پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۳۹۹ اسفند ۱۳, چهارشنبه

رنگین‌کمان(۱)

حکایت 


سکس باعشق در کالبد نرگس، جذاب‌ترین هدیه‌ی کیهان، بمن است

رنگین‌کمان

 در فرهنگ مدرن
،زبان من (فارسی) لذت‌ستانی و لذت‌دهیِ ۳ قسمت از بدن 
که با، ک، شروع می‌شوند (۳کاف ) را در هم‌آغوشی
بی‌پَروا و سخاوت‌مندانه در اختیار متن قرار می‌دهد
در یکی از فروشگاه‌های بزرگ شهر ،
دو تا شورت در رنگ‌های مختلف انتخاب کردم و خریدم ،
برای اطمینان به‌اندازه‌های‌شان راهیِ اتاق پرو شدم
که قبل از رسیدن بخانه در تنم به‌بینم
اتاق هارا نگاه کردم غیر از اتاق آخری هیچ‌کدام خالی نبود
در اتاق پرو را که باز کردم یک زوج تقریبا بیست‌وپنج، سی ساله را دیدم
که آقا روی یک چهار پایه نشسته و خانم در حال
پرو کردن یک شورت بود،
نا خودآگاه بیدرنگ برمی‌گشتم که خانم گفت
ن《نه ، نه، لازم نیست بیرون بروید! من کارم تقریبا تمام شده
ما داریم می‌رویم .
می‌توانید یک دقیقه همین‌جا منتظر باشید اگر نظرتان را هم راجع به رنگ
و اندازه‌ی این شورت بدانم خوشحال خواهم شد》د
مرد جوان هم با نگاهش حرف خانم را تائید کرد و گفت
م《من هم چیزی نمی‌خوام بخرم می‌توانیم هر دو نظرمان را در مورد
این شورت بگوئیم که رنگ‌اش برنگ تن نرگس همآهنگی دارد ؟ یا نه 》ه
هم‌زمان دست‌اش را بطرف من دراز کرد و ادامه داد
《 اسم من فرهاد است ولی نزدیکانم از بچه‌گی «فری» صدایم می‌کنند 》
بلند شد و بمن تعارف کرد که بنشینم :
《 می‌توانید یکی دو دقیقه بنشینید تا نرگس پرو اش را تمام کند 》
فرهاد به نرگس نزدیک‌تر شد
و قسمت‌های عقب، جلو و کمر شورت را در بدن او مرتب کرد
با دیدن اندام خانم بی‌اراده با خودم گفتم این شورت چه زیبا است
.کپل‌های خانم را جم‌و جورتر و سکسی‌تر نشان می‌دهد
مخصوصا از جلوی شورت، لب‌های ک‌‌س نرگس هوس‌انگیز‌تر دیده می‌شد
حتی می‌توانستم فرم چوچوله‌اش را
وسط لب‌های بیرونیِ ناز اش به‌بینم
نرگس ابتدا نظر فرهاد را پرسید و او با لبخند گفت
《 زیباترین شورتی است که تا امروز روی یک کون و ک‌س می‌بینم 》
نرگس تبسمی برلب نشاند ، رو بمن کرد
و گفت
《 آقا ! می‌خوام نظر شمارا هم بشنوم 》
من که از بی پروائیِ اظهار نظر فرهاد جرئت پیدا کرده بودم
گفتم
ا《اسم من هم شاهین است و خوشحالم
که من را در این چند لحظه هم‌راه خودتان کردید
بسیار با بدن شما همسانی دارد
چون این رنگ (بنفش روشن) اولین رنگ مورد علاقه‌ی من است
می‌توانم بگویم
که فرم بدن شما زیبائیِ این رنگ را برای من صد برابر کرد
هیچ حرف ندارد؛ بسیار زیباست اما من‌هم یک خواهش از شما دارم
می‌خواهم بمن افتخار بدهید که این شورت را با سینه‌بند اش
من بعنوان یک کادوی آشنائی
بشما تقدیم کنم》م
نمی‌دانم این جمله را با چه لحن و صمیمیتی گفتم
که هر دو پریدند من را بغل کردند و بارها با خوشحالی و خنده ،
گونه‌هایم را بوسیدند و همدیگر را نگاه کردند نرگس گفت
ب《با کمال میل و شادی قبول می‌کنم 
ولی ما این‌ها را خریده‌ایم شما می‌توانید
با سلیقه‌ی خودتان یک مدل دیگری لطف کنید که بیش‌تر شادم کنید)د 
فرهاد هم گفت
ب《برای من هم مایه‌ی خوشحالی است که نرگس جواب محبت ترا
با این گشاده روئیِ آمیخته با مهر می‌دهد
اما خواهش می‌کنم عصر بیائید منزل ما، هم کادوی نرگس را خودتان بیاورید
و هم یک فنجان چائی با هم می‌خوریم و بیش‌تر باهمدیگر‌ آشنا می‌شویم》م
قبل از این‌که جواب دعوت‌اش را بدهم اشاره بدستم کرد و پرسید
شما می‌خواهید که ماهم در مورد شورت‌های شما اظهار نظر کنیم 》
《یا می‌خواهید تنها باشید ؟
نرگس با عشوه‌ی زیبای خود با یک لبخند شیطنت اضافه کرد
« ولی اگر مورد پسندمان شد من مثل شما کادو نمی‌خرم، فری را نمی‌دانم »
یک لحظه از ذهنم گذشت که ما اطاق پرو را بیش‌تر از معمول
معطل کردیم کسی بیرون منتظرما نباشد ؟
ولی دیدم فرهاد برای اطمینان؛ پشت در طوری ایستاده
که از بیرون دیده می‌شود که اطاق خالی نیست
خیالم راحت شد گفتم
ع《عصر باکمال میل و اشتیاق می‌آیم و کادوی نرگس خانم را
نیز خودم می آورم و نظر و سلیقه‌ی شما نیز در مورد شورت‌ها،
《زیادی خوش‌آیند من خواهد شد لطفا بمانید
شروع کردم سگک کمربندم را باز کنم که برای راحتی؛
نرگس شورت‌ها را از دست من گرفت
که من دست‌هایم آزاد باشند
شلوارم را در آوردم، شورتم را کمی با تعلل شروع کردم
که فرهاد دست‌هایش را گذاشت دور کمرم
و به آرامی شورتم را کشید پائین باسنم، که من براحتی بتوانم در بیاورم
ولی این عمل را چنان با سلیقه و احترام کرد
که دلم خؤاست او را در آغؤش بکشم و ببوسم
.هوس کردم گرمای سینه‌اش را روی قلبم حس کنم
فرهاد که گوئی حس‌ام را در نگاهم خوانده بود؛
بانگاه صمیمی و پر از خواهش بمن پاسخ داد ؛
و با چشمانش این رابطه‌ی مهرآمیز نگاه‌مان را به نرگس نشان داد
.لبخند ملیح نرگس نیز، مهر تائیدی به این لحظه‌های پر از خواستن‌های ما زد
وقتی یکی از شورت‌های انتخابی من را باز کرده و بدست من می‌داد
بازتاب آن عطش را در صورتم بوضوح دید
من در حالی‌که سعی می‌کردم لرزش خفیف دست‌هایم را پنهان کنم
شورت را پوشیدم و فرهاد با همان علاقه و آرامش
که شورت نرگس را مرتب کرده بود برای من هم
همان خواست هوس‌انگیز و علاقه‌ی شهوانی را نشان داد
گرمای دست‌هایش را بار دیگر تا عمیق‌ترین نقطه‌ی وجودم احساس کردم
وقتی شورت را روی کپل‌هایم مرتب کرد و دور کمرم جا انداخت
آمد جلو با دست چپ‌اش کمر شورت را نگه‌داشت
و با دست راست‌اش کیر من را بدست‌اش گرفت
و پرسید《 کدام سمت پارک می‌کنی ؟ سمت راست یا چپ ؟》
می‌خواستم بگویم که زیاد فرق نمی‌کند نرگس پیش‌دستی کرد و پرسید
《می‌توانم من نظرم را بدهم》
گفتم《 بلی حتما، چی از این بهتر، بلی بگو 》 نرگس با لوندی گفت
ب《به‌نظر من شما بر عکس بیش‌تر مردها، نشانه‌ی مردی‌تان را
رو ببالا پارک کنید که برای قد کشیدن‌اش
کمی جای آزاد داشته باشد که نما و تماشایش
هم بسیار جذاب‌تر و قشنگ‌تر است》ت
بعد نزدیک‌ترآمد ؛ کمربند فرهاد را باز کرد؛
با احتیاط شلوارش را پائین کشید و کیرش که رو ببالا پارک شده بود
دست‌اش گرفت و بمن نشان داد، واقعا هم دیدنی‌تر و زیباتر بود .
تنها آرزوئی که در آن لحظه تمام وجودم را پر کرد؛
این بود که کاش نرگس می‌گفت
شاهین بیا خودت بگیر و با سلیقه‌ی خودت پارک‌اش کن،
اگر هم دلت خواست می‌توانی کمی ماساژش بدهی
تا قد کشیدن لحظه به‌لحظه‌اش را هم تماشا کنی و لمس کنی
غرق این رویا بودم که صدای فرهاد من را بخود آورد
ح《حق با نرگس است، ببین کیر تو با گرمای دست
من یواش یواش دارد قد می‌کشد .
حالا دیگر جا نیست که طرف راست یا چپ پارک کنیم،
《 رو ببالا پارک می‌کنم، حالا به‌بینیم مورد پسندتان هست ؟ یا نه
گویا ما سه تا ؛ واژه‌های زمان و مکان را هرگز در عمرمان نشنیده‌ بودیم،
هرسه در دریای بی‌زمانی رها بودیم
« چه زمانی »
و
« درچه مکانی »
بودنمان از صفحه‌ی ذهنمان پاک شده بود
فرهاد انگشتان‌اش را دور کیر من حلقه کرد
و تخم‌هایم را کف دست دیگراش گرفت
که برای پارک مرتب‌تر، آماده کند
چند لحظه بی‌حرکت در همان حال ماند ؛
چرا که کیر من حالت گرفته و سفت شده بود و فرهاد
به انتظار قد کشیدن کامل و شق شدنش در بستر دست‌هایش ایستاد
نرگس که هوس خواستن کیر را در چشم‌ها و دستان فرهاد می‌دید
حتی فرم باسن من را از چشم او تماشا می‌کرد ؛ گفت
چ《چند دقیقه، فری را آزاد بگذارید آقا شاهین !
قد کشیدن و شق شدن کیر تو کف دست‌اش؛
احساس عجیب و توصیف نشدنی‌ای به فری می‌دهد
دقیقا انگار دارد قد کشیدن آرام و شق شدن کیر ترا درون خودش
احساس می‌کند، فرهاد هیچ وقت ازاین لذت سیر نمی‌شود》د
فرهاد زمزمه کرد
د《دلم می‌خواهد تصویر شق شدن کیر تو
و تصویر برآمده‌ی رگ‌هایش را در همیشه‌های ذهنم نگه‌دارم
من امروزعصر یک شورت مناسب به این کیر کادو می‌دهم
و خودم هم تنش می‌کنم
که با هر قد کشیدن‌اش بیاد من بیفتی》ی
نرگس که رو چارپایه نشسته بود و کیر فرهاد را نوازش می‌کرد
با لحنی آرام گفت
و《وقت رفتن است فرهاد! حالا همین کاری که من با کیر تو می‌کنم ؛
تو همان را با کیر شاهین انجام بده
و فعلا تا عصر خداحافظی کنیم》م
سپس کف هر دو دست‌اش را دور کیرفرهاد حلقه زد
و سر کیرش که از فشارخون قرمز رنگ شده بود
در دهان‌اش گذاشت و محکم و با صدای زیبا لیسید وبوسید
فرهاد دقیقا همان کاررا با کیر من انجام داد
فوران آب‌ام را با تمام وجود احساس کردم ؛
چنان‌که تندی نفس‌هایم و ضربان قلبم را حتی نرگس هم شنید
و با نگاه صمیمی و مهربان‌اش رو بمن کرد و گفت
آ《آقا شاهین راحت باش، به این زودی‌ها آب‌ات نمیاد
فرهاد نگه‌داشتن کیر را خیلی خوب می‌داند
کیر تو در دست‌های امن است
و مطمئن باش آمدن آب‌ات را فرهاد کنترل می‌کند
من مدت‌هاست بدون هیچ نگرانی و تشویشی ؛
.ارگاسم خودم را بدست‌ها و کیر او سپرده‌‌ام
《 .امروز عصر تو هم عاشق مردانه‌گی و زنانه‌گیِ درون فرهاد خواهی شد
ما هر دو کیرهای شق‌مان را به کمک کمربندمان رو ببالا پارک کردیم
،و نرگس شورت تازه را درآورد و شورت نپوشیده؛ دامن‌اش را به تن کرد
از اتاق پرو بیرون رفتیم و با دریافت آدرس
ساعت پنج را به‌دیدارمان تعیین کردیم
بعداز ظهر
ساعت ۵ من خود را بیرون از تنگنای شهر، در هوای آزاد یک ویلای
معمولی و متعارف می‌دیدم که فضایش سرشار از سرمستی
و سرخوشیِ بر آمده از اطمینان عشق بود
جانم کشف و انکشاف بی پروائیِ معاشقه را جشن می‌گرفت
انگاری قدم‌های‌ام در یک فضای بی‌وزنی حرکت می‌کنند
و هيجان‌انگیزیِ لحظه‌ها را با یک تولد دیگر برای خود، احساس می‌کردم
به رویائی‌که از دیرباز هوس رنگ واقعیت آن را داشتم ، وارد می‌شدم
.چهره‌ی نرگس نشان می‌داد که با یک " دگری" از خود، هم‌سو شده
که از رگ‌گردن به او نزدیک‌تر است
و جادوگر هوس‌های جانفزای اوست

