درقاب مربع دلدادهگی مینویسیم
《جاودان باشی، ای سپیدهی عشق》
شنیدن مانند ،دیدن، نمیتواند باشد
دیدار دوم در رنگینکمان (۴)
در ساعات روزهای در راه
لطفا اگر هنوز هیژده بهار ندیدهاید باز نکنید. فلسفه، رابطه، فانتزی و شعر اروتیک. به آنان که از هر دری سخنی را خواستار اند. شاید سخنی، دری را باز کند، که بدرآیند از آنچه که بهبندشان کشیده است وگوشهای تازه درقلبشان بنمایاند. اگر توانستم با جملهای یا شعری شما را شاد یا حداقل خوشحال کنم لطفا شما نیز دیگری را درشادی یا خوشحالیِ خود شریک کنید. آرزوئی شگرفتر از اینام نیست که هر کس بهرهی لذتدهی و لذتستانیِ خود را از سخاوت زندگی دریابد.
درقاب مربع دلدادهگی مینویسیم
《جاودان باشی، ای سپیدهی عشق》
شنیدن مانند ،دیدن، نمیتواند باشد
دیدار دوم در رنگینکمان (۴)
در ساعات روزهای در راه
زیبائی و همسانی در تصویر یاسمین،
تاثیر نمادین و شگرفی برای فرهاد و نرگس گذاشت.
من از سرشت کنجکاو نرگس و هوشیاریِ فرهاد اطمینان پیدا کردم
که جهان تازهای در بیکران همآغوشیهای ما گشوده خواهد شد.
که او محبوب من و بخش مهمی از زندگیِ من است
یاسمین، هم رنگینکمان باران بهاری و هم خورشیدی در آسمان من است
که اگر نبود روشنائی با تاریکی برایم قابل تمیز نبود.
او دلبند من است، قلبم با گرمای دوستیِ او آرام میگیرد.
و حتی اگر دور ازهم باشیم فاصله احساس نمیکنیم.
هر صبح بیشتر از روز پیش دوستاش دارم،
من با تنفس درهوای او خودم را میشناسم
او خویشتن من را بهمن آشکار میکند.
من یاسمین را درک کردهام حسی که شگرفترین اُولویت دوستی برای اوست
او دیدگآه من را از نیک وبد ، درستونادرست و سیاهوسفید….
همهی اندیشهها و تفکرات دوبُنی بهفراتر باز کرد.
گرمائیکه یاسمین بهمن انتقال میدهد میتوانم باشندهگان را با آرامش بهپذیرم
و الا من چگونه میتوانستم
میهمان آدمهای ساده و مهربانی چون فرهاد و تو باشم.
نرگسجان، هرکس صاحب خود و حق انتخاب خود است
اما
ما مالک زیباییهای اندام خود نیستیم
بلکه از آنها با جانودل مانند امانتهائی مواظبت میکنیم
و پرورش آنها را عهدهداریم،
تا اگر حس کردیم که کسی آنها را میشناسد
و با قدردانی آنها را ستایش میکند در اختیارش بگذاریم.
امروز من بودم و یک تولد دیگرم درآغوش تو.
و فرهاد در صمیمیترین گرمای لای رانهای من،
تنها روزی که مال خودِ خودم بود.
اما یاسمین را در ژرفای لذت،
همراه عشقبازی و سکسام با شما میدیدم.
حضور او در عمیقترین نقطهی جانم با من بود
و از لذتستانیِ من سرخوش و شادکام.
چون من بهتنهائی نمیتوانستم
از زیبائیهائی که در وجود تو و فرهاد هست، لذت بهبرم.
اکنون من هستم و هزاران حرف گفتنی به یاسمینام.
و من هستم با هزاران واژه از یاسمین چند واژهایام، بهتو و فرهاد.
لحظههای اکنون ما سرشار از آیندههای ما هستند
و آنهارا مانند پلی بیانتها در فضای فراروی ما ایجاد خواهندکرد.
