پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۳ آذر ۹, جمعه

من و تو

 


 ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﺑﻠﺮﺯﯾﻢ

در پائیز

که ﺑﺮگ‌‌هاﺭﺍ ﺩﺭﺍﻏﻮﺵ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ 


ﺑﺎ ﺷمع

ﺑﻪ ﻗﺼﻪ‌های ﺷﺐ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺍﺩﻫﯿﻢ

ﺑﯽ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﭘﯿﺸﯿﻦﻭﭘﺴﯿﻦ 


ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﺒﻨﻢ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ِ

ﺩﺭ ﺣﺮﯾﺮ ﺭﻭﯿﺎ به‌ﭙﻮﺷﺎﻧﯿﻢ 


ﺍﺑﺮ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﺗﻨ‌‌ﻬﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﻢ 


ﺑﺎ آﻩ ﺩﺭﯾﺎ ﻭﺍﺷﮏ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻡ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ 

ﺩﺭﻣﻌﺒﺪﺯﯾﺒﺎﯾﯽ

ﻭ ﺗﺮﺍﻧﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﻨﻮﺍﺯﯾﻢ

ﻣﻦ ﻭ تو


رهگذر



https://www.facebook.com/didar.didareto

قانون، پشتیبان خشونت بر زن‌هاست

 روز منع خشونت بر زنان 
بیست‌پنجم نوامبر. 

نویسنده
زهرا اکرمی 

۲۵ نوامبر، معادل پنجم آذر روز جهانی «منع خشونت علیه زنان» است. 
خشونت علیه زنان در انواع مختلف از جمله 
اقتصادی، عاطفی، فیزیکی، جنسی و غیره تقسیم می‌شود. 
در ایران هم خشونت خانه‌گی در سال‌های اخیر زنان زیادی را قربانی کرده است؛ 
هرچند آمار دقیقی در این رابطه در دسترس نیست، 
اما تابستان سال گذشته روزنامه‌ی شرق در یک گزارش تحقیقی
 با بررسی اخبار مربوط به زن‌کُشی‌، 
نوشت که در دو سال، یعنی از خرداد ۱۴۰۰ تا پایان خرداد ۱۴۰۲ 
حداقل ۱۶۵ زن‌کُشی در کشور انجام شده است. 
همچنین بر اساس گزارش اخیر روزنامه اعتماد 
طی سه ماهه‌ی نخست سال‌های ۱۴۰۱، ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳، دست‌کم ۸۵ زن و دختر 
توسط شوهر، پدر، برادر یا سایر مردان نزدیک خود، کشته شده‌اند.
 آخرین اطلاعات مرکز آمار هم نشان می‌دهد 
در بهار امسال ۱۶۲۶۴ نفر با انگیزه یا ادعای همسرآزاری 
به پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند
 که از این رقم ۱۵۷۶۴ مورد را زنان تشکیل می‌دادند.
با این حال مبارزه با خشونت علیه زنان در ایران
 تبدیل به یک مطالبه عمومی و ملی نشده است. 

از طرف دیگر بسیاری از قتل‌هایی که در خانواده انجام می‌شود 
با مُهر اختلاف خانواده‌گی مختومه می‌شود
 و برای دولت‌ها در دسته‌بندی خشونت علیه زنان قرار نمی‌گیرد. 
لایحه‌ی تامین امنیت زنان هم به عنوان معدود قدم‌های مثبتی
 که برای بهبود وضعیت زنان شروع شده بود، 
با وجود تغییرات بسیار که منجر به کاهش اثربخشی آن شده، 
همچنان در مجلس خاک می‌خورد.
برای بررسی خلاء‌های قانونی که خشونت علیه زنان را در ایران تشدید می‌کند، 
به سراغ
 شیما قوشه
 وکیل پایه یک دادگستری رفته‌ایم. 
در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

سئوال
آیا خشونت علیه زنان در ایران عادی شده؟ 
و چرا مقابله با آن به یک مطالبه عمومی تبدیل نشده است؟

