پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۰ آذر ۱۳, شنبه

انسان چیست ؟

 



آگوست استریندبرگ

زیر آسمانِ سرگردانی
نیم ‌نگاهی به تصویر انسان در گوشه‌ای از ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم
و سال‌های آغازین قرن بیستم
بهروز شیدا

آخرین تصویری كه از آگوست استریندبرگ، (1) در دست است، تصویر مردی خسته است كه پالتویی بلند بر تن دارد، كلاهی لبه‌دار بر سر گذاشته است، برف گذرِ روزگار بر ابرویش‌ نشسته است، دست‌ها در جیب فروبرده است، با چشمانی پُرپُرسش به دوردست‌ها می‌نگرد.
آخرین تصویر آگوست استریندبرگ شاید تمثیل همه‌ی ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم است؛ تمثیل تنهایی‌ی مردان و زنانی كه در جست‌و‌جوی معنای انسان در گذرگاه زمان سرگردان مانده‌اند.

1
سال‌ها پس‌ از آن روز سرد زمستانی كه آگوست استریندبرگ در مقابل دوربین ایستاد، میشل فوكو، فیلسوف فرانسوی، پُرسشی را مطرح کرد كه در چشمان آخرین تصویر 
اگوست استریندبرگ نیز خوانده می‌‌شود:
 انسان چیست؟
در راه گسترش‌ این پُرسش میشل فوكو (2) می‌نویسد كه پیدایش مدرنیته به هیچ عنوان برآمده از روندی تدریجی نیست؛ كه بر اثر گسست از نظام دانایی‌ی پیشین رخ داده است.
 میشل فوكو حضور سه نوع نظام دانایی را در سه دوران از زنده‌گی‌ی انسان تشخیص‌ می‌دهد
دوران رنسانس‌،
 دوران كلاسیك،
 دوران مدرنیته.
میشل فوکو این تقسیم‌بندی را پیش‌ از هر چیز به این خاطر انجام می‌دهد كه ثابت كند مفهوم انسان هنگامی متولد می‌شود كه انسان در سه حوزه‌ی
 زیست‌شناسی، 
اقتصادی 
و 
زبان در مركز قرار می‌گیرد
به روایت میشل فوكو انسان برای نخستین بار در دوران مدرنیته به مثابه سوژه‌ی استعلایی (3) تعریف می‌شود؛ به مثابه سوژه‌ای 
همه‌شمول، تاریخشمول، جهان‌شمول.
میشل فوكو مرگ سوژه‌ی استعلایی را بر مبنای نگاه به مفاهیمی چون 
نظام دانایی، دانش‌، قدرت، نظم، عقل، جنون، درمان اعلام می‌كند؛ (4) او اما نخستین كسی نیست كه پایان هستی‌ی سوژه‌ی استعلایی را آواز می‌کند؛ كه شاید دنبال كننده‌ی خطی است كه سال‌ها پیش‌ از این فریدریش‌ نیچه (5) ترسیم كرده است.
فریدریش‌ نیچه اخلاق زاهدانه‌ را به‌ سُخره می‌نشیند، به جست‌و‌جوی تبار اخلاق می‌رود، بر منظرگرایی پای می‌فشارد، در وجود حقیقتی یگانه تردید می‌كند
فریدریش‌ نیچه مرگ سوژه‌ی استعلایی را اعلام می‌كند؛ (6) مرگ سوژه‌ای را كه اندیشه‌ی اندیشمندان دوران روشنگری بر مبنای باور به‌ آن بنا شده است.
باور به سوژه‌ی استعلایی بنیان اندیشه‌ی اندیشمندان دوران روشنگری است.

 اندیشمندانی چون ژان ژاك روسو، (7) جان لاك (8) و ولتر (9) 
به حقانیت عقل در سامان‌دهی‌ی زنده‌گی‌ی اجتماعی باور داشتند،
 انسان را موجودی خودآگاه می‌دانستند،
 بر قوانین ثابت اخلاقی پای می‌فشردند،
 به غایتی تاریخی اعتقاد داشتند؛ غایتی كه بعد‌ها در اندیشه‌ی فریدریش هگل (10) 
قامتی فلسفی یافت و در اندیشه‌ی كارل ماركس‌ (11) به جهانی آرمانی تبدیل شد.

در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم پُرسش جاری در ادبیات سوئد همان بود كه میشل فوكو سال‌ها بعد پرسید:
 انسان چیست؟ 
به تصویرهایی از پاسخ این پُرسش‌ در ادبیات سوئد در آن سال‌ها بنگریم.

