۱۴۰۰ فروردین ۱۹, پنجشنبه

عشق و جنون



عشق و جنون


نمی‌دانم خوبِ من

یادت هست؟

شرابِ تنت را نوشیدم

و در چشیدنِ طعمِ تنت

بال‌های حواسم سوخت

یادت هست؟

از سر انگشتانت

تا شهدِ لبانت

دریا شدم و موّاج و رقص‌کنان

بر اندامِ ظریفت پیچیدم


باور کن

هزار بار تو را بوئیدم

و تمامت را که نفس شده بود

به رگ‌هایم سپردم

و زیرِ پوستِ تنم

به قاعده‌ی یک روحِ مسیحایی

تو را جاری کردم

در بسترم جاری شدی

و همچون زمینی خشک تو را بلعیدم


نمی دانی

پروانه های لبم

بر غنچه‌های لبانت نشستند

و شهدِ شیرینت را نوشیدند

و من

از مرزهای بیکرانِ تو گذشتم

در هم تنیدیم

و دست‌های اندوه را به بَند کشیدیم

تو در هم آغوشیِ من غرق شدی

و یادم هست

لرزیدی و بارها لرزیدی



و من

چون نسیم تو را خواندم و زمزمه‌ات کردم

تا تو آرام بگیری


چه مستانه صدایم کردی

و چه‌عاشقانه در گرمی

به‌آغوشم کشیدی

قطراتِ دریای جوشانِ سینه‌ام

کویرِ تنت را سیراب می‌کردند

و در شُر شرِ عرق ریزِ عشق و جنون

گل‌های خواهش روئیدند

ما صدای خواهش را شنیدیم

و در عریانی آن لحظه‌های ناب

یکی شدیم


آری خوبِ من

این است داستان عشق و جنون

که مرزی برایش نیست


حامد ویسی
 

چشمه‌سار

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان در یک‌ماه گذشته