پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۰ خرداد ۲۴, دوشنبه

سکولاریسم و اسلام


نویسنده 

مهرزاد بروجردی


 آیا می‌توان اسلام را عرفی کرد؟


ارنست گلنر 

(Ernest Gellner)

.بر آن‌ست که “در جهان اسلام هرگز عرفی‌گرایی (سکولاریسم) رخ نداده است


(Leonard Binder)

بر این باور است که “هواداران نگاه عرفی رو به کاهش‌اند و بسا که این نگاه نتواند درآینده نقش ایدئولوژیک بنیادینی در خاورمیانه

.بازی کند


 اندیشمند مسلمان، فضل الرحمن نیز چنین می‌نگارد

اندیشه‌ی عرفی برتری، فرارَوی 

(transcendence)

. و فراگیری ارزش‌های اخلاقی را به باد می‌دهد… و به کفر می‌انجامد

آیا این متفکران در ارزیابی خود 

از سرشت اجتمایی و اندیشه‌گی دنیای اسلام به خطا رفته‌اند؟

 در نظر نخست پاسخ آری گفتن به این پرسش بسیار دشوار است.

امروز به نادر می‌توان دو واژه یافت 

که بیش از اسلام و عرفی‌گرایی با یکدیگر در تضاد باشند. 

نیز، با نظر‌ در رویدادهای دو دهه‌ی گذشته، آیا براستی 

می‌توان به دوباره عرفی شدن گفتمان مخالف سیاسی

در خاورمیانه اندیشید؟

به بیان دیگر، 

آیا کشورهای اسلامی در سال‌های پیش رو نظاره گر فرایند پرچالش 

و بازگشت ناپذیر عرفی‌گرایی خواهند بود؟ 

آیا چیرگی سیاسی اسلام‌گرایان نهال لرزان شک و پرسش ناقدانه را 

برای همیشه خشک خواهد کرد و به زوال جامعه مدنی خواهد انجامید؟

ای بسا دیدبانان سیاست در دنیای اسلام نتوانند دورانی را به خاطر بیاورند 

که در آن شکاف بینشی میان عرفی‌گرایان و اسلام‌گرایان 

ژرف‌تر از روزگار کنونی باشد. 

امروزه در هر دو جهان تشیع و تسنن، مخالفان اندیشه‌ی عرفی، 

مشروعیت سیاسی و ارزش اخلاقی عصر تجدد را به چالس کشیده‌اند. 

اسلام‌گرایان تندرو سرسخ‌ترین جویندگان قدرت سیاسی در کشورهایی چون الجزایر، مصر، ترکیه و تونس شده‌اند و زمام حکومت را در افغانستان، 

ایران و سودان به دست گرفته‌اند. 

این گروه فراخوان عرفی‌گرایان در جدا‌سازی نهاد حکومت از نهاد دین را 

دشمنی با اسلام و دسیسه‌ی غرب برای شکست اسلام می‌دانند

از سوی دیگر منادیان اندیشه‌ی عرفی بیش از پیش برین نکته پای می‌فشارند 

که دین باید در قلمرو زندگی فردی و در چارچوب مقوله‌ی پرستش محدود بماند. عرفی‌گرایان مقاومت اسلام‌گرایان در برابر مدرنیته را نشانه‌ی کهنه پرستی فکری 

و روان پریشی فرهنگی می‌دانند

آیا براستی – و برغم این چالش‌های آکنده ازشور و احساس – می‌توان تحلیل نظری عینی را جایگزین قیل‌‌وقال‌های جدلی ساخت؟


درین نوشتار در جستجوی پاسخی برای این پرسش‌ایم


اندیشه‌ی عرفی

و

عرفی‌گرایی


کاربست مفهوم‌هایی چون عرفی‌گرایی 

(secularism) 

عرفی‌سازی 

(secularization) 

در قلمرو پژوهش‌های خاورمیانه بیش از آن‌که روشنگری، دردسر آفریده است ،

توبرتویی معنا و کاربردهای ضد و نقیض این واژه ها، 

بسیاری دانشمندان علوم اجتماعی را از به کاربردن آن‌ها رویگردان کرده است

دلیل دیگری در پس زدن این مفهوم‌ها 

از تجربه‌های تاریخی و فرهنگی متفاوتی برمی گردد 

که تمدن غرب و تمدن اسلامی از سر گذرانیده‌اند


بسیاری جامعه شناسان و سیاست شناسان غربی به پیروی از مارکس وبر 

برآنند که مفهوم‌هایی همچون عرفی‌سازی و عرفی‌گرایی تنها 

بکار فهمیدن ویژگی‌های جامعه‌های غربی – که خاستگاه تاریخی 

این مفهوم‌ها نیز بوده‌اند – می‌آید

به دلیل‌های گوناگون جامعه‌های اسلامی هیچگاه پدیده‌هایی چون رنسانس، 

نهضت اصلاح دینی، انقلاب صنعتی و روشنگری را در خود نپرورده‌اند

 در این جامعه‌ها نه هرگز نهضتی 

مانند نهضت لوتر از درون به شک آوری در اسلام، به‌سان دینی ابدی، 

پرداخته و نه قلم تیز کسی مانند 

ولتر از بیرون مقدسان را ماهرانه به ریشخند گرفته است


به باور من و به‌رغم خرده گیری‌هایی ازین دست این مفهوم‌ها می‌توانند، 

به شرط آن‌که خود موضوع تحلیلی شالوده‌شکنانه قرار گیرند، 

بکار پژوهش‌های ما درباره‌ی خاورمیانه بیایند

عرفی‌گرایی آموزه یا شعوری است 

که بنیان ناسوتی، و نه روحانیِ، 

باورها و خواست‌های آدمیان را به رسمیت می‌شناسد

 ریشه‌ی واژه‌ی سکولاریسم، سکولوم لاتینی 

(seculum) 

