شیار شیب
من یاد گرفتم لذت دوری را بشناسم
حتی دوریِ تو
فاصله، موسیقیِ سکوتیست
بهگشت خیال،
در فرازو نشیب مهآلود آغوشم
اسم کوچههای تنم
گرمای لبانت
بعد از بوسهی شکاف لبانم
قدکشیدن شاخ آرزو
در گرمای شرجیِ باغ
حس گرمای زیر بغلم با لبانت
طعم بهاریست بر تنفس شب
ضرب-آهنگ آشتی
در همسانیِ دانههای زیتون
برانگیختن رویداشت به همسازیِ اندام من
با شیارِ شیب و خوشبختیِ لحظههای حلقه
آب و آئینه است در آغوشبهمِ آنها
که دادوستد لذت را هرگز
موکول بهآینده نمیکنند
عصارهی لحظه را قطره-قطره بکام میکشند
در آغوش میگیرند
بارانی را که خیس از دانههای ریز است
رهگذر
https://www.facebook.com/didar.didareto
