اسطوره و نقش آن در سیر تمدن بشری
گفت وگو با یدالله موقن
(مصاحبه کننده مهسا علی بیگی)
سئوال
اسطوره را چگونه میشناسیم و کاربرد آن چگونه بوده ؟
جواب
بشر از همان آغاز تاریخ خود به ساختن اسطوره ها پرداخته است
نخستین کسی که اسطوره را بهطور جدی مطالعه میکند جام باتیستا ویکو، فیلسوف ایتالیایی است
از نظر ویکو تاریخ انسان از سه مرحله گذر کرده است
مرحله نخست
دوران خدایان است.
در این دوره انسانها میپندارند که هر چیزی خداست
یا خدا آن را ساخته یا خدا آن را انجام داده است
مرحله دوم
عصر قهرمانان یا عصر بربریت است و در آن حق با زورگوست
مرحله سوم
عصر انسانها یعنی عصر خرد و تمدن است که همراه با دوره انحطاط
شعر و تخیل و احساس امر والا است
از نظر ویکو انسان ابتدایی فقط در قالب تصاویر میاندیشید.
شیوه تفکرش «شعری» بود.
«باور کردن این موضوع برای ما محال است که اجسام، ارواح باشند
اما رومیان اعتقاد داشتند که آسمان توفنده ژوپیتر است».
آسمان در نظر آنان شخصی عظیمالجثه و وحشتآفرین بود.
ما بهطور انتزاعی میاندیشیم اما آنان در محسوسات مستغرق بودند.
آنان کاملاً در حسیات خود غرق و زندانی هیجانات خویش بودند
و در کالبد خود محصور.
آنان علت پدیدهها را اشخاص میپنداشتند؛
یعنی وقتی به جستوجوی علت پدیدهای برمیآمدند
به دنبال شخص میگشتند. علتها اشخاص بودند.
گاهی اوقات آنان حتی ادعا میکردند که موجودات آسمانی
را دیدهاند و آن علایم طبیعی یعنی تندر و آذرخش سخنان واقعی
ژوپیتر بودند
یهودیان نیز چنین میاندیشیدند
یهوه، خدای یهود، خدای کوهستان بود.
وقتی رعد و برق میشد یهودیان به خاک میافتادند
زیرا میپنداشتند یهوه دارد حرف میزند.
یهوه جسمیت داشت و در تابوت مقدس نگهداری میشد
و پیشاپیش قبیله حرکت میکرد
موسی نیز برای دیدن یهوه که خدای کوهستان بود به کوه طور میرفت
اسطوره و دین مانند چسبی هستند که افراد را به هم میچسبانند
و آنان را متشکل میکنند.
اسطوره در میان اقوام
بدوی همان نقشی را دارد که دین در میان اقوام پیشرفته دارد
خواندن اسطورهها برای اقوام ابتدایی همان نقشی را داشت
که خواندن تورات و انجیل برای یهودیان و مسیحیان دارد
لوسین لوی- برول در کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقبمانده» چنین
مینویسد:
«چند قرن به عقب بازمیگردیم و به زمانی میرسیم
که در اروپا تاریخ فقط به منزلۀ تاریخ مقدس آموخته میشد.
ارزش و اهمیت والای آن تاریخ [...] از امر تاریخی ناشی نمیشد
بلکه از دیدگاه امر مقدسی بود که علاقه به روایات کتاب مقدس را
قیاسناپذیر میکرد.
چون خدای حقیقی همیشه در روایات تاریخ مقدس مداخله دارد
و در آن روایات هنوز خود را در همه حال متجلی میکند
و در تصور مسیحیان همین حضور خدا سبب میشود
که آمدن پسر خدا یعنی عیسی مسیح، به جلو انداخته شود.
خلاصه کلام آنکه همین فضای عرفانی که پیرامون رویدادها را گرفته است
مانع از این میشود که آن رویدادها بهصورت نبردها، قتلعامها و انقلابهای معمولی نمایان شوند
و سرانجام اینکه علاقه به روایات تاریخی به این علت نیز بود
که مسیحیت در این فضای عرفانی، شاهدی بر وحدت خود با خدایش
و نیز بر الهی بودنش مییافت.
نزد اقوام ابتدایی اسطوره ها همان مقامی را دارند
که روایات کتاب مقدس برای مسیحیان دارا هستند.
