۱۴۰۴ آبان ۲۹, پنجشنبه

گُلبرگ خیس

 

گل‌برگ خیس

نفس‌هایت
در نرم‌نوازیِ عاشقانه،
 نام عشق، لای پستان‌هایم می‌نگارند

گرمای زنانه‌گون غریزه،
 با حرکت نسیمانه‌ی آرام دستان‌ات 
زیر حریر پوستم
بی‌شتاب شعله‌وار می‌شود،

لبانت بوسه
 بر چینِ لبه‌هایم
بر حریر گلبرگ‌هایم می‌گذارند،

نسیمِ بهار
از غنچه‌، می‌گذرد
ساقه را
با شادمانیِ بی‌واژه
به خیزش می‌کشاند،

قلم، آرزوی بیرون‌اش را
به‌گرمای درون من
نوشتن می‌خواهد، 

 ناخن‌هایت،
بر پشتِ تنم،
خطی از اشتیاق می‌کشند،
زیر هر واژه،

دل می‌سپارند، 
ریتم کمرت را
با شنیدنِ «آخ سوختم» از من

من،
موجِ دانه‌های باران را
در آغوشِ قطره‌های ریز خود
بر شکافِ گلبرگم
تا می‌کنم

بی‌صدا،
مثل برگِ خیس در آغوشِ باران

رهگذر


https://www.facebook.com/didar.didareto



نگاهِ ترانه بزّاز
به
«گل‌برگ خیس»

((نفس‌هایت
در نرم‌نوازیِ عاشقانه،
 نام عشق لای پستان‌هایم می‌نگارد))

قطعه، با جسارتی لطیف آغاز می‌شود؛
 «نفس‌ها» 
به‌سان قلمی عاشقانه، لای پستان‌ها را 
دفتر خاطرات مانند، می‌نویسند. 
استعاره‌ی «نوشتن عشق» میان پستان‌ها، 
هم دل‌درآمیزی‌ست
 و هم شاعرانه، 
گویی نفس‌ها نه‌تنها لمس می‌کنند، 
بل‌که با هوس‌های آمیخته با هنر، 
رویای بازی عشق را به‌نغمه‌ی نور می‌چینند. 
 شاید استفاده از «میان پستان‌هایم» کمی مستقیم باشد 
و از رازآلودگی تصویر بکاهد. 
شاعر می‌توانست با اشاره‌ای غیرمستقیم‌تر، 
حس را عمیق‌تر و خیال‌انگیزتر کند،
اما تصویر «نام عشق» که بر پهن سینه نوشته می‌شود، 
تنانه‌گی و عاطفه‌ی زنانه را به‌زیبایی درهم می‌آمیزد.

 موسیقی واژه‌گان، نرم و نوازش‌گر-اند
 و فعل «نگارش» در پایان، ضرب‌آهنگ جمله را به‌خوبی می‌بندد.

((گرمای زنانه‌گون غریزه،
 با حرکت نسیمانه‌ی آرام دستان‌ات 
زیر حریر پوست‌م
بی‌شتاب شعله‌وار می‌شود))

در این بند، «غریزه» با صفتی زنانه‌گون، 
به‌جای آن‌که صرفاً تنانه باشد، 
رنگی از مهرآغوشی و نرم‌نوازی می‌گیرد. 
«حرکت نسیمانه»
 ترکیبی‌ست شاعرانه و مدرن که دستان را از ابزار لمس 
به جریان مایه‌ی زندگی بدل می‌کند. 
«حریر پوست»
 استعاره‌ای‌ست موفق که هم لطافت را نشان می‌دهد
 و هم حسی از فاصله‌ی ظریف، میان لمس و خواهش را،
تصویر، نرم و شکننده است
 که پوست را در آینه، یک قماش ظریف و ارزشمند می‌بیند
 گویی نسیمی در لمس دستان، 
این پارچه را به رقص آرامی، همراه است.
 «گرمای زنانه‌گون»
 و 
«نسیمانه‌ی آرام»
 تضادی دل‌انگیز بین شعله و نسیم می‌سازد 
که حس لطیف و درعین‌حال پرشور یک لحظه‌ی عاشقانه 
را می‌نشاند. 
 «شعله‌وار، بی‌شتاب»
 پارادوکسیکال است؛ شعله معمولاً سریع و سوزان است،
 اما این‌جا با آرامش پیش می‌رود،
 که این تضاد،
 حس انتظار و لذت تدریجی را به‌خوبی می‌لغزاند. 
شاید شاعر می‌توانست با افزودن تصویری بصری‌تر، 
مانند بازی نور یا سایه،
 عمق بیش‌تری به این حس ببخشد، 
اما در مجموع، 
با ریتمی آرام و تصاویر حسی، 
ذهن را به‌دریافت و لمس لحظه تشویق می‌کند.

