چرا سخن گفتن دربارهی خطای ملی شدن نفت مهم است؟
ریشهی بسیاری از مشکلات امروز ما،
منبعث از تفکرات مخربی است که بذر آن در گذشته کاشته شده است
و پروژه
«ملی شدن نفت»
یک نمونه مهم از آن موارد است.
به همین سبب، سخن گفتن درباره خطاهای نظریِ رخ داده
در واقعهی «ملی شدن نفت» مهم است.
مجاز دانستنِ
«مصادره اموال خصوصی»،
یکسان پنداشتنِ
«استقلال کشور» با «غربستیزی»،
همسان مفروض داشتنِ
«سرمایهگذار خارجی» با «بیگانهی غارتگر»،
ترویج تئوری منحط
«خودکفایی»،
اشاعهی
«تصدیگری و بنگاهداری دولتی»،
نمونههایی از این تفکرات مخرب است که در جریان ملی شدن نفت تبلور یافتهاند.
دو نمونه از خسارتهای ملی شدن نفت:
الف -
تغییر «موازنه قدرت سیاسی» میان جامعه مدنی و دولت
هر کدام از نظریههای سیاسیِ
«نفرین منابع»،
«دولت رانتی»،
«پتروپلیتیک»،
«توسعه دیرهنگام»
و نظایر آنها، به طریقی کوشیدهاند تا شرایط چنین جوامعی را توضیح دهند.
اما وجه مشترک تمامی این نظریهها،
مسئله نقشآفرینی دولت است.
به طور معمول، دولتهای لیبرالدموکراتیک از محل مالیاتهای اخذ شده
از شهروندان ارتزاق میکنند
و ناگزیر هستند تا به اقناع اعضای آن جامعه درباره هزینههای دولت مبادرت ورزند.
به همین منوال، حتی دولتهای سلطنتی مطلقه (غیرمشروطه) نیز
ناگزیر از این اقناعگری بودهاند.
در ساختارهای یادشده، جریان درآمدی از سوی جامعه
به سوی دولت در حرکت است
و این وضعیت، بر وزن جامعه در برابر دولت میافزاید.
اما وجود و امکان بهرهمندی از یک منبع طبیعی ثروت، همچون نفت،
میتواند برهمزنندهی تعادل سیاسی در هر جامعهای باشد.
دولتها با اتکای به منابع نفتی،
قادر میشوند تا مستقل از مالیاتها به حیات و حکمرانی بلامنازع خود ادامه دهند
و با امکان توزیع رانت، جریان درآمدی معکوس از سوی دولت
به سوی جامعه ایجاد کنند.
در چنین شرایطی، ملی کردن نفت،
تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری را به دولت منتقل میکند
و بحران یادشده را به مراتب پیچیدهتر میکند؛
چراکه دولت را از یک مدیر منابع، به یک استحصالکننده منابع تبدیل میکند
و «موازنه قدرت سیاسی» را به نفع دولت
و به زیان جامعه مدنی به هم میزند.
ب
ناتوانی در فهم وقوع انقلاب صنعتی در ایران
تفکر مبتنی بر ملی کردن نفت،
قادر به درک اهمیت وقوع یک «انقلاب صنعتی» عظیم
در ایران نبوده و صرفا دربارهی مبالغ دریافتی از سرمایهگذار خارجی سخن میگوید.
به عنوان نمونه، احمد راسخی لنگرودی درباره نتایج قرارداد دارسی مینویسد:
«در واقع باید گفت آنچه در اصل از رهگذر امتیاز نفت نصیب ایران بهعنوان امتیازدهنده میشد،
مختصر عایداتی بود که بیشتر به حقالسکوت شبیه بود
و بالعکس سود سرشار آنها به شرکتها و معاملهگران خارجی بهعنوان حقالامتیاز تعلق میگرفت.»
نظیر همین تقلیلگرایی را میتوان در نوشتههای آبراهامیان و فاتح نیز جستجو کرد.
در صورتیکه آنچه در حال وقوع بود،
یک «انقلاب صنعتی» تمام عیار در کشوری عقبمانده بود.
در اینجا تنها به معرفی فهرست کوتاهی از مجموعه اقدامات شرکت نفت ایران وانگلیس،
پیش از واقعهی به اصطلاح «ملی کردن نفت» اشاره میکنم:
۱
احداث یکی از بزرگترین پالایشگاههای نفت جهان در آبادان،
۲
احداث پالایشگاه نفت کرمانشاه،
۳
احداث ۸ خط لوله برای انتقال نفت از چاه ها به پالایشگاه ها،
۴
احداث چندین اسکله صنعتی - تجاری،
۵
احداث نخستین جرثقیلها در ایران، از جمله بزرگترین جرثقیل در خاورمیانه،
۶
احداث نخستین خط راهآهن طویل در ایران،
۷
احداث جاده،
۸
احداث کوره آجرپزی،
۹
احداث خط تولید قوطی حلبی برای حمل نفت،
۱۰
ایجاد تأسیسات تأمین و توزیع آب شرب بهداشتی،
۱۱
احداث آتشنشانی،
۱۲
احداث نیروگاه برق همزمان پس از ظهور صنعت برق در جهان،
۱۳
ایجاد و استقرار یک نظام اداری و اطلاعاتی،
۱۴
۲۱۰۰۰ خانه سازمانی،
۱۵
۳۹ درمانگاه به همراه ۹۰ خدمه پزشکی،
۱۶
۹ بیمارستان شامل ۱۰۲۷ تخت،
۱۷
یک مدرسه پرستاری،
۱۸
۳۲ مهمانخانه،
۱۹
۴۸ مدرسه ابتدایی و متوسطه برای مجموعاً ۱۳۰۰۰ هزار دانشآموز،
۲۰
یک دانشکده فنی با ۱۲۰۰ دانشجو،
۲۱
یک هنرستان فنی با ۳۰۰۰ کارآموز،
۲۲
۸۶ زمین ورزشی،
۲۳
۲۵ استخر شنا،
۲۴
۳۴ سینما،
۲۵
یک ورزشگاه بزرگ،
۲۶
۴۰ باشگاه ورزشی،
۲۷
دهها حمام عمومی،
۲۸
چندین کتابخانه،
۲۹
چندین پارک،
۳۰
کارخانههای یخسازی.
چه راهکاری به جای ملی کردن نفت مطلوب بود؟
راهکار منطقی، تغییر و اصلاح مفاد قرارداد،
یا تدوین الحاقیههای اصلاحی،
یا حتی انعقاد یک قرارداد جدید بود.
آنچنان که در عمل، یکبار در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲)، قرارداد دارسی فسخ
و قرارداد جدید جایگزین آن شد.
سپس، فرصتهای متعدد دیگری برای تغییر و اصلاحات مجدد قرارداد ۱۹۳۳ فراهم آمد
و مذاکرات مکرری فیمابین طرفین انجام شد.
منبع
فردای اقتصاد، شهرام اتفاق