تفوق عنصر عرفانی در بازنماییهای جمعی
که در اسطورهها تجلی یافته است
حتی از نظیرش در تاریخ مقدس مسیحیان نیز بیشتر است.
در عین حال چون قانون آمیختهگی
هنوز هم بر ذهن انسان ابتدایی غالب است ،
اسطوره نیز آکنده از احساس شدید وحدت با آن واقعیت عرفانی است
که اسطوره مفسر آن است.
مثلاً هنگامی که در یک اسطوره ماجراها، پیروزیها و کارهای برجسته
و نیز مرگ و رستاخیز یک قهرمان صاحب کرم و فرهنگساز بازگو میشود،
آنچه علاقه و توجه انسان ابتدایی را به این اسطوره جلب میکند
موضوعهایی نیست که فیالنفسه جالب اند و اشتیاق شنونده را برمیانگیزند. مثل اینکه قهرمان به قبیلهی خود
طرز ایجاد آتش و تهیه خوراکیها را آموخته است؛
بلکه در اینجا نیز مانند روایات کتاب مقدس آمیختهگی گروه اجتماعی
با گذشتۀ خود موضوع اصلی است که مورد توجه قرار میگیرد.
در اسطوره این احساس زنده میشود که ،گویی ، وحدت عرفانی
با آن عصری احساس میشود که سبب شده است
که گروه آن چیزی بشود که اکنون هست.
خلاصه آنکه اسطورهها هم بیان همبستهگی گروه اجتماعی با خودش
و در عصر خودش هستند و هم بیان همبستهگی گروه با گذشتهاش
و با گروههای موجودات پیرامونش.
اسطورهها وسیلهای برای ابقای این احساس همبستهگی
و احیای آن هستند».
(صفحات 497-496)
آمدن دوباره عیسی مسیح پس از هزار سال را اعتقاد هزارهای یا هزارگانی مینامند.
اعتقاد هزارهای اعتقادی اسطورهای است
پس اسطوره شامل اعتقادات زیادی میشود
و باید این نکته مهم را همیشه در نظر داشت
که منظور ما از اعتقاد اسطورهای چیست.
معنای اولیه «هزارگان» معنایی دقیق و با دامنهای محدود بود
مسیحیت همیشه
به
«آخرالزمان» (exchatology) اعتقاد داشته است؛
به این معنی که مسیحیت آموزهای درباره
«دوران پایانی»
«آخرین روزها»
یا «وضع نهایی جهان» بوده است.
اعتقاد به هزارگان یکی از انواع اعتقاد به آخرالزمان است.
این اعتقاد مبتنی است بر مرجعیت کتاب وحی
(یکی از انجیلها- فصل بیستم آیههای 4-6)
که می گوید مسیح پس از دومین بازگشتش
سلطنتی الهی بر زمین تأسیس میکند
که برای هزار سال پا برجاست ؛ ولی پس از آن آخرت واقع خواهد شد.
طبق نص همان انجیل شهروندان این پادشاهی شهدای مسیحی هستند
و این شهیدان از گورهای خود بیرون می آیند و زنده می شوند
و به مدت هزار سال شهروندان این سلطنت الهی خواهند بود
تا آنکه معاد عمومی رخ دهد و همۀ مردهگان زنده شوند.
اما مسیحیان نخستین این آیات را نه به معنای تحتالفظی
بلکه به معنای آزادتری گرفتند و مدعی شدند که منظور از شهیدان،
مسیحیان رنج دیده یعنی خودشان هستند و انتظار داشتند
که مسیح در زمان آنان بازگردد.
از هزارۀ نخست میلادی واعظان مسیحی در سراسر اروپا هشدار میدادند
که پایان جهان نزدیک است.
صدها هزار مسیحی این سخن را باور کردند
و به مراسم دینی و مبارزان ضدحکومتی پیوستند
تا در جنگی که به زودی میان نیروهای نیک و بد
رخ خواهد داد شرکت کنند.
این دوره از قرن یازدهم میلادی آغاز میشود و تا قرن شانزدهم میلادی
ادامه مییابد.
در این زمان فرقهگرایی مذهبی تشدید میشود و بسیاری از مسیحیان
و کشیشان به قتل میرسند.
کشاورزان قیام میکنند و نه جنگ طبقاتی ، آنگونه که انگلس مدعی بود،
بلکه جنگهای مذهبی آغاز میشوند و در همین دوره،
نخستین قتلعام یهودیان و کولیها به وقوع میپیوندد.
