(روح من در جهت تازهی اشیا جاریست)
عقربهی زمان بسوی آغاز دیگر در حرکت بود
نمکِ لبهای درونیِ شکافِ سارا
زیر زبان سینا میلغزید و لحظههایش را تشنهوتشنهتر میکرد
،عطرغنچهی لای رانهایش
.ماهی را از ساحل برکهی سارا صدا میزد، که لبههای جویبار او را خیس کند
،در سکوتِ اسرارآمیزِ فرودِ ارگاسمِ سارا
زبانِ بدنها، بی کلام
و معناها در احساسات هر دو دلداده، محو بودند
رازُرمزِ اندام سارا با سینا، با گرمای دلپذیری درهم میآمیخت
.و شاید از بختیاریشان با هم ادغام میشد
صدای سکوتشان، نیازمند شنیدن نه، بلکه دیدنی و حس کردنی مینمود
سرچشمهی الهامشان
آری گفتن به لذتهای تن و دریافتن آن لذتها، در ژرفترین نقطهی جانشان بود
خاطر فانتزیهایشان را آزرده نکرده
همهچیز را بهنیروی آن وا میگذاردند
هیچ سایهای، فاصله نبود
و هیچ فاصلهای هم سایه
.نفسهای ماه را میبوسیدند
،مهتاب پوشیده از راز، انار از نقاشیِ اندامِ سارا میچید
شاپرکهای پشت پنجره، مست از بوی تن سارا
پاداشِ حضور میگرفتند
.سینا، محو در صمیمیترین زیر نگاهی که در همیشهها،
انتظارش را میکشید
سرش روی سینهی سارا بسوی پستانهایش خم شد
که تمشکهای سرشار از شير کامخواهی را بلیسد
همزمان ماهی را در آستانهی باورِخیسِ میان رانهایش نوازش میداد
.دنبال لحظهای بود که درک کند آن پرنده، گرمیِ لانهیِ خود را چگونه میچشد،
سارا
.با نرمترین نجواگونهگی، ترنمی را با تارهای قلب سینا آغاز کرد
عزیزم سینا
پیش از اندوختن امواج دایرههای لطیف ناف تو
در لرز بزرگ فوارهی ساقهی تمنامندم
میدانم که
،بهار اگر بیاید
تصادفی نیست
،آنچهکه در این لحظههای زیست من، مایهی شادیست
تپشهایِ قلبِ تو میان پستانهایِ داغِ سربههوایِ من است
که شور و هیجانِ بیپیرایه در بردارد
و آن را چیزی همچون عشق احساس میکنم
سینای من
معشوقِ تو شدن، اولین بهارِ سالهای درراه من
(مثل زنبیل پر از میوه، تب تند رسیدن دارم)
.و اطمینان دارم که زیباترین رقصهایم، در لبخند تو خواهد شد
محبوب من
در آزادیِ فانتزیهایم
،آغوشِ من بستر شادیهاست
و تو با رنگ صدای من بهقّلهی لذتهای نا آشنای خودت اوج میگیری
این نشان صمیمیت و نزدیکیِ توست که بسیار زیباست
اما زیباتر از آن برای من
آرزوی رسیدنِ تو به آن قله است
که شکفتنِ غنچه را بر فراز آن تماشا کنی، بهبینی
و مهمتر از همه، درک کنی
.درک کنی آنچنان که خودِ غنچه در ساقه باشی
.درک و آگاهیِ عمیق از بازیِ عشق چندلایه در جانوتن منوتو
آشتیِ این احساسهای مالامال از شور و هیجان با یکدیگر از بختیاریِ ماست
،که لحظهای آتشین و لحظهی دیگر هراسانگیز
.و لحظههای دیگر، عشق و عشقبازیِهای نوی را ارمغان میآورد
برای من حضور رنگهای متفاوت، در لایههای جنسیتیِ منوتو
.رنگینکمان، در بازیهای عشق و همآغوشیِ و آغوشبهمِ ماست
سیناجان، عزیز من
از ملاقات و دیدار نیست که شناخت حاصل میشود
بلکه روند اندیشه، بستر تفکر و شفافیت در حسهای انسان است
.که به همسوئی، همراهی و .. میانجامد
،من با شناختِ خویشتن تو، بهعشقورزی با تو دل بستهام
هوسهای بهاریِِ من سرچشمهی لای رانهای تو را جاری خواهند کرد
میدانم که هر زیبائی با نزدیک شدنِ گامهای آشنا، بهتدریج شکل میگیرند
و بهاستقبال آشنای خود میشتابند
