پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۴, جمعه

قیصر


 

قیصر

داستان فیلم 

یکی از برادران آب‌مَنگُل به نام منصور

(جلال پیشواییان)

فاطی را هتک حرمت می‌کند.

فاطی، پس از نوشتن نامه‌ای به مادر

(ایران دفتری)

و دایی‌اش

(جمشید مشایخی)

خودکشی می‌کند

و در بیمارستان جان می‌دهد.

فرمان

(ناصر ملک‌مطیعی)

برادر بزرگ فاطی، پس از آگاه‌شدن از موضوع، به دکان برادران آب‌مَنگُل می‌رود.

او، چون پیش‌تر قسم خورده‌بوده که دیگر هرگز دست به چاقو نبرد،

با دستان خالی با برادران آب‌مَنگُل روبرو می‌شود.

دو برادر منصور، رحیم

(غلامرضا سرکوب) و کریم (حسن شاهین)

او را غافل‌گیر کرده، می‌کشند.

قیصر

(بهروز وثوقی)

برادر کوچکِ فرمان، از سفر جنوب بازمی‌گردد و پس از آگاه‌شدن از قضیه،

به‌قصد انتقام به سراغ برادران آب‌مَنگُل می‌رود.

او کریم را در حمام و رحیم را در کشتارگاه از پا درمی‌آورد.

سپس به اتفاق ننه‌مشهدی، رخت‌شوی محله‌شان، برای زیارت به مشهد می‌رود.

وقتی قیصر از زیارت بازمی‌گردد، از مرگ مادرش باخبر می‌شود.

در گورستان، به‌هنگام دفن مادرش، به‌کمک نامزدش

(پوری بنایی)

از چنگ پلیس می‌گریزد

و به‌واسطهٔ رقاصه‌ای

(شهرزاد) منصور را در ایستگاه راه‌آهن یافته،

او را با چاقو می‌کشد.

دست آخر نیز پلیس او را دست‌گیر می‌کند.

ویکی پدیا 


گفتنی را باید گفت

چون گفتنی باشد و همۀ عالم از ریش من درآویزند که، «مگو»، بگویم

و

 هرآینه ، اگرچه بعد هزار سال باشد،

این سخن، به آن کس برسد، که من خواسته باشم

 (مقالات شمس)


قیصر، نمایان‌گر ناخودآگاهی‌ی جمعی


خودآگاهی جمعی همان جهان‌بینی یا روح زمانه ‌است

که از باورها و سوی - گیری‌ها و ایستارها و اصول هر جامعه 

یا گروه مشخص

تشکیل می‌شود

ناخودآگاه جمعی از غرایز و اشکال موروثی ادراک یا اندریافت تشکیل می‌شود 

که هرگز فرد به آن‌ها آگاهی نداشته

و در طول زندگی او به دست نیامده‌اند،

بل‌که وجه مشخص گروه کامل از افراد - خانواده، ملت و یا همهٔ نوع بشر می‌باشد

ناخودآگاه جمعی نقطه عطفی برای شناخت بیش‌تر روحیات 

و روان انسان به حساب می آید

و با این نظریه پی برده ایم

که کنش‌ها و رفتارهای ما فقط تحت تأثیر زمانی

که ما با دنیای بیرون ارتباط برقرار کرده ایم نیست،

عوامل گذشته نیز به صورت موروثی از گذشته در درون ما وجود داشته 

که رفتارهای ما را تحت تأثیر قرار می دهد 

( هزار و چهار صد سال زیر نفوذ اسلام)

ناهشیار جمعی، شامل مجموعه‌ای از تجارب نسل‌های گذشته است

ناهشیار جمعی برخلاف ناهشیار فردی، بخشی از میراث انسان و

.حلقه‌ی زنجیری است که ما را با سال‌های گذشته پیوند می‌دهد

مسعود کیمایی به عنوان سناریست و کارگردان فیلم قیصر

و هنرپیشه‌گان این فیلم خائنین «مرعی»ی نامرعی‌ای هستند

که بر استواری و دوام «اسلامیستی» ایرانیان می‌کوشند

.و زمینه را برای ورود خمینی آماده می‌سازند

فراموش نشود که این فیلم تقریباً 10 سال پیش از ورود خمینی ساخته شد 

و بر روی اکران رفت

ولی اما که تمام شخصیت‌های زن فیلم چه در کوچه و بازار و چه در روبروی دوربین

(همچون پوری بنایی) 

