فانتزی
( قدرت ذهن بر امکانات اشیاء و انسانهای دیگر )
فانتزی
دنیای بزرگتر از تصور ما دارد
و زیباترین ابعاد لذت دادن، لذتستاندن ولذتستودنِ ما را کشف میکند
و لذت بهشکل و گونهی دیگری احساس میشود
در فانتزی انسان خلاق است
میتواند همجنسگرا، لزبین یا غیر همجنسگرا باشد
بی آنکه در واقعیت آن را تجربه کرده باشد
در فانتزی، زنان مخصوصا به آغوشی پناه میبرند و بهاوج میرسند
که از هر نظر آغوش دوستداشتنی و ایدهآل آنهاست
فانتزی
رویا در بیداری و قصهای است خیالانگیز
رویاست ولی بسیار زیبا،
رویاست ولی بسیار زیبا،
گُل رنگ و بوی خودش را دارد
دل آنچه بهخواهد
فانتزی
ترا تا اوج زیبائیِ تنانهگی بر میانگیزد
پرده ها را کنار میزنم
ماه رو بهپنجرهی اتاقم
آمدنت را به رویاهای من میبیند
ماه رو بهپنجرهی اتاقم
آمدنت را به رویاهای من میبیند
به لبخند یک غنچه
آغوشم را پیشکِش میکنم
آغوشم را پیشکِش میکنم
رقص افرا،
در سیبستان سینهام
مست میکند تمشکهای سر بهوای باغم را
در سیبستان سینهام
مست میکند تمشکهای سر بهوای باغم را
ترانهیِ رُویِش،
میزبانِ خط آبیِ لبانت
میزبانِ خط آبیِ لبانت
بهجویبار باریکهی چشمهام،
رعدوبرق آغوشم عاشق رنگین کمان آسمان توست
رعدوبرق آغوشم عاشق رنگین کمان آسمان توست
التهابِ نفسهایم آرام میگیرند
زیر بارانی که با تو میبارد
زیر بارانی که با تو میبارد
پشت پنجرهی نافم
ترا کنار هر واژه نقاشی میکنم
وقتی ایوانِ شبانهام فتح میشود
به امضای تو
با الف یک آرزو
همچو موجی به ژرفای چشمه سار
بدریا که میرسد،
وقتی ایوانِ شبانهام فتح میشود
به امضای تو
با الف یک آرزو
همچو موجی به ژرفای چشمه سار
بدریا که میرسد،
آرام میگیرد
حس شبنم را در نجوای صدف دم میگیرم
سرودِ اسمات را با لحظه ها میخوانم
که حیات، یک شب است
و آنهم امشب
رهگذر
تن ِ صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
برلبم شعلههای بوسهی تو
میشکوفد چو لاله گرم نیاز
بیگمان زان جهان رویائی
زهره بر من فکنده دیدهی عشق
مینویسم بهروی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیدهی عشق
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
فروغ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺩستهاﯼ ﺗﻮ ﺣﻮﻝ ﺍﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮابهاﯾﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯ ﺑﺘﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾنهمه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟
...ﻧﺨﻮﺍﺏ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺒﯿﻨﯽ
...ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺎﺵ
ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺩستهاﯼ ﺗﻮ ﺣﻮﻝ ﺍﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮابهاﯾﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯ ﺑﺘﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾنهمه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟
...ﻧﺨﻮﺍﺏ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺒﯿﻨﯽ
...ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺎﺵ
ﺗﺎ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﺍﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮند ﺗﻨگ
گمنام
زیبائیِ شیار،
برهنه،
در انتظار کام گرفتن یک بوسه
به لطافت جویباران،
در انتظار کام گرفتن یک بوسه
به لطافت جویباران،
مانند است، در شب
و
گواراییِ تشنهگی،
و
گواراییِ تشنهگی،
در گرمای سوزانِ روز
فانتزی به واقعیتهایِ ظاهری محدود نمیشود
و نیازمند مکان هم نیست،
چنانکه در اشعار فوق دیده میشود
همهجا در اکنون و آینده، با زندگیِ ما آمیخته است.
اين كه به آدم هایِ دور و بر خود فكر كنيم بسیار عادی است .