من نشانهها، زیبائیها و شادیهای اندام تو را کشف میکنم
تو به شخصیتی مانند خواهی شد
که همیشهها، در بیداریِ رویاهایت آرزو کردهای
نیروی غریزهام بهکدام سوی جغرافیای تن تو روان است،
هنوز در حیرتم
شکوه تفاوت در تنپوش تو
چندلایهگیِ زنانه با اروتیسم مردانه
همانکه مایهی تفاوت تو با دیگران است
بهمن شور و شوقِ سیریناپذیری میآموزد
هوس چشمانم در حال بر انگیختن و ارضا شدن اند
میخواهم تو هم بازتاب این شور و شوق را در چشمان من بهبینی
چندلایهگیِ مردانه و اروتیسم زنانه در جانوتن من
دگرگونهگیهای شگرف در جسموروان منوتو، پدید میآورد
آرزوی دلسپاریام را بتو، در قلبم نیرومندتر میکند
در این جهان آنچه وجودم انتظار میکشید،
با آسودهگیِ دل در آغوش تو پیدا کردم
دوست دارم لذتی بتو بخشم که تا کنون کس دیگری نبخشیدهاست
سپیدهدم امشب تولد دوم تو در یک جهان دیگریست که جشن میگیریم
هدیهی من بتو در این جشن تولد لبخندیست که به لبانت مینشانم
کاش چیز زیباتری را میشناختم که پیشکش میکردم
امروز اولین روز بقیهی زندهگیِ من و توست
عزیزترین من
هر انتخاب از مسئولیت خود
پیروی میکند
و
هر آزادی از قانون خود
آزادهگی در جانوتن من هرگز اجازه نمیدهد که کسی را در تسلط بگیرم(۱)
استفادهی نابجا از محبت، عشق و قدرت برای من ناپسند است
،مگر در ساحت عشقبازی و سکس که فرمانبر بودن تو،
تسلط و فرمانروائیِ من
.تنخواسته و دلخواه تو باشد
،تمنای تنسپاری تو بهارادهی من
والاترین هدیه، به دلداریِ من خواهد شد
آغوش من مأمنیست به تمناهای تنِ تو و استقلالِ هویت تو
هنگامی که من را در آغوش بگیری فراسوی تنخواستههای تو،
چیز دیگری نیست
سینا
همهی زیبائیها در تفاوتهاست، یکسانی خسته کننده و ملال آور است
،ارگانی که تو را متفاوت از دیگران و در عینحال قویتر در عشقورزی میکند
.ویژهگیِ لایههای تنات را آزاد ترسیم میکند
آغوشِ فراتر از تعاریف نرمال تو با طعم دلپذیر لبانت، مرزهارا بازتر، زیباتر
و حسی از بدنات را انتقال میدهد
که من را مهرورزانه صدا میزند
(جادهی تابستان تو از وسط آفتاب من خواهد گذشت)
،من همسوی عشقبازیِ تو
در طعم آغوشات پیدا میکنم آنچه را، که بهشنیدنش نیازمندم
و میبینم آنچه را که فراتر از آگاهی در همیشههای خود آرزو کردهام
سینا
تو برای پرواز آفریده شدی
پروازکن، وگرنه بالهایت قهر میکنند
میخواهم امروز قدردانتر از دیروز تنت باشی
میخواهم ازخودت لذت ببری و شادیِ خودت را زندهنگهداری
بدان که شادیِ تو، در اوج اولویتهای آغوش من است
مهر صدای سارا سینا را به جائی برد
که در دفتر خاطراتش هرگز چنین نشئهای را سراغ نداشت
.یکی از غرورانگیزترین لحظههای خود را روی سینهی سارا تنفس میکرد
تنشِ ساقهی سارا در لبهی آتشدان سینا
رنگوبوی یک حس زنانهگی را، در رگهایش جریان میداد
زبانهی آتش رامنشدنیِ یک ارگاسم
درنهایت شدت و هوس،
زیبائیِ الفِ اندام سارا را در شهوتانگیزترین گرمای درون خود میخواست
سینا
میخواست قلم سارا را ببوسد
.ولی آرامشِ هوس، در پستانهایش را برهم نزند
بسیار آرام و هنرمندانه
آن ساق قدکشیده را با سرانگشتانش، میان لبان درونیِ زنبق خود جابجا کرد
و با کوچکترین حرکت کمرش، کلاهک چشمنواز آن را بهحلقهی کُساش گرفت
گرمای استثنائیِ این مهمان تازه آشنا
