لطفا اگر هنوز هیژده بهار ندیدهاید باز نکنید. فلسفه، رابطه، فانتزی و شعر اروتیک. به آنان که از هر دری سخنی را خواستار اند. شاید سخنی، دری را باز کند، که بدرآیند از آنچه که بهبندشان کشیده است وگوشهای تازه درقلبشان بنمایاند. اگر توانستم با جملهای یا شعری شما را شاد یا حداقل خوشحال کنم لطفا شما نیز دیگری را درشادی یا خوشحالیِ خود شریک کنید. آرزوئی شگرفتر از اینام نیست که هر کس بهرهی لذتدهی و لذتستانیِ خود را از سخاوت زندگی دریابد.
۱۴۰۲ خرداد ۲۹, دوشنبه
کمبودِ واژه
۱۴۰۲ خرداد ۲۸, یکشنبه
ایرانِ مطلوب
ایرانِ مطلوب من
کفتوگوی "آسو" با عبدی کلانتری:
برای رسیدن به آیندهی مطلوب ایران از چه مسیری باید رفت؟
ایران یک
«دولت-ملت»
(nation-state)
مُدرن است
و
«ایرانی»
کسی است که تابعیت این دولت را دارد،
یعنی شهروند آن کشور و آن دولت-ملت محسوب میشود
این یک تعریف حداقلی و حقوقی و بهگمان من دموکراتیکترین و صلحآمیزترین تعریف از انسان ایرانی است
بهفراتر از این ما وارد حوزهی «هویت» میشویم
و بحثهای نیمهتاریک-نیمهروشن
هویت فرهنگی، نژادی، زبانی، دبینی، قومی، اجدادی، باستانی و غیره
بحثهای خطرناکی که بالقوه آبستن خشونت علیه هویتهای دیگر هستند
خطر، از انطباقِ «قدرت دولتی» با یک «هویت» خاص ناشی میشود
نیرویی مرکزی ــ که به نحوی انحصاری صاحبامتیاز خشونت قانونیِ ماشین دولتیِ مدرن است
بالقوه میتواند هویت فرهنگی/نژادی/قومی/دینی/زبانیِ خاصی را به انتخاب خود
بر سایر هویتهای موجود در داخل یا خارج از مرزهایش تحمیل کند
و با خشونت دولتی سعی در امحاء آنها داشته باشد
تاریخ ناسیونالیسمهای عصر مدرن که خود را با «هویت خاص» (نژادی، قومی، دینی) تعریف کردهاند
مملو از این خشونتها، حتی نسلکُشیها است
ماشین دولتی پدیدهای است که در دوران ماقبل مدرن وجود نداشته
و حامل ابزار و تکنولوژی نظارت، کنترل، اسارت، و کشتار جمعی بسیار پیشرفته است
ایران از لحاظ تاریخ و فرهنگ، یک کشور چندهویتی است
وجه اشتراک و احساس تعلق قومی یا دینی، از احساس تعلق ملّی متفاوت است
اولی از نوع «هویتمدار» با ریشههای دیرینهی تاریخی و زبانی است
دومی به قول بندیکت اندرسون یک برساخته یا خیالوارهی (imaginary) مدرن است
که در دوران مدرن و عصر تجدد با ظهور وجه تولید سرمایهداری و تشکیل «دولت-ملت» و
مرزهای جدید کشوری، صنعت چاپ، رسانههای سراسری، سیستم درسی و آموزشی جدید
و سراسری ــ قوانینی عام که همهی خطه (کشور) را در برگیرد و غیره ــ در آگاهی مردم شکل میگیرد
ما در دوران باستان، در قرون وسطا، امپراتوریهای قدیم، در استبدادهای آسیایی، در فئودالیسم
و نظام خانخانی و زمینداری، احساس تعلق «ملی» به تعبیر امروزین نداشتهایم
دولت با ابزار مدرن و بوروکراسیِ مدرن و ارتش مدرن هم نداشتهایم
ایران و ایرانی به مثابهی دولت-ملت و احساس تعلق ملی، برساختههای مدرناند
«ناسیونالیسم»
به عنوان جهانبینی و ایدئولوژی مایل است ما بپذیریم که خود تأسیس «دولت-ملت» در وهلهی نخست بر اساس وجود یک جمعیت همبستهی «ارگانیک» و یک فرهنگ متجانس و همگن صورت گرفته
اما واقعیت تاریخی آن است که این دولت ملیِ جدید است که با نظام آموزشِ سراسری
و یکدست، و بوروکراسی کارمندی در سطح کشور، و تثبیت مرزهای جغرافیایی
و بازار ملی، جادهسازی و ریلگذاری و امکان مسافرت سریع به نقاط دور
باعث و بانیِ احساس همبستهگی «ملی» میشود
حس تعلق «ملی» در عصر مدرن، متعاقب تشکیل دولت مرکزی، نه مقدم بر آن نهادی میشود
همبستهگیهای «ارگانیک»، مربوط به جوامع کوچکِ ماقبل صنعتیاند