2
رمان معجزه‌های دَجال، نوشته‌ی سلما لاگرلوف، (12) با تصویر ماجرایی
خیالی كه در گذشته‌ای دور رخ داده است، آغاز می‌شود.
 در شبی كه رودها از جنبش‌ ایستاده‌اند، موج‌ها خود را به ساحل نمی‌كوبند و بویی از گُلی برنمی‌خیزد؛ 
در شبی كه هیچ چاقویی خون نمی‌ریزد، قیصر روم، آگوستوس‌، (13) به كوهی می‌رود تا قربانی‌ای به خدایان تقدیم كند. ‍
قیصر و هم‌راهان‌اش‌ بر بلندای كوه با یكی از الهه‌گان روبرو می‌شوند
الهه به قیصر زنی را نشان می‌دهد كه در اصطبلی كودكی زاییده است
این كودك عیسا مسیح است؛ الهه اما پیش‌بینی كرده است كه به‌زودی دَجال نیز
 به دنیا خواهد آمد.
سال‌ها بعد بر این كوه معبدی بنا شده است كه بر یكی از دیوارهای آن تصویری از عیسا مسیح آویخته شده است

روزی زنی انگلیسی به این معبد می‌آید و تلاش‌ می‌كند این تصویر را بخردراهبه‌هایی كه در معبد سكونت دارند به فروش‌ تصویر رضایت نمی‌دهند، اما زن كه دیوانه‌ی این تصویر است، تصمیم می‌گیرد آن را بدزدد
نخست از روی تصویر عیسا مسیح تصویری می‌كشد و بر تاج مسیح جعلی‌ی خویش‌ می‌نویسد: «تنها جهان خاك قلمرو من است. (14) آن‌گاه به معبد می‌رود، تصویر اصلی را برمی‌دارد و تصویر جعلی را به‌ جای آن آویزان می‌كند.
 روزهایی بعد درمی‌یابد كسی تصویر عیسا مسیح را برداشته و تصویر جعلی را به‌جای آن گذاشته استاز آن‌جا كه معتقد است راهبه‌ها تصویر عیسا مسیح را دزدیده‌اند، بار دیگر به صومعه می‌رودتصویری را كه بر دیوار آویزان است، با خشم بر می‌دارد و به‌ جای آن تصویر جعلی را آویزان می‌كند، اما چون به خانه‌می‌رسد با شگفتی درمی‌یابد كه تصویر جعلی را برداشته استعیسا مسیح و دَجال با یك‌دیگر آمیخته‌اند
ماجراهای اصلی‌ی معجزه‌‌های دَجال در شهری در ایتالیا رخ می‌دهند
در دل حوادثی پیچیده ما مردمی را می‌بینیم كه به عیسا مسیح پشت كرده‌اند و دَجال را برگزیده‌اند؛ زمین را به جای آسمان؛ سوسیالیسم را به‌ جای مسیحیت
در فصل آخر معجزه‌‌های دَجال گفت‌و‌گوی پاپ اعظم با یك كشیش‌ را می‌شنویمپاپ اعظم كشیش‌ را به خاطر مخالفت با‍ دَجال سرزنش‌ می‌كند.
 به گمان او جست‌و‌جوی تصویر گم‌شده‌ی عیسا مسیح اهمیتی ندارد.‍ تنها راه رستگاری، آشتی‌ی زمین و آسمان است: «شما نباید دنبال تصویر بگردید [...] ما از او نمی‌هراسیم [...] ما او را به سوی عیسا میسح خواهیم آوردما زمین و آسمان را آشتی خواهیم داد.» (15)
قلمرو دَجال جهانِ خاكی است؛ دست‌آوردش‌ عدالت اجتماعی
راه‌نمای اندیشه‌ی زمینی‌ی معجزه‌های دَجال اندیشه‌ی ماركسیستی است؛ اندیشه‌ای كه بر وجود سوژه‌ی استعلایی پای می‌فشارد، اما تحقق آن را تنها در جهانی میسر می‌داند كه در آن پیشاتاریخ نظم طبقاتی به پایان رسیده و تاریخ رهایی‌ی انسان آغاز شده باشد.
 اندیشه‌ی زمینی‌ی جاری در معجزه‌های دَجال تحقق سوژه‌ی استعلایی را به زمانی دیگر موكول می‌كند؛ اندیشه‌ی آسمانی‌ی جاری در این رمان اما سوژه‌ی استعلایی‌ی خویش‌ را از طریق باور به اندیشه‌ای عرفانی متبلور می‌خواهد؛ باور به اندیشه‌ای كه همین امروز از انسان می‌خواهد به جهان خاكی پشت كند و تن به صلیب ایثار بدوزد.
 معجزه‌های دَجال باور به بی‌نیازی‌ی عارفانه را با لزوم تحقق عدالت اجتماعی درهم می‌آمیزد تا سوژه‌ی استعلایی‌ی خویش‌ را بر بستر آشتی‌ی عیسا مسیح و كارل ماركس‌ بجوید.

