شکوفه زیر باران
تصویر من در چشمانت
نشانگر حقیقتیست انکار ناپذیر
راز قلبت را آینهی نگاهت فاش میکند
پستانهایم را زمزمه میکند
عریانیِ تنام را پوشیده بر حریر شهوت میخواهد،
در آغوشم بگیر
لبریزم کن از آنچه میخواهم،
از آنچه ندارم
بگذار
شکوفه زند تمنّای غنچه
زیر اشتیاق دانههای باران
ظرافت در نوازش،
طراوت در زمزمه،
لطافت در برانگیختن هوس،
آتش زیر خاکستر شهوت را
بر اغواگریِِ تنانهام میافزاید
دیوانهگی از لبان توست
آنهنگام که تمشک پستانهایم را میمکند؟
یا
از دگرگونیِ رنگ پوست تنِ من؟
یا
از تیرکشیدهگیِ پستانهایم؟
نمیدانم
آنچه میدانم
نَرمای ابریشمین، در فراز و فرودِ تنم
همراه با هیجان است
شبنم پنهان در لای شکاف نازکم،
درخشانتر و گرمتر،
غنچه را میپوشاند
و این نقطهی تلاقیِ آرزومندیهای
من
و
توست
انگار جهان
از لای رانهایِ من گذشته باشد
همهچیز بیوزن،
هر میلِ پنهانی
در نرمیِ لبهایم آشکار است
رهگذر