جواب
یکی از دلایلی که بحث خشونت علیه زنان نادیده گرفته شده، تکرار آن است.
 من مدعی هستم صد درصد زنان ایرانی تجربه‌ی خشونت را دارند. 
این خشونت ممکن است تجربه‌ی آزار کلامی در خیابان، 
انواع خشونت‌های فیزیکی که ممکن است منجر به قتل شود 
و خشونت‌های جنسی باشد
 و چون این خشونت هر روز و هر لحظه، 
از خیابان تا خانه تکرار می‌شود، کم‌تر به آن پرداخته می‌شود. 
شاید حتی خشونت علیه زنان برای بخشی از خود زنان 
که آگاهی کم‌تری داشته باشند
 یا در بستر دیگری تربیت شده باشند، عادی باشد. 
بخشی از مردان هم اِعمال خشونت را حق خود می‌دانند
 و از این منظر که قانون‌گذار پیش‌بینی کرده ریاست خانواده با مرد است، 

حق خود می‌دانند که برای زنان تصمیم بگیرند و آن‌ها را تربیت کنند.
 حتی ممکن است بخشی از این مردان تحصیل‌کرده
 و امروزی باشند که شاهد چنین مواردی هم بودیم.
شاید موضوعاتی مثل اسیدپاشی که کم‌تر اتفاق می‌افتد،
 بیش‌تر مورد توجه قرار گیرد،
 اما خشونت خانه‌گی اعم از کلامی، فیزیکی و جنسی هر روز و هر لحظه 
در جامعه اتفاق می‌افتد. 
تعداد کمی از این موارد ممکن است منجر به قتل و در نتیجه رسانه‌ای شود.
 در این میان در مورد خشونت جنسی، 
به‌ویژه آنچه به عنوان زنای با محارم شناخته می‌شود
 به دلیل فرهنگ جامعه، کم‌تر صحبت می‌شود.

سئوال
 خلاءهای قانونی چقدر در وضعیت اِعمال خشونت علیه زنان
 در ایران موثر است؟

جواب
به‌هر حال بخشی از این وضعیت به خلأهای قانونی برمی‌گردد؛
 مثلا در فقه در مواردی این اجازه به مرد داده شده
 که زن را کتک بزند، هرچند تفسیرهای مختلفی وجود دارد. 
همچنین قانون‌گذار مشخصا اجازه کشتن را به پدر و جد پدری می‌دهد، 
چراکه پدر مطمئن است که قصاص نخواهد شد. 
حتی مجازات سه تا ۱۰ سال حبس برای قاتل هم از سال ۷۵ در نظر گرفته شده 
و پیش از آن همین مجازات هم نبود. 
اما این مجازات واقعاً کم است و تشفی خاطر بازمانده نیست. 
خیلی از این افراد هم 
بعداً با آزادی مشروط و بعد از گذراندن یک سوم مجازات، آزاد می‌شوند.
می‌توان گفت دست شوهر هم در این موضوع باز است، 
چرا که می‌داند اگر زن را بکشد، 
خانواده‌ی او باید تفاضل دیه را پرداخت کنند تا بتوانند او را قصاص کنند
 و ممکن است بداند که خانواده مقتول این پول را ندارند. 
بنابراین تمام این خلأًءها حق خشونت قانونی است 
که قانون‌گذار در اختیار بخشی از مردها گذاشته است.

 در مواردی هم ممکن است
 به دلایل مختلف خانواده‌ی مقتول از ترس، از مجازات اعدام بگذرند 
یا حتی با قاتل هم‌دست باشند.
همچنین بر اساس قاعده‌ی فراش اگر مردی همسر خود را در حال زنا ببیند
 و هردوی آن‌ها را بکشد، مرتکب جرم نشده است. 
با وجود این‌که قانون‌گذار قیدهایی برای اثبات این موضوع در نظر گرفته، 
اما همه جزئیات قانون را نمی‌دانند و با همین عنوان و به صرف شک، 
همسر خود را می‌کشند و بعد هم نمی‌توانند زنا را اثبات کنند. 
به طور کلی اثبات زنا تقریبا نشدنی است،

 اما در فرهنگ ما مردانی هستند که صرف شک همسر خود را می‌کشند
 و حتی در مواردی پیش از قتل او را شکنجه کرده است. 
بنابراین همه‌ی این مشکلات از قانون ناشی می‌شود
 و قانون باید در رابطه با زنان تغییر کند.