در همین دوره دادگاههای تفتیش عقاید تأسیس میشوند
و جنگهای صلیبی آغاز.
بعضی از مورخان و فیلسوفان پا را از این هم فراتر میگذارند
و انقلاب اکتبر روسیه (1917) و سپس ظهور فاشیسم در ایتالیا (1922) و ظهور نازیسم (1933) در آلمان را نیز پیامد اعتقاد به هزارگان می دانند؛
اما هزارگان دوم.
بعضی از کسانی که درباره انقلاب 1357 ایران نیز قلمفرسایی کردهاند
آن را نتیجۀ مستقیم اعتقاد شیعه به امام و امامت و مهدی موعود میدانند
سئوال
آیا همه جوامع اسطورههای خاص خودشان را دارند
یا تحت شرایط خاصی جامعه رو به اسطورهسازی میآورد؟
جواب
شلینگ میگوید تاریخ هر قومی پیامد اسطوره های آن قوم است.
تاریخ هندیان پیامد اسطوره هایشان است و شاید تاریخ قوم ایرانی
پیامد اسطوره سوشیانت باشد.
اما چه هنگام اسطورهها در جامعه فعال میشوند و نیروهای
عقلانی، هنری، علمی و اخلاقی را به عقب میرانند و دستبالا را پیدا میکنند
در مواقعی که حکومت و جامعه دچار بحران شده باشند
و حکومت به هر دلیلی مشروعیت خود را از دست داده باشد
و نیروهای اخلاقی جامعه ضعیف شده باشند.
در این هنگام اسطورهها حیاتی دوباره مییابند.
در کتاب «اسطوره دولت» نوشتۀ ارنست کاسیرر به این موضوع
پرداخته شده است.
اما پیش از مطالعه این کتاب ضروری است که کتاب دیگر کاسیرر
دربارۀ «اندیشۀ اسطورهای» که جلد دوم «فلسفه صورتهای سمبلیک» است مطالعه شود.
تا زمانی که ساختار ذهنیت اسطورهای و شیوه کارش مطالعه نشوند
نقش اجتماعی- سیاسی اسطورهها چندان درکپذیر نیست.
ما وقتی از اساطیر یونان و رم سخن میگوییم
در حقیقت از دینهای باستانی یونان و رم حرف می زنیم.
ذهنیت اسطورهای یعنی نوعی ذهنیت دینی.
در جا ی جای کتاب «اندیشه اسطورهای»، کاسیرر اصطلاح اندیشه اسطورهای- دینی را به کار میبرد.
پیش از کاسیرر، لوی-برول به مطالعه ذهنیت ابتدایی پرداخته بود.
آنچه را کاسیرر ذهنیت اسطورهای میگوید لوی- برول ذهنیت ابتدایی،
ذهنیت عرفانی و ذهنیت پیش-منطقی میخواند.
ولی هم کاسیرر و هم لوی – برول ذهنیت دینی را مطالعه کردهاند.
اسطوره یا اعتقادات اسطورهای-دینی شامل خیلی چیزها میشود.
در پاسخ به پرسش نخست شما از اعتقاد به هزارگان و نیز اعتقاد
به آخرالزمان سخن گفتم.
اخیراً مطالعاتی که آلمانیها درباره ظهور نازیسم انجام دادهاند
به اعتقادات اسطورهای دیگری نیز پرداختهاند.
یکی از این اعتقادات، اعتقاد به ظهور موعودی است که باید بیاید
و جهان را بهشت کند.
ظهور کسانی مانند هیتلر بر پایۀ همین اعتقاد است
که یک رهبر کاریزماتیک باید ظهور کند و جهان را سامان بخشد.
اسطوره جهان را به مقدس و غیرمقدس، به اردوی دوست و دشمن
و اردوی خودی و غیرخودی تقسیم میکند.
ظهور یک رهبرکاریزماتیک که همه نارساییها و مشکلات اجتماعی را
به دشمن خیالی یا حقیقی نسبت دهد
موجب پرستش او از سوی باورمندانش می شود
در دوره نازیسم ، آلمانی ها دچار این پندار شده بودند که باید دنیا را بگیرند.
خود هیتلر هم دچار چنین توهمی بود.