از همین رو، به کارگیری استعارههای ارگانیک برای همبستهگی فورمال و صوری در سطح کشوری (ملی/دولتی) میتواند خطرناک تلقی شود
«ملت»
یک قبیلهی بزرگ یکدست نیست
از لحاظ تجربهی زیستی، برای ما امکان ندارد انواع «احساس تعلق گروهیِ» گذشتهگان را
در اعصار دور همانندِ آنها احساس کنیم
آن تجربه و حس تعلق، مثلاً چیزی که مردمان
در دوران هخامنشی، اسکندر یونانی، ساسانی، تمدن اسلامی، عصر مغولان، ترکان، صفوی
و بیشتر دولتهای «اتنیک» و طایفههای منطقهای در خطههای مختلفِ فلاتی که به نام ایران میشناسیم
در خود حس میکردهاند، از حیطهی ادراک حسی و تجربهی وجودی امروزین ما به دور است
این تجربه به طور طبیعی از راه میانجی مستقیم به ما نرسیده
تنها راه پیوند هویتی با گذشتهگانِ دور، نوعی خشونت مفهومی است
یعنی ساختن تصوری از همبستهگی «ملیِ» فراتاریخی با هویت واحد و پیوسته
که نسل به نسل بیانقطاع به ما رسیده
این یک دستکاری ایدئولوژیک و یک خودفریبی روانی است
دلایل آن متعدد میتواند باشد
احساس ناامنی در لحظهی حاضر، ترس از بیهویت و بیسیرت شدن
هراس از تجزیهی سیاسی و تجربهی شکست، شرم در برابر بیگانه، حس بیقدرتی و بیاثر بودن و غیره
ناسیونالیسم افراطی و پانایرانیسم
یک رفتار تدافعی حاکی از هراس، رواننژندیِ ترس، و عقدهی حقارت است
اقتدارِ کاذب است که به جایی در امروزِ تاریخ وصل نیست
در نتیجه میخواهد حقانیتاش را از عظمت گذشته بگیرد
به دنبال سکوی ثابت و محکم و قوی برای استوار بودن امروزش میگردد
اما در واقعیت، هیچ هویتی خالص نیست
هیچ کلانروایت از «سرنوشت یک ملت»، که دارای وحدت و یکپارچهگی
و تداوم طی واحدهای زمانی بزرگ، سدهها و هزارهها، باشد وجود ندارد
و اگر میبینیم که در تاریخنگاری عصر جدید
این سرنوشت به شکل انواع تاریخ «ملی» یا ادبیات «ملی» تدوین گردیده
این تاریخنگاری با سرکوب خردهروایتها و صداهای حاشیهای
و حذف «ناخالصی»های بسیار توأم بوده است
روشهای تاریخنگاری جدیدتر در غرب
«تاریخ از پایین»
و
«صدای فرودست»
(سابآلترن)
، آن کلایتروایتها را مورد تجدید نظر جدی قرار داده و ما نیز در ایران باید چنین کنیم
سئوال
چشمانداز مطلوب شما برای آینده ایران چیست؟
ایرانی که آرزوی شماست چه خصوصیاتی دارد؟
جواب
چشمانداز مطلوب من برای آیندهی ایران یک نظام اقتصادیِ غیرطبقاتی است
مبتنی بر فرصتها و امکانات برابر و پاداشهای عادلانه برای همه
و یک نظام سیاسی مبتنی بر آراء جمهور مردم
که همهی دولتمدارانِ آن انتخابی بوده، طول دوران خدمتشان محدود، و هر زمان قابل بازخواست
و عزل باشند
(recallable) مایلام اقتصاد کشورم تکمحصولی نماند و از نفت و محصولات پتروشیمی به تولیدات وسیع صنعتی و کشاورزی گذر کند
مایل نیستم تولیدکنندهگان مستقیم در کشور من،
در رقابت با کارگران محرومِ
بنگلادش و پاکستان و چین و هند
به نیروی ارزانِ کار برای سودآوریِ شرکتهای چندملیتیِ متروپل تبدیل شوند
مایل نیستم بانکها و شرکتهای مالی و وام، بدون نظارت و قاعدهبندی دولتی
یکهتاز عرصهی بازار شوند
مایل نیستم امنیت صندوقهای بازنشستهگی دستخوش قماربازیِ سرمایه در بازار آزاد شود
بلکه دولت همواره ضامن ایمنی و ثبات صندوق رفاه و عادلانهبودن حقوق بازنشستهگی باشد
در ایرانِ مطلوب من سالمندان باید از همهی امکانات رفاهی و امنیتی و خدمات شهروندی برخوردار باشند
مایلام تسهیلات فنی و طراحی شهری، امکانات بازار، خدمات و سرویسهای شهرداری
برای معلولان، نابینایان و ناتوانان مهیا باشد
دولت باید رفاه کودکان و امکانات پرورشگاهی و کودکستانی در حد تخصصی و پیشرفته
برای همهی خانوادهها را تا دور افتادهترین نقاط کشور تأمین کند