 نگاه‌های سوزان و پر از اطمینان فرهاد نیز حکایت از این می‌کرد

که در مسیر هم‌راهی با نرگس، حتی

نیازمند گفتن یک دروغ ساده‌ی مصلحتی هم نشده است .

من‌هم سپاسگزار از گیتی؛

که همای سعادت دیدار این دو را در اطاق پرو؛ به‌شانه‌های من نشاند .

بسته‌بندی زیبای کادوی ،ک‌س، و پستان‌های نرگس را روی میزی گذاشتم

که یک جعبه‌ی دیگری نیز روی آن قرارداشت.

نگاه نرگس که من را از زمین و زمان و قید و بندهای درونم آزاد می‌کرد،

کنار پنجره بطرف میزی راهنمائی کرد که  سرویس چای‌خوری

با سلیقه و بادقت کامل چیده شده بود .

نرگس صندلیِ وسط را برای من در نظر گرفته بود

که من را به جشن سه نفره‌ی با شکوه، خوش‌آمد می‌گفت .

فرهاد با آن لحن آمیخته با مهرش گفت

《 اولین روز بقیه‌ی زندگیِ سه نفری‌مان را تبریک می‌گویم

شاهین‌جان خیلی خوش آمدی》

صدآی آهنگین‌اش چنان بود که گوئئ برای اولین بار

گرمی و شیرینیِ کلام را در می‌یافتم .

من‌هم  سپاسگزاری‌ام از گیتی و همای سعادت را که هنگام ورود

بی‌صدا با خودم نجوا کرده بودم

و سرمستی از برگزیده شدنم از طرف این دو نفر، را با آرامش

برای‌شان تکرار کردم

که بسیار مایه‌ی شادی هردو شد و بلند شدند من را بغل کردند.

و چنان با مهر و هوس بوسیدند که تمنامندی و میل‌شان را

تا عمیق‌ترین نقطه‌ی وجود من روانه کردند.

پس از صرف چائی، نرگس بلند شد کادوی خودش را

هم‌راه با جعبه‌ی دیگر، آورد و گفت

《این هم کادوی توست》

وقتی نرگس شروع به بازکردن کادوی خودش کرد .

فرهاد گفت

《شاهین تو هم کادوی خودت را بازکن》

نرگس با خنده‌ی پرناز و شیطنتی گفت

《 فری دید تو به ،ک‌س، و پستان‌های من کادو دادی او هم هوس کرد

محبت‌اش را به کیر وکون تو نشان‌دهد

ولی خودش می‌خواهد تن‌ات کند تو فقط باز اش کن و بگو

که زیاد دوست داری یا کم ؟ 》

جعبه را باز کردم، شورتی با جنسی بسیار نرم،

به‌رنگ زرد مخصوص، درون جعبه بود.

آن یک کادو و یا یک شورت معمولی برای من نبود،

بل‌که آن را مانند روشنائیِ آفتابی احساس می‌کردم

که از یک روزنه‌ای کوچک، عظمت خورشید جهان افروز را بازتاب می‌داد .

از شادی و شوق بی‌اراده از روی صندلی بلند شدم .

آن‌هاهم هم‌زمان از ذوق زده‌گیِ من برخواستند .

من با چنان عشقی هر دو را رو سینه‌ام گرفتم

که از شادی داشتند دیوانه می‌شدند

آرام برای این‌که فضای‌شادی‌شان را بهم نزنم زمزمه کردم

《 کیر و کون من تجربه‌ی زیستی‌شان را همین الآن می‌خواهند 》

فرهاد سرش را وسط سینه‌ی من گذاشت و گفت

《 همین الان عزیز من همین الان .

من از همین لحظه‌ی جداشدن‌مان بعد از اطاق پرو ،

برای نوازش کیر و کون تو دل‌تنگی می‌کنم.》

با همان شادی و خنده هر سه باهم

به اطاق کناری که موزیک بسیار ملایم و آرامش بخشی،

در فضایش جاری بود، رفتیم .

نرگس روپوش زیبای خانه‌گی‌اش را درآورد .

اندامش چنان هوس‌انگیز و همساز بود که هرگز تصور نمی‌کردم .

رنگ برنزی تن نرگس، رنگ حنائیِ سینه‌بند وشورت‌اش را

بسیار زیبا‌تر و دلنشین‌تر جلوه می‌داد .

چیدمان اطاق، زیبائی و ساده‌گی را مانند یک تابلوی نقاشی برخ می‌کشید .

پرده‌های نسبتا ضخیم زرشکی‌رنگ با پرده‌ی طوریِ گل‌بهی‌رنگ،

زینت بخش پنجره‌ها بود .

توجه‌ام به تابلوهای چشم‌نوازی‌

که روی هر دیواری آویخته شده بود، جلب شد،



یکی‌از تابلوها یک جفت بالرین در حال رقص را بتصویر کشیده بود



و روی دیوار روبروئی‌هم تابلوی زن و مرد برهنه‌ای که همدیگر را نشسته

در آغوش گرفته بودند، جلوه‌‌گری می‌کرد



سومین تابلو از زاویه‌ی خاص،

اندام یک زن را با انحنای زیبائیِ باسن‌اش در سایه روشن نشان می‌داد

که برای نشان دادن زیبائیِ باسن،

زاویه‌ی بهتر از این برای عکاس متصور نبود. 



 زیر آن تابلو یک مبل سه‌نفره به‌رنگ بنفش قرار داشت.

ذرات فضای اطاق پراز راز و رمزی عاشقانه و سکس بود


لحظه‌ها

فرهاد  باکمی تاخیر ؛ آرام وارد اطاق شد .

  شورت سفید رنگ بی‌نهایت سکسی به‌تن داشت .

زیبائی کیرش‌که رو ببالا پارک شده‌بود

و هم‌سازی و خوش‌فرمیِ باسن‌اش بقدری هوس‌انگیز بود

که چند ثانیه زبانم را بند آورد.