پس چرا عصرهای سحرآمیز پشت پنجره،
چنانکه در اشعار فوق دیده میشود
همهجا در اکنون و آینده، با زندگیِ ما آمیخته است.
اين كه به آدم هایِ دور و بر خود فكر كنيم بسیار عادی است .
پس چرا عصرهای سحرآمیز پشت پنجره،
یا در سکوت لحظههای قبل از خواب،
در فانتزیهایِ سکسیِ ما حضور نداشته باشند ؟
در فانتزیهایِ سکسیِ ما حضور نداشته باشند ؟
چرا دلبند خیالیِ خود را بهخلوتمان دعوت نکنیم ؟
چرا با آرامش و آزادانه در آغوشاش نگیریم ؟
آنجا که نارسائیِ کلام احساس نمیشود
چرا خواهش و هوسهایِ دلمان را برایاش آشکار نکنیم ؟
مگر ما اشتیاق روشنائیِ قلبمان را نداریم ؟
پس چرا دلدادهی خود را که دوستاش داریم
در خلوت لذت لحظههایمان همراه نداشته باشیم ؟
چرا در زیباترین گوشهی قلب خود،
با او دیداری نداشته باشیم که با تمام وجود لذت ببریم ؟
میان من و شب
واقعیت در تصنیف فانتزیهاست
پیوند عشق میبندند
با تپشهای گوارای قلبم
با تپشهای گوارای قلبم
مانند طعم ترانه
ترا در شعر شکل میدهند
که تنفسکردنی
مثل هوا
دوستداشتنی
مثل نهایتی
گاهِ بودن با تو
چه ها که با حجم شبم نمیکند
فاصله را میرباید
هوایِ آغوشم را بهآتش میکشد
رازوَرزانهگیِ
لحظهی بیهمانند ِ
،اکنون،
بهاشک شوق شیشههای پنجره
پس از باران
بهاشک شوق شیشههای پنجره
پس از باران
مانند است
دو
پرندهی شادزی
توت فرنگیهای سایهدار
گرمایِ نرم مینوشند
از نهانگرائیِ خواستن،
توت فرنگیهای سایهدار
گرمایِ نرم مینوشند
از نهانگرائیِ خواستن،
در پیالهی نافم
خوشا بهغنچه در آغوش قطرهها
دل آویختهی ساقه
در نرمیِ خیس،
چنان خیس که زیر باران
سرزده از اشتیاق
در نرمیِ خیس،
چنان خیس که زیر باران
سرزده از اشتیاق
بهخاطر داشتهباشیم
که واژهی «تخیل» (ایمَجینیشن)
به موضوع جدیتی میبخشد که ظاهراً «فانتزی» فاقد آناست.
بکار بردن واژه بمفهومهای خوب یا بد در مورد موضوعی در حوزهی اجتماعی،
در اغلب موارد میتواند تصویر نادرستی از آن ترسیم کند .
آوردن فانتزی در واژه نیز از این قاعده مستثنا نیست.
عدم دقت در مفهوم واژه؛
نزدیکترین راه به سوءتفاهم، میتواند باشد
خاصيت مهم فانتزیها و خیالپردازیهای زیبائیشناسیِ همآغوشی، اين است
كه میتوانند از مشاهدهی هر زیبائی ،
بستر ذهن و فكر را شادابتر کنند.
اما خاصيت مهمتر آنها ايناست
كه هر وقت كه بخواهی میتوانی آنها را احضارکنی،
و در خلوت خود بهدلخواه داشتهباشی
به موضوع جدیتی میبخشد که ظاهراً «فانتزی» فاقد آناست.
بکار بردن واژه بمفهومهای خوب یا بد در مورد موضوعی در حوزهی اجتماعی،
در اغلب موارد میتواند تصویر نادرستی از آن ترسیم کند .
آوردن فانتزی در واژه نیز از این قاعده مستثنا نیست.
عدم دقت در مفهوم واژه؛
نزدیکترین راه به سوءتفاهم، میتواند باشد
خاصيت مهم فانتزیها و خیالپردازیهای زیبائیشناسیِ همآغوشی، اين است
كه میتوانند از مشاهدهی هر زیبائی ،
بستر ذهن و فكر را شادابتر کنند.