سئوال
 سرعت تغییرات در ایران بسیار کم است
 و نمی‌توان انتظار تغییرات کلان در مدت زمان کوتاه داشت،
 با این وضعیت چه پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت زنان
 و کاهش موارد خشونت علیه آن‌ها دارید؟

جواب
قانون در حوزه‌ی زنان بسیار ناقص است، 
بنابراین قانون باید تغییر کند یا اصلاح شود 
یا در مورد برخی خلأءهایی که وجود دارد، 
از اول نوشته شود. 
خیلی از این قوانینی که اشاره شد از فقه آمده،
 اما باید به این نکته توجه کنیم
 که حتی فقه هم می‌تواند بر اساس مقتضیات زمان و مکان تغییر کند. 
این عبارت طبق آن چیزی است که ادعا دارد فقه شیعه‌ی امامیه 
با مقتضیات زمان و مکان تغییر می‌کند و تفاوت آن با فقه اهل تسنن همین است.
ما تجربه‌ی چنین تغییراتی در فقه را هم داشتیم.
 به‌عنوان مثال تا قبل از سال ۸۳ یا ۸۲، دیه‌ی اقلیت‌های مذهبی -غیر مسلمان
 اهل کتاب- یک هشتم دیه‌ی فرد مسلمان بود.
 اما از سال ۸۳ به هر دلیلی، شاید به دلیل 
جلوگیری از تفرقه یا وحدت یا رأفت اسلامی، 
رهبری کار خوبی انجام دادند و به عنوان فقیه فتوا دادند 
که دیه‌ی اقلیت‌های مذهبی در واقع غیر مسلمان رسمی 
اهل کتاب با مسلمان‌ها برابر شود
 و برای آن‌ها هم زن نصف مرد در نظر گرفته شد. 
اتفاق بهتری که افتاد این بود
 که این موضوع در قالب فتوا یا احکام سلطانیه و احکام ثانویه نماند،
 به مجلس رفت به صورت تبصره به یکی از مواد قانونی اضافه شد. 
اگر این موضوع در قالب فتوا باقی می‌ماند، ممکن بود یک قاضی بگوید 
مقلد رهبری نیست و بر این اساس رأی نمی‌داد.
بنابراین وقتی قبلا امکان استفاده این قابلیت فقه شیعه که گفته می‌شود
 مقتضیات زمان و مکان را رعایت می‌کند، وجود داشته، 
در مورد مسائل مرتبط با زنان هم می‌توان از آن استفاده کرد. 

قرن ۲۱ دیگر قرنی نیست که زن و مرد را از هم تفکیک کنیم 
و فقه هم به اندازه کافی دست فقیه را باز گذاشته است، 
اما اراده برای تغییر وجود ندارد.
در مورد ارث اما این اراده ایجاد و تغییراتی اِعمال شد. 
تا چند سال پیش زن فقط از اصطلاحا عرصه ارث می‌برد و از اعیان ارث نمی‌برد. 
بر این اساس اگر مردی فوت می‌کرد و فقط زمین بدون ساختمان داشت،
 زن از آن ارث نمی‌برد. اما این قانون چند سال پیش تغییر کرد. 
هرچند همچنان در حوزه ارث نابرابری وجود دارد.
در مورد دیه هم نباید اشتباه کنیم. دیه‌ی زن و مرد برابر نیست.‌ 
آن چیزی که صندوق تامین خسارت‌های بدنی پرداخت می‌کند، 
مابه‌التفاوت دیه‌ی زن و مرد است که فقط در مورد
 تصادفات و در مورد جرایم غیرعمد پرداخت می‌شود. 
حتی در این رابطه هم هیچ مجلسی جرئت نداشت به موضوع ورود کند 
و در اصل دیوان عالی کشور رای وحدت رویه داد.
 اما نقدی که به همین تغییر وارد است این است 
که مابه‌التفاوت دیه را فرد مقصر پرداخت نمی‌کند، 
بل‌که این صندوق از بودجه‌ی عمومی تامین مالی می‌شود 
و در اصل شهروندان جبران نصف تقصیر یک فرد دیگر را پرداخت می‌کنند. 

