من وفاداریِ فانتزیهایم را
در اغوش تو میبینم
آنچه بین من و تو جاریست
هرگز تکرار خاطره نیست
خلاقیت لحظه است
که شاهکار قلم
در گلبرگهای
دفتر خاطراتم مینویسد
الفِ آرزوهای تو
با نوازش
پستانهایم را سر بههوا میکند
برکهای از مهربانی ساختهام
چشمهایم را میبندم
شبنمهای روی غنچه را
هرچهقدر که میخواهی
ببوس
فقط غنچه را از شاخه جدا نکن
ابری که با اولین جیغ من میشکند
بارشی میآغازد
چگونه؟
نمیدانم