یاسمین فرشتهای که آمدنش آسمانی است با برجستهگیِ تازهگیها،
اطمینان دارم روز ديدار،
یاسمینِ من با سپاسگزاریِ بسیار از مهرتو،
زیبائیهای اندام تو را هم ستایش خواهدکرد.
نرگس عزیزم، دوستی، ترکیبی با سکس در وجود یاسمین است
و جاودانهگیِ عشقبازی را در دوستی میبیند.
سایههای کهن سنتهای اجتماعی،
همآغوشی و عشقورزیهای او را محدود نمیتواند،
تمام لحظههای سکس و عشقبازی یاسمین،
فرآیند صمیمیت معصومانهی اوست.
دیدن شادیِ رضایت در چشمان همسوی سکساش،
برای او بالاترینِ لذتها و ارمغانهاست.
شما نیز هنگامیکه شادی قلبتان با همآغوشیِ او پیوند میخورد،
شادی را در عمیقترین بخش جانتان احساس خواهید کرد،
و بیشترین لذت را از شادی خود خواهیدبرد.
لبان یاسمین مانند برگ بوطهها، نیازخود را از گرمای تن شما تنفس میکند.
حسها و نیازهای شما را نیز فرامیخواند
که کامجوئی برهمهی حسها و خواستههایتان چیرهگی پیدا کند.
روشنائیِ تنخواستههایتان مانند جنگل سرسبزی
از لای برگها و آبهای اندامتان دلپذیرترین لحظهها را ارمغانتان میکند
او تو و فرهاد را با خود، به بیکرانهای عشق آمیخته با سکس خواهد برد.
او مثلث امروز ما را از زمین و زمان
و دنیای محصور شدهی اطراف جدا خواهد کرد.
نوازشهای شنیداریِ کلامش، نرمیِ زندگی را دراوج سخاوتاش پدیدار میکند
نگاهش ما را در بالاترین و بی وصف ترین لحظهها قرار میدهد.
یاسمین، همیشههای خود را با تمنای دل، با رویاها و تنخواستهها دنبال میکند
او دارای زیباترین کُس و خوشتراشترین کیر دنیاست.
لذتدهی و لذتستانی بههر شکلی از ویژهگیهای آغوش اوست.
در ستایش پستانها، دور ناف و زنبق انتهای زیرین ساقهی یاسمین،
من فهمیدم که بدن انسان برای لذت در آرامش آفریده شده است.
اگر شما هم مایل باشید ترجیح میدهم که یک بعداز ظهری
میهمان همدیگر باشیم
و یاسمین، با شوروعشقبازیِ مشتاقانهی خود،
لحظههایمان را ترانهباران کند.
شادی وغرور اولین روز بقیهی روزهایمان را،
مانند زیبائیِ هر آغازی، به روزهای درراه پیوند بزنیم.
نرگسام، اُولویتی،
در لحظههای زندهگیِ ما از ژرفای وجودمان طنین انداز است.
گاهی دیدار انسانهائی در تلاش برای رسیدن به آن،
در فراسوی آندوختههای ذهنیمان، پنجرهی تازهای را باز میکند،
و اُولویت عشقی را که در قلبمان مهار کردهایم آزاد میکند
و مرزهای محدود کنندهی آنرا برمیدارد.
سکس وعشقبازی با یاسمین چنان آرامشی بهتو و فرهاد خواهد بخشید
که بهمانند پرندههای شاد دراوج آسمانها پرواز کنید و
در نقطهای قرار بگرید که دیگر ۴ نفر معنا نداشته باشد،
بلکه کلمهی "ما" را جانشین آن کنید.
عشق در جریان سکس با او مانند جویباری، پیوسته و جاریاست.
قلب او بیشتر از واژههای عاشقانه، میفهمد
با لیسیدن آرام کلاهک کیر او و چند بوسهی گرم از بند اول آن،
تو میتوانی یاسمین را بهدرون داغترین سکسها پرتاب کنی.
درآغوش او فانتزیها لباس واقعیت میپوشند،
محدود بههیچمکان و زمانی نیستند.
او عاشقانهترین رویاهای سکس را با واقعیت بهارین تناش
و شکوفاییِ غنچهی زنبق لای رانهایش،
همزمان با زیبائی و شقّیِ ساقهاش عطرآگین میکند.
