۱۴۰۴ تیر ۲۰, جمعه

شکوفه زیر باران


 

شکوفه زیر باران

تصویر من در چشمانت 
نشان‌گر حقیقتی‌ست انکار ناپذیر

راز قلبت را آینه‌ی نگاهت فاش می‌کند
پستان‌هایم را زمزمه می‌کند
عریانی‌ِ تن‌ام را پوشیده بر حریر شهوت می‌خواهد،

در آغوشم بگیر
لب‌ریزم کن از آن‌چه می‌خواهم، 
از آن‌چه ندارم
بگذار
شکوفه زند تمنّای غنچه 
زیر اشتیاق دانه‌های باران

ظرافت در نوازش،
طراوت در زمزمه،
لطافت در برانگیختن هوس،
 آتش زیر خاکستر شهوت را 
بر اغواگریِِ تنانه‌ام می‌افزاید

دیوانه‌گی از لبان توست
آن‌هنگام که تمشک پستان‌هایم را می‌مکند؟
یا 
از دگرگونیِ رنگ پوست تنِ من؟
یا 
از تیرکشیده‌گیِ پستان‌هایم؟
نمی‌دانم

آن‌چه می‌دانم
نَرمای ابریشمین، در فراز و فرودِ تنم
همراه با هیجان است 
شبنم‌ پنهان در لای شکاف نازکم،
درخشان‌تر و گرم‌تر،
غنچه را می‌پوشاند
و این نقطه‌ی تلاقیِ آرزومندی‌های
من
و
توست

انگار جهان 
از لای ران‌هایِ من گذشته باشد
همه‌چیز بی‌وزن،
هر میلِ پنهانی 
در نرمیِ لب‌هایم آشکار است

رهگذر

ایران در پیچ تُند تاریخ



تصویر از دیدار تو

ایران در پیچ تُند تاریخی

حکومت‌های تمامیت‌خواه بر سه ستون استوارند
«وحشت مردم، 
شکست‌ناپذیری 
و نبودِ آلترناتیو»
امروز هر سه در ایران فروریخته‌است 

در شرایطی که ایران فاقد هرگونه دفاع هوایی موثر است،
 فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامی خودشان
 و جانشینان‌شان به هلاکت رسیده‌اند،
 و ایالات‌متحده آمریکا با اعلام کفایت مذاکرات
 {و آغاز مداخله نظامی؟} 
خواهان تسلیم بلا‌شرط جمهوری‌اسلامی شده است،

 سه گزینه ممکن برای روزهای آینده وجود دارد:
 اول، 
خیزش عمومی مردم و سقوط جمهوری‌اسلامی؛ 
دوم،
 انتقال قدرت موثر در درون جمهوری‌اسلامی از خامنه‌ای
 به ائتلافی که می‌تواند شامل سپاهیان، 
«اصلاح»
طلبان،
 و حتی جمعی از ۵۷ی‌های خارج از حکومت باشد
 و پذیرش تسلیم توسط این ائتلاف جایگزین؛
 سوم،
 بقای حاکمیت مجادله‌جو ولایت فقیه و رسیدن حملات هوایی
 به مرحله نابودی زیرساخت‌های انرژی، ارتباطات، و حمل‌ونقل.   

تحقق گزینه سوم،
 خیال دشمنان خارجی جمهوری‌اسلامی را از بابت خطرآفرینی
 برای‌شان تا مدتی شاید حتی طولانی آسوده خواهد کرد. 
با ناتوان شدن جمهوری اسلامی از ماجراجویی خارجی،
 آزار این نظام کاملا بر مردم ایران متمرکز شده
 و انتقام شکست خود را از عموم ایرانیان 
مخصوصا مخالفا‌ن‌شان خواهد گرفت. 
ابعاد فاجعه‌بار چنین پیامدی دهه‌ها فلاکت گریزناپذیر برای ایرانیان خواهد بود. 

