تنگنای شعر
عشق من بهتو
امانت انتخاب من، بهمن است
که در آرامترین پناهگاه جهانم میتپد
در قلبم
پرواز ما در اوج، آنسوتر از صداهاست
آنجا پر گشودیم که پژواکِ کهنهی گناه خاموش است
خورشید در نگاه خیس تو
فضای جنگل آغوشم را رنگینکمانی میکند
لیموهای وحشی، شاخه را در آغوش میگیرند
میلیسند
تمنامندی در شاخه
رقص با آرزومندیِ تمشکهاست
برکه با حلقه،
انگشتر مانند
جشن میگیرند
شادیِ آمدنت را
دریا میریزم بر قلم
که شعر را در تنگنای عشق بنویسد
شعری بر ضربآهنگ نبض شهوت
با نگارشگونهگیِ عشقی
که بلندای جیغهای من
لحظههای در راهمان را نقاشی کنند
نهایتِ این زیبائی، پیشکش توست
که رمز گشودهگی آب
در جویبار را میدانی
رهگذر