((لبانت بوسه
 بر چینِ لبه‌هایم
بر حریر گلبرگ‌هایم می‌گذارند
نسیمِ بهار
از غنچه‌، می‌گذرد
ساقه را
با شادمانیِ بی‌واژه
به خیزش می‌کشاند))

این‌جا زبان به‌طرز زیبایی از بدن فاصله می‌گیرد
 و به گل، نسیم و ساقه بدل می‌شود
«چینِ لبه‌ها»
 و
 «گلبرگ‌ها»
 استعاره‌هایی‌ هستند که با لطافت و ایهام، 
زنانه‌گیِ بدن را به طبیعت پیوند می‌زنند. 
 بدن، به گل بدل می‌شود 
و لمس، به سَیَلان نسیم.
 
«به خیزش می‌کشاند» 
واژه‌ای‌ست نادر اما خوش‌نشین 
که حرکت را با شادی می‌آمیزد. 
   
  «لبانت بوسه» 
با ساده‌گی و صراحت، لحظه‌ای عاشقانه را ثبت می‌کند، 
اما با آمدن
 «حریر گلبرگ‌هایم»
شعر به فضایی شاعرانه‌تر و استعاری‌تر قدم می‌گذارد.
 تشبیه یکی از زیباترین نقطه‌‌های بدن به گلبرگ
 و بوسه به‌نسیم بهار،
 ظرافتی طبیعی و اغواگرانه، به شعر می‌بخشد.
 «شادمانیِ بی‌واژه» 
لبه‌ها، گل‌برگ‌‌ها و خیزش را 
در پوششی از زیبایی پنهان می‌سازد.
به‌نگاه من، این ترکیب، نقطه‌ی اوج این بند است؛ 
حسی که فراتر از زبان می‌رود و در سکوت، 
خود را بیان می‌کند.
 با رقص طبیعت و عشق،
 خواننده را به جهانی لطیف 
و پر از زیبائی‌های پنهان تن می‌برد.

((قلم، آرزوی بیرون‌اش را
به‌گرمای درون من
نوشتن می‌خواهد 
ناخن‌هایت،
بر پشتِ تنم،
خطی از اشتیاق می‌کشند
زیر هر واژه
دل می‌سپارند، 
ریتم کمرت را
با شنیدنِ «آخ سوختم» از من))

در این بخش، «قلم» به نماد 
کام‌جوئی‌وتن‌کامی بدل می‌شود،
 و 
«نوشتن» 
به کنشی عشق‌بازیِ عاشقانه.
«ناخن‌ها»
 که معمولاً خراشنده‌اند، 
این‌جا نقش خط‌کش را بازی می‌کنند، 
نه برای آسیب، 
بل‌که برای تایید‌وتأکید بر نوشته‌های تنانه‌ی قلم.
 «آخ سوختم» 
جمله‌ای‌ست که با جسارت و صداقت،
 اوج لذت را بی‌پرده اما شاعرانه بیان می‌کند.
 ریتم این بند، تندتر و پرشورتر است،
 و به‌درستی با واژه‌ی «ریتم» هم‌خوانی دارد.
 که با تصاویر ملموس و پویا، حس را به اوج می‌رساند. 
«قلم»
 به‌عنوان نمادی از خلاقیت و بیان،
 با 
«گرمای درون» 
پیوند می‌خورد و عشق‌بازی را به پدیده‌ی خلاقانه می‌کشاند. 
«ناخن‌هایت» 
و
 «خطی از اشتیاق» 
تصویری‌ست بسیار قوی 
از حسی که لمس را به نوشتن و نقاشیِ اثر می‌سپارند.
 «آخ سوختم» 
لحظه‌ای‌ست از سوز لمس لذت، 
که حس را از استعاره به واقعیتی ملموس می‌کشاند.
 این صراحت، اگرچه جسورانه است، 
ممکن است برای برخی خواننده‌گان کمی از فضای شاعرانه فاصله بگیرد.
 با این‌حال، ریتم این بند، 
با حرکت از آرزو به عمل و از سکوت به صدا،
ضربان تندِ هیجان‌ِ تن‌سپاری را به شعر می‌دهد
 که خواننده در اشتیاق دل‌تنگی غرق می‌شود.