همزمان که تمشک پستانهایش را لای دندانهایت مزه میکنی
ساقهی اندام او با فراخواندن غنچهی نشکفتهی تو
بهترین نغمههای شادی را بر محدودهی زیبای شیارکُس تو
و لبهای بیرونی و درونی آن مینشاند،
و غنچه، در لای لبان درونیِ ونوس تو مانند گُل بهحال شکفتن درمیآید
و با حس گرمای بهاریِ آن ساقه، لبانش را باز میکند.
تسلیم شدن بهاو درشیوهی عشقبازی بالاترین آزادی را بهانسان میدهد
یاسمین در ،دادن، با کون، کُس و کیر تو را بهچنان جنبشی در میآورد
که خود را نیرومندترین و بهترین احساس میکنی.
همچنان به کردن با کون، کُس و کیرش چنان اطمینانی در جان تو ایجاد میکند
که تو بیشتر و بیشتر شیفتهی ،دادن، میشوی.
زیبائی شناسیِ او در اولین نوازشها،
با نقطههای زیبای پنهان، در اندام تو آشتی میکند،
و از زیبائیِ لِذتستانیِ آن نقطهها در وجودت، دچار شگفت میشوی
که چرا تا امروز هیچکس رمز این هوسبرانگیزی را کشف نکردهاست.
یاسمین میداند چگونه فانتزیها و رویای همآغوشیِ انسان را
با "اکنون" عشقورزی، درهم آمیزد
و بشکل جادوئی چگونه آنها را مانند اهرمی نماید،
برای اوج ارگاسمهای زنجیرهای.
شگفتانگیزتر آنکه درآن قله، هیچ حسی از ارادهی تو تبعیت نمیکند.
همهی حسهای اندامت تبدیل به عشق و سکس میشوند،
همهچیز زیباست و دوستداشتنی بلکه هزارانبار بالاتر و عالیتر از اینها.
او در اولین همدلی، قلب همسوی سکس خود را بهآرامی تسخیر میکند،
وگوشههای تازهای را مینمایاند.
در آغوش یاسمین هر کس دلبرانهگیِ خود را پیدا میکند.
یاسمین با دلبریِ انداماش، میان بازوان فرهاد
کاملترین و بی نهایتترین و زیباترین لحظات همآعوشی را
برعشق گره خواهد زد
و خود نیز بیتاب، هیجانانگیز و شیفته، دراین احساسات غوطهور خواهد شد.
او مانند هنرمندی که میتواند چند توپ را در هوا نگهدارد و بازی کند،
ظرافت حسها، در اندام فرهاد را هنرمندانه نوازش کرده و در اوج قلهی ارگاسم،
انزال او را با عشقبازی به لحظهی دلخواه، ذخیره خواهد کرد.
تو محو تماشای ضربان قلب یاسمین در رگهای کیر فرهاد خواهیشد،
و شادی عشق را در تمام وجود آندو خواهیدید،
که چگونه میخواهند هر لحظه و لذت نهفته در آنرا
تا نهایتاش درک کنند و آنها را بهزیٓند.
او با دلانگیزترین بازیعشق،
حلقهی کون فرهاد را بهارتعاش دلخواه درخواهد آورد،
و پنهانترین نقطههای لِذت را در آن حلقهی زیبا
و دیوارههای درونیاش خواهد شناخت
و فرهاد مشتاقانه در بازیِ کیر یاسمین در درون خود،
یک سرخوشیِ فراسوی لذت را برای اولینبار تجربه خواهد کرد.
ماهمهگی حیرتزده خواهیم شد
از اینکه چه نقطههای لذتستانیِ عمیقی درکون فرهاد
به انتظارخوشتراشیِ کیر یاسمین، آرمیدهبود
که هنرعشقوزری و ژرفای اشتیاق یاسمین را بهنمایاند.
در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب میشود موجهای قلبم یکی پس از دیگری دست بهدامن شب نبض خاطرههایمان را به تپش درمیآورند در مه...