پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۱ اسفند ۲۹, دوشنبه

کیان آزادی



نشـریه‌ی کیـان آزادی


 حاصـل اهتمـام و هم‌اندیشـیِ گروهـی از دانشـجویان دانشـگاه تهــران اســت

 کــه بی‌هیــچ چشم‌داشــت و منفعــتِ مالــی گــردهــم آمده‌انــد و بــرای

هدفــی مشــترک هم‌قســم شــده‌اند؛ 

هدفــی کــه امــروز بــه نقطــه‌ی اشــتراکی بی‌نظیــر

بـرای میلیون‌هـا ایرانـیِ در داخـل و خـارج از کشـور تبدیـل شـده 

و آن‌هـا را مصمم‌تـر از همیشـه بـرای خیـزش و مبـارزه در جهـت تحقـق

 حقـوق فـردی، سیاسـی و اجتماعـیِ

خــود و فرزندان‌شــان بــه تکاپــو درآورده‌اســت

ایــن هــدف مشــترک چیــزی نیســت 

جــز نابــودی سیســتم فاســد، مغلــوب و انسان‌ســتیزِ جمهــوری اسـلامی 

و جای‌گزینــیِ 

.چهارچوبـی پای‌بنـد بـه عقلانیت، فردیـت و حقـوق انسـانی

ایـن نشـریه در تـلاش اسـت تـا بـا خارج‌شـدن از دوگانه‌گـیِ خیـر و شـر و روی‌کـردی 

.منطقـی بـه چرایـیِ لـزوم تحولـی بـزرگ در سـاختار قـدرت و مناسـبات آن بپـردازد

 و در همیـن راسـتا راه‌هـای مدنـیِ ممکـن بـرای تحقـق ایـن تحـول را مـورد بحـث و بررسـی 

.قــرار داده و بــه پیش‌نهاد می‌گــذارد

،در فراینــد ایــن روی‌کــرد منطقــی

 نشــریه کیــان آزادی

 گزیـده‌ای از اخبـار دانشـگاه و جامعـه را نیـز پوشـش می‌دهـد

 تـا لـزوم ایـن تحـول را بـا توجـه بـه فعـل و انفعالات جامعـه‌ی کنونـی

 .و نقـش سیسـتم حاکـم در آن‌ را بررســی کنــد و دیــدگاه ملموس‌تــری را بــه نمایــش بگــذارد

آنچــه کیــان آزادی

 .در کنــار روی‌کــرد منطقــی‌اش مــورد توجــه و تأمــل قــرار می‌دهــد

.بهره‌گیـری از گفتمـان هنـری، ادبـیِ ایـران و جهـان اسـت

گفتمانـی کـه نویسـنده‌گان 

.و پایه‌گــذاران ایــن نشــریه آن را بخشــی انفکاک‌ناپذیــر در مبانــی مبــارزه‌ی مدنــی می‌داننــد 

،جمهــوری اسلامی در تاریــخ چهل‌وچهارســاله‌اش، در اشــکال و صورت‌هــای متفـاوت

 دشـمنیِ متـداوم و حیرت‌انگیـزی بـا هنـر و زیبایـی بـه نمایـش گذاشته‌اسـت؛ 

از سانســورهای بی‌شــمار در تمــام عرصه‌هــای فرهنگــی و هنــری گرفتــه تــا قتــل و 

.شـکنجه و حبـس نویسـند‌ه‌گان و هنرمنـدان 

 از ایــن رو کیــان آزادی

 قصــد دارد تــا ایــن زیبایــی و هنــر را، کــه همــواره در وجــود 

،حاکمــان و کارگــزاران جمهــوری اســلامی وحشــت و دلهــره انداخته‌اســت

 بــار دیگــر بـه نمایـش و تحلیـل بگـذارد

 .تـا هـم نوازش‌گر روح و جـان مخاطبیـن‌اش و هـم نابودگـر پایه‌هــای پــوک رژیــم حاکــم باشــد

در پایــان بایــد نوشــت کــه اعضــای تیــم تحریریــه و پایه‌گــذاران کیــان آزادی 