به معناهای دهر، گیتی و زمانه است، 

بر این اساس، سکولار بودن به معنی در روزگار کنونی زیستن 

و فرزند زمان بودن است 

،جی. جی. هولیوک

(G. I. Holeyoake) 

نخستین بار در سال 1854

در کتابی بنام “بنیادهای سکولاریسم” این واژه را در میان آورد 

تا به “عنصر مثبت و اخلاقیِ ویژه‌ای اشاره کند 

که واژه‌های لامذهب، کافر و شک آورنمی گنجید.” 

سکولاریسم در چهره‌ی غربی خود در بر دارنده‌ی باوری است 

که دین و حکومت را پدیده‌هایی متفاوت و تفکیک‌پذیر می‌داند

 بر اساس این باور 

“انسان‌ها درباره‌ی دین عقیده‌های گونگون اما استواری دارند ” 

یعنی

آدمیان می‌توانند درباره‌ی دین‌ها و دینداری‌های‌شان اختلاف نظر داشته باشند

و درهمان‌حال شهروندان یک دستگاه سیاسی یگانه باشند

بی‌طرفیِ دستگاه حکومتی نسبت به دین، پیش نیاز 

سامان یافتن چنین

جامعه‌ای‌ست


با این همه، عرفی‌گرایی چیزی بیش از یک مفهوم سیاسی است.

سکولاریسم گونه‌ای فلسفه‌ی زندگی نیز هست

 که هدفش رفاه انسان‌ها درزندگی همین دنیا فارغ از

دین، فرقه، طبقه‌ی اجتماعی، رنگ پوست و سایر ویژگی‌های فردی آن‌ها ست 

فرآیند عرفی‌سازی همبسته‌ی دگرگونیِ 

افراد، اداره‌ها و نهادها از رنگ و بوی قدسی به سازوکارهای زمینی،

ناروحانی و دنیوی است.

عرفی‌گرایی به‌سان فرایند اجتماعی‌ای که مستقل از اراده فردی رخ می‌دهد 

همه‌ی آنچه را که در گستره‌ی انسانی فرمان‌بر شرع، ارزش‌های دینی 

یا مقام‌های روحانی‌اند دگرگون می‌سازد.

ازین‌رو جامعه هنگامی رو به عرفی شدن می‌نهد 

که پاره‌های فقهی – و نه اخلاقی – دین در ساماندهی رفتارهای فردی 

و گروهیِ شهروندان نقش کم‌تری به دوش گیرند. 

بر همین اساس عرفی‌گرا کسی است که هنر، آموزش و پرورش، ازدواج، حکومت 

و سیاست مدنی را در دایره‌ی احکام فقهی بیرون می‌داند

دو باور نادرست

در دنیای اسلام مفهوم عرفی‌گرایی با دو باور نادرست – که گاه 

بدیهی نیز قلم‌داد شده‌اند – پیوند خورده است


 یکی ازین باورها‌ی نادرست 

اندیشه‌ی عرفی را هم‌عنان بی‌خدایی، لاادری گری، مادی‌گرایی، پوچ‌انگاری، نسبی‌گرایی اخلاقی و بی‌دینی می‌داند. 

حقیقت این است که تفکر عرفی هیچ یک از این‌ها که گفته شد نیست.

نه غیراخلاقی است و نه ضد اخلاق. 

تفکر عرفی بر آنست که اصل‌های اخلاقی را باید تنها و تنها 

برپایه‌ی زندگانی این‌جهانی و رفاه و امنیت اجتماعی آدمیان در آن سامان کرد

 دیگرسخن، 

اندیشه‌ی عرفی برآن دسته از ارزش‌ها‌ی روحانی انگشت می‌نهد 

که هم جهان شمول‌اند و هم راه‌های عملی گوناگونی برای دسترسی به آن‌ها 

در همین دنیا گشوده است


 باور نادرست دوم

این است که دین اسلام هیچ توان و استعدادی برای عرفی شدن ندارد. 

چرا که

الف

تفسیر چیره از اسلام هیچ‌گونه جدایی میان دین و سیاست را بر نمی‌تابد 


ب

قانو‌ن‌های شرع در پی – و برغم – دگرگونی در دیگر قلمروهای دانش بشری،

به آسانی تن به دگرگونی نمی‌دهند


پ

عرفی کردن زبان اسلام ، کاری بسیار دشوارست. 

تاریخ‌نگار فلسطینی، هشام شرابی، درین باره چنین می‌نگارد:

در اروپا ترجمه‌ی

انجیل و خوانده شدنش به زبان‌های گوناگون، به انقلابی فکری می‌انجامید 

چرا که گذاری سرنوشت ساز از بیان به تاویل را در پی داشت. 

در جهان عرب اما، 

فرهنگ سنتی پدرسالارانه هرگز مسلمانان را به تفسیر قرآن فرا نخواند

(حتی پس از آن‌که ماشین چاپ در سده‌ی نوزدهم قرآن را به فراوانی در دسترس همگان قرار می‌داد)

تا به امروز قرآن هنوز با نوای خوش، روخوانی می‌شود. 

از بر خوانده می‌شود. 

اما، جز به نادر “خوانده” نمی‌شود. 