نرگس شورت کادوئیِ مرا گرفت که اتیکت هایش را قیچی کند،

که مبادا موقع پوشیدن، احساس نرمی‌آن را از بین ببرد .

  فرهاد  با لبخند آرام‌بخش خود، کنارم ایساد

و با همان علاقه و تمنای شهوت‌انگیز پیش‌از ظهرش ، 

کمر بندم را باز کرد، شلوارم را به‌آرامی پائین کشید، تا کرد،

در گوشه‌ی اطاق روی صندلی گذاشت.

شورتم را نیز با همان حرکات زیبای سکسی پیش از ظهر درآورد .

نرگس با  لطافت‌ زنانه‌ی مخصوص خود شورت تازه‌ی من را به فرهاد داد .

دلم برای گرمای دست‌های فرهاد دورکمرم می‌لرزید

و حس می‌کردم نرگس این هوس‌را در تمام سلول‌های تنم می‌بیند  .

فرهاد می‌خواست پیراهن‌ام را در بیاورد که نرگس گفت: 

《 من پیرهن‌اش را در می‌آورم

تو شورت‌اش را تنش‌کن

می‌دانم که هرچه زودتر می‌خواهی

فرم کیر و کون‌اش را تماشا کنی.》

فرهاد که تمنای‌خواستن را از نگاه‌ام  فهمیده بود ،

دست‌هایش را دور کمرم حلقه کرد و گفت

《 شاهین‌جان!  قبل از این‌که شورت جدیدت را تن‌ات کنم،

می‌خواهم چند لحظه کمرت‌را بگیرم . 

می‌خواهیم سفت‌شدن و قدکشیدن لحظه‌به‌لحظه‌ی کیرت‌را

با نرگس تماشا کنیم .

تو هم تحریک‌شدن کیرت‌ات را در گرمای بازی دستان‌من

ونگاه نرگس در جانت احساس کن

و موسیقی را هم‌راه باش》

 گذر زمان را حس نمی‌کردم

فقط تندی نفس‌هایم با نوای ریتم موزیک تنظیم می‌شد .

در یک‌زمان بسیار کوتاه شق‌شده‌گیِ کیرم بجائی رسیده بود

که حتی پوست ران‌هایم  تیر می‌کشید .

برای نخستین بارسنگینیِ واقعیِ کیرم را احساس می‌کردم. 

سفتی‌وشقیِ آن

با فشار و گرمای دست‌های حلقه‌شده‌ی فرهاد به‌دور کمرم ؛

به‌کیرم آزادی جهش‌بیش‌تری می‌داد .

این همان تجربه‌ی زیستیِ وجود من بود که عصر، در آرزویش بودم .

 به نگاه نرگس چشم دوخته‌بودم و نگاهم را از او هرگز نمی‌گرفتم.

شاید مژه‌هم نمی‌زدم.

آمد کنارم ایستاده و دست‌اش را دور کمرم انداخت. 

وقتی متوجه شد نگاهش به‌حرکت کیر من، 

چه آتشی بجانم می‌زند ،

بدون گرفتن نگاهش از کیرم، دست‌هایش را روی گونه‌هایم گذاشت

و لذتِ حرارت در جان‌وتنم را به قلب‌اش انتقال داد.

فرهاد آرام جلو من رو زانو نَشست

و  سر کیرم را گرفت به‌دایره‌ی لبان‌اش، و روی زبانش نگه‌داشت . 

با سوزش حلقه‌ی لب‌هایش دور بند اول کیرم احساس می‌کردم

ضربان قلب‌ام با فشار زبان فرهاد تنظیم می‌شود .

فرهاد با ملایمت شروع  به مکیدن آرام کیرم کرد ،

شهد شفاف بی‌رنگ تنم پیوسته از کیرم جاری بود.

 فشار حلقه‌ی لب‌های فرهاد ،

جریان آن آب‌زلال را در کیرم بیش‌تر و بیش‌تر می‌کرد .

گویا فرهاد هم هرچه می‌مکید تشنه‌تر و تشنه‌تر می‌شد،

اما هیچ شتابی به کیرمن نمی‌داد که این

یکی از رمزهای کیر نگه‌داشتن حرفه‌ایِ فرهاد بود.

نرگس شاید برای این‌که زیبائیِ آن لحظه‌ها را برای من ماندگارکند،

همان‌طورکه صورتم را درقاب دستانش گرفته‌بود،

صورتش‌را جلو آورد و لب‌های داغ من را آن‌چنان زیبا بوسید

که « جریان » آن لحظه‌ی من را درهستی،

جاودانه و سرشار از تازگیِ دیوانه‌واری کرد.

آهسته پرسید :

《 قهوه یا نوشیدنی میل داری آماده کنم ؟》

وبا لبخند اضافه کرد :

《می‌دانم که فرهاد مزه‌ی دهن اکنون‌اش را

با هیچ نوشیدنیِ دیگری عوض نمی‌کند

ولی من‌وتو باید گلومان را ترکنیم 》

چشمکی‌زد و ادامه داد :

《شوخی می‌کنم فرهاد معمولا یک ته‌لیوان ویسکی با یخ می‌خورد .

تو دلت چی می‌خواد؟ می‌خواهی برای توهم یک ویسکی بیارم ؟ 》

جهان من در آن لحظه با واژه‌ها بیگانه بود،

فقط توانستم با نگاهم با پیشنهاد نرگس موافقت کنم .

 با بیرون رفتن نرگس از اطاق ،

فرهاد حلقه‌ی‌دست‌هایش را بطرف پائین کیرم حرکت داد

و هم‌زمان حلقه‌ی لب‌هایش را با مهارت، تا ته کیرم سر داد

تا کیرم انتهائی‌ترین نقطه‌ی سقف دهانش را لمس کند

و او نیز نرمی وتیزیِ سر کیر من را در تنگنای حلق‌اش احساس‌کند .

برای چندثانیه، بدون هیچ حرکتی ته کیرم را در حلقه‌ی دست‌هایش ،

 طول کیرم را در گرمی دهانش

و سر کیرم را در تنگیِ حلقش نگه‌داشت . 

 سپس به‌آرامی حلقه‌ی دستانش‌را به بالای کیرم حرکت داد

و لب‌هایش را با همان همآهنگیِ رفت‌وبرگشت مکیدن‌اش تنظیم کرد .

مکیدن قطره‌های شهد زلالم را به آهسته‌گی ادامه می‌داد.

همه چیز

نو شد

نرگس با یک سینی با سه‌لیوان زیبای ویسکی برگشت

و با اشاره‌ی‌ او روی آن مبل بنفش رنگ ته‌اطاق رو به‌پنجره نشستیم .

نرگس سرویس‌را هم‌راه با عشوه ولبخند از من شروع کرد و آهسته زمزمه‌کرد :

《 زنانه‌گیِ درون فری را دوست داشتی؟》

و چون متوجه شد که من هنوز بدنیای واژه‌ها باز نگشته‌ام

منتظر جواب من نشد با سینی بطرف فری ادامه داد.

هرسه‌، لیوان‌های‌مان‌ را دست گرفتیم و چشم در چشم‌هم

با تلاقیِ نگاه‌های‌مان اولین جرعه را بسلامتیِ

در آمیختن لحظه‌های اکنون‌مان نوشیدیم  .‌ ‌

لحظه‌ی اکنون ما سه‌تن در اصل، عدم انحصار عشق را معنا می‌کرد .

 فرهاد اضافه کرد

《 ما آزادی درعشق‌بازی را هم معنی خواهیم کرد 》

همان‌جا روی‌ مبل نشستیم

غروب‌خورشید از پشت‌ پنجره، این مثلث دل‌خواسته‌ی ما را تماشا می‌کرد .

در آن لحظه مصرع 

《 افق میعاد وصل عاشقان است 》

بر زبان من جاری شد .

لیوان‌های‌مان را برداشتیم و رو به‌پنجره

آخرین لحظه‌های حضور خورشید را با نگاه‌مان بدرقه کردیم

که آرام و خودخواسته تسلیم ستاره‌ها می‌شد .

فری سکوت را شکست

《 شاهین می‌خواهی کادوی من را امتحان کنی؟ 》

و با این سئوال یک بار دیگر ، دقت و حضور ذهن‌اش، مرا به تعجب واداشت ،

چرا؟ که کیر من شق شده‌گیِ چند دقیقه پیش‌را نداشت

و دقیقا مناسب‌ترین و زیباترین همآهنگی‌

برای پارک‌کردن زیر شورت را پیدا کرده‌بود .

برخواستم و آمادگی‌ام برای در اختیار فرهاد بودن را

با تمام وجود نشان دادم .

کیرم می‌خواست سکس‌ و اروتیسم را

در حرکات دستان او  بیش‌تر به‌بیند، تجربه کند . 

می‌خواستم گرمای هوس‌را در سرانگشتان‌اش بسیاران لمس‌کنم

مهارت سرانگشتان‌اش در نوازش, از زبان‌اش در لیسیدن، چیزی کم نداشت

فرهاد در برابر من روی زمين نشست

و تای شورت را با انگشتان کشیده‌اش باز کرد .

  اول به‌پای چپ و بعد به‌پای راستم اشاره کرد

و شورت را تا زانو هایم بالا کشید .

از جا برخواست، کمر شورت را لای انگشتان‌اش تا پائین باسن‌ام بالا کشید .

نفهمیدم چرا

نوازش باسن من  برای فرهاد چنین رویائی و هوس‌انگیز بود؟

خودم شکل و فرم باسن‌ام را بسیار خوش‌آیند و هم‌ساز می‌دانم .

اما متوجه شدم که جذابیت خاصی برای فرهاد دارد .

شاید درک یا حس زیباشناسیِ فرهاد

دنبال کشف زیبائی‌هائی در بدن من بود

یا زیبائی‌ای را می‌دید که تا امروز کسی محرم آن زیبائی نبود

که بتواند از آن لذت ببرد.