تمــام فعالیت‌هــای خــود را بــه جان‌هــای زیبایــی تقدیــم می‌کننــد کــه 

.جمهــوری اسلامی حــق زندگــی را از آن‌هــا ســلب کــرده اســت


°

در جامعــه‌ای کــه انســان‌ها اجــازه نداشــته باشــند》

 آزادانــه بــه دیــن، فلسـفه، جهان‌بینـی

 یـا یـک هـدف سیاســی اعتقــاد داشــته باشــند

《ابتدایی‌ترین شــرایط یــک زنده‌گــی آزاد از بیــن بــرده شــده اســت


حقوق بشر در تماشاگه ایران

از حرف تا عمل، راه بسیار است


حقوق بشر، عبارتی که این روزها به کرات به آن برمی‌خوریم؛

از زبان منتقدان

در گفت‌گوهای خبری

 ،پانویس بسیاری از عکس‌ها و فیلم‌ها در شبکه‌های مجازی و لابه‌لای هجمه‌ی عجیب‌وغریب

،کشمکش‌های سیاسی این ایام و لفظ‌پرانی‌های سیاست‌مداران

.خواه از این سوی مرزها و خواه از آن سو

 اما به جد این اصطلاح 《حقوق بشر》 یا 《نقض حقوق بشر》 از چه آب می‌خورد

 و از کجای تاریخ خود را به ما می‌رساند؟


بیش از سه سال از پایان جنگ جهانیِ دوم می‌گذشت

 اما هم‌چنان سایه‌ی وحشت از افراطی‌گریِ سیاسی، نژادپرستی و جنایت علیه دگراندیشان و مخالفان

.بر جهان و به ویژه بر اروپا احساس می‌شد

کنش‌گران و اندیش‌مندان حقوقی بر این امر تأکید داشتند 

که صرف پیروزی بر آلمان نازی نمی‌توانست به معنای یک صلح پایدار باشد

و مردم امکان وقوع جنگ‌های مشابه و کشتارهایی به مراتب دهشت‌ناک‌تر را 

.بسیار محمتل می‌دانستند

 تا این‌که در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ ،مجمع عمومی سازمان ملل متحد

 با ادعای تضمین حقوق و آزادی‌های برابر برای همه‌ی مردم دنیا

.اعلامیه‌یِ جهانیِ حقوق بشر را به تصویب رساند


حال آن‌که همه چیز از تاریخی بس دورتر و قریب به هفت سال پیش از آن آغاز می‌شد؛

 یعنی زمانی که نهادی به نام سازمان ملل تأسیس نشده و حتی به 

.رسمیت شناخته نشده بود


،در تابستان سال ۱۹۴۱، پیش از ورود رسمیِ ایالات متحده‌ی آمریکا به‌میدان جنگ جهانی دوم

روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، طی ملاقاتی با چرچیل، نخست‌وزیر وقت انگلستان

در یک کشتیِ جنگی در سواحل نیوفاندلند کانادا

.بیانیه‌ی مشترکی را امضا کردند که 《منشور آتلانتیک》 نام داشت

 این منشور اگرچه در ظاهر ایالات متحده را بر آن می‌داشت 

تا برای کمک به نیروهای ضدهیتلری و نه هیچ منفعت سیاسی دیگری پیمان به‌بندد

اما در مفاد پایانی خود ادعا می‌کرد که هدف از آن بنیان‌گذاریِ صلح نوین جهانی بود؛

 صلحی که قرار است در آن 

《همه‌یِ انسان‌ها، در همه‌ی کشورهای جهان، یک زندگیِ آزاد و بدون فقر داشته باشند》

این بیانیه کمی بعد، در کنفرانس متفقین به تصویب رسید

 و سپس در روز ۱ ژانویه سال۱۹۴۲

زمانی که برای نخستین بار در تاریخ اصطلاح 《ملل متحد》 به رسمیت شناخته شده بود

 .به عنوان مکملی برای اعلامیه‌ی مقدماتیِ سازمان ملل متحد، مرجع قرار داده شد 


اما در این اعلامیه چه وعده‌هائی به‌جهانیان داده شد؟


:اعلامیه‌‌ی مقدماتی سازمان ملل متحد خود را نویدبخش چهار آزادیِ اولیه برای جهانیان دانست 

آزادی بیان، آزادی عقیده و رهایی از هر نوع ترس و فقر

.و آن‌ها را میزانی برای سنجش آزادی در جوامع معرفی کرد

 :در تفسیر این چهار آزادی آمده است


در جامعه‌ای که انسان‌ها نتوانند به صورت آزاد افکار خود را بیان کنند و یا در مورد آن بنویسند》

 در جامعه‌ای که انسان‌ها اجازه نداشته باشند آزادانه به دین، فلسفه، جهان‌بینی 

یا یک هدف سیاسی اعتقاد داشته باشند

در جامعه‌ای که مقامات آن کشور با هدف به وجودآوردن رعب و وحشت مردم را سرکوب می‌کنند