3
مجموعه قصه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی کارولین‌ها، 
نوشته‌ی ورنر فون هیدنستام، (16) انسان حماسی را ستایش می‌كند
كارولین‌ها گرد موضوع جنگ روسیه و سوئد در زمان كارل دوازدهم می‌چرخد؛ تصویری از جنگ میهن سپید با بربریت سیاه: «غرش‌ شیپورها در فاصله‌ی خانه‌های مسكو، كه به نشانه‌ی سُرور تزئین شده بودند، منعكس‌ می‌شد و بازگشت تزار از پُلتوا را خوش‌آمد می‌گفت
جلوتر از او، اسیران جنگی‌ی سوئدی در اونیفورم‌هایی خاك گرفته، رنگ‌‌ پریده و خلع سلاح شده، روان بودند
آن‌ها بر دروازه‌های آجری‌ی افتخار، عقاب خشم شرقی را می‌دیدند كه شیر غرق‌ شده یا تیر خورده‌ی سوئدی را می‌درید.» (17)
سوژه‌ی استعلایی‌ی كارولین‌ها انسان میهن‌پرست سوئدی است؛ نماینده‌ی شیر مغرب زمین كه در گیر نبرد حماسی با دشمنان نور است
كارولین‌ها خود را با آن‌چه در میهن می‌گذرد درگیر نمی‌كند؛ كه میهن تمامیتی است مقدس‌ كه باید جان را ودیعه‌ی پایداری‌ی آن كرد ‍
كارولین‌ها ستایش‌ خاك میهن را معیاری می‌یابد كه سوژه‌ی استعلایی در دل آن تحقق پیدا می‌كند.

4
رمانِ جوانی‌ی مارتین بیرك، نوشته‌ی یالمار سودربرگ، (18) از حاكمیت
 عقل‌های سرد می‌نالد
جوانی‌ی مارتین بیرك روایت زندگی‌ی مرد جوانی است كه آرزو داشته است شاعری نام‌آور شود، اما جز زنده‌گی‌ی كسالت‌بار یك بوروكرات نصیبی نبرده است
روایتی که در آن كه هیچ حادثه‌ی شگفتی رخ نمی‌دهد؛ که تنها زنده‌گی‌ی بی‌حادثه‌ی مردی است كه اسیر چشمِ كتنرل كننده‌ی جهانی است كه سرپیچی از ارزش‌های حاكم را كفری می‌داند سزاوار تمسخرِ همه‌گانی: «هنگامی كه كسی از مردی جوان كه به‌تازه‌گی دبیرستان را به‌پایان رسانده است،
 سئوال كندمی‌خواهی چه‌كاره شوی؟ 
او نمی‌تواند پاسخ دهدشاعرچه آن هنگام همه سر برخواهند گرداند و دست روی دهان‌شان خواهند گذاشت.» (19)
جوانی‌ی مارتین بیرك می‌خواهد خواننده را قانع كند كه آن چیزی كه در نظم عقلانی خوش‌بختی خوانده می‌شود، جز تكرارِ سِترونی نیست؛ سروری‌ی عقل ابزاری تا انسان‌های رام سنگینی‌ی جهانِ تُهی بر دوش‌ ببرند.
ما نمی‌دانیم انسان آرمانی‌ی جوانی‌ی مارتین بیرك چه رنگ دارد
ابر انسان نیچه؟
 انسان طبیعی‌ی ژان ژاك روسو؟ 
انسان تراز نوین ماركس‌؟ 
ما نمی‌دانیم جوانی‌ی مارتین بیرك به تولد سوژه‌ی استعلایی دل بسته است یا نه
تنها می‌دانیم سوژه‌ی استعلایی‌ی جوانی‌ی مارتین بیرك اگر متولد شود انسان دیگری است؛ شاید آوازگرِ آرزوها.