فرهاد دست‌هایش را به‌آرامی و با نوازش لپ‌های باسن‌ام

به‌طرف بالا حرکت داد

و از پشت روی گودیِ کمرم گذاشت.

  لب‌هایش را که چنددقیقه پیش کیرم را به دیوانه‌گی کشانده‌بود ،

  روی سوراخ نافم احساس کردم . 

داغیِ صورتش را در چند ثانیه به‌حساسیت دور نافم چنان انتقال داد

که یکی از سکسی‌ترین  لذت‌های جانم را تجربه می‌کردم .

این لذت‌ستانی تا آن روز برایم نا آشنا مانده بود .

بعداز بوسه‌ای بسیار شهوت‌انگیز،

دوباره کمر شورت را گرفت و تا کمرم بالا کشید

و با همان لطافت روی باسن‌ام  مرتب کرد .

وقتی کیرم را رو ببالا پارک می‌کرد

نرگس ما را  به جلو آئینه‌ی آطاق خواب هدایت کرد و برگشت .

من تا امروز، فرم کیرم را به این زیبائی زیر هیچ‌شورتی ندیده بودم .

فرهاد پرسید:

《 کادوی من را دوست داشتی؟》

او را در آغوش فشردم و گفتم :

《 خیلی زیاد، چون تو و نوازش‌های ترا یادم می‌آورد ،

نگه‌اش می‌دارم تا یک‌روز دیگر ،کادوی دیگری به‌تنم بپوشانی 》

فرهاد نرگس‌را صدا‌ زد :

《بیا کادوی شاهین را تو تن‌اش تماشا کن》

نرگس با دیدن من، برق هوسی در چشمانش درخشید

که نمی‌توانستم تمنا را تا آن حد و شدت در جان‌اش باور کنم.

بادقت به‌باسن‌ام نگاه کرد، جلو آمد و هم‌زمان با تماشای فرم کیرم

با آهنگ زیبا ادامه داد:

《 روزی زنانه‌گیِ من در آغوش مردانه‌گیِ تو به اوج خود خواهد رسید 》

بعد خم شد

کیرمن را بین دو انگشتش گرفت

و یک گاز سکسی و هوس‌انگیز ملایمی به‌آن زد وگفت :

《شورت بسیار قشنگی‌ست و با کیر و کون تو قشنگ‌تر  هم نشان می‌دهد .

رنگ‌اش هم بسیار سکسی‌است،

بیائید یک فنجان قهوه بخوریم ، قهوه ترک درست کردم .》

با شیطنت اضافه کرد :

《 شاهین می‌خواهد فال من را به‌بیند 》

نرگس بار دیگر سلیقه‌ی بی‌نظیرش را

با چیدن میز قهوه‌خوریِ رویائی نشان داده‌بود . 

فرهاد قهوه را باشکر ولی نرگس و من ساده ترجیح دادیم.

ترانه‌ی Kylie Minogue All the Lovers از تلویزیون

با صدای آرام ؛ ملایم پخش می‌شد .


https://music.youtube.com/watch?v=frv6FOt1BNI&feature=share

نرگس با شورت و سینه‌بند هوس‌انگیزاش در وسط،

من باشورت کادوئی و فرهاد با اندام سکسیِ سرشار ازکامجوئی

طرف راست و چپ نرگس نشستیم .

طعم قهوه کاملا جاافتاده و یکی از بهترین مزه‌ها را داشت .


امروز، روز دیگری‌ست

مدل دایره‌ایِ میز، ما هرسه را روبروی هم قرار داد .

 نرگس صحبت سر میز را با این قطعه‌ی شاعرانه باز کرد . 

《(شمردن بلد نیستم ؛ دوست داشتن بلدم 

گاهی یکی را دوبار دوست داشتم 

گاهی دونفر را یکجا )

شاهین‌جان،

به‌جان‌وتن من

چند عشقی سزاوارتر از تک‌عشقی بودن است

این را داده‌ی  فرگشت ملیون‌ها ساله‌ی انسان می‌دانم》

پس‌از سکوتی کوتاه ادامه داد :

《 فردا سومین سال‌گرد جشن زیستن‌من با فرهاداست .

من سعادتمند و خوشدل

و سرمستم از آن‌رو که  چشمان فرهاد هر پگاه به‌من می‌گویند

امروز؛ روز دیگری‌است

( دیگر گذشت آنچه که بد بودونیک بود 

اینک رسیده‌ایم فراسوی نیک‌وبد)

من چنان آرام‌وشفاف

از هوس‌ها و امیال اندوخته در ذهنم با فرهاد حرف می‌زنم

که حتی « خدا » را تاب شنیدنش نباشد .

فرهاد در تمام کوچه پس‌کوچه‌های ذهنم ،

بی قضاوت پیشین‌وپسین، من را هم‌راهی می‌کند .

نیروی آفرینش او من را در هر لحظه به‌آنچه که هستم بدل می‌کند ؛ 

تمناهایم را به کام تن‌ام می‌ریزد .

از فردا سه‌ تابستان از روزی‌که

فرهاد جفت آب‌تنیِ کردن من در حوضچه‌ی « اکنون » است ، می‌گذرد.》

وقتی نرگس صحبت‌اش را با کلام سهراب تمام کرد، 

فرهاد که چشم‌هایش برق می‌زد

نگاهی به هر دوی ما انداخت و گفت :

《رابطه‌ی من‌ونرگس در واژه نمی‌گنجد یا شاید من از گفتن‌اش ناتوان‌ام .

نرگس ستاره‌ای در آسمان سه‌سال، شبانه‌روز من است .

با دنبال کردن ستاره‌ی نرگسم؛ 

هر ساعتی، جهان ذهنی‌وعینیِ تازه‌ای را تجربه می‌کنم .

سکس باعشق در کالبد نرگس جذاب‌ترین هدیه‌ی کیهان ، بمن است .》

بعد از نوشیدن قهوه‌ها

که با تمجید از لذت و طعم آن فنجان‌ها خالی شدند .

من هم فرصتی پیدا کردم که امتنان خودم را به زبان بیارم . گفتم 

《 برای وسعت شادی و سپاسگزاری خود واژه‌ی رضایت‌بخشی پیدا نمی‌کنم

امیدوارم سکوتم قدردان و هم‌راز عاشقانه‌های « آان »های شما دوتا باشد .

من چیزی ندارم به لحظه‌ی « اکنون‌شما » هدیه‌کنم

اما در انتظارم که این لحظه چه هدیه‌ای به‌من خواهدداد ؟》

نرگس باز با خنده‌ی شیطنت‌آمیز به‌سخن درآمد

《 این لحظه ماساژی بتو هدیه می‌کند

که طعم لذت آن در اشتیاق همیشه‌گیِ تو بماند 》

 هر سه خندیدیم .

فرهاد سرویس  قهوه را آب می‌کشید

که من به‌هم‌راه نرگس

به همان اطاق آکنده ازسکس و عاشقانه‌ها برگشتیم .

وسط اطاق یک تشک به‌ضخامت ۵،۶ سانتی‌متری پهن بود

و نرگس ملافه‌ای برنگ بنفش پررنگ به‌روی آن کشید

و اشاره کرد که به‌کمر روی آن تشک دراز بکشم .

اشاره‌ی نرگس در فضای عاشقانه‌ی اطاق؛

اولین تجربه‌ی زیستیِ امروز را به‌من خاطرنشان می‌کرد .

به‌پشت روی تشک دراز کشیدم .

نرگس سرم را روی زانوی‌اش گذاشت

و آهسته با صدای گوش نوازش زمزمه کرد:

《 تا فرهاد بیاد یک یادگاری در صفحه‌ی قلب‌ات می نویسم .



ما  نه <مردیم > نه < زن > ما در لحظه،

همانیم که انجام می‌دهیم .

 انسان کامل باید

هردو وجه ( زنانه‌گی و مردانه‌گی ) تن‌وجانش را بشناسد و پرورش دهد

دنیای زنان ؟

یا

دنیای مردان ؟

چه دنیائی را برای اغواگری ؛ لذت‌دهی‌ولذت‌ستانی خود می‌خواهد؟

بتواند اندام‌ و‌ روانش را به هر کدام از آن‌ها بسپارد.

این سپاس‌گزاری از ،، هستی ،، است .

 امروز چشمان من تشنه‌ی دیدن زنانه‌گی و مردانه‌گیِ

  وجود و درون تو و فری است .

آشنائی با زنانه‌گیِ درون تو

اگر مانند مردانه‌گیِ درون تو ؛ مهربان و آگاه باشد ،

خاطره‌ی شادی‌ای را در بسترثانیه‌های من ، برای همیشه ثبت خواهدکرد.

همان‌باش که در آن لحظه هستی .

می‌خواهم با بخش مادینه‌گیِ تن تو که هدیه‌ی گیتی

به هر مرد‌ی‌ هست را، حس کنم و بشناسم .》

در طول زمانی‌که سرم روی زانوی نرگس بود،

فرهاد در سکوت ایستاده بود

و صدای نرگس را مانند تنفس عشق و سرچشمه‌ی حیات

در عمق جانش در می‌یافت . 

پس از چند لحظه سکوت

رفت و با یک شیشه‌ی روغن ماساژ و دو بالش کوچک

به‌اندازه‌ی پهنای کمرهای‌مان برگشت .

بالش‌هارا در گوشه‌ای روی صندلی گذاشت .

در حالی‌که به‌سمت راست من رو زمین می‌نشست ، گفت :

《من از میان همه‌ی  باشنده‌گان جهان به‌نرگس دلبسته‌ترم ،

هم ذهنی و هم عینی ؛

نرگس آرامش لذت لحظه‌های من‌است 》

این جمله را چنان فروتنانه بیان کرد

که من نرگس را درون فرهاد مشاهده کردم .