 و مبانی اولیه‌یِ امنیت مردم را به چالش می‌کشانند یا نابود می‌کنند

 و در جامعه‌ای که مقامات آن کشور نتوانند حداقل رفاه زنده‌گی را برای شهروندان خود فراهم کنند

 《ابتدایی‌ترین شرایط یک زنده‌گی آزاد از بین برده شده است


با این‌که به نظر می‌رسد تا همین جای کار کافی باشد تا بدانیم حکومت مسموم جمهوری اسلامی

 چطور و تا چه میزان ناقض فاحش حقوق اولیه‌ی انسان‌ها بوده است،


 اینها جملاتی هستند که هفت سال پیش از تصویب اعلامیه‌ی 

جهانی حقوق بشر و تنها در تقابل با رفتارهای نژادپرستانه‌ی آلمان نازی به کاربرده شدند

 و در طی هفت سال، چه در زمان جنگ جهانی دوم و چه در سال‌های پس از آن،

 موجبات تغییرات مهمی را در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورها فراهم آوردند،

 و سپس با تصویب اعلامیه‌ی جهانیِ حقوق بشر، 

خاست‌گاهی ارجاعی برای عموم پیدا کردند.


 گرچه این 

اعلامیه با ۴۸ رأی موافق و بدون هیچ رأی مخالف تصویب شده بود

 ۸ رأی ممتنع برای خود به ثبت رساند که از میان آن‌ها 

شوروی، عربستان سعودی و آفریقای جنوبی

 از جمله مهم‌ترین آراء ممتنع از نگاهی جامعه شناختی بودند.

 با آن‌که شوروی دلیل 

رأی ممتنع خود را عدم صراحت کافی این اعلامیه در مخالفت با فاشیسم اذعان داشته بود،

 دلیل اصلی این مخالفت را بسیاری حق خروج از کشور محل سکونت برای هر شهروند دانستند. 

عربستان سعودی نیز دلیل رأی ممتنع خود را حق همه‌گان برای تغییر 《دین و باور》 و همچنین

 برابری حقوق 《زن و مرد》 در ازدواج مطرح کرد. 

دلیل رأی ممتنع آفریقای جنوبی نظام آپارتاید و ضد سیاه‌پوستان حاکم بر آن کشور شناخته شد.

جدای از سیاست حاکم بر آفریقای جنوبی، بدین ترتیب چپ‌گرایان و مسلمانان به 

 عنوان نخستین منتقدان رسمی حقوق بشر مطرح شدند. اما کار به اینجا ختم نشد. 

در ادامه جریان وسیع‌تری از نقد و تحلیل این اعلامیه به هم‌راه آمد که همچنان نیز ادامه دارد،

 و امروز که بیش از نیم قرن از آن تاریخ می‌گذرد، 

علاوه بر نقد الهیاتی، نقد مارکسیستی، نقد سیاسی-تاریخی نیز با روی‌کردی واقع‌گرایانه

 به جمع منتقدان پیوسته است.

ِ در مجامع بین المللی، روحانیان یهودی مدعی هستند که حقوق بشر بخشی جدایی‌ناپذیر از ایمان

 و سنت یهودیت است؛

 که خانواده‌ی انسانی یکی است و هر فرد موظف است با هر فرد دیگر به عدالت رفتار کند. 

روحانیان مسیحی در لفظ تکرار می‌کنند که آزادی، برابری و کرامت به خاطر انسان بودن 

به همه‌گان اعطا شده‌است و احترام به انسانیت و انسان‌ها از مسئولیت‌های خطیر هر فرد مسیحی است.

 روحانیان اسلام معتقدند که انسان آزاد آفریده شده است، هیچ‌کس نمی‌تواند این آزادی را از او سلب کند

 و اسلام خود دین احترام به شرافت انسان‌هاست.

 اما در عمل، هر سه گروه تنها قوانین الهی را تعیین‌کننده‌یِ راستین می‌دانند؛ 

معتقدند راه حقیقی انسانی زیستن در کتب دینی و احکام مستخرج از آن‌ها آمده است

 و برای رسیدن به حقیقت انسان، راهی جز پیروی از آن احکام نیست. 