5
در قصه‌های خانه‌سوران و برداشت‌های مغشوش، نوشته‌ی آگوست استریندبرگ، گریز از نظم عقلانی‌ی تنهایی‌ساز آرزو می‌شود؛ میل به جنون مقدس.
 خانه‌سوران تك‌گویی‌ی درونی‌ی مرد بیماری بر تخت بیمارستان را ثبت می‌کند؛ رویاهای مرد بیماری را كه واقعیت عقلانی را خوش‌ نمی‌داردمرد پاسخ رازی را می‌جوید كه در جهان خاكی پاسخی برایش‌ نیست.
خانه‌سوران تصویر رویاهایی است كه به یاری‌ی جنون پاكیزه شده‌اند
«تا شب خوابیدم، خواب‌های بد دیدم، گاه‌گاهی صدای مهیب یك اره‌ی برقی را شنیدم، و چون سیر از خواب بیدار شدم همه‌ی راز را می‌دانستم
شگفت‌زده بودم از این‌كه چرا ‍ راز را دیروز نیافته بودم.
 تنها دلیلی كه می‌توانستم بیابم این بود كه دیروز خود نخواسته بودم راز را بدانم.» (20) راز بیمار خانه‌سوران، رازی عارفانه استصدای این راز را 
در برداشت‌های مغشوش‌ نیز می‌شنویم؛ چه آن‌جا كه آسمان گریزگاه خسته‌گی‌های زمینی است، پاسخ راز را پیامبرانی می‌دانند كه مرهم تنهایی را در دست دارند.
برداشت‌های مغشوش‌ شرح سفر راوی به شهر پاریس‌ است؛ شرح كوچه‌ها و پارك‌ها؛ شرح رویاها و كابوس‌ها؛ بهانه‌ای تا راوی به‌ ما بگوید كه خاك جهان را تنها نمودی از رازی می‌داند كه پاسخ آن در دست قِدیسان است
«این‌جا یك شهر نیست؛ چرا كه خانه‌ای در آن نیست
چرا هست، اما تنها چون یكی یادواره؛ معبدها، كلیساها، برج‌ها، كمان‌های فتح؛ هلیوپلیسی (21) راستین برای خدایان، قهرمانان، امپراطورها، پیمبران، قدیسان و شهیدان.» (22)
در خانه‌سوران و برداشت‌های مغشوش ریشه‌ی سوژه‌‌ی استعلایی در آسمان است.

6
در تکه‌ای از شعر یك رویای صبح‌گاهی، (23) سروده‌ی گوستاو فرودینگ، (24) انسان چنین تصویر می‌‌شود:
«آزاد مردی جوان در جنگل می‌پلكد
هیچ‌كس‌ چون او آزاد نیست
خون او به دریاچه‌ای در هجوم توفان بهاری می‌ماند
ستیزخویی‌ی او ستیز می‌طلبد.» (25)
یك رویای صبح‌گاهی‌ 
ابرانسان فریدریش‌ نیچه را به‌یاد می‌آورد؛ انسانی كه باید بر زهد برده‌گونه چیره شود.

7
در تکه‌ای از شعر ول‌گرد، (26) سروده‌ی اریک اکسل کارلفلد، (27) انسانِ دل‌تنگ از پهن‌دشت پر ستیز زمین، دست نیاز به‌سوی آسمان بلند می‌كند؛ عارفی كه معشوق را می‌خواهد: ‍
«كه هستی و از کجا می‌آیی؟
می‌خواهم و نمی‌توانم بگویم
خانه‌ای ندارم
پسر هیچ‌كس‌ نیستم
نه خانه‌ای می‌خواهم نه پسری
غریبه‌ا‌ی‌ام كه از راه دور می‌آیم.» (28)

8
ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم آن به دنبال سوژه‌ی استعلایی صداهای گوناگون آواز می‌کندصداهای گوناگون را می‌شنویم و یك ‌‌بار دیگر به آخرین تصویر آگوست استریندبرگ چشم می‌دوزیممردمك‌های چشم‌های ما نیز به جست‌وجوی معنای انسان می‌چرخند؛ هرچند كه به زمین و آسمان دیگری می‌‌نگریم.

بازنویسینوامبر 2016
آذرماه 1395


*این جستار متن به‌تمامی بازنویسی‌شده‌ی جستاری است که پیش از این در کتاب تراژدی‌های ناتمام در قاب قدرت، نوشته‌ی بهروز شیدا، چاپ اول، سال 2004 (1382)، منتشر شده است.