به نظر می‌رسد قانون‌گذار از برابر کردن قوانین به نفع زن‌ها می‌ترسد.
اما در مورد مسائل جنسی وضعیت متفاوت است. 
قانون در بحث زنا همان چیزی است که در فقه هست
 و فاصله‌ی زیادی بین مجازات‌ها وجود دارد. 
فارغ از این که چقدر اثبات کردن این جرایم سخت است، 
متجاوز یا اعدام می‌شود یا نمی‌شود و اگر نشود، گفته می‌شود زنا به عنف نیست، 
بل‌که زنای با رضایت بوده که در آن صورت مجازات متجاوز  ۱۰۰ ضربه شلاق 
و اگر دخول اتفاق نیفتاده باشد تا ۹۹ ضربه شلاق خواهد بود.
بنابراین قانون‌گذار هیچ فرقی بین این‌که جرم در چه شرایطی اتفاق می‌افتد 
قائل نشده است. 
شرایط اثبات زنای به عنف هم بسیار دشوار است
 و در اصل قانون‌گذار آن‌چه در مورد اثبات زنای با رضایت گفته را تعمیم داده 
که یعنی یا باید چهار نفر شاهد عادل و بالغ وجود داشته 
یا متجاوز باید چهار بار اقرار کند. 
این در حالی است که خود فقه هم به شکلی نوشته شده که جرایم جنسی
 با رضایت اثبات نشود و در این موارد احادیث و روایات معتبری هم وجود دارد. 
اما در رویه قضایی ما متاسفانه چون قانون پیش‌بینی نکرده، 
همین امر به تجاوز تعمیم داده شده است. 
بنابراین بیش‌تر موارد تجاوز اثبات نمی‌شود.
لذا ما با شرایطی مواجه هستیم که از یک طرف به زنان قربانیِ تجاوز
 می‌گوییم سکوتشان را بشکنند و حق خود را از سیستم قضایی مطالبه کنند،

 اما در طرف دیگر ماجرا، قانون ناقص است. 
علاوه بر این بیش‌تر مواقع انگشت نکوهش و سرزنش به سمت زن است. 
مراجعه پزشکی قانونی هم فقط در ۴۸ ساعت طلایی بعد از تجاوز
 به روند اثبات در دادگاه کمک می‌کند، چرا که ممکن است
 نمونه اسپرم یا مویی روی بدن قربانی مانده باشد. 
در همین شرایط هم اگر
 آثار کبودی و خراشیده‌گی عجیب و غریبی روی بدن قربانی نباشد، 
متجاوز می‌تواند ادعا کند رابطه با رضایت بوده است. 
اگر هم فرد قربانی دیرتر به پزشکی قانونی مراجعه کند
 و آثار کبودی و جرح روی بدنش باشد، 
فقط تجاوز اثبات می‌شود، اما فاعل تشخیص داده نمی‌شود.

یک ایراد دیگری که در بحث قوانین مربوط به تجاوز وارد است، 
مجازات بسیار سنگین، یعنی اعدام، در صورت اثبات است. 
به ویژه در مورد زنای با محارم که هم عاطفه فرد قربانی درگیر است
 و هم ممکن است حمایت خانواده را نداشته باشد.
فلسفه مجازات سنگین این است که افراد جامعه اگر بدانند
 چنین مجازاتی در انتظارشان است، بترسند و جرم را انجام ندهند
 و وقتی هم فردی مجازات شد، سایر افراد جامعه عبرت بگیرند. 
اینکه شخصی این کار را کرده و مجازات شده، 
اما تجربه نشان داده سختگیرانه بودن مجازات اعدام که قابل برگشت نیست 
باعث شده هم خیلی از قربانی‌ها شکایت نکنند 
و هم خود فرد متجاوز بالفعل یا بالقوه
 به ویژه در مورد محارم، خیالش راحت باشد از این‌که شکایت نمی‌شود، 
فارغ از این‌که خب قطعاً رویه قضایی خیلی خیلی سختگیرانه است.
 حتی در مورد پرونده ک.الف  خیلی از دختران قربانی وقتی متوجه شدند
 که فرد در صورت اثبات اعدام می‌شود، از شکایت صرف نظر کردند.