گوئی رابطهی مستقیم با قلب سینا داشت
که در چشم بهمزدنی
سینا را از زمین و زمان و دنیای محدودیتها جدا کرد
و آنچه که امشب با تمام قلباش آرزو میکرد
همان تازهگیِ مهرورزی با سارا بود
،و داشتن زیباترین قسمت اندام او
.در درون یکی از حلقههای تمنامند خود
دانههای ریز باران مهر، از دیوارههای آستانهی استوانهی سینا،
از عشق معنا میساختند
ناخودآگاه جملهی سارا بیصدا زیر زبانش جاری شد
(ونوس زیر غنچهی تو مانند انگشترِ پیوند خواهد بود، بین من و تو)
انگشتری خیس و درخشان با حساسترین نگین
،در سایهروشن مهتاب
پلکهای سارا با دلپذیرترین آرامش روی هم بود
و ساقهی مهرزی، بستر شکافِ لای رانهایِ سینا را
با دلپذیرترین بوسههای نرم خود میلرزاند
فروغ شامگاهی و هر آنچه که میان زمینوآسمان است،
تماشاگر و شاهد این پیوند بودند
با بمترین رنگِ صدا لبانِ سارا بهحرکت در آمدند
سیناجانِ من
گرمای تنات بسیار مطبوعست
سینهات بوی زندهگی میدهد
بطوری که حتی هیجانم را آرام میکند
افتخار میکنم که از عشقگرائیِ تو لذت میستانم
شادی و افتخار بیشترم از دادنِ لذت، بهکامجوئیِ توست
سینا میخواهم بدانی، هدیهی هرلحظهای که بتو میرسد،
در شایستهگیِ توست
ِ و دریافت آن در بایستهگیِ تو
و پذیرش و پرورش آن هدیه، در ستایش من است
تنها بهگفتن یا شنیدن اینکه شنهای ساحل نرم اند، بّسنده نکن
بلکه برو با پاهای برهنه، آنهارا احساس کن
این ستایش،
از نرمی و گرمایِ شنهای ساحل است
همینطورکامجوئیِ تو در این لحظه،
ستایش از اندام من است
لذتستانی از شقیِ قلم من،
در تنگنایِ حلقهیِ گرموزیبایت، شایستهی تو
و سزاوارِ بایستهگیِ من است
هر چیزی که آرزوهای تو را برانگیزاند حق توست
سزاوار است که آرزوهایت عاشقانه باشند
و نه تصاحب و مالکانه
سینایمن
اگرشرابیکه میخوری برایت بدل بهمستی نشود
.از آن روست که تشنهگیت، آن قدر که باید، نبوده است
رویاهای من آغوشِِ تو را شایسته و بایستهی من کردهاند
.که بیدرنگ تمام مهرم را دلخواسته، بهدلانگیزیِ آن نثار میکنم
آهنگ صدای سارا شکیبائیِ بیشتر به سینا نگذاشت
با یک حرکت زیبای اغواگرانه بازوانش را از زیر بغلهای گرم سارا عبور داد
و
مانند نسیمی دور کمرش حلقه زد
سرش میان پستانهای سارا، اندامش را عاشقانه در آغوش گرفت
و با کمترین لرز کمرش بندِ بعداز کلاهکِ ساقهی معشوقش را آرام،
بدرون حلقهی مشتاق خود فرو برد
این حرکت، تپشهای قلب سارا را به دلانگیزترین اوج خود رساند
که سینا ژرفترین لرز را در رگهای کیر سارا
همراه با یک جیغ واییی غیر ارادیِ او
با دیوارههای کُساش احساس کرد
سارا با تندی نفسهایش دیوانهوار بیاراده، داد میزد
سینا بکن بکن. منو بکن، دارم میسوزم،
انگشتانت را به پشتم فشار بده و همینطور نگهدار
نگذار تکان بخورم،
نگهام دار محکم سینا،
منو محکمتر بهحلقهی بازوانت بگیر سینا
،بازهم محکمتر
سینا با شهوتانگیزترین پردهی صدایش گفت
جانم ساراجان
آرام باش زیبای من، صدای شیرینت هنوز در بستر ذهنم ترنم میکند
که گفتی
(رمز یک سکس کامل شکیبائی در بیقراریست)
میخواهم با یک لذت پیشبینی نشده بکُنمات
تاسپیدهدم،
آتش در آتشدانم را شعلهور نگهمیدارم
تا گداختن شاخهات و اوج آتشفشان اسپرمات
زیباترین خاطرهی مشترک آغوشمان باشد