دیگر عقاید دینی نیز با آن‌که به اصطلاح کتابی آسمانی در دست ندارند، 

با تعاریفی آغاز می‌شوند که انسان‌دوستانه و آزادمنشانه به نظر میرسند

ولی کنش‌های فردی و اجتماعی را به شیوه‌ی خود تفسیر می‌کنند. 

حال سؤال این است که چرا می‌گوییم ادیان در پذیرش تمامیت حقوق بشریِ افراد ناتوان هستند،؟ 

و چرا ظرفیت قانون‌گذاربودن در خود ندارند؟


برچســب‌گذاری روی افــراد،

 شـیوه‌ی تاریخـی ادیـان در سـرکوب انســان‌ها و پای‌مــال کــردن حقــوق 

مربــوط بــه آزادیِ بشــر در انتخــاب عقیده است


《منطق عمومی》


اصطلاحی است که در مجامع علوم انسانی به کار می‌رود تا دلیل یک جامعه را در انتخاب رفتارها و 

هنجارهایش مورد مطالعه قرار دهد؛ 

به عبارتی توضیح می‌دهد

 که یک جامعه چطور و بر چه میزانی انتخاب‌های خود را با کمک دلایلی که آن‌ها را منطقی 

می‌شمارد، توجیه می‌کند.

 در جوامعی 

هم‌چون جامعه‌ی ما که گوناگونیِ فرهنگی، اعتقادی و دینی در آن غنی و چشم‌گیر است، 

دیدگاهی که بتواند یک شیوه‌ی صحیح زنده‌گی را برای یک جامعه تعریف کند، 

قطعا نیازمند نگاهی جامع و درخور است

 که از مرزبندی‌ها و قالب‌گیری‌های ایدئولوژیستی منحصر به حاکمان دینی به‌دور باشد. 

پر واضح است که استفاده از یک دین در توجیه قوانین یا تعیین هنجارهای اجتماعی یک جامعه، 

تا چه اندازه می‌تواند با یک منطق عمومی آزاد و جامع در تضاد باشد،

 آن هم برای جامعه‌ای چون ما که سعی بر آن دارد تا گوناگونی‌های خود را هضم کند

 و به همه‌گان فرصتی برای اندیشه‌ورزی و حیاتی آزادانه بخشد. 

از آن جمله اعمال فشار 

بر جامعه در انتخابِ شیوه‌ی پوشش، تحصیل، ازدواج، تشکیل خانواده و فرزندآوری، فلسفه‌ورزی، 

انتخاب عقاید، چهارچوب نشریات و روزنامه‌ها، تولید محتوای هنری و یا حتی خود دینداری است؛

 چرا که مشخصا تعیین می‌کند از چه دینی باید پیروی کنیم

 و هر انتخابی غیر از آن را با برچسب‌گذاری‌هایی از جمله: 

ملحد، مرتد، زندیق، رافض، کافر و بسیاری دیگر، در دایرهای تنگ از خفقان سرکوب می‌کند.

نمونه‌ی روشن دیگر، داستان این روزهای ماست

کشتن دختری جوان، به نام پاسداری از دین و ارشاد افراد جامعه، 

چشمان ما را بار دیگر به سوی حقوق انسانی‌مان در تقابل با قانون‌گذاری‌های دینی باز کرده است. 

ما به صراحت دانسته‌ایم 

که دین برای زنان بیش از نقض آزادی بیان آنان است و منجر به سایر موارد نقض حقوق بشر،


 از جمله

 حق زندگی و امنیت، آزادی رفت و آمد، حریم خصوصی، 

حق مشارکت کامل به عنوان عضوی از جامعه 

و موارد بی‌شمار دیگری گشته است.


 ما به کنه این حقیقت نیز پی برده‌ایم

 که کاربرد عبارت فشارهای اعمال شده بر زندگی اجتماعی زنان

 تنها صورت این ماجرا را پیش روی ما نمی‌گذارد؛

 چرا که این جریان، مردان و نیازهای اجتماعیِ آنان را که به واسطه‌ی حضور برابر زنان 

تأمین می‌گشته است، تحت تأثیری شگرف قرار داده است.

 مثال شناخته شده‌ی آن که امروز مردان جامعه‌ی ما را دچار این خدشه‌ی عمیق شخصیتی کرده است، 

سؤالی است که از آن‌ها می‌پرسد:

 آیا تمامی مردان این جامعه در چنین شرایطی که قانون و قانون‌گذار آن‌ها را 

چندان به دردسر نخواهد انداخت، 

به بریدن سر هم‌سران خود یا قتل دختران‌شان 

به عنوان راه‌کاری برای حل مشکلات خانواده می اندیشند؟


بد نیست بیش‌تر از زبان منتقدان حقوق بشر و کنش‌گری آن بشنویم.