تفسیر قرآن هنوز کار ویژه‌ی کسانی است که اساس تفسیرشان 

بیش از آن‌که برآمده از متن مقدس وعلم‌های رایج زمانه باشد، 

رونویسی از شرح‌های سنتی پیشنیان است


ت

در دنیای مسلمانان، اسلام سخت با سنت‌گرایی درهم آمیخته 

چنان‌که دین و گفتمان‌های اسلامی اینک به دیوار رخنه ناپذیری 

ِِبگرد

هرچیز و هرچه که گردوغبار سنت بر چهره دارد تبدیل شده‌اند.

و دست آخر این‌که،


ث

بویژه مذهب شیعه، به سبب مخالفت‌های ایدئو لوژیک آن با دستگاه‌های 

حکومت دنیوی، ستیزه جویی‌اش با قدرت 

و نیز

ویژه‌گی‌های فرقه‌ای، پدر سالارانه و احساسی آن، با هر گونه عزم 

بر عرفی‌گرایی و عرفی‌سازی سر ناسازگاری دارد


با این‌همه، عرفی شدن اسلام چندان نیز دور از خاطر نیست. 

با نظر در تاریخ اسلام، گواهان فراوانی در تأیید این سخن می‌یابیم 

که سنت‌ها و نهادهای جامعه‌های اسلامی به جبر واقعیت‌های اجتماعی، دگردیسی‌های شگرفی را تجربه کرده‌اند. 

بجاست به برخی از این دگرگونی‌ها نگاهی بیفکنیم


الف

اسلام، مانند یهودیت و مسیحیت، توانایی زیادی برای عرفی شدن دارد. 

دین سازمان یافته ایست که خویش را از اجتماع و رویدادهای تاریخی جدا نمی‌کند و ازین‌رو، از جهت‌گیری غیرتاریخی، رهبانی و آخرت اندیشانه‌ی آیین هندو 

و بیش‌تر دین‌های شرقی بدور است. 

هزاره‌گرایی اسلام و بویژه مذهب شیعه، که گذار از دوران تیرگی و ستم 

به زمانه‌ی عدل و پرهیزگاری را نوید می‌دهد،

توان و استعداد عرفی شدن را در آن پدید آورده است.

پذیرایی و گشودگی مسلمانان به آخرین یافته‌های علمی و فن آورانه

آنان را به بازنگری و پرداختن تفسیری تازه از اصل‌های اعتقادی خویش 

وامی دارد. 

در این میان گروهی که بیش از همه از پی آمد‌های دگرگونی‌های اجتماعی- سیاسی اثر پذیرفته‌اند، نسل‌هایی از روشنفکران، کارشناسان، نویسندگان 

و روحانیان‌اند که وفاداری‌شان به اسلام، 

به چشم بستن 

از پیشرفت علمی- فن آورانه و دست شستن از لیبرالیسم سیاسی نیانجامیده است.

کسانی همچون سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، سید احمد خان،

محمد اقبال و علی شریعتی نمایندگان این نسل هایند.

براستی اینان راه پذیرش اندیشه‌هایی چون آزادی‌خواهی مدنی، لیبرالیسم، 

حکومت پارلمانی، مشروطیت و کثرت‌گرایی فکری را هموار ساختند


ب

به‌گواهی تاریخ اسلام، 

قلمرو تفسیر همواره بازنمای خوانش‌های کمابیش رقیب مفسران بوده است 

و بدین شیوه راه را برای خوانش‌های عرفی‌گرایانه‌تر

در روزگار کنونی بازکرده است. 

چالش‌های فکری اشعریان و اعتزالیان، غزالی و ابن رشد، اخباری‌ها و اصولی‌ها نمونه‌هایی ازین دست‌اند. 

چنین است‌که هم فلسفه‌ی عقل‌گرای معتزلیان و اصولی‌ها، 

هم فلسفه‌ی رهایی‌جوی صوفیان و هم رادیکالیسم بابیان 

همه ازهمین بستر رنگارنگ برخاسته‌اند. 

نیز باید به نقشی که عرفان و صوفیگری در تاریخ اسلام بازی کرده است نگریست. آموزه‌های اسلام عرفانی که بر ایمان فردی، “درونی بودن دینداری و کنار زدن روحانیان به‌سان واسطه بین خدا و خلق” تکیه می‌کنند 

نشانه‌هایی از عرفی‌گرایی با خویش دارند.

اگرچه “عرفی شدن در اسلام” با “عرفی شدن اسلام” یکی نیست، 

اما می‌توان آن را منزل‌گاهی برای رسیدن به چنان سرانجامی دانست


پ

به رغم آنچه اسلام‌گرایان تندرو میگویند،

اسلام جدایی هر چند باریک اما روشنی 

میان سپهر زیست خصوصی و قلمرو رفتار جمعی درانداخته است.

نمونه‌های بسیاری در قرآن و نیز در گفتار و رفتار پیامبر و امامان هست 

که برابر آن‌ها دستگاه قدرت از دست‌برد در قلمرو زندگی خصوصی مردمان بازداشته شده است 

(از جمله حریم خانه، خانواده و دادوستد‌های قانونی)

گذشته ازین، نخبه‌گان روشنفکر مسلمان پیوسته توان خویش در پذیرش فرهنگ 

و اندیشه‌های دیگران را آشکار ساخته‌اند.

با شعر لذت گرایانه‌ی پارسی و تازی، با فلسفه‌ی یونانیان و با اندیشه‌های

مدرن غربی هرسه زیسته و آموخته‌اند


باری، سخن این نیست که فرایند عرفی شدن در دنیای اسلام 

با مقاومت‌های شگرف روبرو نیست. 