پی‌نوشت‌ها:



  1. August Strindberg
  2. Michel Foucault
  3. Transcendental subject
4- فوکو، میشل. (1389)، نظم اشیاءدیرینه‌شناسی علوم انسانی، مترجمیحیی امامی، تهران، صص 645 - 593
5 - Friedrich Nietzsche
6بووی، اندرو. (1385)، زیبایی‌شناسی و ذهنیتاز کانت تا نیچه، مترجمفریبرز مجیدی، تهران، صص 528 - 437
7- Jean-Jacques Rousseau
8- John Locke
9- Voltaire
10- Friedrich Hegel
11- Karl Marx
12- Selma Lagerlöf
13- Augustus
14- Lagerlöf, Selma. (1956), Antikrists Mirakler, Stockholm, Sid 15
15- Ibid; Sid 304
16- Verner von Heidenstam
17- Heidenstam, von verner. (1902), Karolinerna, vol 2, Stockholm, Sid 68
18- Hjalmar Söderberg
19- Söderberg, Hjalmar. (1958), Martin Bircks Ungdom, Stockholm, Sid 78
20- Strindberg, Agust. (1984), Taklagsöl, Syndabocken, Stockholm, Sid 33
21- Heliopolis
نام شهری در مصر باستان؛ مرکز خورشید پرستی
22- Strindberg, Agust. (1971), Prosa bitar från 1890 talet, Förvirrade Sinnesintryck, Stockholm, Sid 550
23- En morgondröm
24Gustaf Fröding
25- http://runeberg.org/stanflik/20.html
26- En löskerkarl
27- Erik Axel Karlfeldt
28- http://runeberg.org/fridvisa/2_4_04.htm

۱۴۰۰ آذر ۱۰, چهارشنبه

دقیق‌ترین شناخت ملت ایران


محمود سریع‌القلم
 دقیق‌ترین شناخت ملت ایران
ازجانب حکومت‌ها و پژوهش‌گران دیگر جهان
 در سطح منطقه‌ای، ایران کشوری فوق­ العاده خاص است و غریب 
که نتوانسته منافع خود را با کشوری قفل کند
به همین دلیل راحت تحریم می‌شود 
چون با کشوری منافع استراژیک ندارد


پانزده کشور به ترتیب بر اساس عمق شناختی 

که از فرهنگ، جامعه، سیاست و روان­شناسی ایران و ایرانی دارند

 مبنای

 این تقسیم بندی، 

مطالعات علمی و مشاهده در صدها کنفرانس بین المللیِ نویسنده

طی 25 سال گذشته به عنوان یک دانشجوی روابط بین الملل است

   

گروه الف  

(شناخت منحصر به فرد)

انگلستان


گروه ب  

(شناخت بسیارعالی)

اسراییل

فرانسه

روسیه


گروه پ  

(شناخت متوسط)

هند

امارات

ژاپن

ترکیه

ایتالیا

آمریکا

آلمان

چین


گروه ت  

(شناخت ضعیف)

عراق

عربستان

کانادا


ابتدا «شناخت» و «دقیق‌­ترین» را تعریف می‌­کنیم

 منظور از شناخت، فهم یک پدیده یا جامعه آن‌گونه که 

«هست»

نه آن‌گونه

 که 

«باید باشد»

اما دلیل کانونی که انگلستان، دقیق‌­ترین شناخت را دارد 

بخاطر این است که در پی تغییر در ( ملت ) ایران نیست.

شاید هیچ ملتی به اندازه انگلیسی‌­ها، کنجکاوی برای فهم پدیده‌­های

«متفاوت و متضاد» 

را نداشته باشد.

حکومت و محقق انگلیسی این توان فکری را دارد 

که سوژه‌­ی مورد مطالعه را از نظام باورها و آرزوهای خود تفکیک کند

 سعی می‌­کند سوژه را آن‌گونه که هست و با منطق خودِ سوژه 

بدون آن‌که آن را قبول کند بفهمد

 در فرایند این شناخت

 او در پی تغییر سوژه نیست

تئوری‌ تغییر پیش محقق و حکومت انگلیس

 بر این اصل استوار است که:

اصولاً چرا باید دیگران را تغییر داد؟ 

مگر یک هندی یا چینی یا قطری می­تواند 

در عوالم ذهنی و عینی یک انگلیسی ورود کرده و سیر کند؟

 این چه کاری است که برای تغییر جوامع دیگر باید پول و منابع هزینه کرد. 