فرهاد ادامه داد

《شاهین‌جان،

اگر بخواهی مردانه‌گی و یا زنانه‌گیِ وجودت را با نرگس آشنا کنی ،

کافی‌است که میل تن‌ات را درچشمان‌ات به‌بینم ،

با آرزوی دوستیِ عاشقانه‌ی نرگس و تو؛

فراتر از دل‌خواسته، همراه‌تان خواهم بود،

من مضمون کلامی از اُشو به‌یادگار به‌قلبم نوشته‌ام

که گاه‌گاهی مانند یک ترانه بالبانم همراه‌اش می‌شوم

درک خود من این است که انسان معنوی بودن را فقط

به سبب ارگاسم‌های سکسی آغاز کرده

 با شناخت لذت چنین تجربه‌ی زیبایی

خواهان بیش‌تر شده و می‌خواهد اوج بالاتری بگیرد.

 بهشت در هیچ‌کجا وجود ندارد

بهشت در طبیعی انسان‌هاست 

‌ برای خانم‌ها طبیعی است که ارگاسم‌های پی‌درپی داشته باشد، 

آن‌وقت چه اشکال دارد که یک پارتنر مرد

لذت ارگاسم‌‌های زنجیره‌ایِ هم‌سوی سکس خود را 

با دوست‌داران خانمش و یا با دوستان خودش سهیم شوید؟ 

و آنان نیز همراهان و هم‌سویان سکس خودشان را با تو سهیم شوند.

 این عمل را باید بعنوان یک عمل دوستانه، مهربانانه و انسانی درک کرد. 

این بی‌اخلاقی نیست.

 آن‌چه که اکنون رخ می‌دهد بی‌اخلاقی است:

 محروم کردن نرگس با میلیون‌ها خانم از حق طبیعی خودشان.

اُشو ادامه می‌دهد

یادتان باشد: 

وقتی کسی را محروم می‌کنید، خودتان را نیز محروم کرده‌اید

من بسیار شادم

که بازنمائیِ این عاشقانه‌ها بین تو و نرگس در سعادت من قرار دارند》

آهنگ متواضع و دوستانه‌ی صدای فرهاد نقش یگانه‌گی در قلب‌ام می‌زد .

هم‌زمان گرمای پر مهر دست‌هایش‌را احساس کردم 

که شورت تازه‌ام را از تنم در می‌آورد .

دیدم که گل شکل عطر خود

و فرهاد شکل حرف خودش می‌شود


من برهنه در میان آن دو دراز کشیده بودم .

تنها آرزویم این بود

که زنانه‌گی و مردانه‌گیِ جان‌وتنم دلبسته‌ی نرگس و فرهاد شوند .

چنان اطمینان؛ هوس و آرامش‌خواستن در وجودم موج می‌زد

که واژه‌ای برای وصف آن در اختیار ندارم .

نرگس شیشه‌ی روغن را برداشت

و آرام به اندازه معین در کف دست‌های فرهاد ریخت ،

فرهاد چند ثانیه روغن را کف دست‌هایش نگه‌داشت

تا دمای‌اش مناسب حرارت بدن من شود

وسپس ازشانه‌هایم بطرف سینه‌ام شروع به ماساژدادن کرد .

نرگس یکی از بالش‌ها را نیز با حرکتی ملایم زیر باسن من قرار داد .

فرهاد با ملایمت منحصر بفرد سرانگشتان‌اش،

ماساژ را بطرف پائین ادامه داد .

هر وقت کف دست‌هایش را به نرگس می‌گرفت

شیشه‌ی روغن ماساژ منتظرش بود .

آهسته‌گی و ملایمت نوازش فرهاد

هر لحظه من را حشری‌تر از لحظه‌ی پیش می‌کرد .

کیر من در بستر

نگاه آلوده به‌تمنا وهوس‌برانگیز نرگس داشت قد می‌کشید .

کم‌کم کاملا شق شد وبه‌یکی از زیباترین حالت‌های دیوانه‌وارش رسید ،

در انتظار لمس شهوانیِ فرهاد ثانیه‌هارا شمارش می‌کرد .

فرهاد هنوز دور نافم را نوازش می‌داد .

وقتی تماس کف دست‌هایش را با دور نافم قطع کرد

و از نرگس روغن خواست.

فهمیدم مسیر انگشتان‌اش به‌پائین ناف و اطراف کیرم خواهد رسید .

کیرم  در این انتظار طاقت‌فرسا، به‌حد انفجار شق شده‌بود .

ازاشتیاق چشمان نرگس می‌خواندم که هیجان من را درک می‌کند .

او با جان من کاملا احساس یگانه‌گی پیدا کرده‌بود .

چه‌قدر از این‌که نرگس زبان ذهن‌ و‌ بدن من را می‌شناخت

احساس امنیت و آزادی می‌کردم.

وقتی فرهاد زیر ناف، دور کیر و تخم‌هایم را نوازش می‌داد،

نرگس شیشه‌ی روعن ماساژ را جلو آورد که:

《 وقت‌اش رسیده ماساژ کیرش را شروع کن . 》

فرهاد که چشم از شق شده‌گیِ کیر من بر نمی‌داشت .

روغن را کمی بیش‌تر از دفعات قبل کف دست‌هایش نگه‌داشت .

یکی از دست‌هایش را از ته دور کیرم حلقه زد

و با یک فشار لذت‌بخش نگه‌داشت  .

تخم‌هایم را در کف دیگرش گرفت

و با یک ملایمتی ماهرانه به‌جلو و رو به‌بالا حرکت داد .

احساس کردم اگر حلقه‌ی دست‌اش را دور کیرم حرکت دهد

آبم فواره خواهد زد و هرگز نمی‌توانم آن را نگه‌دارم .

صدای  عشوه‌گرانه‌ی نرگس بدادم رسید .

لاله‌ی گوشم را بین لب‌هایش گرفت و با صدای آهسته ، درگوشی گفت ؛ 



《شاهین آرام باش، من‌وفرهاد در این مدت کوتاه کیر ترا شناختیم ،

زمان آب‌دادن‌اش را هم‌زمان با تو احساس می‌کنیم

دست‌های فرهاد تکان نمی‌خورند .

کیر ات در حلقه‌ی محکم دست‌اش آرام خواهد گرفت ، تا

 تو با کیرت ، 

فرهاد با دستانش

 و من با محو نگاهم به شما دوتا ؛ 

چند ثانیه‌ای ( اندر این لحظه‌ی جادوئی اوج بمانیم )》

  آرام شدم .

کیر و تخم‌هایم نیز به اطمینان و اعتماد نرگس

و دست‌های فرهاد ؛ آرام گرفتند .

فرهاد ماهرانه و به‌آرامی، وسط پاهای‌من

روی تشک دیگری که نرگس در امتداد تشک زیر باسن من قرار داده بود،

نشست تا با سطح باسن من هم‌سطح و هم‌تراز باشد .

پاهایش‌را زیر ران‌هایم به‌دو طرف باسن‌ام دراز کرد .

من‌هم کف پاهایم را در بالاترین بخش ران‌های فرهاد

به دو طرف کمر او تکیه دادم 

تا هم لای پاهایم کاملا باز باشد و هم کوچک‌ترین حرکت باسن فرهاد

را با حساسیت کف پاهایم احساس کنم .

وضعیت بدن‌های ما طوری بود

که با کوچک‌ترین حرکت من بجلو؛

باسن‌ام  کاملا آغوش فرهاد را پر می‌کرد .

من براحتی می‌توانستم پاهایم را دور کمر او  قفل کنم . 

هنگامی‌که فرهاد این جابجائی همآهنگ را انجام می‌داد ، 

توانستم کیر او را از یک‌زاویه‌ی آزاد با تمنای همه‌ی وجودم به‌بینم 

که چگونه مانند کیر من در اوج شق شده‌گی،

در یکی از زیباترین حالت‌های فریبای خودش قرار دارد .

کیر فرهاد بقدری خوش‌فرم و خوش‌تراش

و از نظر قطر چنان مناسب کو‌‌ن و ،ک‌س، بود

که دو سه‌دقیقه تماشا کردن‌اش

هر کون و هر ک‌س‌ی را به اوج خواستن و تمنا می‌رساند .

ایده‌آل هر کون و هر ک‌س‌ی بود.

هیچ کس و هیچ کس در برابر لذت‌اش نمی‌تواند تاب مقاومت داشته‌باشد.

با همه‌ی آرزوهای تنم می‌خواستم هر چه زودتر ،

تپش‌های قلب‌ام را با ضربان رگ‌های کیر فرهاد هم‌سان کنم .

بعداز چند ثانیه فرهاد حرکت دست‌اش را در جهت عقربه‌ی ساعت

از ته کیرم به‌بالا شروع کرد

و

وقتی به سر کیرم رسید، فشاری ملایم به قسمت بلوطی شکل سرش را داد،

تا ضربان نرم کیر من را از طریق کف دست‌اش

بدرون رقیق‌ترین احساس‌خود انتقال‌دهد

و من گرمای کف دست او را، تا لپ‌های کون‌ام احساس‌کردم .

بعد بر عکس چرخش عقربه‌ی ساعت،

حلقه‌ی دست‌اش را تا ته‌کیرم ادامه داد.

این حرکت را چند بار، در حالی‌که  تخم‌هایم را با دست دیگرش بازی می‌داد

و گاهی به‌آهسته‌گی،آن‌هارا می‌کشید ، تکرار کرد .

من داشتم به‌اوج می‌رسیدم ؛ نرگس از نگاهم و رنگ صورتم

و فرهاد از ضربان رگ‌های‌کیرم و حرکت تخم‌هایم

 آن را می‌دیدند و احساس می‌کردند .

وقتی فرهاد به‌ته‌کیرم رسید با فشاری ملایم،

حلقه‌ی دست‌اش را همین‌جا نگه‌داشت

و دو انگشت دست دیگرش را با کمی فاصله

بین تخم‌ها و حلقه‌ی کون‌ام قرار داد .