هم مانع‌هایی چون فرقه گرایی، تاریک اندیشی و قوم‌گرایی درکارند

و هم بیش‌تر مردمان در جامعه‌های مسلمان تصوری غیر عرفی از زندگی دارند. دین چنان با سازوکارهای زندگانی هر روزه و با نهادهایی 

همچون خانواده، ازدواج، آموزش، زبان و سیاست درآمیخته است 

که می‌توان در زمانه‌ی کنونی بیش‌تر جامعه‌های خاور میانه را

“عرفی نا گرا” 

دانست. 

با اینهمه عرفی نبودن یک جامعه به این معنی نیست 

که حکومت آن نیز باید غیرعرفی باشند.

بسیاری مسلمانان که عرفی‌گرایی (سکولاریسم) را برنمی تابند، 

مخالفتی با ایده‌ی “دولت عرفی” ندارند. 

یعنی در همان‌حال که ایده‌ی جدایی دین از زندگی اجتماعی را نمی‌پسندند، 

برجدا بودن دین از حکومت انگشت تاکید می‌نهند


نیز سخن این نیست 

که عرفی‌گرایی درخاورمیانه بهمان راه که عرفی‌گرایی اروپایی رفته می‌رود، 

یا خواهد رفت. 

عرفی‌گرایی در خاورمیانه 

با نمونه‌ی اروپایی خویش دست کم پنج تفاوت درشت دارد


الف

درآن گروه از کشورهای خاورمیانه که عرفی شدن را تجربه کرده‌اند

“این فرایند خود بخود، به همواری، و تنها در پی نوگرایی اقتصادی پدید نیامده، بل‌که پی‌آیند مجموعه‌ای از انتخاب‌های دشوار سیاسی بوده است.” 

به‌دیگرسخن، 

فرایند عرفی شدن به اجبار نیروی چیره‌ی سیاسی و با فشارحکومت‌های مستبد 

و دولت‌گرا به پیش رانده شده است


ب

تکاپوهای عرفی‌سازی ترکیه و ایران

” شیوه‌های مقلدانه‌ای به پیروی از الگوی سکولاریزاسیون اروپایی بوده‌اند.” 

در ایران، رضا شاه الگوی آلمانی اقتصاد هدایت شده،

شیوه‌ی آموزش فرانسوی و سازوکار قضایی فرانسوی- بلژیکی 

را سر مشق خود قرار داده بود


پ

عرفی‌سازی دستوری در خاورمیانه هم‌پای گسترش

دموکراسی و کثرت‌گرایی سیاسی به پیش نرفته است. 

رهبران عرفی ساز بیش از همدلی و هماهنگی دمکراتیک با شهروندان، 

از ابزار زور و فشار برای پیش‌برد برنامه‌ی خویش بهره برده‌اند 

وهم‌وطنان خود را بیش‌تر رعیت پنداشته‌اند تا شهروند


ت

هم‌چنان که اندیشمند سوری، صادق جلال العظم، می‌گوید، 

در خاورمیانه یکی از پیش نیازهای مهم عرفی سازی، 

یعنی چیرگی و فراگیری یک نگاه ویژه‌ی دینی، هنوز سامان نیافته است

“اروپا درهمان‌حال که فرایند‌هایی چون کاتولیک‌زدایی، نوگرایی اقتصادی 

و عرفی‌سازی را در خویش می‌پرورید، 

از پشتیبانی نهضت‌های دینی‌ای بهره می‌برد

که برنامه‌ی تاریخی بورژوازی برای عرفی‌سازی را

به‌سان جهاد مقدسی برخاسته از 

مشیت خداوند – و نه تضاد با آن – وا می‌نمودند. 

خوب یا بد، مسلمانان کنونی به آقرینش چنین نگاه دینی فراگیر 

راه نبرده‌اند.”


ث

نکته‌ی آخر این‌که در خاورمیانه‌ی کنونی 

عرفی‌گرایی – به‌سان شیوه‌ی نگرش و خودآگاهی‌ای 

این‌جهانی، زمینی و غیرقدسی – به اندازه‌ی همتای اروپایی خود 

گسترش نیافته 

و ذهن و قلب مردمان را فرا نگرفته است. 

بدیگر سخن، عرفی‌گرایی 

از عرفی‌سازی – به‌سان فرایندی اجتماعی و اقتصادی – عقب‌تر افتاده است. 

این ناهم‌گونی برای نیروهای اسلام‌گرا فرصتی پدید آورده 

تا هم از کاستی‌های ساختاری مدرن سازان حاکم و هم از ناتوانی‌ها و کمبودهای رقیبان ایدئولوژیک خویش – یعنی عرفی‌گرایان – بهره گیرند


تا اینجا نشان دادیم که سخن شرق شناسان دراین‌که اندیشه‌ی عرفی 

هیچ زمینه‌ای در زبان و فرهنگ جامعه‌های شرقی – اسلامی ندارد 

پذیرفتنی نیست. 

نیز باور به محال بودن جدایی نهاد دین

ازنهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه‌های اسلامی بی‌بهره 

ازدلیل کافیست. باید به یاد

داشت که جهان اسلام از زمان انقلاب فرانسه با اندیشه و فلسفه‌ی عرفی آشنا شده است. نگاه عرفی‌گرا که درآغاز بیگانه می‌نمود، در دو سده‌ی گذشته به آهستگی در زبان واندیشه‌ی سیاسی مردم خاورمیانه جایی بازکرده است. 