همه‌گی

از پوشش اسلامی استفاده کرده‌اند

در صورتی که داشتن/ نداشتن پوشش اسلامی در زمان ساختن این فیلم آزاد بود

دیگر نکته مهم که مدام و پی‌گیر در فیلم با سکانس‌های مختلف بر آن تکیه می‌شود

وضو گرفتن‌ها

نماز خواندن‌ها

 و قسم یاد کردن‌های فیلم است

که بطور پی‌گیر دنبال می‌شوند

و پرسناژهای اصلی فیلم می‌گویند

یا قمربنی هاشم

یا باب الحوایج

یا امام هشتم

 به عصمت زهرا

 و

به ولای علی

 و 

آنجا که پای نصیحت کردن و دور ساختن از فاجعه/ قتل دیگری 

پیش می‌آید گفته می‌شود

.آدم هرچه پیر بشود به خدا (خردمندی) نزدیک‌تر می‌شود


ما در سکانس‌های مختلف شاهد حرکت ماهرانه دوربین هستیم

‌تا در یک «لوکیشن» مناسب تصویر شخصیت اول فیلم در گوشه‌ی

راست پایین (یک فرد نیکو سرشت)

و درسمت چپ قسمت بالا (مظهر قدرت آسمانی) شمایل «علی» امام اول

.شیعیان قرار گیرد


دیگر پافشاری‌های «اسلامیستی» اصرار بیش از حد

.در رفتن به امامزاده (برای صفای قلب و سبک‌تر کردن غم)

و یا به پای‌بوس امام هشتم شرفیاب شدن است

.شخصیت اول داستان نزد امام هشتم شیعیان اعتراف به گناه می‌کند 

و خوشبختی خود را از او می‌خواهد


مخالفت با قوانین جاری مملکت

و در دست گرفتن اجرای جزاء و مکافات اعمالِ مخالف رسومِ خانوادگی را ،

شخصیت اول فیلم به عهده دارد

.نه قوانین کشوری


مردم ایران در این برهه‌ی زمانی

(بنابر فشار درونی ناخودآگاه جمعی‌ی 1400 ساله)