سئوال
 آیا در مورد تجاوز در بستر زناشویی، در قانون چیزی پیش‌بینی شده است؟

جواب
در مورد تجاوز در بستر زناشویی یا تجاوز مشروع به دلیل قانون تمکین،
 قانون‌گذار چیزی پیش‌بینی نکرده است.
 زن باید در هر شرایطی از مرد تمکین کند، 
مگر این‌که بتواند در دادگاه ثابت کند امنیت جانی ندارد
 که یعنی بار اثبات این موضوع هم بر عهده‌ی زن است. 

اما یکی از نکات خوب نسخه اول لایحه این بود که در انواع خشونت علیه زنان،
 رابطه‌ی جنسی نامتعارف شوهر با زن را 
نوعی از خشونت خانه‌گی محسوب کرده بود.
 اما این مورد  بعداً از نامتعارف به نامشروع تغییر کرد که یعنی مرد نباید
 همسرش را در اختیار مرد دیگری قرار دهد.
همچنین موضوع دیگری که در لایحه باید به شکل دیگری دیده می‌شد،
 مسئله جرم فیزیکی است. 
در قانون این‌که جرم فیزیکی از سوی چه کسی اتفاق بیفتد، فرقی ندارد، 
اما در مورد جرایمی که در بستر خانه اتفاق می‌افتد، 
باید مجازات سختگیرانه‌تری اعمال شود. 
چراکه خانواده نهاد امن ماست. 
علاوه بر این، نهاد خانواده 
در سیستم قضایی و ایدئولوژی جمهوری اسلامی 
خیلی مهم است و همه‌ی مواد قانونی که به زنان پرداخته،
او را در قالب مادر یا همسر دیده است.
 از طرف دیگر اثرات روانی ناشی از خشونت خانه‌گی برای زن 
خیلی بیش‌تر از زمانی است که مثلاً از یک راننده تاکسی کتک بخورد.

سئوال
آیا لایحه تامین امنیت زنان، بعد از تغییراتی که در سال‌های گذشته داشته،
 در صورت تصویب، همچنان می‌تواند کارآمد باشد؟

جواب
من معتقدم لایحه تامین امنیت زنان خیلی چکش‌کاری و دستکاری شد. 
این لایحه از ابتدا خیلی ناقص بود، اما بعد از این تغییرات ناقص‌تر شد
 و شاید الآن فقط ۱۰ درصد چیزی که می‌خواهیم را پوشش دهد. 
اما داشتن یک قانون ناقص بهتر از نداشتن قانون است. 
چراکه اگر یک قانون ناقص داشته باشیم،
 بعداً به مرور می‌توانیم مواد دیگری به آن اضافه کنیم.
 این لایحه از زمان احمدی نژاد قرار است تصویب شود و در این سال‌ها
 چندین دولت، مجلس و رئیس قوه قضائیه عوض شده است. 
بنابراین لایحه‌ی تامین امنیت زنان 
سنگ بزرگ است که این سنگ بزرگ باید یک بار زده شود
 و بعد به مرور زمان مانند سایر قوانین بهبود یابد و نواقص آن رفع شود.
 با این حال این لایحه‌ها سال‌ها است 
که مسکوت مانده و هیچ خبری هم از آن نیست.
یکی از مهم‌ترین خلأهای لایحه، بحث جرایم جنسی است
 که همانطور که اشاره شد اثبات آن تقریبا غیرممکن است. 
این در حالی است
 که روزانه هر لحظه انواع آزار جنسی از تعرض تا تجاوز جنسی اتفاق می‌افتد. 
در این رابطه باید مطالبه کنیم. 
همانطور که رهبری در بحث دیه‌ی اقلیت‌ها فتوا دادند
 در این حوزه هم می‌توانند ورود کنند.