اما خاصيت مهمتر آنها ايناست
كه هر وقت كه بخواهی میتوانی آنها را احضارکنی،
و در خلوت خود بهدلخواه داشتهباشی
پنجره در انتظار باران
هوای آغوشم بارانیست
ابر ها را تو صدا کردی
بیا
ابر ها را تو صدا کردی
بیا
انگشتانم دستبگردن دانههای باران
بیا
قطره ها را بهجویبار ضمیمه کنیم
تا تشنهگی،
شبنم گلبرگها را ببوسد
قطره ها را بهجویبار ضمیمه کنیم
تا تشنهگی،
شبنم گلبرگها را ببوسد
باغ
لیموهایِ نورسیدهام
بوی تازهگیِ زندهگی میدهند
چون بهار
لبهای جادوگرم آب را سربالا میبرند
در آتشدانم
در آتشدانم
بیا
پرشورتر
این غروب ساده را عاشقانه کنیم
بال بهبال همدیگر اوج بگیریم
بیاسائیم آنجا که تا امروز نرسیده ایم
بهطعم زیباترین گناهانی که تا امروز نکردهایم
رهگذر
میتوانی با پارتنر همآغوشیات يكی از فانتزیهایت را تعریف
و لحظههایتان را لذتبخشتر کنید
از طريق فانتزیها میتوانی با ترسهایت از سكس مقابله كنی
و يادبگيری كه از مسائل سكسی لذت بیشتری ببری
و رفتار سکسی خود را با آفرینش نوآوریها کاملتر
و همسویِ سکس خود را هم
از لذتهای تازهی خود به اوج ارگاسمهای زنجیرهای برسانی .
از طريق فانتزیها میتوانی با ترسهایت از سكس مقابله كنی
و يادبگيری كه از مسائل سكسی لذت بیشتری ببری
و رفتار سکسی خود را با آفرینش نوآوریها کاملتر
و همسویِ سکس خود را هم
از لذتهای تازهی خود به اوج ارگاسمهای زنجیرهای برسانی .
《 برای خود من فانتزی دربرگیرندهی تخیل هنری هم هست
اما به «هنر» محدود نمیشود.
در نگاه من «فانتزی» فشردهی خواهشهایی است
که از مرز اخلاقیات عبور میکند،
تصاویری از«واقعیت» است که تخیل به دلخواه برمیگزیند
در جهت ارضاء آن خواهشها، و در مواردی منطق واقعیت را هم،
تصاویری از«واقعیت» است که تخیل به دلخواه برمیگزیند
در جهت ارضاء آن خواهشها، و در مواردی منطق واقعیت را هم،
شبیه خواب و رویا،
بهحال تعلیق در میآورد تا واقعیتی تازه و خاص بیافریند.
فانتزی برونفکنیِ خواهش و سوارکردناش بر واقعیت است
به شکل یک «روایت» (ادبی یا تصویری یا سینمایی).
«عبور از مرز اخلاق ـ هنجار ـ قانون»
(ترانسگرشن)
مستلزم خطر کردن است
زیرا خصومت جامعه و مدنیت را برمیانگیزد.
تقبل این خطر برای یک ترانسگرسور حقیقی از اجباری درونی برمیاید،
اجباری که لگام ندارد،
«وجدان»
نمیشناسد.
روایت میتواند واجد ارزش هنری باشد یا نباشد.
مردمی که سعی میکنند فانتزی خود را در واقعیت تحقق ببخشند
غالب اوقات تبدیل به مجرم، جانی، یا «منحرف» میشوند
و از همین رو انسانها از فانتزیهای عمیق روانی ِخود کمتر صحبت میکنند
(یا حتا کمتر در سطح زبانی به آن واقفاند)
زیرا از چشم دیگران حتا اگر عمل هم نکرده باشند
بهحال تعلیق در میآورد تا واقعیتی تازه و خاص بیافریند.
فانتزی برونفکنیِ خواهش و سوارکردناش بر واقعیت است
به شکل یک «روایت» (ادبی یا تصویری یا سینمایی).
«عبور از مرز اخلاق ـ هنجار ـ قانون»
(ترانسگرشن)
مستلزم خطر کردن است
زیرا خصومت جامعه و مدنیت را برمیانگیزد.
تقبل این خطر برای یک ترانسگرسور حقیقی از اجباری درونی برمیاید،
اجباری که لگام ندارد،
«وجدان»
نمیشناسد.