با این روش، انگلیسی به سراغ دالان­‌های هزارتوی

(Labyrinth)

 ذهن سوژه می­رود تا با جامعه­‌ شناسی و روان­شناسی،

نظام «کنش-واکنش» او را واکاوی و استخراج کند

 او به دنبال خوب و بد، غلط و درست، عاقل و نادان، موفق و غیر موفق 

و امثالهم نیست

 شناخت دقیق یعنی: مخاطب به چه می‌­اندیشد؟ 

چه امری برای او مهم است؟

 محرکه‌­ی عصبانیت او چیست؟ 

عامل خوشحالی او چه می­تواند باشد؟

 اولویت­‌بندی ذهن او چگونه است؟ 

منابع رضایت و عدم رضایت او کدامند؟ 

و شاید از همه مهم‌­تر، تعریف سوژه از زندگی چیست؟ 

انگلیسی ( محقق و یا حکومت ) تلاش می­‌کند 

به طور دقیق و با دقت عینی و مستقل از ذهنیت خود،

به پاسخ­‌های مطمئن دست یابد 

چون بسیار سخت و بل‌که محال است 

حال و هوا، آداب، سنت­ها و باورهای ملّت­‌های دیگر را تغییر داد 

و شبیه خود کرد


هدف از شناختِ عمیق اجتماعی و روانی سوژه چیست؟ 

هدف این است که دایره‌­ای شکل داد 

تا خود و مخاطب در آن دایره­‌ی مشترک،

منافع مشترکی را تعریف کرده 

و آن‌ها را با درصدهای مختلف تحقق بخشند


نکته­‌ی کلیدی در بحث فوق این است که تا چه میزان یک کشور

ظرفیت ادراک و تحلیل از مخاطب را خارج از تعصبات، 

ارزش­ها 

و 

قالب­‌های خود کسب کرده است

شناخت دیگران صرفاً از لِنز خود باعث مخدوش شدن شناخت می شود 

(Predispositions or Pre-conceived Notion)

. ترسیم کردن دنیای دیگران 

و وصل کردن نقاط رفتاری در نقشه‌­ی بزرگ ذهن یک فرد یا ملت، 

خود تخصص است

مدت‌هاست که گفته می­‌شود جهان، جهان داده­‌ها و اطلاعات است

(Information Processing)

 اما شاید بتوان نکته­‌ی به مراتب با اهمیت ­تری را مطرح کرد

 پردازش اطلاعات از خود اطلاعات برجسته ­تر است 

 انگلیسی­‌ها ضمن این‌که نسبت به آن‌چه معرف آن‌هاست 

اعتماد به نفس دارند، 

ولی وقتی با تفاوت­‌ها و تناقضات در محیط بین‌­المللی روبرو می‌­شوند 

در پی هضم آن در قالب منافع خود هستند

برای آن‌که اطلاعات در مورد کشورها و جریان‌­ها را مطالعه کنند، 

حتی­‌المقدور نظام باورهای خود را کنار گذاشته

و از زوایای درونی جهان مخاطب سعی می­‌کنند او را بفهمند 

از این رو، طی چند قرن عمل‌کرد بین­‌المللی انگلستان، 

انگلیسی‌­ها به دنبال دموکراتیک کردن دیگران نبوده­‌اند


در تاریخ قاجار آمده 

که سفیر جدید انگلستان در ایران در بازار کاشان قدم می­زده 

و ناگهان صدای اذان شنیده می­‌شود

 از مترجم ایرانی می­‌پرسد: این صدای چیست؟ 

می گوید: دعوت مردم برای ادای نماز ظهر در مسجد است

باز می‌­پرسد: این با منافع بریتانیای کبیر در تضاد است؟

 جواب می‌­آید: خیر، این­ها سنن و آداب مذهبی هستند 

سپس با آرامش می­‌گوید: 

ما کاری با سنت اذان و آداب عبادت و مسجد نداریم

این­ها مسائل محلی هستند

 اگر فهم و پردازش اطلاعاتِ یک مخاطب فرضی،

صرفاً مبتنی بر نظامِ فکری پردازش کننده باشد، 

تعدد خطاها بیش‌تر می­‌شود

 حتی باراک اوباما در سال آخر ریاست جمهوری خود

در ماه مه 2016 طی مصاحبه‌­ای با مجله آتلانتیک 

به خطاهای سیاست خارجی و مشکل پردازش اطلاعات اشاره می­‌کند

 این درحالی است که به واسطه‌­ی فناوری

، هیچ کشوری به اندازه‌­ی آمریکا بر داده‌­ها در کل نظام بین­‌المللی 

تسلط و دسترسی ندارد

 اما این دسترسی به اطلاعات، ضرورتاً به توانایی در پردازش منجر نمی­‌شود

 معمولاً گفته می­شود پردازش داده­‌ها محتاج تحصیل و مدرک دانشگاهی است 

ولی داشتن متدولوژی از داشتنِ صرفِ مدرک به مراتب کلیدی­‌تر است. 