ناسیونالیسم سکولار که در تمام دولت-ملت‌های منطقه، و در قامت یک ایدئولوژی قدرتمند، پدیدار شده کما بیش،

و گر چه پس از یک سده، راه اندیشه‌ی عرفی را هموار کرده است. 

بی‌شک عرفی شدن دستگاه آموزش و پرورش و زیر ساخت‌های قضایی در این کشورها نیز دگرگونی‌هایی در اندیشه‌ی اجتماعی

به بار آورده است.

جهان اسلام دیگر یک جزیره‌ی سیاسی ایستا و محصور

در رسم‌های مذهبی و تعصب‌گرایی دینی نیست


ه قول برنارد لوئیس 

(Bernard Lewis)

“چه بسا مسلمانان به یکی از بیماری‌های مسیحیان [یعنی سکولاریسم] گرفتارشده‌اند 

 بنابراین باید درمانی مسیحی [یعنی جدایی کلیسا و دولت] برای آن سراغ کنند


عرفی شدن اسلام همچنین به پاسخ‌های فکری و موضع گیری‌های سیاسی 

نیروهای عرفی‌گرا وابسته است

ای بسا که عرفی‌گرایان بتوانند به شیوه‌ی سنجیده‌ای برنامه‌ی عرفی شدن ذهن مسلمانان – یعنی بها دهی به خرد جمعی در کارپردازی نهادهای سیاسی و اقتصادی-اجتماعی – را گامی به پیش ببرند

 این کار خود در گرو جدایی ساختاری دین از نهادهای سیاسی است

 ازینرو هم به تکاپوی فکری‌ای نیاز است که با درافکندن تفسیری نوین از مفهوم‌ها و ارزش‌ها به تفسیری تازه ازاسلام و قرآن بیانجامد 

و

 هم تکاپوی سیاسی‌ای نیاز است 

که جدایی نهاد دین از نهاد سیاست را به پیش راند

 پرسش مهم اینست که کدام روش کارآمد ترست؟

 به چه دلیل؟

  ازآن مهم‌تر

کدام روش امکان گفتگو میان سنت‌گرایان و عرفی‌گرایان را بیشتر فراهم می‌کند؟


منبع: سايت شخصي دکتر مهرزاد بروجردي رئيس دانشکده روابط همگانی 

و بین المللی دانشگاه ویرجینیا تک

 (Virginia Tech) به آدرس

۱۴۰۰ خرداد ۲۲, شنبه

محمد مصدق( ۲ )


 چرا ۲۸ مرداد "کودتا" نیست؟ 
نویسنده 

، دکتر محسن برهانی ،


محسن برهانی. عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران دانش آموخته حوزه علمیه قم وکیل دادگستری -

عضو کانون وکلا

اساسا به کارگیری واژه کودتا درخصوص واقعه ۲۸ مرداد اشتباهی حقوقی است و کودتایی در این روز تحقق پیدا نکرده

 و آن چه در این روز واقع شده، اعمال اختیارات مبتنی بر قانون اساسی مشروطه بوده است


اول، کودتا در عرف علوم سیاسی به معنای به دست آوردن قدرت به صورت غیرقانونی از طریق قوای نظامی است. بنابر این تعریف، جهت تحقق کودتا در یک کشور دو مؤلفه مهم مورد نیاز است؛

نیروی نظامی و غیرقانونی بودن استفاده از نیروی نظامی. اگر یکی از این دو رکن متزلزل باشد، نمی توان اقدام انجام گرفته را کودتا تلقی کرد. به عنوان مثال، دکتر ابوالحسن بنی صدر در نوشته ها و گفته های خود ادعا دارد که بر اثر یک کودتا در خردادماه ۱۳۶۰ از  ریاست جمهوری خلع شده است و دولت های بعد از او مشروع نیستند. با توجه به مقدمه اول باطل بودن ادعای ایشان به راحتی قابل فهم است؛ چرا که خلع ایشان توسط مجلس شورای اسلامی و در مکانيزمی قانونی صورت گرفته بود و استعمال واژه کودتا در این مورد استعمالی دقیقا غلط است


دوم، برای فهم حقیقت یا غیرواقعی بودن کودتا باید بررسی کرد که آیا بر اساس قانون اساسی مشروطه، رفتارهای دولت در برخورد با دکتر مصدق کودتا بوده است یا خیر؟ در قانون اساسی مشروطه، عزل و نصب نخست وزیر از اختیارات شاه محسوب می شد. به مرور عرف و رویه، یک قید به این اختیار وارد شد و پیش شرط این  اختیار«رأی تمایل مجلس» در نظر گرفته شد. بنابراین شاه شخصی را به نخست وزیری منصوب نمی کرد، آن کسی که مجلس به وی به عنوان نخست وزیر رأی تمایل داده بود. این قید منوط به وجود مجلس بود. اما اگر مجلس به هر علتی وجود نداشت، اختیار شاه بدون نیاز به رأی تمایل مجلس اعمال می شد. کما این که در فاصله سال های ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۹ که سه دوره در ایران مجلس وجود نداشت، شاه وقت مستقیما به نصب نخست وزیر اقدام کرد و این اختیار، اختیاری قانونی و پذیرفته شده بود