نقــد الهیاتــی، نقــد مارکسیســتی و نقــد سیاســی-تاریخی 

ســه دســته‌ی

اصلــی از نقدهــای رایــج نســبت بــه‌اعلامیه‌یِ حقــوق بشــر هســتند.


کارل مارکس، نظریه‌پرداز نامدار چپ‌گرایان، 

معتقد است آنچه که در مفاد حقوق بشر با عنوان حق آزادی مطرح می‌شود،

 بیش‌تر بر آزادی فردی بشر تأکید دارد و تداعی‌کننده‌ی نوعی فردیت‌زده‌گی است

 تا زندگی اجتماعیِ بشری.

 او هم‌چنین باور دارد آنچه به عنوان حق برابری در این اعلامیه آمده، تنها عبارتی گول‌زننده است 

و با آنچه در تعریف حق آزادی در این اعلامیه آمده هیچ تفاوتی ندارد.

او حق مالکیت را مطابق با ادعای حقوق بشر تنها مکملی برای حق آزادی 

فردیت‌زده‌یِ او می‌شمرد و باور دارد این حق مالکیت، تعاریفی چون جامعه و 

کنش‌های اجتماعی وابسته به مالکیت افراد را به شدت نادیده می‌گیرد.

 و در پایان، حق امنیت را تنها تضمینی برای تمامی فردگرایی‌های سه مورد دیگر به حساب میآورد؛

 بی‌آن‌که راه نجاتی برای بشریت ارائه شده باشد.

 چپ‌گرایان نقد بنیادی خود از حقوق بشر را در تعاریف اقتصادی نیز مطرح می‌کنند و معتقدند 

نظام سرمایه‌داری حاکم بر جهان،

به طور ضمنی، یک بخش از جامعه، یعنی صاحبان اصلی دارایی و ثروت را 

بر بخش دیگر، یعنی آنهایی که ابزار تولید ثروت ندارند، ارجح می‌داند

 و در چنین شرایطی، میان مفاد مطرح شده در اعلامیه‌ی حقوق بشر، نه تنها راهی برای رهایی انسانیت

 وجود ندارد، بل‌که بیش‌تر به یک بازی سرگرم‌کننده می‌ماند که سیاست‌مداران به کمک آن 

عموم مردم را مشغول فکرکردن به هیچ‌وپوچ نگاه می‌دارند

بنابــر چپ‌گرایــان، چهــار تعریــف مطـرح شـده از چهـار آزادی اولیـه در اعالمیــه‌ی حقــوق بشــر،

 تنهــا تکـرار یـک مفهـوم فردگرایانـه و نـه اجتماعـی از نـوع بشـر هسـتند

 و در نهایــت هیــچ راه نجاتــی در اختیــار بشــریت قــرار نمی‌دهنــد.


مدرنیست‌ها و پست‌مدرنیست‌ها در برخورد با منتقدان حقوق بشر تنها لبخند میزنند 

و اقرار می‌کنند شاید این قرائت نتواند نگاهی درست از نیازهای انسانی ما از خود نشان دهد، 

اما بهتر از آن است که هیچ تعهدنامه‌ای نسبت به حقوق انسانی خود در دست نداشته باشیم


 برای واقع‌گرایان (رئالیست‌ها)،

 سیاست‌های کنترل‌کننده‌ی بین‌المللی و ارزش‌های هنجاری‌‌ای از این دست

 به خودی خود قدرتی ندارند یا به عبارتی ناکارآمد هستند. 

آن‌ها اعلامیه‌ی حقوق بشر را فاقد ارزش تحلیلی برای تفسیر اقدامات یک دولت می‌شمارند.

 از این رو قوانین بین المللی حقوق بشر را شایسته‌ی توجه نمی‌دانند. 

برخی می‌گویندحقوق بشر داستانی چرک‌آلود است که در آن حقوق نوع بشر می‌تواند 

تنها به واسطه‌ی انسانیت مشترک افراد به آن‌ها تضمین داده شود،

 و هویت بشر در مفاد این اعلامیه به هویت افرادی مستقل،خودکفا و خودمختار گره‌خورده است 

که او را از آسیب‌پذیری اجتماعی مبرا می‌دانند. 


عده‌ای دیگر باور دارند

 مشکل اصلی قوانین حقوق بشر این است که به طرز ناامیدکننده‌ای مبهم هستند.