که بهیادمان بسپاریم
امشب چرخ بر مدار منوتو میچرخد
پلکهای چشمانت را رهاکن، آزاد بگذار
تنهاوتنها لحظههارابهلذتِ ِ دادنم، یا بهلذتدادنم بگذران
الفِ آرزویِ اندامت را احساس کن که در مهتابِ نقرهفامِ کلبهمان
مانند شمعی در حلقهی پیوندمان ذوب میشود
ولی برعکسِ معمول، افراشتهتر و استوارتر است
به انگشترمان فکر کن که هیچ نفهمیدیم
برای خوشآمدگوئیِ مهمان تازهآشنایِ خود
چهگونه از یک زاویهی حاده بهیک دایره، دگردیسی پیدا کرد
که تنگترینِ همآغوشی را به محبوب خود دادهباشد
سارا دلبندِ من،
انزال و ارگاسمات را در اختیار میگیرم
و لذتستانیات را به اوجی میرسانم که نتوانی از آن بگذری
.بمن اطمینان کن، زمان را بمن بسپار
ادامهی زمزمههای سارا
آری سینا آری، من را در اختیار خودت بگیر
و با من بکن هرکاری که میخواهی
و باز هم بکن مرا، هر چندبار که میخواهی
و هر طور که میخواهی
برای تو در کلِ این تن محدودیتی نیست
(بگذاریم غریزه پی بازی برود)
سینا محبوبِ من
هر سکس کاملی همراه با شادی و لذت است
اگر همهی احساساتات را دربر بگیرد
،من وفادار به آرزوهای خویشتنم
و تمنامند عشقم
من با رهاشدن در آغوش تو خودم میشوم
هیجانم پرواز میکند
و همهی احساساتم تبدیل به تمنایِ اوجگیریِ عشق چندلایه است
(منو با خودت ببر)
،پدیدهی سکس دایره وارِ پخشِ انرژی است
از اینجاست که پی میبرم آن بایستهی من است
من معتقدم که نیرویِ تخیلِ اروتیک بطورِ باستانی مردانه است
.و زنان هم در این تخیلِ مردانه، شریک شده اند
،من سکس را جدا از هنر نمیبینم
همآغوشی هرچه هنرمندانهتر باشد
بازتاب شادیاش در زندهگی، ژرفتر و شفافتر است
سارا بازوانش را بر گردن سینا حلقه زد
و دستهایش را تا نزدیکیِ کمرش پائین آورد و نگه داشت
همزمان، بسیار آهسته کمرش را بهطرف بالا تکان داد
که یک رفتوبرآیندی ظریف، بهالفِ قامتش در آغوش ونوسِ سینا داده باشد
این فرو کردن در حالی که بسیار آرام و اندک بود
اما بزرگترین لرز لذت را به جانوتن سینا داد
،تندی نفسهای سینا، فضای صدا را پر کرد
بریدهگیِ حروف اسم سارا را که از تهِدل بدون دخالت اراده صدا زد
برهنهگیِ آرزوهایش را جیغ کشید
که جای واژه را در زباناش گرفت
و
این جیغ، رساترین ترانه، بهعشق سارا بود
سارا هوسانگیزتر از پیش ادامه داد
،سینا،
سرمستی، در کرشمه آغوش تو را
و در میخانهی گُلهای اندامت را میخواهم
شکفتن غنچه در لای رانهایت، هنگامیکه سر از گلبرگهایش در میآورد
چنان جنونی دارد
.که میخواهم شهوتانگیز ترین و زیباترین لذتهایم را بهدامنش آبیاری کنم
عشقورزیِ ترا دیوانهوار دوست میدارم
سکس با تو را منبع اروتیک، زیبایی و خویشتن دوستی میدانم
.آغوش تو در زندهگیِ روزمرهی من منبع الهام مهمی است
تخیل، انرژی و خلاقیتم را نیرومند
.و در کل، رفتارم را در زندهگی شفافتر میسازد
از این روست
که مرا هرچه بیشتر بکنی شادابترم
،و هرچه بیشتر دلت بخواهد که من ترا بکنم
مشتاقتر، ارگاسم بعدی تو را ثانیه شمار خواهم شد
.در بیداریِ فانتزیهایِ من، رؤیای شامگاهان، چنین بود که اکنون
همهچیز همانگونه مینماید که باید باشد
تو در آغوشِ من و من زیرِ تو
،لرزیدن ناگهانی، هنگامیکه تو رویِ من و من زیر تو ام
نام دیگرش دیوانهگیست
