نرمسو
در آغوش تو
هیجان گمشدهی دگمهای را پیدا میکنم
که بهمهربانیِ انگشتانت
آهسته
برای اولینبار باز میشود
هوس در زبانم
طعم بوسهی نچشیدهی لبانم را
میلیسد
دفتر حسهایم را با بوسه،
با سرانگشتانت،
ورق بزن
زیبائی در برگ-لرزِ این سبزینهگیست
انگشتانت با هوسِ لمس
کشالههایم را
مانند راز یک قصهی شبانه
با آرامشِ دلپذیری کِش میدهند
نفسهایت میدانند
چگونه،
کجا بهپیچند
و
کجا پنهان شوند
بیا
تاج ستبریِ ساقهات را
با نگینیِ غنچهام بیارائیم
تو تاج را در آغوش لبهای درونیام بگذار
مروارید شفاف خیسم را بهپیشانیاش،
که تاجسر لبانم باشد
من
در تماشای زیوربندیِ آن مروارید، بر تاج
شعر را
خودم را
تمامم را
فراموش کنم
بسنجم
شکیبائیام را
زیر فوارهی لذت بیانتهای عشق
رهگذر