرهها را بهجویبار ضمیمه کنیم
تشنهگی،
شبنم گلبرگها را ببوسد
باغ
لیموهایِ نو رسیدهام
بوی زندهگی میدهد
چون بهار
لبهای جادوگرم آب را سربالا میبرند
در آتشدانم
بیا
پرشورتر
این غروب ساده را عاشقانه کنیم
بال بهبال همدیگر اوج بگیریم
بیاسائیم آنجا که تا امروز نرسیده ایم
بهطعم زیباترین گناهانی که تا امروز نکردهایم
زنانهگیِ من
زیبائیِ آرامش
عطر لطافت را
ارمغانمان میکند
در خلوت هیجانمان
رهگذر
https://www.facebook.com/didar.didareto/