مروارید از لای سینهی صدف
زیر بالهایِ رویائیاش تو را بهماه میبرد
هوس رنگِ ،زیبائی، میگیرد
همدلیِ بادام با ساقه
مهربانیِ شیار مروارید،
برهنه،
در انتظار دادن،
که هیچ الفِ آرزو راحت از آن نمیگذرد
عشق امّا
برای خواستن کافیست
دادنِ
کام بهیک بوسه
بهلطافت جویباران،
مانند است، درشب
و
بهگواراییِ تشنهگی،
در گرمای سوزانِ روز
انتظارِ زبانت از لبانت،
که کام از بوسه بگیرند
در ادامهی آرام بازیِ عشق
من رویاهایم را با چشمان نیمهباز تو میبینم
چشمانت خیس که میشوند
آرزوهایم را،
زنانهترینهایم را،
عشوه و اغواگریهایم را
حتی
خودم را
زیباتر میبینم،
و
تمشکهای باغ آغوشم را
مکیدنیتر،
پیش از آنکه در ابریشم پرواز،
،زیبائی،
با اسم کوچک تو یکسان شود
بیا
شتاب لحظهها را ببوسیم
گیسِ دوستداشتن را ببافیم
به رویای باران
بهقطرههای خواهش،
این آغازترین خواستن ماست
عکس تو در آینهی پاک شبنم
پشت پنجرهی نافم پیداست
نگاه کن
تمام راهها به آن مروارید میرسند
که پنهان است
لای لبان صدف
من
آغوشتر میگیرم
میآیمتهای ترا
پیچیده در شبنم
رهگذر
https://www.facebook.com/didar.didareto/