فانتزی
( قدرت ذهن بر امکانات اشیاء و انسانهای دیگر )
فانتزی
دنیای بزرگتر از تصور ما دارد
و زیباترین ابعاد لذت دادن، لذتستاندن ولذتستودنِ ما را کشف میکند
و لذت بهشکل و گونهی دیگری احساس میشود
در فانتزی انسان خلاق است
میتواند همجنسگرا، لزبین یا غیر همجنسگرا باشد
بی آنکه در واقعیت آن را تجربه کرده باشد
در فانتزی، زنان مخصوصا به آغوشی پناه میبرند و بهاوج میرسند
که از هر نظر آغوش دوستداشتنی و ایدهآل آنهاست
رویاست ولی بسیار زیبا،
ماه رو بهپنجرهی اتاقم
آمدنت را به رویاهای من میبیند
آغوشم را پیشکِش میکنم
در سیبستان سینهام
مست میکند تمشکهای سر بهوای باغم را
میزبانِ خط آبیِ لبانت
رعدوبرق آغوشم عاشق رنگین کمان آسمان توست
زیر بارانی که با تو میبارد
وقتی ایوانِ شبانهام فتح میشود
به امضای تو
با الف یک آرزو
همچو موجی به ژرفای چشمه سار
بدریا که میرسد،
حس شبنم را در نجوای صدف دم میگیرم
ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺩستهاﯼ ﺗﻮ ﺣﻮﻝ ﺍﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮابهاﯾﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯ ﺑﺘﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾنهمه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟
...ﻧﺨﻮﺍﺏ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺒﯿﻨﯽ
...ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺎﺵ
گمنام
در انتظار کام گرفتن یک بوسه
به لطافت جویباران،
و
گواراییِ تشنهگی،
چنانکه در اشعار فوق دیده میشود
همهجا در اکنون و آینده، با زندگیِ ما آمیخته است.
اين كه به آدم هایِ دور و بر خود فكر كنيم بسیار عادی است .
پس چرا عصرهای سحرآمیز پشت پنجره،
در فانتزیهایِ سکسیِ ما حضور نداشته باشند ؟
چرا دلبند خیالیِ خود را بهخلوتمان دعوت نکنیم ؟
چرا با آرامش و آزادانه در آغوشاش نگیریم ؟
مگر ما اشتیاق روشنائیِ قلبمان را نداریم ؟
پس چرا دلدادهی خود را که دوستاش داریم
چرا در زیباترین گوشهی قلب خود،
با تپشهای گوارای قلبم
مانند طعم ترانه
ترا در شعر شکل میدهند
که تنفسکردنی
مثل هوا
دوستداشتنی
مثل نهایتی
گاهِ بودن با تو
چه ها که با حجم شبم نمیکند
فاصله را میرباید
هوایِ آغوشم را بهآتش میکشد
رازوَرزانهگیِ
لحظهی بیهمانند ِ
بهاشک شوق شیشههای پنجره
پس از باران
توت فرنگیهای سایهدار
گرمایِ نرم مینوشند
از نهانگرائیِ خواستن،
در نرمیِ خیس،
چنان خیس که زیر باران
سرزده از اشتیاق
بهخاطر داشتهباشیم
به موضوع جدیتی میبخشد که ظاهراً «فانتزی» فاقد آناست.
بکار بردن واژه بمفهومهای خوب یا بد در مورد موضوعی در حوزهی اجتماعی،
در اغلب موارد میتواند تصویر نادرستی از آن ترسیم کند .
آوردن فانتزی در واژه نیز از این قاعده مستثنا نیست.
عدم دقت در مفهوم واژه؛
نزدیکترین راه به سوءتفاهم، میتواند باشد
خاصيت مهم فانتزیها و خیالپردازیهای زیبائیشناسیِ همآغوشی، اين است
كه میتوانند از مشاهدهی هر زیبائی ،
بستر ذهن و فكر را شادابتر کنند.