تفکیک میان 

آن‌چه هست و آن‌چه باید باشد،

به انبوهی از مهارت­‌های روشی 

و در عین­ حال نیاز به احاطۀ عمیق بر نظریه­‌های انسان­ شناسی دارد

 یکی از نمادهای انسان­‌شناسی نزد انگلیسی­‌ها این است 

که دشمن را نباید صددرصد شکست داد 

چون ممکن است در مقطعی استفاده‌­ای داشته باشد. 

از منظر تئوریک نیز، هیچ انسان و جامعه‌­ای دوست ندارد 

کاملاً شکست بخورد

 نحوۀ برخورد با دشمن خود یک تخصص است 

که ضرورتاً با گرفتن مدرک و دکترا به دست نمی آید

ضعیف ترین روش، روش کلامی و یا امروزی آن توییتری است


چینی‌ها بعد از انگلیسی‌ها، توانمندترین کشور در برخورد 

با دوست و دشمن هستند. 

Sun Tzu 

می گوید:  وقتی دشمن مشغول اشتباه است نباید مزاحم او شد.

انگلیسی‌ها و چینی‌ها، 

آرام ترین سیاست مداران 

و خاورمیانه‌­ای ها عصبانی‌ترین‌ها را دارا هستند. 

عموماً ریشۀ عصبانیت و هیاهو چه فردی و چه سیاسی، 

در ضعفِ اعتمادِ به نفس است 


در دوران پس از رنسانس، انگلیس و فرانسه 155 بار باهم جنگیده­‌اند 

و هم اکنون نیز در محافل خصوصی، 

سخنان نه چندان خوبی نسبت به هم می­‌گویند 

ولی منافع عظیمی را در دایره­‌ای مشترک تعریف کرده‌­اند

 اصولاً انسان­‌ها و جوامع به سختی یکدیگر را تائید می‌کنند،

اما منافع است که آن‌ها را به یکدیگر پایبند می­‌کند

از این رو، شاید در کلِ متونِ علوم انسانی، 

هیچ شناختی با اهمیت­‌تر از شناخت «طبع بشر» نباشد


وقتی دست اندرکاران دیپلماسی ایران به اعرابِ خلیج فارس می­‌گویند: 

شما امنیت خود را می­‌خرید، 

این چند ضعف شناختی را دنبال می‌­کند

. اول این‌که این افراد، تاریخ نخوانده‌­اند

و با مسائل یک صد‌سال گذشته‌ی جزیره ­العرب آشنایی ندارند

دوم این‌که با ساخت اجتماعی و طایفه‌گی این منطقه ناآشنا بوده 

و سوم این‌که اصولاً این کشورها کدام منابع داخلی 

برای تامین امنیت ملّی خود را دارند 

که بتوان چنین انتظاری را از آن‌ها داشت؟

 همین بی دقتی‌ها در حرف زدن، 

زمینۀ بسیاری بد بینی‌ها شده است. 

آیا می‌توان گفت که رعایت روان شناسی کلام و مدیریت 

با حوصلۀ واکنش‌ها در سیاست خارجی ایران درحداقل خود است؟

 ممکن است خواننده محترم این نقد را مطرح کند 

که نتیجه‌ی این بحث، حفظ وضع موجود و فقدان تغییر می‌­شود

جواب این نقد این‌گونه است که تغییر در بستر خاص خود امکان پذیر است

اگر آن بسترهای فکری و اجتماعی و ساختاری آماده نباشند 

و اقناع نشوند، تغییر محقق نمی­‌شود


دولت فدرال آمریکا، حدود 16000 زیرمجموعه دارد و به همین دلیل تغییر در سیاست­‌گذاری‌­های آن، آهسته پیش می‌­رود

(Inertia)

در حالی که در کشوری مانند چین یا روسیه، 

تغییر در سیاست خارجی نتیجۀ تبادلات و محاسبات 

در گروه­‌های بسیار کوچک است 

و تابع بوروکراسی‌های گسترده نیست


 دلیلِ علمی شکست برجام،

شناخت دست‌­اندرکاران از نظام  بین­‌الملل 

بر اساس قالب­‌های ذهنی داخلی بود

در عین‌حال، عدم آشنایی رسانه­‌های داخلی با تاریخ و تار و پود بین­‌المللی،

سبب پایکوبی و جشن­‌های زودرس شد

 یکی از بنیان­‌های تئوریک جنگ و تضاد و تقابل‌های تمام نشدنی 

در خاورمیانه بخاطراین است 

که عموماً همه می­خواهند دیگران را شبیه خود کنند

و نمی‌توانند دایره‌ های مشترک ایجاد کنند


از عبارت «آنچه هست و نه آنچه که باید باشد»، چه نکاتی را می­‌توان برای سیاست خارجی و رفتار بین­‌المللی ایران استخراج کرد؟

 کدام منافع مشترک، ایران را به منطقه متصل می­‌کند؟


در روابط بین­‌ا‌‌‌‌‌لملل امروز، منطقه گرایی به معنای اتصالات گسترده اقتصادی

بسیار مرسوم شده است.