انتظار یک شخصیت روحانیِ  

مسلمان را داشتند تا از این کفر (مدرنیتت) خلاص شوند

و در نهایت از برهم‌کنش‌های فرهنگی نزدیک خود 

همچون افغانستان و پاکستان سود برند ،

.تا نگاهی به غرب (ترکیه) و فرهنگ کشورهای اروپایی داشته باشند

و اشخاصی که براین آتش شوق دامن زدند بیش از صدها نفر می‌باشند

روزنامه نگاران، فیلمنامه نویسان، هنرپیشه‌گان، آهنگسازان،

کارگردانان و این لیست ادامه دارد

...نمونه: فردین، ملک مطیعی، پوری بنایی، کیمیایی، شاملو، اسماعیل خویی و

.و دیگر آموزگاران و ایدول‌های اجتماع آن زمان

.و تشخیص صدف از خذف برای مردم ایران بس مشکل

تأثیر این افراد را حتی پس از چهل سال 

به خوبی در وضعیت کنونی ایران می توان مشاهده کرد

،فراموش نشود که در کوتاه نوشته‌ی ما هیچ‌گونه

از ترویج چاقوکشی و آدم کُشی که از دیدن این فیلم حاصل می شود/ شد

.صحبتی به میان نیاوردیم

این موضوع را به متخصصین و پژوهنده‌گان جرم و جرایم می‌سپاریم

کامکار ، روانشناس

¤


برنامه‌ی اکران از شبکه‌ی صدای آمریکا به فیلم قیصر از مسعود کیمیایی پرداخت

و به این بهانه چیزکی استوری کردم 

از ارتجاعی‌بودن محتوای چنین فیلم‌هایی در تاریخ سینمای ایران

 دوستی پیام داد که سوالی دارم؛

تو که مدافع لیبرالیسم هستی، 

چرا به آزادی بیان و عقیده و نشر آن در آثار هنری احترام نمی‌گذاری؟


.کوتاه پاسخ دادم که لیبرالیسم، خنثی‌بودن در پذیرش عقاید نیست، 

جانبداری از ایده‌ی مدرن است

. جاری‌ساختن امر جدید در لا، لوهای ارتجاع و تاریکی‌ست 

.تاریخ این مفهوم هم بر همین روی‌کرد دلالت دارد 

اساسا لیبرالیسم به عنوان مفهومی چندجانبه

در اقتصاد، قانون، دین و انسان‌باوری، وجود خود را

. در روی‌کردی سلبی به ساختارهای سنت پی گرفت


 دست جهان را از دستان خدای ناتوان کلیسا گرفت و به دستان توانای انسان سپرد

. مرثیه‌سرایان جهان جدید اما عجول بودند

.کسانی چون  نیچه وقتی از بی‌خانمان‌شدن انسان در عصر جدید می‌گفت،

هنگامی که مرگ خداوند را مویه می‌کرد 

باید می‌فهمید که این مرگ، زایش انسان جدید خواهد بود و این زایش را نمی‌توان

. با ایده‌ی ابرمرد و انسانِ واپسین اینگونه لگدمال کرد


.بی‌راه نیست که برای ملتی همچون ما، کسی چون نیچه همیشه عزیزتر از ولتر بود

.ولتر در مرگ خداوند پای‌کوبی می‌کرد و ضیافت می‌داد، 

و این خوشایند فرهنگی عبوس در سنت و باسابقه در تحجر نیست

ما جای تلاش در شناخت جهان جدید

الزامات آن و دستاوردهایش، راه‌ترین کارها را برگزیدیم؛

.انگ‌زدن، لوده‌گی در مفاهیم و یک تمسخر جمعی

ایده‌ی امر مدرن در دوران پسامشروطه تنها یک مبلغ و حامی راستین داشت؛ دولت

.مراد من از دولت در اینجا، مرادی کاستلزی‌ست

. یک تراکم‌یافته‌گی قدرت در خاستگاه سلطنت پهلوی و گفتمان آن

 امروز نیزه‌های نقدی که به سمت آن پدر و پسر خیانت‌کار پرتاب می‌شوند، 

از چله‌ی روی‌کرد خودشان به جهان است

.ما یاد گرفتیم راویان ایده‌ها را با ادعای خودشان بسنجیم، 

بارم دهیم و قضاوت کنیم

. احتمالا هیچ‌کس یقه‌ی معرفت طالبان را برای عدم گردن به الزامات جهان جدید 

نمی‌تواند محکم بچسبد و خِرکش کند

. آنان را در بهترین حالت خود می‌توان با تیپ ایدئال 

در دین اسلام سنجید و به پرسش گرفت


در نقد دولتِ پیشاانقلاب اما کار در دو سطح عمده خود به پیش می‌رود؛ 

سطح اولِ گفتمان نقد پهلوی

.معطوف به جایی‌ست که این ساختار قصد داشت 

بر روی‌کرد خنثی به جهانِ پیرامون خط بطلان بکشد

آنچه که به عنوان سانسور و عدم آزادی بیان از آن نام برده می‌شود

در لایه‌هایی از خود فراموش می‌کند که طالبانِ آزادی بیان،

در پی مسدود‌کردن آزادی بودند

تمام تلاش‌شان را کردند تا گفتمانی مقابل گفتمان مدرن برسازند

و تبلیغ کنند و هرجا که محدودیتی بر سر راه تبلیغ ارتجاع و سنت خود یافتند،

.هوچی‌گری کردند و دروغ گفتند

 سطح دوم اما غم‌انگیزتر است؛ بسیاری از شاهدان امروزِ 

مختصات زیستِ انسان ایرانی

هرجا که کارد به استخوان‌شان می‌رسد

با یک حسرت تاریخی پهلوی دوم را سرزنش می‌کنند که چرا بر اصول خود ماندی؟

 چرا انقلابیون را در کوچه و بازار به رگبار نبستی؟

و چرا رفتن را با ماندن و حکومت تاخت نزدی؟

. این تراژدیِ تاریخ مفاهیم و وفاداری به ایده‌های مدرن در خاورمیانه است

. این تراژدی دست از سر ما برنخواهد داشت

.گاه پرسش‌هایی در تاریخ زاییده می‌شوند که میلادشان همزمان با مرگ هرگونه پاسخ است 

.شاه وطن را ترک کرد، ایده‌هایش اما نه

. این گزاره شاید بتواند راه‌حلی برای نگاه به تاریخ معاصر ایران باشد

 .عمر دستگاه‌های سیاسی را نباید با مرگ و انقلاب سنجید

 .عمر آن‌ها در امتداد و حیات ایده‌ای‌ست که تولید کرده و تولید می‌کنند

پایان مطلب

داروین صبوری

¤

هوشنگ طاهری منتقدهنری ، در مقاله‌ای تند، به فیلم تاخت:

«قیصر بدون شک ارتجاعی‌ترین فیلمی است که تاکنون در سینمای ایران ساخته شده‌است.

کیمیایی با این فیلم خود، درست در حساس‌ترین لحظه‌ای که سینمای مبتذل بومیِ ما

در آخرین مراحل حیات خود دست‌وپا می‌زند و می‌رود

که به‌یک‌باره در ابتذال روزافزون خود خفه شود،

به یاری‌اش می‌شتابد و با انتخاب موضوعی اشک‌انگیز و پرداختی احساساتی،

بار دیگر حیاتی نو به این کالبد فاسد می‌دهد…»

ویکی پدیا 

شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