اما خاصيت مهمتر آنها ايناست
كه هر وقت كه بخواهی میتوانی آنها را احضارکنی،
و در خلوت خود بهدلخواه داشتهباشی
پنجره در انتظار باران
ابر ها را تو صدا کردی
بیا
انگشتانم دستبگردن دانههای باران
قطره ها را بهجویبار ضمیمه کنیم
تا تشنهگی،
شبنم گلبرگها را ببوسد
باغ
لیموهایِ نورسیدهام
بوی تازهگیِ زندهگی میدهند
در آتشدانم
بیا
پرشورتر
این غروب ساده را عاشقانه کنیم
بال بهبال همدیگر اوج بگیریم
بیاسائیم آنجا که تا امروز نرسیده ایم
بهطعم زیباترین گناهانی که تا امروز نکردهایم
رهگذر
میتوانی با پارتنر همآغوشیات يكی از فانتزیهایت را تعریف
از طريق فانتزیها میتوانی با ترسهایت از سكس مقابله كنی
و يادبگيری كه از مسائل سكسی لذت بیشتری ببری
و رفتار سکسی خود را با آفرینش نوآوریها کاملتر
و همسویِ سکس خود را هم
از لذتهای تازهی خود به اوج ارگاسمهای زنجیرهای برسانی .
《 برای خود من فانتزی دربرگیرندهی تخیل هنری هم هست
اما به «هنر» محدود نمیشود.
در نگاه من «فانتزی» فشردهی خواهشهایی است
تصاویری از«واقعیت» است که تخیل به دلخواه برمیگزیند
در جهت ارضاء آن خواهشها، و در مواردی منطق واقعیت را هم،
بهحال تعلیق در میآورد تا واقعیتی تازه و خاص بیافریند.
فانتزی برونفکنیِ خواهش و سوارکردناش بر واقعیت است
به شکل یک «روایت» (ادبی یا تصویری یا سینمایی).
«عبور از مرز اخلاق ـ هنجار ـ قانون»
(ترانسگرشن)
مستلزم خطر کردن است
زیرا خصومت جامعه و مدنیت را برمیانگیزد.
تقبل این خطر برای یک ترانسگرسور حقیقی از اجباری درونی برمیاید،
اجباری که لگام ندارد،
«وجدان»
نمیشناسد.
روایت میتواند واجد ارزش هنری باشد یا نباشد.
مردمی که سعی میکنند فانتزی خود را در واقعیت تحقق ببخشند
غالب اوقات تبدیل به مجرم، جانی، یا «منحرف» میشوند
و از همین رو انسانها از فانتزیهای عمیق روانی ِخود کمتر صحبت میکنند
(یا حتا کمتر در سطح زبانی به آن واقفاند)
زیرا از چشم دیگران حتا اگر عمل هم نکرده باشند
از سوی دیگر، وقتی نویسندهگان وهنرمندان
همان فانتزیها را به شکل «روایت هنری» بیان میکنند،
چون این اتفاق ظاهراً در «تخیل» روی داده، مورد پذیرش مخاطبان خاص
عناوین «تخیل»، «ادبیات» و «هنر» به فانتزی مشروعیت میبخشد،
اما همان فانتزی در پورن
با عنوان «انحراف جنسی» یا «خشونت و خوی تجاوز» محکوم میشود.》
سوزان سونتاگ ترجمه عبدی کلانتری
□
همهی فانتزیها عادی هستند،
هرچند كه بعضی از آنها ممكن است خارج از دسترس باشند .
باید بدانیم که بعضی از آنها زیبائیشان در فانتزی بودنشان است .
فانتزی ترا تا اوج دلخواستهها و تمنامندیها میرساند
فانتزی ترا تا اوج شهوت بر میانگیزد
و به جايی میرساند
كه ديگر نمیتواني در مقابل همسوی سکس خود مقاومت کنی .
عریانیام خیس میشود
در چشمان تو
همچون
نیلگون دریائی که
چهرهام
پستانهایم
گودیِ نافم
ترنّم درز لبانم
رویاهایم
شناورند،
در فانتزی، همهی آن اتفاقات سکسی با پارتنر یا پارتنرها
از درون خودمان سرچشمه میگیرند
بدون وجود همسویِ سکس در کنارمان.،
آرام آرام بهاوج لذت میرسیم،
این یعنی بلوغ و پختهگیِ واقعیِ انسان.
بلوغی که هوش، آگاهی، عشق و شفقت فروخوردهی درون را
ترا میبینم
مثل موج در آغوشم میگیری
مست از شراب من
دیوانهتر از من
با تکرار اسم کوچک تو
بیآنکه کسی صدایم را بشنود
نوک پستانهایم به ابرها میرسند
ساقه را در حال قد کشیدن میبینم
ترا بدرونم میکشم مثل نَفَس
مانندِ ماه که بهدریا فرو میرود
ابرها درتنم میریزند
شروع به باریدن میکنم
اسم تو چکّه میکند
غنچه با گُلبرگهایش غرق شبنم اند
منرا نگاه کن
اینجا باران میبارد
فقط همینجا
پشت پنجرهی من
رهگذر