محقق شدن گزینه دوم، 
ممکن است در کوتاه‌مدت عده‌ای را تا حدی راضی کند،
 و حتی چنین تحولی را به نام 
«اصلاح واقعی»
 و
 «درون‌زا»
در چارچوب جمهوری‌اسلامی جا بزنند.
 اما واقعیت این است که پیامد این گزینه چیزی نخواهد بود
 جز تکرار رویه فرسایشی «اصلاحات» ظاهری برای خرید زمان
 و تحصیل امکانات لازم برای دور جدیدی از ماجراجویی‌های ۵۷ی. 
در نهایت چنین رویدادی تنها به تداوم اداره کشوری بزرگ
 به دست جماعتی ناتوان و بی‌صلاحیت منجر خواهد شد
 و حاصلی جز فرسایش سرمایه‌های مادی و اجتماعی ایران نخواهد داشت. 

گزینه اول،
 تنها راه برگرداندن کشور به ریل توسعه و تبدیل دوباره ایران
 به کشوری نرمال است. 
اما در شرایطی که تهران از جمعیت خالی شده
 و ساکنان باقی‌مانده کمتر از منازلشان خارج می‌شوند، 
حتی با وجود تضعیف دستگاه سرکوب رژیم، 
امکان آغاز خیزشی فراگیر در این شهر به شدت کاهش یافته است.
 این‌جاست که درس‌گرفتن از تجربه انقلاب مشروطه
 و آغاز خیزش فراگیر مردم در اقصی نقاط ایران،
 از تبریز تا زاهدان، از مشهد تا اهواز، از بندرعباس تا بندر انزلی،
ایران در پیچ تُند
 از شیراز تا شهرکرد،  از اصفهان تا سنندج، اهمیتی دوچندان یافته است.
فرصت مردم ایران برای عبور موفقیت‌آمیز از این پیچ تند تاریخی
 بسیار تنگ است.

 اگر خواست مردم ایران رسیدن به زندگی شرافت‌مندانه در آینده‌ای نزدیک است،
 رهبری توانا و با برنامه برای تحقق این هدف آماده است.
 با هدایت شاهزاده رضا پهلوی ایران نه دچار جنگ‌داخلی و بی‌ثباتی خواهد شد
 و نه برای همسایگانش منشا ناآرامی.
 انتخاب درست و طبیعی، روشن است.
 نسل‌های آینده ایرانیان ما را بر اساس تصمیم امروزمان قضاوت خواهند کرد.

منبع

https://youtu.be/JrrFh-8d39E?si=tzT05n_tGOhqTNlT


۱۴۰۴ تیر ۱۲, پنجشنبه

شرم نرم



ترنمِ نفس‌هایت
نسیم‌گونه
لاله‌‌
های گوشم را
به رقص درمی‌آورند

اما قلبم‌ 
رازِ دل‌بریِ نهان‌را
در ریتمی دیگر می‌شنود

تو عشق را نه در واژه‌
که در تپش‌های بی‌صدا
بر جانم
می‌نگاری

آن‌ جا که واژه به آخر می‌رسد
نَفَس‌پیچ‌ات 
بر پوستِ سینه‌ام،
نوکِ پستان‌هایم، 
شعر می‌رویاند

لبانت چون زنبورعسل‌های سرمست
دُورِ غنچه‌ام در چرخش‌اند
شهد می‌چکانند
بر ماده‌گیِ تب‌ناکم
و من—با هر قطره‌ی شبنم
بیش‌تر به شکوفتن می‌‌رسم

جیغ‌هایم
حجم،
از پژواکِ گل‌‌‌ها می‌گیرد
 مهر الهه‌ی آب را،
 درتبِ آفتاب، 
در تشنه‌گیِ باران،
حس می‌کنند

زبانِ ماده‌گی‌ام در غنچه، 
در گِرِه آب‌و‌خواهش،
شبنمی از روشنائیِ طعم را
در لبه‌های چسمه‌سارم 
آرام
می‌چرخاند،

به اشتیاق زبان تمنّای تو
چیزی
مثلِ شیرینیِ یک خواهش،
عطر پنهان در غنچه
از میانِ لب‌های درونی‌ام
آهسته می‌گذرد

رهگذر



«تمامیت ارضی» ابزار سرکوب است در ایران


 «تمامیت ارضی»

ابزاری برای سرکوب و حفظ وضع موجود

 در خیزش‌های سراسری دهه‌ی گذشته، 

هرجا که زنان، اقلیت‌های جنسی یا طبقات فرودست

 از حق بر بدن، زبان یا زندگی خود سخن گفتند، 

جمهوری اسلامی با همان منطق «تمامیت ارضی» و «امنیت ملی» به میدان آمد. 

