فرهنگ ایرانی
درگیر «سنت فرمان» است
غرب از گفتوگو زاده شد، ایران از فرمان
از زرتشت تا مولوی، از شــاه تا مــراد
محمود فلکی در تحلیل فرهنگ ایرانی نشان میدهد که ریشهی ناتوانی ما
در گفتوگو نه در امروز، که در تاریخِ طولانیِ استبداد و دینمحوری است؛
جامعهای که قرنها میان امر و نهی زیسته،
هنوز راه پرسیدن را نیاموخته است
سخنرانی محمود فلکی
شاعر، داستان نویس، منتقد و پژوهشگر فلسفه و زبان
مقیم آلمان، در نشست
«عوامل بازدارندهی فرهنگ دیالوگ»
(لینک در زیر)
تصویری تاریخی از خاموشی و «گفتناتـــوانی» ایرانی ارائه میدهد.
او از ریشههای باستانی این سکوت سخن میگوید،
از پیوند دیرینهی دین و قدرت،
از عرفانی که بهجای رهایی، بند تازهای ساخت،
و از شعری که بهجای بیداری، ستایشگرِ خاموشی شد.
به باور فلکی، گفتوگو در جامعهی ما هنوز به معنای جدل است،
نه شنیدن و درک دیگری؛
و تا زمانی که این عادت در ذهن و زبان ما شکسته نشود،
هیچ تحول فکری پایداری ممکن نیست.
از فرمان تا گفتوگو
فلکی دیالوگ را پدیدهای مدرن میداند
که در بستر آزادی فردی و عقل مستقل شکل گرفته است؛
چیزی که در ایرانِ سنتی هیچگاه فرصت زایش نداشته.
از دید او، فرهنگ «امر و نهی» از دوران زرتشتی تا ساسانیان،
و سپس در اسلام و خلافت، پیوسته استمرار یافته است.
شاهان و خلیفهها خود را «فرهمند» و نمایندگان خدا بر زمین میدانستند؛
از این رو، پرسش در برابر فرمان، گناه محسوب میشد.
این ساختار عمودی نهفقط حکومت،
بلکه اخلاق و ذهن مردم را نیز شکل داد.
بهتدریج، اطاعت از قدرت به عادت بدل شد
و سکوت، نشانهی عقل و وقار تلقی گردید.
از دین تا عرفان، از اطاعت تا خاموشی
فلکی در ادامه از نقش عرفان سخن میگوید؛
سنتی که گرچه در آغاز در برابر دین رسمی ایستاد،
اما خود نیز به بازتولید اطاعت پرداخت.
رابطهی شیخ و مرید، ادامهی همان رابطهی خدا و بنده بود؛
نوعی بندگی زیبا و شاعرانه.
نقل میکند از نجمالدین رازی
که مرید باید چون مردهای در دست غسّال(شیخ) باشد، بیاراده و بیاختیار.
عرفان، بهجای تشویق به خودآگاهی، به تسلیم و فنا دعوت کرد؛
تا آنجا که حتی عقل و تردید، «حجاب» نام گرفت
و پرسش، گناه.
مولوی، در ستایش خاموشی، میگوید:
«خاموش، که گفتوگو حجاب معانیست»
... و بدینسان، گفتگو در معنای فلسفی آن، از فرهنگ ما رخت بربست.
شعر و خاموشی
فلکی یادآور میشود که شعر فارسی نیز، بهجای آنکه بستری برای تبادل اندیشه باشد،
اغلب وسیلهای برای اثبات و اقناع شد.
ایرانی برای اثبات باور خود،
هنوز بیتی از حافظ یا مولوی میآورد؛
نه از تجربه و استدلال،
که از مرجعیت شاعر
از اینرو، حتی در گفتوگوهای روزمره، زبان ما شعرگونه است:
زیبا، اما یکسویه.
گفتوگو در معنای غربی آن، برخورد اندیشهها برای رسیدن به حقیقت،
در شعر ما غایب است،
چون در زیست ما غایب بوده.
از تئاتر تا دیالوگ
فلکی برای مقایسه، به ریشههای نمایش در یونان باستان اشاره میکند.
تئاتر، از آغاز، تمرین دیالوگ بوده است؛
جایی که چند صدا، همزمان شنیده میشوند.
در برابر آن، ادبیات ایران، از حد فضای شبه نمایشی در شاهنامه فرا نمیرود
و با تسلط عرفان همچنان یک صدا سخن میگوید یا سکوت را تبلیغ میکند.
در فرهنگ ما، نمایش به تمثیل فروکاسته شد،
و جای گفتوگو را حکمتهای یکطرفه گرفتند.
این تفاوت، به باور او، ریشه در همان تجربهی تاریخی دارد:
٫
غرب از گفتوگو زاده شد، ایران از فرمان.
حق دیگری و تمرین مدارا
فلکی میگوید گفتوگو تنها در زبان شکل نمیگیرد،
در رفتار نیز باید تمرین شود.
از صف نان تا رانندگی، ما هنوز «دیگری» را نمیبینیم؛
و چون حق دیگری را رعایت نمیکنیم، حق گفتوگو را نیز از میان بردهایم.
جامعهای که در آن، جلو زدن، حذف کردن، و «نوبت نگرفتن» عادت است،
طبیعیست که زبانش نیز گوش دادن را نیاموخته باشد.
او پیوند دیالوگ را با رواداری یادآور میشود:
بدون تحمل دیگری، گفتوگو ممکن نیست.
عرفان و مدارا
در ادامه، فلکی به نقد افسانهی «تساهل عرفانی» میپردازد.
میگوید عارفان، با آنکه خود از فشار دین رسمی رنج بردند،
در برابر دگراندیشان، همان خشونت را تکرار کردند.
نجمالدین رازی قتل فیلسوفان را «جهاد اکبر» نامید،
و مولوی در مثنوی، مرگ عاشق زمینی را با رضایت روایت کرد.
در این فرهنگ، مدارا به شعار بدل شد، نه به منش.
تا زمانی که درون ما هنوز از مراد میترسد و از پرسشگری خجل است،
گفتوگو ممکن نیست.
راهی بهسوی رهایی
به باور فلکی، نخستین گام برای پرورش فرهنگ دیالوگ،
نقد صریح و رادیکال گذشته است.
او میگوید غرب زمانی به مدرنیته رسید که جرأت کرد
سنت، کلیسا و حتی کتاب مقدس را نقد کند.
ما اما هنوز در ستایش نیاکان، عرفا و پادشاهان خود غرقیم.
نقد، نه نفی گذشته است،
بلکه شناخت آن برای عبور.
بدون شناخت، هر اصلاحی تکرار است
.او در پایان میگوید گفتوگو تمرین میخواهد؛
از خانواده تا سیاست، از کلاس درس تا شبکههای اجتماعی.
تمرینِ شنیدن، تمرینِ پرسیدن بیهراس.
تا زمانی که آزادی بیان به رسم بدل نشود،
و مردم در سرنوشت و تصمیمها شریک نباشند،
هیچ گفتوگویی زاده نخواهد شد.
گفتوگو، محصول آزادی است، نه توصیهی اخلاقی.
ــــــــــــــــــــــــ
لینک به سخنرانی کامل:
