تاریخ ایران مملو از چهرهها و حوادثی است که به شدت دچارِ تکخوانی
و تکگویی شدهاند؛ برای تفسیر پدیدارهای اجتماعی، هیچ دامی خطرناکتر
از این نیست که خوانش آنها، تنها مرهون یک منبع معرفتی باشد
و همگان نیز ملزم به رعایت تکرار آن باشند
گاه یک پدیدهی خاص آنقدر در دل فرهنگِ عامه جا خوش میکند
که نه تنها راهِ هرگونه تبیین و تحلیل علمی را خواهد بست،
که فاجعهای عمیق را نیز در شکم خود آبستن خواهد شد؛
همدل شدن نخبهگان در پذیرشی بیچون و چرا
غلامرضا تختی که بود و چه کرد؟
چه چیز امروز ما را بر این میدارد تا او را جهانپهلوانی
از دنیای اساطیر بخوانیم و واویلا سر دهیم
که چرا دیگر در میدان ورزش و اجتماع خود
کسی چون او نداریم؟
نگارنده بر این باور است
که داستان تختی، به شدّت درگیر زیستِ سیاسی، اجتماعی ایرانِ معاصراست
او چهرهایست که در دامانِ
سیاست زدهی ایران رشد کرد و با مرگِ خود در هتل آتلانتیک تهران (1)،
به آغازی برای اسطورهپروری بدل شد
چند شاخص مهم فرهنگی به شدت چهرهی
تختی را تقویت میکنند؛
او ظرفیتهای بالایی برای پروژهی اسطورهسازی
در تاریخ معاصر ایران است.
تختی بچهای از "جنوب شهر" است و "فقر" را مزهمزه کرده
خانوادهاش درگیر پروژهی مدرن "رضاشاه" میشوند تا خط راهآهن،
زندگی آنها را به دونیم کند.
از ورزشی میآید که "ورزشِ باستانی" و ملی کشور خود است
و بچهفقیری است که به خواستگاری "شاهزاده" رفته
و رقیبان را کنار زده است
او به شدت پشتیبانی اسطورهی جعلی پوریای ولی را
در حافظهی جمعی ایرانیان داراست،
که این جعل را در جای دیگر و به طور مفصل تبیین خواهم کرد
زیست سیاسی تختی او را بهشدت در دوران پسامرگ حمایت میکند؛
او که خود بارها برای رهبران جبههی ملی اعتراف کرده بود
که "چیزی از سیاست نمیداند و سواد سیاسی ندارد"، ابزار
خوبی برای تبلیغات سیاسی و نشستهای بیخطر آنها میشود.
تا جایی که مظفر بقایی حضور تختی را نمادین
و
"عاملی برای مصون ماندن جلسات حزب از آسیب نیروهای شاهنشاهی"
میداند
پیوستن تختی به حزب "زحمتکشان ملت ایران" و پس از آن
انتخاب به عنوان شورای مرکزی جبههی ملی و همراهی با خلیل ملکی
در حزب "نیروی سوم"، از او چهرهای مهم در طرفداری از دکتر مصدق میسازد
و فضای دوقطبی پس از کودتای ۲۸ مرداد،
کفهی ترازو را به سمت مردمیتر شدن تختی سوق میدهد
خودکشی تختی، برای ملتی که چنین مرگی را مذموم و به دور از جایگاهِ تختی میدانند، هیچگاه باورپذیر نمیشود.
آل احمد در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکند
که "هیچکس حتا یک لحظه هم باور نکرد که تختی خودکشی کرده است" و
نیروهای سیاسی مخالفِ رژیم
با تمام قوا کوشیدند
تا از او یک چهرهی مخالفِ سلطنت و عنصری انقلابی مخابره کنند.
برای جناحهای مخالفِ سلطنت، چه چیز بهتر از اینکه نشان دهند
تختی ، قهرمانی از جنس فقر و محرومیت را،
حکومت پهلوی در ترس از محبوبیت او از میان برده است؟
دقیقا همان کاری که نیروهای مبارز برای بدنامکردن رژیم پهلوی
با هر چهرهای کردند که مرگش ظرفیت تبدیل به توهم ترور را داشت.
مرگ صمد بهرنگیِ شنانابلد را در بوق و کرنا کردند
و داستانهای چریکی او را به خورد بچهها دادند.
سنکوپکردن آل احمد را کار ساواک خواندند
و
از شریعتیِ جانباخته در دود و الکل، معلمِ شهید بیرون آوردند
شما درپیش اکثریت بزرگ ایرانیانِ
از جمله روشنفکران و دانشجویان نمیتوانستید بگویید
تختی و صمد بهرنگی و دکتر شریعتی را رژیم از بین نبرده است
حتی با وجود شهادت روشن خانم دکتر سیمین دانشور به مرگ طبیعی شوهرش
(جلال آلاحمد)
. اگر آن را به رژیم نسبت نمیدادید آماج تهمت و افترا قرار میگرفتید.
گرچه کاتوزیان مبنای این گونه رفتار و گفتار را
به «تضاد دولت و ملت» نسبت میدهد. ولی آیا در تضاد دولت و ملت میباید
«حافظه تاریخی»
تا به این حد وهمآلود و واقعیتگریز شود؟
(1)
به گفتهٔ «پرویز عرب» از دوستان تختی در گفتگوی تفصیلی با ایسنا،
وی خودکشی کردهاست: «قرص آسپرین و تریاک را با هم مخلوط کرده بود
و پس از ریختن در لیوان آب، آن را خورده بود.
فجوری، رئیس پزشک قانونی وقت پس از معاینه تختی گفته بود
بازوی راست تختی کبود بوده که دلیل آن هم این بود که او هنگام جان دادن
با دندان بازوی خود را گاز گرفته بود.»
ویکی پدیا
جوانمرگی تختی و بدرقهی پیکر او در میان خیل عظیم مردم،
راه را برای داستانسراییهای حزبی باز میدارد تا قصهی او را
تبدیل به افسانهای کند که تار و پود حقیقت در آن نقش باخته است.
شرایط انقلاب ۵۷ و لزوم قهرمانپروری و الگوهای مبارزهی مردمی،
دستبهکار میشوند تا داستان او را بعد از انقلاب، به داستانی ایدئولوژیک
در پردههای تکگویی و تکخوانی بدل سازد.
تختی در گفتمان پساانقلاب، به شدت تقویت و برجستهنمایی میشود
تا هر شهر و روستایی حداقل یک ورزشگاه بهنام او داشته باشد.
چراکه او دیگر هم پایگاهی مردمی دارد و هم به عنوان چهرهای مذهبی،
کسی که به ملاقات نواب صفوی در زندان رفته و به دستِ رژیم
طاغوت! کشته شده، معرفی گشته است
صدرا محقق