با  فشار بسیار ملایم و هوس‌انگیز سرانگشتان‌اش

و فشار لذت‌بخش حلقه‌ی دست‌اش به‌کیر شق شده‌ام ؛ 

انفجار آن را به لحظه‌ی دل‌خواه خود و نرگس نگه‌داشت .

هوس،خواستن وتمنائی‌که در چشمان نرگس موج می‌زد ،

نشان می‌داد از وجه مردانه‌گیِ من

و وجه زنانه‌گی و مردانه‌گیِ وجود فرهاد رضایت‌کامل دارد .

  سر من را به‌آرامی روی زانوی‌اش جابجا کرد

و چنان ماهرانه روی یک بالش نرم قرار داد

که آرامش من به‌هیچ وجه تغییر نکرد .

روی زمین تا نزدیکی فرهاد سر خورد . 

 کف دست‌اش را پر از روغن کرد و شیشه را بدست فرهاد داد .

پیش از آن که حلقه‌ی دست فرهاد از ته‌کیر من آزاد شود ،

شفتالوی سر کیرم در نرمی و گرمی کف دست نرگس جا گرفت

و حرکت چرخش عقربه‌ای را در همان جهت به‌طرف پائین، آرام ادامه داد .


نرگس با ظرافت هنرمندانه‌ی خود

هم نوازش کیر و هم تحریک تخم‌هایم را در اختیار گرفته‌بود .

 حال‌که دست‌های فرهاد کاملا آزاد بودند ،

می‌توانستند در اختیار هوس‌های کیر خودش قرار بگیرند .

فرهاد دست چپ‌اش را گرد دسته‌ی کیرش حلقه کرده بود .

با سرانگشتان دست راست‌اش اطراف حلقه‌ی کون‌ من را نوازش می‌کرد .

با کمی مالش و بازی احساس کردم

که ماهیچه‌های داخلیِ حلقه‌ی کون‌ام کاملا کش‌آمده

و کاملا نرم، ملین و ازاد شده‌اند.

کون‌ام کاملا  آماده بود با ژرفای خودخواسته،

کیر خوش‌تراش و شق‌شده‌ی فرهاد را بدرون‌اش دعوت کند .

 نرگس در لحظه‌به‌لحظه‌ی رسیدن من به‌اوج لذت ، هم‌راه‌ام بود .

چنان‌که احساس لذت‌ستانیِ مرا در وسعت جان من درک و احساس می‌کرد .

دست‌اش را از تخم‌هایم آزاد کرد و کنارم دراز کشید .

در حالی‌که کیرم را با دست‌اش گرفته‌بود،

نگاه‌اش محو استواری‌ و شقیِ سرشار از خواهش آن بود ،

دست دیگرش را زیر سرم قرار داد .

صورت‌اش را بصورتم چسباند،

به‌طوری‌که صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم .

 فرهاد همچنان با یک دست حلقه‌ی کون‌ام را به‌آرامی نوازش می‌کرد

تا به‌قله‌ی گرمای خواستن میهمان‌اش برساند ،

  بادست دیگر نیز کیرش را ماساژ می‌داد

تا شاهد تمناهای دیوانه‌وارمیزبان‌اش باشد  .

نرگس همراه با ماساژ استادانه‌ی کیرمن با صدای آهسته نجوا می‌کرد .

و من صدایش را در قلب‌ام می‌شنیدم، نه از طریق گوش‌ام :

《شاهین، می‌دانی‌که این لحظه، *اکنون* عشق‌ورزی توست ؟

   زیبائی را در بیکرانه‌گیِ سکس تجربه کن.  

به لحظه‌هائی‌که فرهاد کون‌ات را نوازش می‌دهد حساس‌باش .

به کیر ات‌ که من نازش را می‌کشم ، نگاه کن

تا تشنه‌گیِ جان‌ات را حس کنی

و آنچه‌را که دل‌ات مایل‌است انجام‌اش دهی .

لذت به‌بر! خودت را در لذت به‌بین تا تشنه‌گی‌ات را سیراب کنی .

شاهین، این آزاده‌گی در عشق‌ورزی‌ ولذت‌ کون‌دادن‌ات

به‌کیر دیوانه، شق‌شده‌ی بحدانفجار و سرشار از هوس و التماس فری است.

شاهین ! تو از این لحطه با همه‌ی وجودت سزاوار لذت‌ستانی

از زیبائیِ اندام من و بیکرانه‌گیِ حس‌های سکسیِ من هستی ،

و می‌خواهم اعتراف کنم که بدون اراده و تصمیم ،

میل من به‌نوازش‌ها و تماشای تو،

همچنین دادن هرگونه لذتی بتو ، شادم می‌کند 》

در همان لحظه‌هائی‌که صدای نرگس به عمق جانم نقب می‌زد .

 سر کیر پرتمنای فرهاد را در آستانه‌ی حلقه‌ی کون‌ام احساس کردم

که با آرامش و حوصله‌ی شایسته‌ی سکس؛


مانند مضرابی، تارهای حساس موسیقیِ جان‌و‌تنم را می‌نوازد

و در انتظار کم‌ترین حرکت‌ من‌است.

در دنیای خیال، کون‌ام را مانند دایره‌ی تنگی می‌دیدم

که پرنده‌ی زیبائی در آستان‌اش دنبال لانه می‌گردد ،

کیر فرهاد همان پرنده‌ی زیبای در انتظار بود

که از فراز کل جهان تنها یک نقطه‌را، جهان‌خودش می‌دانست .

خزیدن در آن لانه و یکی‌شدن با آن را

یک زایش نو می‌دید و در انتظار اشاره‌ی من‌است .

من با حرکتی بسیار آرام به‌آغوش فرهاد؛

کون‌ام مانند زمین تشنه‌ای که با اشتیاق آب باران را می‌بلعد

سر کیر فرهاد را بدرون خود فرو برد . 

شفتالوی تیزو‌نرم کیرش را در حلقه‌ی کون‌ام گرفتم و آرام نگه‌اش داشتم .

همه‌ی حس‌های شناخته‌ وناشناخته‌ام در کوتاه‌ترین زمان ممکن

( چشم بهم زدنی )

به سر کیر فرهاد در کون‌ام متمرکز شد، حتی ریتم ضربان‌اش را در می‌یافتم .

اکنون آن نقطه‌های دیوانه کننده‌ی

فاصله‌ی میان سر کیر با بدنه‌اش ( اولین بند بعداز کلاهک ) که

حساسیت کلیتوریس ک‌س را دارد در اختیار حلقه‌ی کون من قرارداشت .

شدت اشتیاق کیر و حلقه‌ی آرام‌ و‌ نرم کون من دور آن نقطه‌ی حساس،

فریادهای مستانه‌ی ( آ خ خ  خ ،،آ آ ه ه ه وا ا ا ی ی ی) فرهاد،

لذتی به‌جان‌ام سرازیر کرد

 که اگر پر داشتم ازشادی و لذت  پرواز می‌کردم .

نرگس سر کیر فرهاد را درون من احساس کرد و

به نوازش و ماساژ دادن کیر من بی‌هیچ سخنی ادامه داد.

نرگس ساکت بود تا کون من از کیر فرهاد

و کیرمن از نوازش دست او، تا اوج لذت پرواز کنند.

من دو طعم متفاوت کیر و کون‌ام را هم‌زمان می‌چشیدم .

تمام عضلات لامبرهای کون‌ام آزاد ونرم

درآغوش گرم فرهاد جای گرفته‌بود .

سر کیر فرهاد را چند لحظه؛ بی‌حرکت درون خودم نگه‌داشتم ،

تا لذت گرما و لرزش بی‌ارادیِ کیر فرهاد را در تمام یاخته‌های

دیواره‌ی درون حلقه‌ی کون‌ام احساس کنم .

کپل‌هایم گرمای صمیمانه‌ی آغوش فرهاد و لذت شهوت این سکس را

از رشته‌های حسیِ حلقه‌ی کون‌ام درمی‌یافتند

تا آرامش قبل از قله‌ی یک ارگاسم را در عمق‌جانم به‌یادگار بگدارند .

ازجذابیت و شادیِ ناله‌های مستانه‌ی فرهاد در می‌یافتم

که گرمای کون‌ام تن او را نیز در برگرفته‌است

حرارت بدن من و فرهاد

مانند روشنائیِ دو شمع فضای جان‌مان را فرا گرفته‌بود

و ما در هم آمیخته، یکی شده بودیم.

با چرخش حرکت دست نرگس دور کیرم،

تمنا و‌خواست و سرخوشیِ کون‌ام  بیش‌تر و شدیدتر می‌شد

و از عادت انقباض، طبعیت نمی‌کرد .

  این تشنه‌گیِ تمنای کون من کیر فرهاد را آماده‌تر و تشنه‌تر از پیَش؛

در اختیار کون‌ام قرار می‌داد.

هردوی ما در اوج پرواز لذت بودیم .

فرهاد با فشار سرانگشتان‌اش در لپ‌های کون‌ام هم‌راه با گفتن

  《 شاهین؛ کیر من دارد آتش می‌گیرد بکن‌اش بکن بکن اش ،،،

تشنه‌گیِ کون‌ات شهد جان من را از کیر ام می‌خواهد  》

 من را از خود‌بی‌خودم می‌کرد و حلقه‌ی کون‌ام با انقباض‌وانبساط

ارادیِ نیرومنداش با شفتالوی کیر فرهاد بازی را ادامه می‌داد .  

 نرگس برای جلوگیری فواره‌ی آب من

ته‌کیرم را کمی محکم‌تر بی‌حرکت نگه‌داشته‌بود .

فرهاد هم که تخم‌های‌ام را نوازش می‌داد

و با هنرمندی، آن‌هارا آرام بطرف بالا حرکت می‌داد .

دست دیگرش را دور قسمت بیرونیِ کیر خود حلقه کرده کمی فشار می‌داد .

هر دو کیر، پاشیدن آب‌شان را به اشاره‌ی نرگس ذخیره می‌کردند .

بعداز چند ثانیه که ضربان کیرم در کف نرگس آرام  گرفت  .

