لبها
من عاشق تو ام
این زمزمهی
لبهای دخترانه، در من است
دفتر خیالم را ورق میزنم
لای هر صفحه
ردِّ یک بوسه را سنجاق کردی
در سکوت لحظهها با ،،آان،، در میآمیزم
همان که حافظ بندهگیش را میکرد
پنهان است آنجا،
جعبهی فانتزیهای من
پر میگشایند فرشتهگان
در عطر نفسهایم
در سر انگشتانت
گُل میشوند غنچههایم
مانند
تشنهگیِ آغوشم به طعم سینهات
فرا میخوانم اسم ترا
شفافتر میشود آب جویبارم
چشمانداز تپههای تنم
آماده میشوند، به دوشیزگی
شیارهای زلال سبزهزارانش
برهنهگی خواهان
هوای تو را به تن میکنند
چه فرق میکند
رانهایم روی رانهای تو
یا زیر همدیگر باشند
زیر طاق معبد تو
تکمیل میکند پرگار،
دایرهی عاشقانهی ما را
ساحل لبان تو
پسِ اوج این عاشقانه
موج دریا نهفته است
دریائی که
ادامهی تمشک پستانهای من است