بیشتر از اینها را رنگ جیغهای سینا فریاد میشد
،سیناجان
زیبای عاشقانهی من
نیاز شگرف نو شدن، بلوغیست در سراسر تنوجان تو
تو مانند پروانه از پردهی پیله بدر آمدی
به یک موجود تازه تعییر پیدا کردی
و در آغوش من به اندازهی
(پروانه شدن زیبائی)
و تفاوت را بر خلاف گذشتهها دوست میداری
(بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کند)
من از پشت نگاه تو
،به شیر باکرهگیِ نوک پستانهایم که بهمهتاب میرسند،
تماشا میکنم
نفسهای تو
مانند فانوسی سایههای شیرین غنچهها و ساقهی اندامم را میرقصاند
،تنخواستههای داغ شبانهات
آبتنی کردنات
،با حرارت پستانهای برهنه و سربههوای من
و عشوهی غنچههای تمشک پستانهایم بههنگام شکفتن
همچون ستاره و آتش
چنان شاداب و هوسناک اند
که من و تو را بهگرمای عشق، میکنند مانوس
سینا با شنیدن این تمنا
غنچهی یکی از پستانهای تیرکشیدهی سارا را بهدایرهی لبانش گرفت
و با عاشقانهترین هنر، بسیار آرام مکید
نوک زبانش روی تمشک، دایرهی قهوهای رنگ دور آن را،
با گرمای لبانش شروع بهنوازش کرد
سارا دنبالهی حرفش را فراموش کرد، تنها یک کلمه را تکرار میکرد
و آن طولانیترین آخخخ بود
و
اینکه کجا بودی؟ چرا دیر آمدی سینا
نوک پستانم را آرام بگیر وسط دندانهایت
آریآری عالیه، کمی بیشتر فشار بده
وای مُردم سینا، حالا با زبانت قلهاش را ماساژ بده
ادامه ادامه بده آری آرییی عزیزم
سینا با هنر سکسی و زیباشناختی درونیاش
احساس کرد که بهترین لحظهی پذیرائیِ بار سوم از مهمان تازه آشنا ست
،بایک حرکت بسیار آرامِ کمرش بهپائین
یک بند دیگر از کیر سارا که در اوج شقٌّی، استواری و تمنا بود
بدرون کُس داغِ بیطاقتش فرو برد
بلافاصله هر دو به قلهای پرواز کردند
که غیراز احساس، هیچ واژهای بیانگر آن نیست
سینا برای کنترل فوران انزال سارا حرکت و زمان را سکونت داد
تنها تپشهای قلبشان و تندیِ ضربان در رگهایشان بود
که با مهتاب در میامیخت
سینا دلبرِ نازِ من
عشق، انگیزه میآفریند
هنگامی که ریههای لحظههایم از نفسهای تو پر میشوند
.میخواهم در آغوش تو، غریزهام در اوج عشق پرواز کند
شادی طبیعیترین نیاز، درعینحال
کمیابترین، دشوارترین و زیباترینِ زندهگیست
و سکس اگر رنگ عشق بگیرد
نشانگر شوق بهزندهگی و قدردانی از لحظهبهلحظهی آن است
و من شادیام را در شوق و شور آغوش تو پیدا کردم
،سینا با این کردنت
من را اینچنین عاشقانه و دلخواسته، برای اولینبار مهمان درون خود میکنی
اما گوئی ماهیِ آرزوهای من با عادتهای دریایِ لای رانهای تو
آشنائیِ دراز مدتی دارد
.هیچ احساس بیگانهگی نکردم
من در فضای نفسهای عاشقانهی تو به اوجی پرواز میکنم
که واژه نشانهی بسیار نارسا بر آن، فراز است
،امشب، مانند ابر بهاران در آسمان آغوش تو ام
.که هر لحظه قطرههایش میتواند برفراز تشنهگیِ تو ببارد
و مانند موجی، دریای ترا برقصاند
شکافِ سینا
رازورمز خود را با قلم، درمیان میگذاشت
اسمانی بود سراپا آبستن توفان
،خوشبختی
میان حلقه و ساقه
تنها آمادهگیِ پذیرش را میافشاند
و چکّه میکرد
سینای من
در تازهگیِ شادیِ امشب
آزادیام را تمنامندانه
به اندام و دستهای تو وا میگذارم
اوجام را، فورانام را، شکیبائیام را به اندام تو میسپارم
اما میخواهم همه چیز را تا به انتها زندهگی کنم.