دلم  به یک حرکت ملایم دیگر باسن‌ام در آغوش فرهاد لک‌زد

و با یک  فشار بسیار خفیف دیگر ،

بند دوم کیر را هم بدرون کون‌ام آوردم



صدای فرهاد را از عمق جانش شنیدم :

《 ؛ آخ آخ آخ آرارا م م م ترا خدا شا هین …آ را م تر.. 》

 کاندوم چنان نرم و با سلیقه روی کیر فرهاد نشسته بود

که کون‌ام نه بار اول و نه این‌بار آن را هرگز احساس نکرد.

نرگس که سرش را  رو سینه‌ی من گذاشته بود ،

شق شده‌گیِ کیرم را در حلقه‌ی دست‌اش  تمآشا می‌کرد .

برای تکمیل لذت کون‌ام، کیرم را نیز با هنرمندیِ زیبای خود ماساژ می‌داد 

و تمنای دیوانه کننده‌ی کون‌ام را بیش‌تر و بیش‌تر می‌کرد.

 سرانگشتان فرهاد را دور حلقه کون‌ام احساس‌کردم

که قسمت بیرونیِ کیرش را با روغن ماساژ با ظرافت نوازش می‌دهد

تا برای تمایل کون من آماده‌تر باشد. 

عمق دقت در سکس، ژرفای اشتیاق در چشمان فرهاد،

کون‌ام را حشری‌تر و هوس‌بازتر می‌کرد ..

من درک شدنم را در نگاه نرگس و فرهاد می‌دیدم

و این با ارزش‌ترین هدیه‌ی کون‌دادن من بود .

این هدیه در شادی‌های من خاطره‌ای شد، ماندگار .

 با حرکت چرخشیِ دست نرگس به طرف ته‌کیرم ؛

با یک حرکت آهسته‌ی دیگر باسن‌ام را

به آغوش فرهاد کمی بیش‌تر و کمی محکم‌تر

از دو دفعه پیش فشار دادم ،

با شنیدن ناله‌های بی‌اراده و از ته‌دل فرهاد؛

بند سوم کیر برآشفته از هوس او را حریصانه به‌درون کون‌ام فرو بردم .

این بار فرهاد، دیوانه‌تر از دو بند پیشین دست‌هایش‌را باز کرد

مثل این‌که می‌خواهد هستی‌را در آغوش بگیرد ،

جیغ زد:

《 وای ی ی ی بکن بکن بکن بکن که دنیا را  بمن دادی .》

از‌داشتن کیر خوش‌تراش فرهاد در کون‌ام بسیار شاد بودم ،

شادی آمیخته با لذت و یک هوس نا آشنا .

احساس فراتر از شادی داشتم وقتی صدای شادی‌ی ملتمسانه‌ی

《بکن ،،بکن..... 》

فرهاد را می‌شنیدم .

فقط کون‌ام نبود که در اوج لذت کیر فرهاد بود .

لذتی بود دوچندان‌که از حجم تمام تنم لبریز می‌شد :

لذت می‌بردم ، لذتی بیش‌تر می‌بردم که می‌دیدم فرهاد چه لذتی می‌برد.

من بودم که به اوج کام‌خواهی‌ی او جلوه‌ی بیرونی می‌دادم .

من بودم که نبض رگ‌های کیر فرهاد را با تپش‌های قلب‌ام هم‌سان می‌کردم .


اوج

  نرگس  به  نفس، نفس افتادنم را دید .

صورت‌اش را محکم به لپ صورتم چسباند .

درحالی‌که کیرم را با اشتیاق تمام ماساژ می‌داد گفت .

 《لذت به‌برشاهین؛ فرهاد در اوج اوج است

فرهاد درون تو اوج گرفته، پروازش را تماشاکن 》

من با آخرین حرکتم  هم‌راه با  صدای( آآااااخ وای ی بکن بکن ) فرهاد

شنیدم که چگونه  با تمام وجود می‌لرزید

و می گفت (رسیدم  ؛ رسید   م ؛ رسی د م  ؛؛؛؛؛؛؛ )

می‌خواستم کون‌ام  کیر فرهاد را ماساژ دهد

و درون خودش به قله‌ی انفجار آتش‌فشان‌اش برساند .

همانطور که او کیر من را  چندین بار امروز

به‌حد انفجار رسانده و با هنرنمائی زیبائی ؛

آن را به لحظه‌ی دل‌خواه خود ذخیره کرده‌بود .

 اما نرگس می‌خواست فرهاد

جداره‌های درونیِ حلقه‌ی کون‌ام را با کیرش ماساژ دهد .

نرگس مارا باز چند ثانیه‌ای بدون هیچ حرکتی آرام نگه‌داشت

که آب‌ها از آسیاب بیفتد .

 فرهاد پائین کمرم را از دوطرف باسنم

در کف دست‌های گرم و مطمئن خود گرفت .

بطوری‌که همه عضلات لامبرهایم ؛ 

حلقه‌ی کون‌ام حتی درون کون‌ام در آرامش‌کامل ؛

می‌خواستند در آغوش فرهاد همیشه‌های بی‌پایانی را تجربه کنند. 

هم‌زمان فرهاد باآهسته‌گی ملایم حرکت باسن‌خود؛

کیرش را بالاوپائین ، عقب‌وجلو می‌برد

تا همه‌ی نقطه‌های درون کون‌ام و جداره‌های درونی‌اش را نیز ماشاژ دهد.

نمی‌دانم اگر نرگس من را با تمام زنانه‌گی‌اش بغل نمی‌کرد

  من چگونه این لذت را تحمل می‌کردم ؟

دریک هم‌زمانی؛ دو لذت متفاوت کیر و کون در جانم جریان داشت .

باسن‌ام در کف دست‌های فرهاد بود .

تمام نیروی من به حرکت کیر فرهاد در کون‌ام متمرکز شده بود

که‌ کون‌ام در انتظار چه‌لذت‌هائی بود که من نمی‌شناختم و نمی‌دانستم

عمق اشتیاق را در عمیق‌ترین نقطه‌های جان وتن‌ام

به کیر مورد علاقه‌ام پیدا کرده‌بودم

فرهاد کیرش را بسیار ملایم و آرام به طرف بالا

یعنی دقیقا نقطه‌های درونیِ زیر نافم حرکت می‌داد . 

ناگهان رسید به‌آنجا که می‌خواستم برسد .

فندق  درون کون من ( نقطه  G.A ) ۱

فرهاد همانطور که نقطه‌های حساس سطحیِ تنم را می‌شناخت ؛

بیش‌تر از آن جداره‌های سکسیِ درون حلقه‌ی کون‌ام را

هم پیدا کرده و شناخته بود .

 با یک فشار بسیار ملایم، نوازش‌وار کیرفرهاد؛

لرزش یک‌ لذت تازه برای اولین‌بار در عمرم، 

تمام سلول‌های تنم را فرا گرفت.  

کون من بدون اراده برای‌کامجوئیِ کیر فرهاد لپ‌هایش را

هرچه بیش‌تر بدور ته‌کیرفرهاد می‌چسباند. 

بی اختیارداد زدم  

《با زهم  باز ؛؛ز؛؛؛؛ با زهم  ترا خد ا  ترا ا ا ؛؛؛؛؛خ دا یک ب ا ر ؛؛د یگر؛؛؛؛؛

یک بار ر  دی ی گ ر ،،، نرگس جا ن ؛؛

ترا خدا بگو یکبار دیگر هم بکند سوخ خ تم م م م 》

آن چنان‌که تمام فضای اطاق با لذت

عاشقانه‌های سکس و جیغ‌های ارگاسم من و فرهاد پر شد.

نرگس دسته‌ی کیرم را کمی محکم‌تر فشار داد .

من را آتش‌وار‌ بغل‌گرفت

تا زنانه‌گی‌جان من را همآغوش مردانه‌گیِ جان خودش کند .

با نرم‌ترین و بم‌ترین صدا در گوشم زمزمه‌کرد

《آرام ؛؛ آرام باش

فرهاد ، همان اندازه‌که چوچوله‌ی من و نقطه اوج ک‌س

(نقطه A.G ) من را می‌شناسد و نوازش می‌دهد

تا به‌دل‌خواهم ارگاسم‌های زنجیره‌ایِ ک‌س‌ام را تجربه‌ کنم

و در قله‌های اوج تا تنم می‌خواهد پرواز کنم .

اکنون فندق ،، نقطه G ،،  کون ترا نیز شناخته

تا دلت بخواهد می‌توانی رو سینه‌ی من آرام بگیری .

فری ، تا انتهای تمنای کون‌ات هم‌راه تو خواهد ماند

ناز و نوازش‌ات خواهدکرد .

فری اکنون تنیده در جان تو ، همراه توست

تا دل‌ات بخواهد درون تو می‌ماند . 

فری اراده از خودش ندارد ،آن می‌کند که تو می‌خواهی

به‌بر آنجا که دلت می‌خواهد، آن‌جا پذیرائی‌کن که کون‌ات می‌خواهد

بی‌هیچ عجله ‌و تشویشی، پاهایت را دور کمرش قفل‌کن

که تمام کمال او را در آغوش‌ات داشته‌باشی 》

بطرف کیرمن خم شد و به فرهاد اشاره کرد که

《 آن نقطه را بیش‌تر با نوازش‌های کیرخود آشنا کند.

هوس و کامجوئیِ کیرش‌را نیز به‌آن نقطه نشان دهد

تا هم‌دیگر را درک کنند و هم‌دیگر را بهتر بشناسند 》

زمزمه‌ئ پر از هوس در رنگ صدایش می‌گفت

《 شاهین ‌‌' کیر فری با زنانه‌گی درون تو عشق‌می‌ورزد .

امروز کیر فری دلبر مشترک من و تو شد .