وقتی زنی در کردستان یا تهران روسری از سر برداشت، 

تهدیدی علیه نظام تلقی شد

وقتی معلمی در اهواز خواست به زبان عربی تدریس کند، 

«تجزیه‌طلب» 

نام گرفت. وقتی کارگری در تبریز یا سنندج خواهان دستمزد عادلانه شد،

 مزدور دشمن خوانده شد.

در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی،

 «تمامیت ارضی» 

همچون مفهومی مقدس، به خط قرمزی تبدیل شده است

 که هر صدای منتقد، هر مطالبه‌ی برابری‌خواهانه، 

و هر تلاش برای بازاندیشی در ساختار قدرت را به‌ساده‌گی با برچسب

 «تجزیه‌طلبی» 

طرد می‌کند

این واژه، از رسانه‌های حکومتی تا سخنان مقامات رسمی 

و حتی بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست و به اصطلاح آزادی‌خواه شوونیسم ایرانی

همواره چون دژی ایدئولوژیک برای دفاع از وضع موجود به‌کار رفته است

اما در پس این تقدس ساخته‌گی، حقیقتی سرکوب‌شده نهفته است

«تمامیت ارضی»

 در ایران، نه ضامن همزیستی خلق‌ها، بل‌که ابزار سلطه‌ی مرکز

 بر دیگر مناطق، پوششی برای پروژه‌ی یکسان‌سازی فرهنگی

 و بهانه‌ای برای سرکوب جنبش‌های عدالت‌خواهانه بوده است

 این مقاله به ساختار و کارکرد این مفهوم در تاریخ معاصر ایران می‌پردازد

در ساختار دولت‌ـ‌ملت‌های مدرن، مفاهیمی چون

 «تمامیت ارضی» 

اغلب نه ابزارهایی برای همزیستی، بل‌که پوشش‌هایی برای تمرکز قدرت، 

حذف فرهنگی و زبان‌زدایی بوده‌اند

 در ایران نیز، این واژه همواره به گونه‌ای به‌کار رفته

 که هرگونه تفاوت زبانی، فرهنگی، دینی یا جنسیتی، 

تهدیدی برای امنیت ملی تعبیر شود.

جمهوری اسلامی با تکیه بر همین گفتمان،

 توانسته است مطالبات خلق‌های غیرفارس را 

از حق آموزش به زبان مادری گرفته تا حق تعیین سرنوشت

 و بهره‌برداری از منابع محلی ــ به‌طور سیستماتیک سرکوب کند

 در واقع،

 «تمامیت ارضی»

 در این روایت، به معنای دفاع از تمامیت حاکمیت است،

 نه تمامیت مردم.

در تجربه‌ی تاریخی دولت‌های مدرن، مرزها نه فقط خطوط جغرافیایی، 

بل‌که خطوط ایدئولوژیک‌اند؛ 

خطوطی برای کنترل و حذف تفاوت. 

خلق‌هایی که در حاشیه‌ی این ساختار زندگی می‌کردند

همواره با برچسب‌هایی چون

 «بیگانه»

«عقب‌مانده» 

یا «نامشروع» مواجه بوده‌اند

در ایران، خلق‌های کورد، بلوچ، ترک، عرب و ترکمن،

 همه‌گی تحت پروژه‌ی

 یکسان‌سازی فرهنگی، حذف هویتی و فقر ساختاری قرار گرفته‌اند

مفهوم «تمامیت ارضی» از دوره‌ی رضا شاه، با شکل‌گیری دولت مدرن

(بنا به ضرورت‌های تغییرات جغرافیائیِ روز)