سئوال
 با وجود مواردی که اشاره کردید
 و همچنین زن‌کشی‌هایی که هر روز اخبار آن منتشر می‌شود، 
چرا مطالبه عمومی پیرامون تغییر قانون 
برای بهبود وضعیت زنان شکل نمی‌گیرد؟

جواب
چرا که اراده‌ای برای تغییر وجود ندارد.
 اساسا مسئله زنان هیچ وقت مسئله روز نبوده، 
از حجاب گرفته تا شروط ضمن عقد 
یا هر آن چیزی که در مورد مسائل زنان مطالبه می‌شود،
 در پاسخ گفته می‌شود که الآن در برهه حساس کنونی هستیم 
و وقت آن نیست. 
اول باید اقتصاد و سیاست را درست کنیم 
یا اول باید نظام سیاسی را درست کنیم.
 اما جنبش زنان از مشروطه تاکنون از نظام‌های سیاسی مختلف
 حقوق خود را مطالبه کرده و در آینده هم مطالبه دارد.
 زنان هیچ وقت اولویت سیاسی ما نبودند،
 اما ما وظیفه داریم مسئله زنان را به اولویت تبدیل کنیم، 
چون نصف جامعه درگیر آن هستند. 
علاوه بر این، اگر مسئله زنان حل و تبعیض‌های جنسیتی 
در قانون رفع شود، 
به نفع مردان هم خواهد بود.

منبع 
ایران امروز

۱۴۰۳ آذر ۲, جمعه

پیرهن مهتاب

 


پیرهن مهتاب


عریانیِ من را

 آینه‌ی نگاه تو معنا می‌‌کند

 

لب‌های تو چه سِرّی با غنچه‌های تنم دارند

نمی‌دانم

همه شکوفه می‌زنند با لب‌خند تو


اسم تو را به گل‌برگهای‌شان می‌نویسم

با سرانگشتانم


بوی تنت را می‌شنوم از شبنم‌ لای لبانم، 

وقتی به‌آب می‌رسم


زنبق مست می‌شود، می‌خندد

نوید کام‌دهی می‌دهد

شراب سفید می‌ریزد از لبانش



من می‌سوزم از شوقِ کام‌یابیِ تو

 با اسم کوچک‌ات صدا می‌زنم

هیچ‌کس نمی‌داند

جا گذاشته‌ای خودت را 

این‌جا


رهگذر


https://www.facebook.com/didar.didareto



احترام به‌عقیده‌ی دیگران، احمقانه‌ است

 

 

احترام به عقیده


.امروز بهترین زمانه برای توتالیتر و ارتجاع است

علم مردم‌شناسی اولین تلاش‌های خود را مدیون استعمارگرانی بود

که شناخت فرهنگ‌های گوناگون برای‌شان نه از روی کنجکاوی،

که به قصد تحمیق و چپاول دوباره صورت می‌گرفت

این شعار اخلاقی که

"باید به فرهنگ‌های بدوی نیز احترام گذاشت"،

چشم بر نسبیت‌های 

فرهنگی باز کرد و چشم بر جنایات فرهنگی 

بست

همواره سوال اخلاقی از این علم این بود

اگر باید به حکم اخلاقِ علمی، به تفاوت‌های فرهنگی احترام گذاشت

تکلیف فرهنگ‌هایی که در لایه‌های خود

بر ضد انسان عمل می‌کنند، چیست؟ 

اگر هم‌نوع‌خواری یا مراسم شکنجه‌ی زنان در آداب یک قوم دیده شد

تکلیف نسبیت فرهنگی و احترام به‌آن چه می‌شود؟

مفهوم "جهانی‌سازی" که تولد خود را در ترم‌های اقتصاد جشن می‌گرفت

به محض ورود به لایه‌های فرهنگی و تلاش در ارائه‌ی استانداردهای اولیه

فوج‌فوج با مقاومت اکثریت چپ جهانی مواجه گشت

تا اندیشه‌ی ارتجاعی نیز بتواند جانی دوباره بگیرد،

.خود را تئوریزه‌شده ببیند و در سطور کتاب‌های چپ، پنهان شود

از سوی دیگر، علوم سیاسی که جهان مدرن را بر پایه‌ی

"تقسیم قوا"