((من،
موجِ دانه‌های باران را
در آغوشِ قطره‌های ریز خود
بر شکافِ گلبرگم
تا می‌کنم
بی‌صدا،
مثل برگِ خیس در آغوشِ باران))

پایان‌بندی قطعه
 با تصویر دانه‌های باران و قطره‌های ریزآب
حالتی از پذیرش و تسلیم دل‌خواسته دارد.  
  نقطه‌ی تلاقیِ دو جریان است: 
فَوَران و پذیرش،
 حرکت و آرامش. 
«موج دانه‌های باران»
و
«آغوشِ قطره‌های ریزآب» 
 استعاره‌ای‌ست از لحظه‌ی اوج و رهاشده‌گی مردانه،
 که با واژه‌ی «موج»، شدت و لطافت را در خود دارد.
 در برابر آن، «قطره‌های ریزآب» با ظرافت اوج زنانه،
 به استقبال این موج می‌آیند؛
 با آغوش‌گشائی و هم‌ساز،
که تصویری نرم و سیال خلق می‌کنند
 ترجمان پذیرشِ تمنامندانه و یکی‌شدن است 
«تا می‌کنم بی‌صدا»
شعر، فضایی خیس، لطیف و آرام را ترسیم می‌کند 
که در آن
«موجِ دانه‌های باران»
 و 
«قطره‌های ریزآب»
 با 
«شکافِ گلبرگ»
 پیوند می‌خورند، با صمیمیت،
 «بی‌صدا»
 پدیده‌ای‌ست شاعرانه،
 که به دربرگرفتن، یکی شدن و شکل دادنِ آغوش، 
به هم‌عطری اشاره دارد
  و نرم‌راه اوج، 
قطره‌های باران را نه‌تنها می‌پذیرد،
 بل‌که با آن‌ها به وحدتی آرام و بی‌صدا می‌رسد،
 مانند برگی خیس که در آغوش باران آرام می‌گیرد. 
 «تا می‌کنم»
  ریتمی نرم و آهنگین به بند می‌دهد
 که با فضای بارانی و لطیف شعر هم‌خوانی دارد
 به معنای
 «در خود جمع کردن»
«برگِ خیس در آغوشِ باران»
 حس آرامش پس از اوج را تقویت می‌کنند، 
گویی شعر در لحظه‌ای از سکون و رضایت به فرود می‌رسد. 
این بند پایانی، شعر را به سکوتی نرم و آرام می‌رساند،
 گویی پس از طوفان احساسات، 
آرامشی خیس و لطیف فرا می‌رسد. 
لحظه‌ی اوج را نه با فریاد،
 بل‌که با زمزمه‌ای شاعرانه، به‌واژه می‌ریزد.

جمع‌بندی نقد قطعه، به‌خوانش من
شعر با زبانی گرم و نقاشیِ هنرمندانه از تصاویر طبیعی، 
سفری عاشقانه را ترسیم می‌کند
شاعر توانسته با ظرافتی امروزی 
و حفظ سازواره‌های زیبایی،
حس‌های عمیق تنانه را به زبانی نرم و هنرمندانه ترجمه کند.
 که از لمس و نَفَس آغاز می‌شود و به سکوت بارانی می‌رسد 
 که خواننده را به لمس لحظه‌ و خیس‌شدنِ در نسیم، می‌کشاند
خیس‌شدن به بارانی که با معشوق می‌بارد

با عشق
ترانه بزّاز

چشمه‌سار

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان در یک‌ماه گذشته