اما این منطقه گرایی، به پیش­‌نیازهایی در حوزه باورهای سیاسی و فرهنگی و تاریخی وابسته است و به همین دلیل ده کشور عضو آسه آن

(ASEAN)

در جنوب و شرق آسیا به موازات تعلقات وسیع تاریخی و اجتماعی

و حتی مذهبی و هم ­اکنون اقتصادی،

نمونه ­ای موفق از منطقه گرایی را رقم زده ­اند.

 

  یک وقت جبر جغرافیایی

باعث می‌­شود کشوری با همسایه‌­ی خود تعامل کند

بدون این‌که او را قبول داشته باشد مانند کره­ جنوبی

 نسبت به چین.

اما زمانی یک کشور، همسایه‌­ی خود را به دلایل مختلف

در ذهن و قلب خود قبول دارد

مانند کشورهای اسکاندیناوی.

به نظر می­‌رسد حتی عراقی­‌ها که اشتراکات فراوانی با ایران دارند،

در نهایت با هم ­زبان‌­های خود راحت‌­ترند

 پاکستان عمدتاً خود را با اعراب خلیج فارس تعریف کرده است.

اعراب خلیج فارس، کانون­‌های مشترک فراوانی با هم دارند

و با ثروت چند تریلیونی، انتخاب های فراوانی دارند

و در اعماق ذهن خود، ایران را صرفاً جبر جغرافیایی می‌دانند

حتی جمهوری آذربایجان

حلقه‌­های مشترک بسیاری با ترکیه و اسراییل ایجاد کرده است

به نظرمی رسد ترکیه هم مرتب در پی شکار فرصت‌ها است

 متدولوژی دولت بایدن در هفت ماه گذشته،

هم گرایی خاورمیانه منهای ایران بوده و می خواهد

آن را از دور مدیریت کند. 

آمریکا می‌خواهد با هم گرایی اقتصادی،

واقعیت های جدید سیاسی به وجود آورد


تجربۀ این نویسنده با 114 کشور جهان از نزدیک،

این مشاهده­­‌ی علمی را نشان می‌­دهد که سه کشورهند، مصر و ژاپن،

مستقل از این‌که چه میزان شناخت از ایرانِ امروز دارند، ،

به ­راستی ایران را چه در سطح حاکمیت‌ها و چه در سطح مردم خودشان

قبول دارند و به ایران و ایرانی، تمدنی می­‌نگرند

هر چند به خاطر فشار غرب فعلاً فاصله می‌گیرند 


اما در سطح منطقه‌ای، ایران کشوری فوق­ العاده خاص است

و غریب و نتوانسته منافع خود را با کشوری قفل کند

به همین دلیل راحت تحریم می‌شود چون با کشوری منافع استراژیک ندارد

هم­چنان که این نویسنده

طی کتابی پیرامون سیاست خارجی ایران در سال 1378 تبیین نمود،

به نظر می‌­رسد مهم­ترین منبع تامین امنیت و حاکمیت ملّی کشور

در منطقۀ خاورمیانه، بسط ارتباطات گسترده اقتصادی و تجاری است،

به طوری‌­که هندی‌ها با حضور 9 میلیونی خود در کشورهای خلیج فارس،

حدود 35 میلیارد دلار در سال برای کشورشان درآمد تولید می­‌کنند

اما به لحاظ شناختی و تئوریک، گسترش چنین روابط اقتصادی در منطقه

بدون کاهش تنش در مناسبات بین­‌المللی

امکان­‌پذیر نخواهد بود.

اگر هدف، کارآمدی و ثبات در زندگی مردم ایران باشد،

سهمِ اهمیتِ سیاست خارجی در تدوین این دکترین، شاید به 70 درصد برسد.

از این رو، دانش بین­‌المللی از آنچه که هست و واقعیت دارد

چه برای سیاست‌­مدار، چه نویسنده، چه رسانه، برای آیندۀ ایران تعیین کننده است

وبسایت دکتر محمود سریع‌القلم

شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