روایت میتواند واجد ارزش هنری باشد یا نباشد.
مردمی که سعی میکنند فانتزی خود را در واقعیت تحقق ببخشند
غالب اوقات تبدیل به مجرم، جانی، یا «منحرف» میشوند
و از همین رو انسانها از فانتزیهای عمیق روانی ِخود کمتر صحبت میکنند
(یا حتا کمتر در سطح زبانی به آن واقفاند)
زیرا از چشم دیگران حتا اگر عمل هم نکرده باشند
به عنوان «منحرف» طرد میشوند.
از سوی دیگر، وقتی نویسندهگان وهنرمندان
همان فانتزیها را به شکل «روایت هنری» بیان میکنند،
چون این اتفاق ظاهراً در «تخیل» روی داده، مورد پذیرش مخاطبان خاص
از سوی دیگر، وقتی نویسندهگان وهنرمندان
همان فانتزیها را به شکل «روایت هنری» بیان میکنند،
چون این اتفاق ظاهراً در «تخیل» روی داده، مورد پذیرش مخاطبان خاص
واقع میشود.
عناوین «تخیل»، «ادبیات» و «هنر» به فانتزی مشروعیت میبخشد،
اما همان فانتزی در پورن
با عنوان «انحراف جنسی» یا «خشونت و خوی تجاوز» محکوم میشود.》
سوزان سونتاگ ترجمه عبدی کلانتری
□
همهی فانتزیها عادی هستند،
هرچند كه بعضی از آنها ممكن است خارج از دسترس باشند .
باید بدانیم که بعضی از آنها زیبائیشان در فانتزی بودنشان است .
فانتزی ترا تا اوج دلخواستهها و تمنامندیها میرساند
فانتزی ترا تا اوج شهوت بر میانگیزد
و به جايی میرساند
كه ديگر نمیتواني در مقابل همسوی سکس خود مقاومت کنی .
عناوین «تخیل»، «ادبیات» و «هنر» به فانتزی مشروعیت میبخشد،
اما همان فانتزی در پورن
با عنوان «انحراف جنسی» یا «خشونت و خوی تجاوز» محکوم میشود.》
سوزان سونتاگ ترجمه عبدی کلانتری
□
همهی فانتزیها عادی هستند،
هرچند كه بعضی از آنها ممكن است خارج از دسترس باشند .
باید بدانیم که بعضی از آنها زیبائیشان در فانتزی بودنشان است .
فانتزی ترا تا اوج دلخواستهها و تمنامندیها میرساند
فانتزی ترا تا اوج شهوت بر میانگیزد
و به جايی میرساند
كه ديگر نمیتواني در مقابل همسوی سکس خود مقاومت کنی .
عریانیام خیس میشود
در چشمان تو
همچون
نیلگون دریائی که
چهرهام
پستانهایم
گودیِ نافم
ترنّم درز لبانم
رویاهایم
شناورند،
درآن
رهگذر
در فانتزی، همهی آن اتفاقات سکسی با پارتنر یا پارتنرها
از درون خودمان سرچشمه میگیرند
بدون وجود همسویِ سکس در کنارمان.،
آرام آرام بهاوج لذت میرسیم،
این یعنی بلوغ و پختهگیِ واقعیِ انسان.
بلوغی که هوش، آگاهی، عشق و شفقت فروخوردهی درون را
به ناگهان آزاد میکند
ترا میبینم
مثل موج در آغوشم میگیری
مست از شراب من
دیوانهتر از من
با تکرار اسم کوچک تو
بیآنکه کسی صدایم را بشنود
نوک پستانهایم به ابرها میرسند
ساقه را در حال قد کشیدن میبینم
ترا بدرونم میکشم مثل نَفَس
مانندِ ماه که بهدریا فرو میرود
ابرها درتنم میریزند
شروع به باریدن میکنم
اسم تو چکّه میکند
غنچه با گُلبرگهایش غرق شبنم اند
منرا نگاه کن
اینجا باران میبارد
فقط همینجا
پشت پنجرهی من
رهگذر
https://music.youtube.com/watch?v=WyhdvRWEWRw&feature=shar
ترانسگرشن =فراگذشتن از هر مرز مجاز به حیطههای ناشناخته برای رسیدن به سطوح غیرمتعارفی از شناخت انسان