شرکت همگانی در امر سیاسی

و

لزوم مشروعیت اجتماعی و پاسخ‌گویی حاکمان فهم می‌کرد،

هرگز نمی‌دانست که ممکن است تمامی این شروطِ لازم، ناکافی از آب درآیند 

ممکن است در یک نظم سیاسی، تقسیم قوا صورت پذیرد

اکثریت در امر سیاسی مشارکت جویند و حاکمان نیز پاسخ‌گو باشند،

.اما به سبک و سیاق خودشان

وقتی "عدم مداخله در سیاست کشورها" شعار جهان باشد

ممکن است همان خطری در آشیانه به بیضه ‌بنشیند

که احترام به رسم آدم‌خواری در فرهنگ نشسته است

اینگونه تصور نمی‌شود

.اما زمانه‌ی ما بهترین زمانه برای تداوم ارتجاع و توتالیتر است

زمانه‌ای که پس از چندصدسال تلاش بی‌وقفه‌ در معرفت و علم

به جایی رسید که فهمید

باید

تکثر آرا و دهان‌ها را برتابد، یادش رفت که ممکن است

این دست‌رنج روزی علیه خودش شورش کند

امروز بالشت مزدوران سیاسی و مرتجعین فرهنگی از همیشه‌ی تاریخ گرم‌تر است

اگر آزادی و مدنیت در طول تاریخ دشمنانی خونخوار و قسم‌خورده دارند

امروز ارتجاع و توتالیتر دشمنانی صلح‌طلب، کرواتی و دموکرات دارد

.که بقای آن‌ها را تضمین خواهند کرد

جهان هیچ درک درستی از آنچه در ذهن و خیابان‌های خاورمیانه می‌گذرد، ندارد

که اگر داشت به نام سیاست و فرهنگ تا کمر برای آن خم نمی‌شد

.مردمی‌بودن یعنی کورس در خریت به معنای متداول آن

"مردی از جنس مردم"

این چرت‌ترین شعار در میدانِ سیاستِ پساانقلاب بود.

ایده‌ی بازگرداندنِ اجرا و مدیریت مملکت با

"مردم"

در پس نقاب متمدانه و فریب‌کار خود،

به شدت علیه همان نیمچه‌تخصص‌گراییِ عهد پهلوی بود

ایده‌ای که تصور می‌کرد مملکت‌داری و رتق‌و‌فتق امور شهروندی

ودیعه‌ای‌ست که پرودگار منان

به بنده‌گان مخلص و پاپتیِ خویش ارزانی داشته است.

"مردم"

را در گیومه گذاشتم تا یادآوری کنم 

هرگاه در ادبیات سیاسی چهل‌ساله‌ی معاصر ایران از این مفهوم استفاده شد،

ناظر بر عبوس‌ترین قشر حامیِ سنت و امر ارتجاع در این مملکت بود.

.دلیل آن نیز ساده است؛ حاکمان جدید خود برآمده از این طبقه‌ی اجتماعی بودند

.اوایل دهه‌ی پنجاه شمسی،

خطرناک‌ترین تغییر جمعیت‌شناسی در بافت اجتماعی ایران رخ داد

جمعیتی برابر با آمار شهرنشینان از روستاهای کشور به سمت شهر کوچ کردند

تا رویای زندگی و رفاه بیش‌تر را در کسوت عمله و بنا تحقق بخشند

چند سال بعد، انقلاب گشت و این کارگران رهاشده از بند

"استعمار"،

این استعدادهای

نادیده‌شمرده و به‌بازی‌نگرفته در عرصه‌ی سیاست و حکمرانی،

بدنه‌ی اصلیِ مدیریت کشور را تشکیل دادند

کسانی که عمر شهرنشینی‌شان کمتر از یک دهه بود

حالا شدند شهردار و مسئولین عالی‌رتبه‌ی مملکتی

زمام‌دار شدند

چون "مردم" بودند

و این بهترین دلیل برای اثبات کفایت و شایسته‌گی‌شان بود

در این مختصات معرفتی باید از هر آن‌کس که مردم نیست، انتقام گرفت

حجت کاشانی را به جرم قهرمانی در بازی‌های آسیایی

و انحراف ذهن جوانان به واسطه‌ی ورزش محاکمه کردند

و قاضیِ پرونده بر سر اسکندر فیروز، بنیان‌گذار سازمان محیط‌ زیست در ایران فریاد زد که ما نیاز به محیط‌ زیست نداریم