سوم، مجلس دوره هفدهم از ابتدا ناقص متولد شد؛ (چرا که دولت دکتر مصدق با تصویب نامه هیئت دولت در اردیبهشت ۱۳۳۱ برگزاری انتخابات را در ۳۳ حوزه متوقف و از انتخاب شدن ۵۶ نماینده به هر دلیلی و توجیه و بهانه ای) در این حوزه ها جلوگیری کرد. با استعفای یک نماینده دیگر، عملا مجلسی که قرار بود با ۱۳۶ نماینده به تقنین بپردازد، با ۷۹ نماینده به کار خود ادامه داد که در میان این ۷۹ نماینده اکثریت از طرفداران دکتر مصدق بودند که این اکثریت ۵۲ نفری در روزهای آخرتیرماه ۱۳۳۲ از نمایندگی مجلس استعفا دادند تا مسیر برگزاری رفراندوم انحلال مجلس تسهیل شود. به هر دلیلی با هر توجیهی دکتر مصدق در بیست ودوم تیرماه ۱۳۳۲ زمان بندی خود را برای برگزاری انتخابات در دوازدهم مرداد در تهران و در نوزدهم مرداد در شهرستان ها اعلام کرد. این تصمیم با مخالفت برخی یاران دکتر مصدق و مخالفت آیت الله کاشانی و اقلیت هم رأی با ایشان در مجلس همراه شد. انتخابات برگزار شد و نتیجه انتخابات روز بیست و دوم مرداد ۱۳۳۲ از رادیو ایران پخش شد. با انحلال مجلس دیگر دست پهلوی دوم جهت عزل مصدق با منع قانونی مواجه نبود


دستور محمدرضا پهلوی در ۲۳ مرداد ابلاغ شد و در ۲۴ مرداد به دکتر مصدق به وسيله سرهنگ نصیری اعلام شد. جالب آن که در برابر این دستور عزل، دکتر مصدق رسیدی را تحویل می دهد که در آن این گونه می نویسد:«ساعت یک بعد از نصف شب بیست وپنجم مرداد ۱۳۳۲ دست خط مبارک به این جانب رسید؛ دکتر محمد مصدق». اتفاقا دکتر مصدق در جلسات دادگاه بر این نکته تأکید می کند که دست خط رسید و وی در برابر دستور عزل تمکین کرده. بنابراین دیگر ایشان بعد از ۲۵ مرداد هیچ منصب قانونی در کشور دارا نبود تا علیه آن کسی کودتا یا وی را از شغلی با قدرت نظامی برکنار کند. نگارنده با اتفاقات بعدی این داستان کاری ندارد که چرا دولت در صبح روز ۲۵ مرداد  اصرار کرد، نصیری درصدد کودتا بوده است؟ چرا بعد از تمکین به دستور شاه و بدون داشتن سمتی قانونی این اتهام زده شد؟ و جالب آن که متهم کودتا نصیری معرفی می شود و نه شخص دیگری! دکتر مصدق خود نسبت به دستور محمدرضا پهلوی تمکین کرد و اعتراضی نکرد و به طرفداران خود اطلاع نداد که فرمان عزل صادر شده و وی آن را پذیرفته و یا هیئت وزیران را از این مهم مطلع نکرد؛ چرا؟


نوشته‌ی بالا از دکتر محسن برهانی، استادیار دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در مجله اندیشه پویاست




¤¤



داروین صبوری
.اگر در جهان باستان تاریخ را قوم پیروز می‌نوشت، باز روایت تاریخ معاصر ، با هژمونی‌های سیاسی است

چهل و اندی سال طول کشید تا مردم کوچه و بازار در روایت‌های تاریخی شک کرده و از راه لج و لوج هم که شده

. دوران پهلوی را ستایش کنند


 جای دیو و فرشته هنگامی عوض شد که دیدیم رام‌کردنِ این خودِ شپشوی ایرانی با تمام لگدهایی که به 

.جهان پرتاب می‌کند، کار چندان ساده‌ای هم نبود

 .گیرم که در ابتدای این راهِ بازبینی‌های تاریخی و اجتماعی، فعلا درگیر ظاهر و اسباب کار شده‌ایم

همین که ببینیم قبلا کسی بر مملکت حکم می‌راند که اصول ست‌کردن لباس و رفتار در مجامع جهانی را می‌شناخت

.برای‌مان کفایت می‌کند. سیاست‌ها و طرح‌های کلان فرهنگی و اجتماعی، پیشکش


هژمونی اندیشه‌های چپ ایرانی که چند دهه بر فضای فرهنگ و قلم این مملکت چنبره زده بود

میراث دیرپایی از اسطوره‌های سیاسی به یادگار گذاشت که برای باطل‌نمودن سِحر آن، به چند جمهوری اسلامی دیگر

- نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر- نیاز داریم. دهه‌ها زمان می‌برد تا از زبان سیاسی خود، گندزدایی کرده

 و دست به یک زبان‌پیراییِ گسترده بزنیم

 تا بیائید

 و کلمه‌ی "حماسه" را از واقعه‌ی سیاهکل

 و "کودتا" را از ماجرای عزل مصدق

 و "دکتر" را از ابتدای نام ابراهیم یزدی پس بگیرید

 چند شهید راه قلم به جامعه پیشکش کرده‌اید

 خصوصا این یکی که نفت را هم برای‌مان ملی کرده و در دهانِ استعمار پیر کوبیده است

. نفت و استعمار؛ دو نقطه‌ی حساس جنسی در کالبد هر بچه‌شیعه‌ی غیورِ چپِ ایرانی


مصدق در هر چه که بد بود، در بازکردن پای اعتقادات مذهبی و گنده‌لات‌های بزن‌بهادر به سیاست، دست پرتوانی داشت