.میخواهم نا شناختهترین لذت سکس را از تو بستانم
(بگذار جنونِ همآغوشی، مارا ببرد)
دلبرِ عاشقپیشهی من
این موسیقی نیازمند آموختن شکیبائی در بیقراریست
،اما من بیشتر نمیتوانم
کپلهایم را میان رانهایت بگیر
محکمتر سینا محکمتر
سینا هوسبازترین لحظههای واژناش را داشت
دستهایش را از حلقهی کمر سارا باز کرد
،کمی پائینتر، لپهای باسن سارا را در کف دستانش
گرم و محکم چنان گرفت که سارا امکان هیچ حرکتی را نداشت
و با یک فشار عاشقانه بقیهی کیر محبوبش را تمامقد به کُس تشنهاش فرو کشید
سارا فریاد زد
فروکن! فروکن سینا همهاش را همهاش را فروکن
تا غرق شوم بموج دریای کُسات
هر واژه در تمنای سارا رنگ نوعی مستی برای سینا داشت
با تمامیِ وجود به مهمانیِ آغوش معشوقش دعوت میشد
و هیچ لذتی را همارز این افتخار نمیدانست
اولین زنجیر ارگاسم سینا از درونیترین قسمت کمرش در راه بود
که با یک نیروی غیرقابل تصور بهقد افراشتهی کیر سارا آب گرمی را پمپاژ کرد
همزمان آتشفشان اسپرم سارا، آبی بود که از آتش، سربالا میرفت
در پی آغشتن، آهنگ رقصی را دنبال میکردند
هنر ستون سارا به استوانهی سینا فتح شد
لرز رگ بزرگ
ناگهان فواره زد
امواج، لبههای ساحل را میبوسید
،استواریِ فانوس، تماشاگر ژرفا
بیخستگی و توقف
رفتن را، برای آمدن ادامه میداد
قلم اولین مُهرش را بر شيار نامهی سینا آنطوری که باید، میزد
رفتن و برآیند، در قلهی لذت ادامه داشت
جریانِ چشمهی سینا جاری بود
در این لحظهی اوج ایستایشی بین ارگاسمهای پیاپیِ سینا رخ میداد
ولی شاخهی گداختهی سارا در انتطار بود
که اندکی بعد پشت سر آن، موج دیگری از درونیترین ژرفا از راه میرسد
درآمیختن فرا ارادیِ توفان، اوج فوران را رها نمیکرد
دریا بی آنکه از آمدن امواج، رنگ آرامش بخود گیرد
عاشقومعشوق را بیاد میسپرد
شتافت، مرز هوسها را در مینوردید
انتخاب و برگزیدنها در حاشیه پنهان بودند
دو جام تهیناشدنی، گوارای لبهای تشنه، از بُعد زمان معنا میساختند
که پرواز را در قفس و سرمستی را در جام، نمیتوان نگهداشت
وفاداریِ حلقهی پیوند به آرزویهایش در عشقبازی،
پذیرش تازهگیها را، برخ میکشید
که هر جامی تشنهگیِ تازهای را آشکار میکند
لبان سینا بهلبخند تسلط باز بود
در زیر مهتاب نیلگون تپشها به آرامش میگرائید
و
ارتعاش هوا روی سینهی دلدادهگان بهگرمای دلپذیر نوازش، میلرزید
طبیعت را غریزه را لذتِ تن را تنفس میکردند
از بهم رسیدن دو راه در حیرت بودند
که اینهمه دوستانه و شگفتانگیز، همدیگر را چگونه تلاقی کردند
در فرود این تلاقی
به عطوفت و انعطاف خویشتن خودشان می اندیشیدند
که در مهمانسرای قلب یکدیگر فرود میآمدند
در شکوهِ زیبائیِ خیسترین لحظههایِ آغوش همدیگر میآرمیدند
و جذبهی این شادیِ بزرگ را در اندرونشان زنده نگهمیداشتند
شور و شوقشان چنان پایان ناپذیر مینمود
که در فرود، اوج دوباره را طرح میریختند
سارا سینا را قهرمان داستانش کرده
مهربانی دست در دست عشق بود
سینا روی سینهی دختر شاهپریان بهگنجی رسیده
و ستایش جانوتنش را
بر باغ انار سارا جاری میکرد
(۱)
اشاره به تنخواستهی سینا در پژواک یک