 به یکی از ستون‌های ناسیونالیسم فارس‌محور بدل شد

رژیم پهلوی با الگوبرداری از مدل‌های دولت‌ـ‌ملت اروپایی قرن نوزدهم

 پروژه‌ای برای حذف تنوع زبانی، فرهنگی و قومی به‌راه انداخت

در این گفتمان، زبان فارسی نه‌فقط زبان رسمی

بل‌که «زبان ملی» اعلام شد و سایر زبان‌ها به عنوان

 «مانع توسعه»

 و

 «نشانه‌ی عقب‌ماندگی»

 معرفی شدند

 آموزش به زبان مادری ممنوع شد، اسامی جغرافیایی تغییر یافت،

 و دستگاه امنیتی دولت به‌طور سیستماتیک مانع از رشد فرهنگی، رسانه‌ای 

و سیاسی خلق‌های دیگر شد

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، امیدهای بسیاری برای رفع این ستم تاریخی زنده شد

اما دیری نپایید که جمهوری اسلامی با تکیه بر گفتمان 

«امت اسلامی» 

و 

«وحدت اسلامی»

 همان سیاست‌های مرکزگرایانه و ناسیونالیستی را ادامه داد

 از تغییر اسامی جغرافیایی و ممنوعیت زبان‌های غیرفارسی گرفته

 تا امنیتی‌سازی مناطق غیرفارس‌نشین،

 همه با توجیه «تمامیت ارضی» انجام شد

در اواخر دهه‌ی ۱۳۵۰ و دهه‌ی ۶۰، حمله و کشتار در کردستان و ترکمن‌صحرا 

با همین توجیه صورت گرفت

 در دهه‌های بعد، در اشکالی پیچیده‌تر

بلوچ‌ها‌، کوردها، عرب‌ها و ترک‌‌ها را نیز هدف قرار داد

سرکوب هم‌زمان فرهنگی، اقتصادی و امنیتی

در کردستان، مطالبات برای آموزش به زبان مادری

 پایان دادن به حضور نظامی در شهرها، حق تعیین سرنوشت

 و برخورداری از منابع طبیعی، بارها با برچسب‌هایی مانند 

«تجزیه‌طلبی»

 «عضویت در گروهک‌های معاند»

 و «مبارزه‌ی مسلحانه» سرکوب شده‌اند

در بلوچستان، فقر ساختاری، تبعیض مذهبی و حذف نژادی

صدای مردم را به فریاد بدل کرده؛ 

اما پاسخ حکومت تنها گلوله و اعدام بوده است

 در خوزستان، اعتراض به بی‌آبی و انتقال منابع، با برچسب

 «نفوذ بیگانه‌گان»

 مواجه شده؛ و در ترکمن‌صحرا، صدای کشاورزان و دامداران

 با تهدید امنیتی خاموش شده است

اما دامنه‌ی سرکوب محدود به خلق‌ها نیست

 در خیزش‌های سراسری دهه‌ی گذشته ــ از دی ۹۶ تا آبان ۹۸ و 

به‌ویژه در خیزش ۱۴۰۱ ــ هرجا که زنان، اقلیت‌های جنسی یا طبقات فرودست

 از حق بر بدن، زبان یا زندگی خود سخن گفتند

جمهوری اسلامی با همان منطق 

«تمامیت ارضی» 

و «امنیت ملی» به میدان آمد

وقتی زنی در کردستان یا تهران روسری از سر برداشت

 تهدیدی علیه نظام تلقی شد

 وقتی معلمی در اهواز خواست به زبان عربی تدریس کند،

 «تجزیه‌طلب»

 نام گرفت

 وقتی کارگری در تبریز یا سنندج خواهان دستمزد عادلانه شد

 مزدور دشمن خوانده شد

در این گفتمان، خلق‌ها، زنان و فرودستان نه فقط تهدیدی سیاسی،

 بل‌که تهدیدی وجودی برای ایدئولوژی رسمی نظام محسوب می‌شوند

خیزش ژینا در ۱۴۰۱، شکافی در این روایت ایجاد کرد

تقاطع مقاومت خلق‌ها، زنان و طبقات محروم

 نقشه‌ی گفتمان امنیتی نظام را به چالش کشید

 کردستان، بلوچستان، خوزستان و آذربایجان، همگی یک‌صدا بودند

 اما پاسخ حکومت، کشتار، قطع اینترنت و اشغال نظامی بود 

 باز هم با نام مقدس 

«تمامیت ارضی».