او به راستی پدر دماگوژی در عرصه‌ی سیاست معاصر ایران است و این پیشکش ناچیزی نیست


 او شکفتنِ انقلاب اسلامی در سال‌ها بعد را تمرین می‌کرد و آموزش می‌داد

او بود که سی تیر را با کمک جبهه ملی به راه انداخت، آن را قیام ملی خواند و

. قربانیان این روز را "شهدای ملی" نامید

تلاش کرد که حق رای را از بی‌سوادان سلب کند، خواهر شاه را وادار به ترک کشور کرد و

. از روزنامه‌های توده‌ای که دربار را "خانه‌ی جاسوسی و خیانت" می‌نامیدند، حمایت کرد

 مصدق که خود را ورای قانون می‌دید، از مجلس اختیارات فوق‌العاده شش ماهه گرفت 

.تا هر قانونی را که شخصا ضروری می‌داند، وضع کند

 او بود که فروش مشروبات الکلی را ممنوع ساخت

 بر پیروان کسروی شورید

قانون انتخاباتی جدیدی وضع کرد که در آن زنان همچنان از حق رای محروم ماندند و

. حضور روحانیون در شورای نظارت بر انتخابات را محکم کرد


مصدق، بیست و هشت نفر از اعضای فدائیان اسلام، از جمله قاتل رزم‌آرا را از زندان آزاد ساخت

.آزاد ساخت تا به زندگی برگردند، به ترور

 در نبودِ مجلسی که مصدق با کمک جبهه ملی آن را منحل کرده بود

 شاه مملکت به شکل قانونی حق داشت که نخست‌وزیر را عزل کند. کجای این اقدام کودتا بود؟ 

تا بیائید این را به دانشجویان علوم انسانی در کلاس‌های درس ناصر فکوهی و یوسف اباذری بفهمانید

 چند انتحاری خود را در اطراف‌تان منفجر خواهند کرد. رسمی که از زمان پیشوای آنها در دهه‌ی بیست مد شد

تنها شش ماه و اندی پس از نخست‌وزیری مصدق

 جمال امامی که از دست چاقوکش‌های هواخواه نخست‌وزیر به ستوه آمده بود، از صحن مجلس فریاد زد


دولت‌مداری به سیاست خیابانی نزول کرده است

.. این نخست‌وزیر است یا هوچی یا انقلابی؟

 .می‌دانستم که هوچی است ولی جاه‌طلبی او را انقدر نمی‌دانستم

 من اینقدر فرض نمی‌کردم یک پیرمرد هفتادوچند ساله‌ای که همیشه تمارض می‌کند، مردم را فریب دهد

. او شما را نماینده نمی‌داند

. چاقوکش‌های جلوی مجلس را نماینده می‌داند

. دکتر مصدق هم یکی از امراض است که خدا برای ایران فرستاده است 

¤¤


از اولین نکاتی که برای مراودات اجتماعی پیشنهاد می‌شود، دوری گزیدن از بحث‌های سیاسی است. یادم 

هست که این نکته را اولین بار در کتاب آموزش زبان انگلیسی در مدرسه آموختم. گفته بود که

 برای شروع صحبت با غریبه‌ها، بهتر است با موضوع بی‌دردسری چون آب و هوا شروع کنید. مثلا بگوئید 

چه هوای خوبی! امروز آفتابی شده است. منطقِ نهان در پس پشت این نکته به راحتی قابل فهم و تایید است؛ 

انضمام‌های زندگی همواره بیش از انتزاعات آن قابلیت اتفاق نظر دارند. ایده‌ها بیش از آنکه خاصیت چسبندگی ایجاد کنند، آدمیان را از یکدیگر دور می‌سازند. حجم بزرگی از جنگ‌های بشری، جنگِ ایده‌ها بود. با تولید و تقویت 

هر معرفت، امکان‌های جدید برای معنای زندگی خلق می‌شود و این امکانات در سطحی

. از خود می‌توانند امکانات جدید ویرانی نیز لقب گیرند


می‌خواهم به آخرین یادداشت خود در باب مصدق برگردم. من هرگز مدافع تنزه‌طلبی در امور معرفتی نبوده 

.و احتمالا نیز نخواهم بود. مساله جایی‌ست که باید یاد بگیریم بالاخره یک سمت تاریخ بایستیم. یک سمت ایده

بغرنج‌های ما بیش از آنکه ریشه در آب اکنون داشته باشند، ریشه در خاک تاریخ دارند. ما ملتی هستیم 

که به شدت بدهکار تاریخ است. ایده‌ها را به نام این‌ و آن گره زده و پشت نام‌های مقدس سنگر گرفته است. ما 

مجبور شده‌ایم که برای حمله به ایده‌ها، به "شخصیت‌های نماینده" یورش ببریم. تا اینجای کار که واضح و مبرهن است. اما نکته‌ای کوچک وجود دارد که غفلتی بزرگ را آبستن است؛ بسیاری از ما 

هرگز نمی‌دانند و نخواهند دانست که با دفاع و تعصب‌ورزی در باب اشخاص، در حال پاسبانی‌کردن از ایده‌هایی هستند 

.که شرایط امروزشان را سیاه کرده است


آن دوگانه‌ای که به نام دربار و مصدق، شیخ و شاه یا هر نام دیگری در این میان به بار می‌نشیند، دوگانه‌ای‌ست

 که هیچ‌گاه نمی‌تواند حد وسط پیدا کند. کسی چون احسان نراقی که در "آنچه خود داشت" و "غربت غرب" مذبوحانه 

تلاش کرد تا تمدن غرب را به شکل گزینشی و "سوا کن، جدا کن" دریابد، مملو از آدرس‌های غلط جامعه‌شناختی است


 او و هم‌فکرانش خیال کردند ما برای زیستن در جهان جدید چیزی در چنته داریم، اما نداشتیم. این اعتراف