در ایران مطلوب من، مشارکت در فرایندهای سیاسی باید برای همهی شهروندان آزاد باشد
بیتوجه به دین، جنسیت، قومیت و میزان تحصیلاتِ آنان
در این نظام، مجلسِ نمایندهگان بر دولت و قوهی مجریه نظارت تام دارد
و قوهی قضاییه، دادگستری، و دیوان عالی دارای استقلال کامل از دولت و کانونهای قدرت است
در ایران آینده، ابراز عقاید و آراء و تشکیل اتحادیهها، انجمنها و احزاب بی قید و شرط آزاد خواهد بود
همچنین خواهان آموزش و پرورش رایگان، مسکن ارزان
دسترسیِ آزاد و رایگان به وسایل ارتباطات و اینترنت، بهداشت و بیمهی رایگان برای همه
دسترسیِ رایگان به دفاع قانونی و وکیل برای همه
و نظارت جمعی و برنامهریزی شده برای حفظ محیط زیست هستم
مایلام در قوانینِ کیفریِ کشورم اعدام جایی نداشته باشد
دوست دارم زیست حیوانات، دستکم حیوانات نزدیک به انسان
در ایران دستخوش خشونت و مرگ غیرطبیعی و زودرس نباشد
و دولت در این باره خود را مسئول بشناسد
ایرانِ مطلوبِ من کشوری صلحدوست و مدافع تشنجزدایی منطقهای
و به دور از مسابقات تسلیحاتی خواهد بود
سئوال
برای رسیدن به این آیندهی مطلوب از چه مسیری باید رفت؟
چه توان و تجربهای در ایران داریم که میتواند برای رسیدن به این آینده کمک کند؟
جواب
از مسیری خلاف آنچه که تاکنون سلطان و شیخ و جمهوری اسلامی ما را به آن کشاندهاند
مسیر جدایی دین و دولت
برقراری دموکراسی کامل
رفع تبعیضها
رعایت آزادیها بدون هیچ قید و شرط
و آشتی با همسایهگان و دولتهای غرب و شرق
هم منابع و ذخائر مادیاش را داریم
و هم توان فکری و نیروی خلاقه و نسل آیندهنگرش را
فقط آزادی و دموکراسی است که راه این مسیر را میگشاید
منبع ،آسو،
شبنم
در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب میشود موجهای قلبم یکی پس از دیگری دست بهدامن شب نبض خاطرههایمان را به تپش درمیآورند در مه...
محبوبترینهایِ خوانندهگان وبلاگ
-
آتشین داغیِ تنم را، هدیهی دلبرانم خواهم کرد در عالم خیال با واژهها بازی میکنم، که زیبائی، کم پیدا میشود و اگر نباشد بهیچ قیمتی نمیت...
-
نمونه هائی از BDSM در ادبیات فرهنگ ایران درِ قفس طلبد هر کجا گرفتاریست من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست یار آن بُوَد که صبر کند بر جفای...
-
( یک بوسه گرفت ، برد لب های مرا) پیش از قصهام پیشگفتار کوتاه در مورد چند مهری ، یا چند دلبری برای عزیزان ارجمند (به انگلیسی: polyamory)...
-
شيرين شدم همچون عسل از خود چکيدم مانند بنفشه ها نمیخواستم بهار این زیبائیِ دیوانهگی، پایان پذیرد دیباچه فانتزی دنیای بزرگتر از تصّو...
-
، سکس ضربدری ، یک نوع رابطهی همآغوشیِ توافقی و یکی از زیباترین و لذتبخشترین راه رهائی، از تکرار و یکنواختیِ مهرورزی و سکس است بر اسا...
-
خشونت و ترس در لایههای آشکار و پنهان رفتار هر کدام از ما حکایتی از آیدا قجر خودم را زاده خشونت میدانم؛ از همان وقتی که فهمیدم در «شب ...
-
عشق به همجنس- مائده زمينی آندره ژيد، نويسنده معروف فرانسوی ( 1951 - 1869 ) بیهيچ خودستائی و تصنعی، يا شرموحيائی، من جان خود را در ا...
-
شمردن بلد نیستم دوست داشتن بلدم و گاهی شده یکی را دو بار دوست داشتهباشم دو نفر را یک جا چه کار میشود کرد؟ دوست داشتن بلدم شمردن بلد نی...
-
بخشش در اوج با عطر نفسهایت میان پستانهای من تو، به گل بدل میشوی و آغوش من باغی میگردد گرمای تابستانیِ غنچه در میان لبان شکوفتهی من ...
-
این ابر زلف واله و حیران و سر گران پیچان و نا شکیب ، لرزان و دادخواه ریزنده بر دو شانه چو سیلاب آرزو خیزنده از دو بازوی چون شعلهی گناه مایی...