رسانه‌های حکومتی، فریاد «ژن، ژیان، ئازادی» را نه تجلی اراده‌ی زندگی

 بل‌که صدای دشمن نامیدند

 اما این بار، خلق‌ها خاموش نماندند

 در تهران و اصفهان، شیراز و تبریز، رشت و اهواز، کوردستان و بلوچستان،

 «ژینا» 

فقط نام دختری نبود که توسط رژیم جمهوری اسلامی کشته شده باشد

بل‌که نام رمزی برای خیزش مشترک شد

برای لحظاتی، مرزهای جعلی قومیتی، مذهبی و جنسیتی درهم شکستند

اما حکومت، همان‌گونه که بر پایه‌ی سرکوب تفاوت شکل گرفته

 بار دیگر با توسل به «تمامیت ارضی» به خشونت بازگشت

گویی دفاع از یکپارچه‌گی جغرافیایی، مجوزی است برای نابودی انسان‌ها

در بحران جنگی اخیر میان ایران و اسرائیل (خرداد ۱۴۰۴)، جمهوری اسلامی

 بار دیگر فضای کشور را به حالتی امنیتی و نظامی کشاند

آنچه به چشم آمد، نه فقط هشدار علیه دشمن خارجی

 بل‌که بازتولید ماشین سرکوب در داخل بود

 این‌بار نیز با تکرار کلیدواژه‌هایی چون

 «تمامیت ارضی»

 و

 «منافع ملی».

در چنین فضایی، هر پرسشی درباره‌ی علت استقرار مراکز نظامی

 در مناطق مسکونی، هر انتقادی نسبت به تخصیص بودجه‌های نجومی

 به ماجراجویی‌های منطقه‌ای،

 وهر اعتراضی به فقر، بیکاری و بی‌آبی در کوردستان، بلوچستان یا خوزستان، 

با اتهام «خیانت به وطن» مواجه شد

خلق‌ها از مرز نمی‌ترسند؛ آنچه آن‌ها را به ستوه آورده، ستمی است 

که درون این مرزها جاری است

 تجزیه‌طلبی، توهینی است که حاکمان بر مطالبه‌ی کرامت می‌نهند

 آموزش به زبان مادری، اداره‌ی غیرمتمرکز، مشارکت برابر

 فریاد زنی برای داشتن اختیار بر بدن خویش، نه تهدیدی برای امنیت است

 و نه عامل فروپاشی وطن؛ بل‌که اشکال مشروع مقاومت‌اند

تمامیت ارضی تنها زمانی ارزش دارد که آن سرزمین

خانه‌ای برابر و آزاد برای تمامی ساکنانش باشد

 اما اگر در آن، اگر به دلیل اعتراض جنازه‌هایشان دفن و فریادها نیز خاموش گردد

 نه چیزی به اسم وطن باقی می‌ماند و نه تمامیتی که ارزش دفاع داشته باشد

در برابر روایت رسمی حاکمیت از تمامیت ارضی

خلق‌ها روایت دیگری ساخته‌اند

وحدت در تنوع، برابری در تفاوت، و همزیستی بر پایه‌ی کرامت

از کردستان تا بلوچستان، از اهواز تا تبریز، این سرزمین تنها آنگاه وطن است

 که همه در آن، آزاد باشند

 اما پرسش این‌جاست

چرا خلق‌ها، زنان و فرودستان باید از

 «تمامیت ارضی» 

که برای آن‌ها گلوله، اعدام و تحقیر و فقر در برداشته است، دفاع کنند؟

رادیو زمانه

ناصر خورشیدی

چشمه‌سار

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان در یک‌ماه گذشته