 آنقدر تلخ و کُشنده است که وقتی از زبان رزم‌آرا به گوش رسید، ماشه را به رویش کشیدند. او را کشتند

 و در غروب همان روز به میمنت این انتقام، بوق‌های ماشین را در خیابان‌ها به صدا در آوردند. بوق می‌زدند 

چون نخست‌وزیرِ بی‌جان حکم کرده بود که سزای هر بوق ،نابه‌جا، در شهر، پنجاه ریال جریمه است. بوق می‌زدند

. تا بگویند کُشتیم و ریدیم به روحت، جناب نخست‌وزیر


برچسب "سلطنت‌طلب" را آماده کرده‌اند تا به پیشانی هر کسی بکوبند که در نبرد ایده‌های تاریخ معاصر، در 

سمتِ دربار می‌ایستد. انگار که مشکل ما، مشکل در فرم‌های سیاست‌ورزی این سرزمین است. دفاع از سیاست‌های پهلوی، دفاع از ایده‌ای‌ست که اعتقاد دارد ما نباید با جهان گلاویز شویم. باید تمدن غرب را پذیرفت، وارد بازی شد

 و با قوانین آن به بازی ادامه داد. وقتی وارد بازی نشده‌اید، چگونه انتظار پیروزی دارید؟ 

بضاعت‌های تاریخی و معرفتی ما لاغرند. ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم همچون مغرب‌زمین، تمدن بسازیم. ما

 دوره‌ای در تاریخ توانستیم بهترینِ خودمان باشیم. جهان را ببینیم و به استانداردهای آن نزدیک شویم. حالا

 شما هی از ضعف‌ها و کاستی‌ها بگو. مدام ماستِ تاریخ را هم بزن تا نشان دهی که تار سیبیل در آن یافته‌ای. این

 اما که هنر نیست دوستِ من. این که

 کار شاقی نیست. این تمامِ آن چیزی بود که از ما برمی‌آمد

.این بهترین ما بود با تمام بضاعتِ لاغرِ تاریخی و معرفتی خویش

¤¤¤

ابراهیم ساوالان
امروز سالروز تشکیل دولت دکتر مصدق است
و از آنجا که اکثر امضاکنندگان بیانیه‌ی واکنشی و استبدادی «بیانیه برای ایران»، خودشان را
هوادار مصدق و بازرگان می‌دانند، نیم نگاهی به کارنامه دولت مصدق را ضروری دانستم.
سال‌ها خواننده مجله "چشم انداز ایران" این طیف بوده‌ام که در همه شماره‌های آن مجله
خودشان را مالک انقلاب به سرقت رفته‌ی بهمن معرفی می‌کردند
و من باور نمی‌کردم تا این‌که کتاب "سیاهه دولت ملی به روایت روزنامه اطلاعات"
نوشته سعید رهبر با مقدمه علیرضا اردبیلی، (۱)شباهت‌های زیاد انقلاب بهمن و دولت مصدق را برایم آشکار کرد

شاخص اصلی انقلاب بهمن، ستیز با غرب و قوانین مورد تایید جهانی و همکاری بین‌المللی بود
که ریشه در دشمنی با یک شرکت انگلیسی طرف قرارداد با دولت قانونی ایران
و متدهای متمدنانه تجارت بین‌المللی با نام "حماسه ملی سازی نفت" دولت مصدق داشت.
مصدق مانند مخالفان فعلی برجام داد می‌زد که از هر سازشی با این شرکت و دشمنان بین‌المللی
امتناع خواهد کرد و با اتکا به ثروت ملی نفت،
به گرسنگی و فقر پایان داده و به اصطلاح آب و برق مجانی به همه خواهد داد

دادن نقش قوه چماقیه به اوباش‌های چماقدار در سیاست و ترور سیاسی مخالفان،
حمله بدون مجازات با قمه و زنجیر به تظاهرات دانشجویی و مراکز فرهنگی،
کشتن بی‌مجازات جوانان مخالف دولت از سوی طرفداران اقتدار حاکم
و بکار بردن عبارت سگ‌کشی
برای آن خشونت‌ها از طرف جبهه ملی نیز میراث دولت مصدق به انقلاب بهمن است
و مطبوعات جبهه ملی مملو از گزارشات پرهیجان و تأییدآمیز درباره قوه چماقیه بوده است

صفحات روزنامه اطلاعات آن دوره، در حالی از اخبار شلاق‌زنی در ملاء عام
و در موردی از حلق‌آویز کردن مجرمی با جرثقیل در میدان سپه تهران خبر می‌دهند
و بارها عکس مراسم شلاق‌زنی افراد در ملاء عام با مشایعت گروه موزیک نظامی را منعکس می‌کنند
که این اعمال براساس قانون اساسی مشروطه ممنوع شده بود

فکر اخراج زنان از ادارات دولتی، از سوی شخصیت‌های جبهه ملی
به جرم "پرت کردن حواس آقایان محترم" نیز در آن دوران به میان آمده
و درباره‌ی دادن حق رأی به زنان نیز،
مصدق نظرش را موکول به عدم مخالفت روحانیت کرده است.
در یک کلام دولت مصدق و انقلاب بهمن محصول مشترک گروه‌های مذهبی و ملی بودند
که در اولی دست کاشانی و در دومی دست بازرگان از قدرت کوتاه ماند
و نباید انتظار زیادی از بچه‌های مصدق و بازرگان داشت
(۱)
https://didarto.blogspot.com/2022_03_20_archive.html




شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