تسخیر جهان در توانایی آلمانیها نبود.
اما دست کشیدن از چنین اسطورهای نیز برای باورمندانش غیرممکن بود.
هیتلر همیشه از سرنوشت
حرف می زد. مفهوم « سرنوشت» کهن ترین مفهوم اسطوره ای است.
شاید هیتلر می پنداشت که سرنوشت این طور
رقم خورده باشد که آلمان جهان را تسخیر کند.
خدای نازی ها «سرنوشت» بود
و خدای کمونیست ها
«تاریخ».
نازی ها مطیع «سرنوشت» بودند و کمونیست ها مجری حکم
« تاریخ »
در اسطوره میان ذهنیت و عینیت تمایزی نیست.
یعنی کسی که ذهنش منقاد اسطوره شد توهمات ذهنی خودش را عین
واقعیت می داند .
وهمین موضوع خطر عظیمی ایجاد می کند.
زیرا حاکمان دولتهای توتالیتر توهمات ذهنی
خود شان را واقعیت می پندارند و بر اساس آن عمل می کنند.
در اواخر حکومت هیتلر که آلمانیها در
خاک روسیه و در ناحیه استالینگراد متحمل تلفات سنگینی شده بودند
و ناچار به عقبنشینی بودند
در
داخل آلمان کم کم کسانی در درستی برنامههای هیتلر و مقاصد
او شک و تردید کردند.
حکومت
نازی نیز بیرحمانه به سرکوب آنان پرداخت و بسیاری از آنان را اعدام کرد.
اگر باورمندان به
یک اسطوره نتوانند در جهت تحقق اسطورههایشان موفق شوند
کمکم در میان ردههایی از
باورمندان که از سلطۀ اسطوره بیشترین آسیب اجتماعی و اقتصادی را دیدهاند تزلزل ایجاد
میشود و اسطوره بیاعتبار میگردد؛
مانند اسطورۀ دیکتاتوری پرولتاریا که در روسیه
و
کشورهای اروپای شرقی بیاعتبار شد یا اسطورههای جامعۀ بیطبقه
و بیدولت
که اعتبار خود را از دست دادند .
اسطوره ها نیز سرانجام نیروی
خود را از دست میدهند و بیاعتبار میشوند
سئوال
آیا اسطوره نقش و کارکردی اجتماعی در زندگی اجتماعی دارد
یا صرفاً ناشی از خرافهگرایی است؟
جواب
کاسیرر یک سیستم فلسفی ارائه داده است تحت عنوان
«فلسفۀ صورتهای سمبلیک»
او انسان را جانوری سمبلساز مینامد
انسان برای شناخت جهان پیرامون خود به سمبلسازی روی میآورد.
زبان، اسطوره و دین، علم و هنر این جهانهای سمبلیک هستند.
از نظر کاسیرر جهان سمبلیک اسطوره و دین نقشی حیاتی
در زندگی اجتماعی بشر داشتهاند.
البته جهان سمبلیک اسطوره بیشتر بر عاطفه و احساس متکی است
و بیشتر جهانی ذهنی است و اوهام در شکلگیری آن نقش اساسی دارند.
انسان نمیتواند بپذیرد که با مرگش همه چیز برایش به پایان میرسد.
از این رو اسطورهها را میآفریند تا با مرگ کنار آید.
اسطوره مدعی میشود که زندگی با مرگ خاتمه نمییابد و پس از مرگ،
حیات به شکلی دیگر و در جهانی دیگر ادامه پیدا می کند .
پس یکی از کارکردهای اسطوره رهانیدن انسان از ترس مرگ و فانی بودن است. جهان سمبلیک اسطورهای برخلاف جهانهای سمبلیک علم و هنر،
سلطهجو و انحصارطلب است.
اسطوره مدعی داشتن حقیقت مطلق است.
از این رو به دیگر جهانهای سمبلیک حملهور میشود و قصد نابودی آنها را دارد. وقتی ذهن کسی منقاد اسطورهای شد، هیچ استدلال منطقی
قادر به رویارویی با اعتقاد اسطورهای او نیست
اسطوره دربرابر استدلالهای منطقی و علمی رویینتن است.
جنگهای مذهبی در طول تاریخ بشر سندی بر این مدعاست
اگر ذهن رهبران سیاسی نیز اسیر اسطورهها شود و به نوعی فناتیسم در اعتقادات خودشان گرفتار شوند
این امر گرفتاریهای زیادی برای کشورشان در پی خواهد داشت.