شما هر دو به اوج و انفجار نزدیک شده‌اید 》

سر کیر من را گرفت تو دهن‌اش



و با دست‌اش از ته‌کیرم به بالا ماساژ داد همان چرخش عقربه‌ای ،

ولی با سرعت کمی بیش‌تر.

با شنیدن صدای

( آخ خ خ خ آه ه ه ه وای ی ی ی ی فرهاد ) ؛

لحظه‌ای‌که مهربانیِ بارش اسپرم فرهاد را در حلقه‌ی کون‌ام

از  شتاب جریان آتش‌فشان کیراش ؛ احساس‌کردم .

فوران آب من‌هم  از درونی‌ترین نقطه‌های تن‌ام شروع شد.

نرگس هم‌زمان با من، شتاب لرزش  فوران من را حس‌کرد .

وحلقه‌ی دست‌اش را در دسته‌ی کیرم کمی سفت‌تر نگه‌داشت  .

سر کیرم را با لبهایش به سقف دهن‌اش فشار داده

آخرین قطره‌ی آب شفاف کیرم را مکید .

 تا شتاب فوران اسپرم‌های‌ام را زیر کف دست‌اش

در شقیِ رگ‌های کیرم  احساس‌کرد .

بسرعت حلقه‌ی دست‌اش را باز کرد .

 هم‌زمان با همان سرعت سر کیرم را نیز از دهن‌اش آزاد کرد.

  انفجار آتش‌فشان اسپرم‌ام تا اوج سی،سی وپنج سانتی‌متری فواره زد .


نرگس با هدایت دسته‌ی کیرم اول روی ناف فرهاد و

بعد دور ناف خودم را خیس خیس کرد .

آخرین قطره‌های اسپرم‌ام باریکه مانندی از عمودیِ کیرم به‌پائین جاری می‌شدند .

نرگس برای زیبائیِ حسن‌خطام؛

کیرم را با آن قطره‌ها نرم نرمک ماساژ داد.

 من گرمای اسپرم خودم را بیرون نافم

و گرمای اسپرم فرهاد را  درون نافم

با تمام وجوداحساس می‌کردم .


فرود

همه‌ی حس‌های موجود در اندام من اوج یک سکس

هم‌راه با ارگاسم و انزال فراموش‌نشدنی‌ای تجربه کردند

و

مانند آینه تمام لحظه‌هایش را بازتاب دادند .

ما چنان در نگاه هم‌دیگر غرق بودیم که زمان فراموش‌مان شده بود. .   .

رازگونه‌گی فرود این اوج، من را بیش‌تر مشتاق تکرار آن می‌کرد .

نرگس سر من را وسط پستان‌هایش گرفته بود.



و من فرود ارگاسم و انزال‌ام را از عطر پراکنده‌ی سینه‌ی او تنفس می‌کردم .

فرهاد مانند نسیم پگاه تابستان

تنم را نوازش کرد و هر دو روی سینه‌ی نرگس آرام گرفتیم .

ضربان قلب‌مان بی‌اختیار آرام ، آرام به ریتم طبیعی خود بر می‌گشت .

ما ، مادینه‌گی و نرینه‌گی‌های تن‌های‌مان را درک کرده بودیم ،

بگمان من شادی در نگاه و فروزانیِ چشمان نرگس نیز

از همان درک شدن‌های‌مان بهم‌دیگر بود .

من و فرهاد، شدت ارگاسم، علاقه‌مندی‌ها و تن‌خواسته‌های‌مان را

بی‌صدا ستایش می‌کردیم .

ما یک هم‌آغوشی و سکسی داشتیم

که در آسمان صمیمی‌ترین لحظه‌های من ستاره‌ای خواهد شد ،

اشتیاق قلبی‌ام به تکرار دوباره‌ی چنین تجربه‌ای،

حتی در فرود،

فرو ننشسته، که شعله‌ورتر هم هست . 



دست نرگس را گرفتم و آهسته روی لب‌هایم نگه‌داشتم

و بی‌صدا با تمام وجود بوسیدم ،

او که محو تماشای فرونشینیِ ارگآسم و انزال ما بود ،

با آهسته‌ترین صدای مهربان و عاشقانه نجوا کرد

《شاهین ، لذت فرودتان کم‌تر از لذت اوج تان نبود ،

همه چیز آنطور که خواستی پیش‌رفت ؟ 》

سرخوشانه با بم‌ترین صدا جواب دادم

《 بلی ، بلی نرگس‌جان ،

بسیار زیباتر از آنچه که بتوانم تصور اش را بکنم

فرهاد شدیدترین و قوی‌ترین ارگاسمی که تا به حال داشتم را بمن هدیه داد

نرگس با همان صدای سکسی با شادمانه‌گی آرامش خود ادامه داد

《 شاهین اوج ارگاسم تو بسیار دوست داشتنی و نشاط‌انگیز بود ،

اما آرامش و گرمای فرود ارگاسم‌ات نیز روی سینه‌ام

بی‌اندازه زیبا و هوس‌انگیز است ،

من روزی با تمام اشتیاق، تن‌ام را تسلیم تو خواهم کرد

و حتی برای تماشای این فرود دل‌انگیز ،

ترا تا ارتفاعات قله‌ی ارگاسم‌ام هدایت خواهم کرد ،

سکس را با عشق درهم خواهم آمیخت، با تو 》

دست نرگس را آهسته روی لِبانم نگه‌داشتم

و بی‌صدا با تمام وجود بوسیدم ،

با کم‌ترين صدا گفتم !

《 نرگس ، عزیزم از امروز هیچ بعیدی بین تن‌من با تو و فرهاد وجود ندارد ،

همه چیز در جهان وجود من، به‌شما آزاد است.

لطافت گرمای امروز آغوش تو در جان من زنده خواهد ماند.

عشق‌بازی باتو  تکاملی در هم‌آغوشی و تمناهای هوس‌بازی من

با یاسمین خواهد شد .

هم‌راهی و هم‌سوئیِ عشق‌بازی‌های من و یاسمین دو ماه دیگر

دو بهاره خواهد شد 》

نیلوفرانه در اندام نرگس پیچیده بودم،

جهان فانتزی‌ام را با صدا، اما بسیار آرام گذر می‌کردم .

نرگس‌جان

《 یاسمین تصویر شاعرانه‌ی لطافت عشق‌بازی‌ست،

من بی‌صبرانه در نتظار آن دمم که شادی آشنائیِ تو و فرهاد را

در تلاقی نگاه او به بینم

و این مهم‌ترین حقیقت و واقعیت جهان من خواهد شد .

نرگس جان ! یاس الهه‌ی رویاهاست،

تو می‌توانی تمام لحظه‌های شبانه‌روز، گل‌های هوس، شهوت وعشق ...

را از لبان او بچینی و هرگز در لذت‌اش تکرار حس‌نکنی .

یاس من غیراز زنانه‌گی و مردانه‌گیِ نهادينه‌شده‌ی درونی،

دارای زنانه‌گی و مردانه‌گیِ فیزیکی هم هست.

نرگس جان امروز من بودم و یک تولد دیگر در آغوش تو

 و فرهاد در صمیمی‌ترین گرمای لای ران‌های من ،

تنها روزی که مال خود خودم بود.

اکنون من هستم و هزاران حرف گفتنی به یاسمین‌ام.

و من هستم با هزاران کلمه و واژه از یاسمین‌ام به‌تو و فرهاد.

 فرشته‌ای که آمدنش آسمانی است با  برجسته‌گی تازگی‌ها،

 او تو و فرهاد را با خود به بیکران‌های عشق‌ آمیخته با سکس خواهد برد.

 او مثلث امروز ما را از زمین و زمان

و دنیای محصور شده‌ی اطراف، جدا خواهد کرد

   نگاهش و کلامش ما را در بالاترین و بی وصف ترین لحظه‌ها قرار خواهد داد.

او زیباترین ک‌‌‌س، هم‌راه با خوش‌تراش‌ترین کیر جهان را دارد

عکس زیبائیِ هر دو( ک‌س و کیر ) یاس را دارم،

ولی اگر شما هم مایل باشید ترجیح می‌دهم

که یک بعداز ظهری مهمان هم‌دیگر باشیم

و لحظه‌ها را با عشق‌بازی یاسمینِ من ترانه‌باران کنیم.

شادی وغرور اولین روز بقیه‌ی روزهای‌مان را

با زیبائیِ هر آغازی به روزهای درراه‌، پیوند بزنیم

نرگس جانم ، سکس در گستره‌ی عشق برای من

دل‌انگیزترین خواستن‌هاست ،

هنگامی‌که دریا از شهوت اندام تو خیس شد،

من مانند آتشی بر روی آب،

طغیان آتش‌فشان بالاترین هوس‌ها را به دریای ارگاسم تو هدیه خواهم کرد .

من امروز در آغوش تو با فرهاد سکسی را تجربه کردم

که واژه  واقعا مظروف بسیار تنگی برای آن است ،

و سه تا یادگار از شما دارم که مانند یک هدیه‌ی بسیار با ارزش،

پس‌فردا به‌یاسمین‌ام که از مسافرت برگردد،

تعریف خواهم کرد،

جای فرهاد و تو خالی‌که شکوه شادی را در ژرفای نگاه او به بینید 》



هدیه‌ی امروزمن به‌من

۱

لذت زیستن در جهان نا تفکیک عینی و ذهنی.

آزاد از مرزبندی‌ها و محدودیت‌ها .

۲

جسارت بودنِ آنگونه‌که درآن لحظه هستم و بازنمائی آن از خودم .

 ۳

 حضور نرگس و فرهاد

در شادیِ همیشه‌های جان و دل من جاری خواهد شد.

آین اثر کوتاه تجربه‌ی زیستیِ من در بتن زمان بود ،

در فضائی‌که آزادی و آزاده‌گی را در عطر پراکنده‌ی

تن‌های '' فرهاد و نرگس '' تنفس کردم

و آن ، یکی از انگیزش‌های شهوت‌انگیز من خواهد ماند.


۱

نقطه‌ی (G ) در کون مردان



شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