،مجید زهتاب،
ای چشمهی پیوسته به دریا، بدن تو
موج از پیموج آید وطوفان پیطوفان
آن لحظهی مواج به دریا زدن تو
ای کاش که گرداب بپوشد بدنت را
یا غیرت موجی بشود پیرهن تو
دریاست که غرق تو شده، یا تو که غرقش؟
دریاست شنا می کند این، یا بدن تو؟
دل را همهی عمر به دریا زده بودی
دریاست که دل میزند اینک به تن تو؟