اسطوره ، جهانی بهتمامی وهمی بنا مینهد و کسی که در این جهان وهمی
زندانی شد اگر رهبر سیاسی مقتدری باشد برای کشور خود
و دیگر کشورها فاجعه میآفریند. ماکس وبر مدعی بود
که علم از جهان اسطوره زدایی کرده است.
تکنولوژی جای جادو و اسطوره را گرفته است.
شما گوشی را برمیدارید
و با کس دیگری آن طرف دنیا حرف میزنید.
حتی میتوانید او را ببینید.
یعنی کارهایی را که در گذشته جادوگران
میخواستند انجام دهند و از انجامش ناتوان بودند
اکنون تکنولوژی بهآسانی انجام میدهد.
این عبارت که علم از
جهان اسطوره زدایی کرده است به این معنی نیز هست
که ذهن انسان از اوهام و توهمات اسطورهای- دینی
رهایی یافته و سکولار شده است.
اما نازیسم پس از مرگ ماکس وبر در آلمان ظهور کرد.
البته آلمان
علاوه بر اینکه فیلسوفان بزرگی مانند ایمانوئل کانت، مندلسون، و ارنست کاسیرر و
دهها فیلسوف
و
متفکر دیگر داشته است که در پیشبرد اهداف روشنگری سهیم بوده اند ،
در مقابل سردمداران جنبش
رومانتیک را نیز داشته است که به تقدیس و مدح اسطوره پرداختهاند.
نازیسم و فاشیسم و کمونیسم
نیز تا حدود زیادی تحتتأثیر رومانتیسیسم بوده اند.
کاسیرر پس از پیروزی نازیسم در آلمان به
این باور رسید که انسان علاوه بر اینکه جانور سمبلساز است،
جانور اسطوره باور نیز هست.
از این نظر وضع کشورهای خاورمیانه که هیچ جنبش روشنگری نداشتهاند،
حتی وخیمتر است
علم در این کشورها آن تاریخچهای را نداردکه در اروپا داشته است.
علم در اروپا در رویارویی با مقامات کلیسا به پیش رفت
و در هر گامی که به جلو برمیداشت ناگزیر بود با کشیشان منتقد علم به مجادله بپردازد. علم در اروپا مبانی فلسفیای دارد که در کشورهای غیرغربی ندارد.
از این رو ذهنیت سکولار علمی در کشورهای خاورمیانه
بهطور وسیع هنوز شکل نگرفته است
بنابراین میدان برای تاخت و تاز اسطوره و خرافه اندیشی باز است
جنبش داعش یکی از نمودهای قدرت اسطوره در خاورمیانه است.
ژرژ سورل می گفت گروهی جنگجو با اعتقاد به یک اسطوره
می تواند متشکل شود و دست به عملیات قهرمانی بزند. اسطوره حالتی به ذهن می بخشد که معتقدان بدان حاضرند وضع
موجود را ، حتی به قیمت جان خود، نابود کنند بی آن که بهشتی حاضر و آماده داشته باشند که جانشین آن کنند
اهمیت اسطوره در نیروی ویرانگر آن است.
این خصوصیات در اعتقادات اسطوره ای داعشی ها تبلور یافته است
نکته شایان توجه دیگری که به اسطوره ارتباط می یابد این پرسش است
که چرا داعشی ها آثار هنری را نابود می کنند ؟
پاسخ این است که اسطوره ، میان شی با تصویرش تفاوتی قائل نیست .
اساس بت پرستی همین است. اما هنر میان شی و تصویرش تمایز قائل است. دین گاهی اوقات میان شی و تصویرش تمایز قائل است و گاهی اوقات نه.
از اینرو داعشی ها آثار هنری مانند مجسمه ها و نقاشی ها را بت می دانند
و دست به نابودی آنها می زنند.
به طور کلی بنیادگرایان اسلامی از گذشته غیر اسلامی کشور هایشان شرمسارند ؛ زیرا معتقدند تاریخ با اسلام آغاز می شود و تاریخ قبل از اسلام کشور هایشان عصر جاهلیت است که باید بقایایش محو شود .
از اینرو نه تنها در حفظ آثار تاریخی نمی کوشند بلکه آنها را
مایۀ سرافکندگی می دانند.
