برگهای بید لرزیدنِ بیاراده آغاز کردند
صدای انتظار، با کلمات خودساختهام
ساقهی زیتون را شیر میداد
اشتیاق حلقهی انگشتر به وسوسه
مسیر استوانه را میلرزاند
این برکهی کوچک
موج آتش را در آبهای خود میدید
باران را دوست میداشتم
که از هر دو طرف پنجرهی نافم ببارد
تا آخرین قطره
بوسههایت جشن داغیِ پیروزیات را
گرفتند
که از آمدنِ من شادی
رهگذر
https://www.didareto.com