.برای هر دو اعدام بریدند؛ کاشانی اعدام شد و فیروز با وساطت کسی در قم، حبس ابد گرفت

:در کیفرخواست کاشانی نوشتند

به یاد می‌آورید آن وقت‌ها که قدرت در دست شماها بود"

"با برگزاری برنامه‌های نمایشی،

المپیک‌ها و غیره و غیره جوانان را به منجلاب فساد می‌کشاندید؟

آری، این است

"خواست مردم"

.از همین‌روست که سال‌های سال است

از هر شئ و پدیداری که صفتِ "مردمی" را به باسن خویش بسته است،

فراری‌ام

هنرمند مردمی، مسئول مردمی، پزشک مردمی.

مردمی‌بودن یعنی قشری‌بودن

یعنی من همان‌قدر خر هستم که شما خر هستید

.حتا بیش‌تر

.مردمی‌بودن در این جغرافیا

به معنای کورس گذاشتن در خریت به معنای متداول آن است

اگر دیدید که هنگام سیل، نماینده‌ی مردم و استاندارهای پُرپَشم 

تا زانو در گل فرورفته عکس گرفته‌اند

اگر می‌بینید که در این اوضاع و احوال

مسئولان وزارت بهداشت و سیاست‌مداران‌تان بدون ماسک و دستکش

در جمع‌تان حاضر می‌شوند، سخت نگیرید

چیزی نیست، اینجا تنها کورس مردمی‌بودن به راه افتاده است

امروز بنرهای خیابانی را می‌خواندم؛

بر یکی نوشته شده بود

"لطفا از دیگران فاصله بگیرید"

و دیگری هشدار می‌داد که

"از دست‌دادن و روبوسی با دیگران جدا خودداری کنید".

این هشدارهای شهروندی همه‌گی بر پایه‌ی یک پیش‌فرض و بستر عمومی

بنا گشته‌اند؛

کرونا آمده و جان و سلامت همه‌گان را تهدید می‌کند

از همین‌روست که هیچ‌کدام از این‌ها به نظرتان ضد انسان و اخلاق نبوده

و با جان و دل به هشدارشان عمل خواهید کرد

ایدئولوژی نیز از همین فرمول سود می‌برد

بستر همه‌گانی را آماده می‌کند، بر پیش‌فرض‌های خطر و تهدید سوار می‌شود

و شما هیچ‌کدام از دستورات اخلاقی او را

ضد اخلاق و انسان داوری نخواهید کرد.

.به همین راحتی درست به همین راحتی

،داروین صبوری،

¤


نقل قولی از یک پژوهش‌گر

ریچارد داوکینز

،ما فکر می‌کردیم که گرچه ایمان ممکن است

هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد

ولی می‌تواند همانند چوب زیر بغل،

.تکیه گاه و تسلی خاطری برای افراد باشد

و از این رو آن را بی ضرر می‌دانستیم

۱۱

 .سپتامبر همه این دیدگاه‌ها را زیر و رو کرد

این واقعه به‌ما نشان داد که مذهب چرندیاتی بی‌ضرر نیست

.بل‌که می‌تواند به‌چرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار تبدیل شود

مذهب خطرناک است 

.زیرا به افراد اطمینان کامل وغیر قابل تغییری نسبت به برحق بودن‌شان می‌دهد

مذهب خطرناک است

. زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن خود می‌دهد

.چنین شجاعتی به نوبه‌ی خود تمامی مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را می‌گیرد از میان برمی دارد

مذهب خطرناک است 

،زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران

.تنها به دلیل این که رسوم به‌ارث رسیده متفاوتی دارند، بر می‌انگیزد

مذهب خطرناک است

زیرا ما جمله‌گی پذیرای احترام غریبی نسبت به آن هستیم

که موجب شده‌است

.تا مذهب از هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد

.بیایید تا همه‌گی چنین احترام احمقانه‌ای را کنار بگذاریم


https://www.facebook.com/didar.didareto

شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