در لابلای حرفهای بریده
نفسهای تند من
باور باران از ناودان میان دو تن را
بهیادت میآورد
رُستن و رسیدن غنچه
بوسه گرفتنهایش از حلقههای ساقه
آزادی زنجیر ثانیهها
در هزارتوی پیچاپیچ استوانه
بکارت،
مُهر یگانهگی میگذارد
میان منوتو
صدای نازک آب و بوسه
طعم لغزیدن
نرمیِ همیشهگی
چشمهایم بسته
اوج پرواز را میبینم،
تو هم،
منِ درونم را میبینی،
عریان
رهگذر