چون داعشی ها مناطقی از عراق و سوریه را با قوۀ قهریه اشغال کرده بودند،
آن مناطق را غنیمت جنگی می دانستند که تا میتوانند
با ید به غارت و چپاول آنها پرداخت.
ساکنان آن نواحی را هم بندگان و کنیزانی می دانستند
که باید از آنها کام گرفت و بعد هم آنان را به عنوان برده فروخت.
هم چنان که با دختران ایزدی چنین کردند.
آنقدر که اسطوره در کشورهای خاورمیانه و آفریقا قدرت دارد
در دیگر جاها ندارد
شاید داعش از لحاظ نظامی سرکوب شود ولی اسطورههایی که سبب برکشیدن داعش و داعشیها شدهاند
بر جای خود بیهیچ چالش فکری، بر جای خواهند ماند تا دوباره در آینده
سر بلند کنند
سئوال
وقتی ارنست کاسیرر از اسطوره دولت حرف میزند،
چه نوع اسطورهای را مدنظر دارد؟
دولت چگونه تبدیل به اسطوره میشود؟
جواب
اصطلاح اسطورۀ دولت به این معنی است که دولت بت شده است.
بتی که باید آن را پرستید و در مقابلش تعظیم کرد نه آنکه از او بازخواست کرد
و به نقدش کشید.
دولت مدرن یک دستاورد اروپایی است.
اگر به تاریخچۀ نظریاتی که درباره دولت ارائه شدهاند نگاهی بیندازیم،
دولت نیز مانند هر نهاد دیگری در آغاز برایش منشأ الهی قائل بوده اند.
در آغاز تشکیل دولت چیزی به نام
دولت سکولار یا دولت لائیک وجود نداشته است. در نظریههای قرون وسطایی ، دولت منشأ الهی دارد.
اما نیکولو ماکیاولی
دربرابر نظریههای قرون وسطایی دولت اعلام کرد که این ادعا که پادشاهان از جانب خداوند به فرمانروایی رسیدهاند
نه تنها پوچ بلکه کفرگویی است. سیاست با خدعه و نیرنگ و سرکوب سروکار دارد و این کارها دور از شأن خداوند است
با ماکیاولی نظریۀ دولت سکولار پا به عرصه وجود میگذارد.
بعضی از مورخان و فیلسوفان و جامعهشناسان ، نازیسم
و فاشیسم و کمونیسم را دین سیاسی مینامند. بنابراین اگر این جنبشهای سیاسی و همانندانشان دین سیاسی باشند مانند
قرون وسطی ،دولت جنبۀ الهی پیدا میکند و چیزی مقدس و نقدناپذیر میشود. هیتلر و موسولینی و لنین و استالین و
مائو مقام خود را ،
مقدس و خیلی بالاتر از مقام پیامبران بنیاسرائیل میدانستند.
اینان نیز کلام خود را مانند کلام
خدا نقضناشدنی و نقد ناپذیر می پنداشتند.
انتقاد از برنامه های آنان به معنی الحاد و کفرگویی بود و سزایش مرگ
یا اعزام به اردوگاه های کار اجباری .
اسطورۀ دولت یعنی این چیزها.
دولتهای توتالیتر مدعی بودهاند که
میخواهند زمین را بهشت برین کنند اما اکتاویو پاز ، شاعر مکزیکی ،
در این باره سخن در خور تأملی دارد
او می گویدکه هر کس که مدعی شد میخواهد زمین را بهشت کند بدانید که میخواهد در آن درخت اعدام بکارد
نکته در خور تامل این است که دولت های توتالیتر و دیکتاتور ها هوا داران بسیارزیادی
حتی در میان روشنفکران و لایه های تحصیل کردۀ جامعه دارند
سئوال
• اسطورههای غالب در دنیای امروز، چیستند؟
جواب
نازیسم و فاشیسم بر اثر مداخلۀ نظامی متفقین برافتادند
نه ازطریق قیام مردم تحت انقیاد آنها.
اما کمونیسم بدون مداخله نظامی کشورهای خارجی از درون فروریخت.