 ابهامی که به دولت‌ها اجازه می‌دهد آن‌ها را به نفع خود تفسیر کنند.

از آن‌جا که شناساییِ حیثیت ذاتی کلیه‌ی اعضای خانواده‌ی بشری 》

و حقوق یک‌سان و جای‌گزین‌ناپذیر آنان، اساس آزادی، عدالت و صلح را در جهان تشکیل می‌دهد، 

عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر، منتهی به اعمال وحشیانه‌ای گردیده است

 که روح بشریت را به عصیان واداشته است و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر 

در بیان عقاید خود آزاد باشند و به دور از ترس و فقر گسترده زنده‌گی کنند، 

《به عنوان بالاترین آمال بشر  اعلام شده است


این دست انتقادها در حقوق مدرن و فلسفه‌ی مدرن نیز با طرح این سؤال به بحث گذاشته شده است 

که آیا هرگز منشأ و ملاک مشخصی برای اعتبار نهادن به قوانین حقوق بشر می‌توان  شناخت؟

 یا تنها صرف تعیین شدن آن‌ها از سوی سازمان ملل را باید کافی بدانیم؟


برای ما، این سیل عظیم انتقاد 

در برابر عبارت ساده‌ی 《حقوق بشر》 تنها چیدمانی منفعل از کلمات است؛

 ما امروز به بهای خون خود می‌آموزیم که در پاسخ به تمامیِ حقوق از دست‌رفته‌ی انسانیِ ما، 

تنها لفاظی است که از این عبارت برمی‌آید و در برابر سلطه و بیدادی که در آن روزگار می‌گذرانیم، 

هیچ راهی پیش روی ما نمی‌نهد. 


نیاز امروز ما شاید دستیابی به یک نگاه روشن و واقع‌گرایانه از داستانی باشد 

که در این مرز و بوم بر انسان می‌گذرد؛

 از آنچه حق اوست و به او داده نمی‌شود،

 از آنچه نیاز اوست و از او دریغ می‌شود، 

از آنچه می‌کارد و غارت می‌شود، 

از خون او که پای‌مال می‌شود

 و از هویت او که تحقیر می‌شود. 

ما پیش از آن‌که تالش کنیم تا به دست آوریم، 

نیاز داریم آن‌چه را که از دست می‌دهیم، بشناسیم، 

تا این چنین بتوانیم آن را فریاد زنیم؛ 

درهای آگاهی پیوسته ما را به خود فرامی‌خوانند.

طی چهل و چند سال اخیر، جمهوری اسلامی

 در ابعادی گسترده به حقوق فردی و اجتماعی ما تعدی کرده است؛

 گاه آشکارا و گاه در نهان. 

امروز که مرزهای وقاحت را پشت سر می‌گذارد 

و به شکلی علنی حق زیستن را که حق پذیرفته‌شده‌ی انسان در هر آیین و مسلکی است،

 از افراد سلب می‌کند،

 وضعیت حقوق بشر در هولناکت‌رین شرایط خود به سر می‌برد. 

پس دست‌کم می‌توانیم با تأمل در مفاد این اعلامیه و بازخوانی آنچه امروز میان ما می‌گذرد،

 درک صحیح‌تری از آن‌چه که می‌تواند ما را به تعادلی اجتماعی و فرهنگی برساند، داشته باشیم


واضح است که اگر بخواهیم حقوق بشر را مرجعی واحد برای تمام بشریت به حساب آوریم، 

پر به بیراهه رفته‌ایم. 

می‌دانیم که نمی‌توان برای همه‌ی فرهنگ‌ها دستورالعملی یک‌سان صادر کرد

 و پذیرش جهان‌شمول‌بودن حقوق بشر، 

تنها ما را وادار می‌کند تا هنجارها و منطق عمومیِ جامعه‌ی خویش را نادیده بگیریم. 

ما برآنیم تا نخست روایت واقع‌گرایانه‌ای از جریانات فعلی به دست آوریم 

و سپس با نگاهی منطقی

 نسبت به قوانین حقوق بشر و با در نظرگرفتن منطق عمومی جامعه‌ی ایران،

 این جریانات را مورد واکاوی قرار دهیم. 

باشد که به درکی روشن از حقوق فردی و اجتماعی خود دست یابیم.


منبع

نشریه‌ی دانشجویی " کیان_آزادی "

🆔️ @KianeAzadi_mag



شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