اما این بدان معنا نیست
که اسطورۀ نازیسم و فاشیسم و کمونیسم از میان رفتهاند
گروه های راست افراطی در اروپا اخیراً قویتر شده اند؛ بهخصوص با سیل مهاجرانی که هر روز بر تعدادشان در
کشورهای اروپایی افزوده میشوند، گروههای افراطی راست از ترس و خوفی بهره برداری میکنند که مردم عادی
این کشورها بر اثر هجوم مهاجران به کشور هایشان نسبت به آینده دارند. گروههای تروریست سنی که از سوی
عربستان سعودی تغذیه مالی میشوند نیز در ایجاد این ترس و وحشت دخیل هستند. گروههای تروریست سنی
بیش از آنکه از منابع اسلامی تغذیه ایدئولوژیک شوند ازطریق
فاشیسم و نازیسم و لنینیسم و مائوئیسم خوراک
ایدئولوژیکی دریافت میکنند.
قطب و مودودی و دیگر رهبران بنیادگرای اسلامی شدیداً تحتتأثیر
نازیسم و فاشیسم و کمونیسم بودهاند. مودودی خود اعتراف میکند که دولت اسلامی که آنها ،با در دست گرفتن قدرت دولت ، قصد تأسیسش را دارند،
شبیه دولت های فاشیستی یا کمونیستی خواهد بود ؛
یعنی دولتی توتالیتر و دموکراسیستیز.
حکومتی که
بنیادگرایان اسلامی قصد برپایی آن را دارند از نوع دولت- ملت نیست.
یعنی دولتی در محدودۀ مرزهای بین المللی مشخص نیست.
دولت – ملت ، نهادی مدرن است که برای نخستین بار در اروپا تاسیس شده
و دولت مدرن سکولار است.
بنابراین در چارچوب
تفکر پان اسلامیستی بنیادگرایان تاسیس دولت- ملت بی معنی است.
آنان می خواهند حکمرانی اسلامی تاسیس کنند که حدود و
ثغور جغرافیایی مشخصی ندارد.
از نظر حاکم اسلامی آبادانی کشور و بهبود
وضع اقتصادی اتباعش در الویت نیست بلکه
وظیفۀ او در درجۀ نخست این است که با معاندان اسلام جهاد کند.
بنیاد گرایان اسلامی وظیفۀ شرعی خود می دانند که از
طریق جهاد به ترویج اسلام مورد نظر خود بپردازند و در دیگر مناطق جهان هم پرچم پان اسلامیسم را به اهتزار در آورند
زمان در اسطوره با زمان در تاریخ و علم متفاوت است.
زمان اسطوره ای عصر قهرمانان فرهنگی است. عصر مقدس و
جاودانه ای است که باید همیشه تکرار شود.
قوانین و رسومی که در عصر مقدس اسطوره ای بر قرار شده اند
نباید نقض شوند.
اعتبار این قوانین و هنجار ها ابدی اند.
فرم فضا یا مکان نیز در اسطوره و علم متفاوتند .
در علم ،مثلا در هندسۀ اقلیدسی
همه نقاط فضا هم ارزند. اما در اسطوره معمولا یکی از جهات فضا،
مکان و یکی از خدایان است. گفتیم که اسطوره
جهان را به مقدس و غیر مقدس تفسیم می کند. اسطوره می گوید این مکان مقدس است .پس باید دورش را حصار کشید
تا از پیرامون غیر مقدسش متمایز شود و برای ورود به این مکان مقدس باید لباس مخصوص پوشید و مناسک
و
شعائر خاصی را انجام داد. اعداد نیز از نظر اسطوره
به مقدس و نحس تقسیم می شوند
یک ، مقدس است. یکتا پرستی است
دو ، برای ایرانیان در گذشته مقدس بوده است
دو بنی اهورا و اهریمن . دو بنی نیرو های نیک و بد
سه برای مسیحیان مقدس است
تثلیث
اما عدد سیزده نحس است
حتی تعداد حواریون عیسی مسیح نیز از دوازده نفرتجاوز نمی کند؛
چون عدد سیزده نحس است
عدد هفت مقدس است
چون طبق روایت تورات خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم
به استراحت پرداخت
از اینرو ایام سال به هفته تقسیم می شوند. برای مردگان هفته می گیرند
چهل هم عدد مقدسی است
از اینرو برای مرده چهلم می گیرند. ایام سال هم در گذشته به دوره های چهل روزه تقسیم می شده است
چله کوچک و چله بزرگ و غیره
می بینیم که زندگی بشر تافته ای است که با تار و پود اسطوره بافته شده است
پایان