پذیرش دیگری با روی‌کردی متأثر از پست مدرنیسم،

۱۴۰۱ خرداد ۶, جمعه

بانوی مو‌قرمز



«بانوی مو قرمز»

اورهان پاموک و درگیری پسر با پدر در متن مدرنیته

بانوی موقرمز رمانی خواندنی از برنده‌ی نوبل ۲۰۰۶ است
که به مدد اطلاعات جامع از دو اسطوره‌ی بزرگ ایرانی و یونانی، پیشه‌ی مقنی‌گری
و دانش زمین‌شناسی و روایتی ساده و به دور از ابهام مخاطب را با خود به سال‌های پایانی هزاره‌ی دوم مئ برد

«بانوی مو قرمز»
نام رمانی تقریبا ۳۰۰ صفحه‌‌ای از اورهان پاموک، نویسنده ترکیه‌ای است
که نشر چشمه با ترجمه‌ی عین‌له غریب چاپ و منتشر کرده ‌است
( این اثر نخستین بار در مهر ۹۵ به ترجمه رویا پورمناف و با عنوان 
«زنی با موهای قرمز» در نشر هونار
منتشر شد و سپس در دی همان سال با همین عنوان 
به ترجمه مژده الفت در نشر نون به چاپ رسید.
ترجمه عین‌له قریب را نشر چشمه با عنوانی متفاوت از دو ترجمه دیگر در اسفند همان سال منتشر کرده است.)
در نگاه اول نثر ساده و روان اورهان پاموک چون آثار دیگرش، خواننده را 
جذب خودش می‌کند.
او در درس‌گفتارهای خود بر یک اصل همواره تاکید می‌کند 
و آن داشتن یک کانون اصلی در داستان است
که تمام حوادث پیرامون همان کانون اتفاق بیفتند.

دوگانه سنت و مدرنیته
جَم، یا به بیان بهتر جِم، تنها پسر آکینِ داروخانه‌چی، نوجوانی ۱۶-۱۷ساله‌است که به دلیل برخی حوادث سیاسی،
از حضور پدر در خانواده‌اش محروم می‌شود.
پس از کودتای ۱۹۸۰ ترکیه، عده‌یی از اعضای حزب‌های مختلف از جمله مارکسیست‌ها دستگیر و زندانی شدند.
پدر جم هم جزو همان‌ها بود که پس از دستگیری و آزادی مدت‌ها زیر نظر بود
و در سال ۸۶ دوباره دستگیر و راهی زندان شد.
جم نوجوان حالا که ناچار است بی‌پدری را تجربه کند، با مادر به گبزه، 
شهر کوچکی در نزدیکی استانبول می‌رود
تا در پناه پشتیبانی شوهر خاله قرار بگیرد.
او نگهبان جالیز است و بعد از آشنایی با یک مقنی به نام اوس محمود
 دعوت به کاری می‌شود
که دست‌مزدش چند برابر نگهبانی جالیز است.
مادر را راضی می‌کند تا بتواند هزینه‌ی کنکور و کلاس تقویتی را 
از این راه به دست بیاورد.
با اوس محمود راهی اون گورن در جنوب شرقیِ استانبول می‌شود.
آن‌ها قرار است برای آقای خِیری چاهی بکَنند تا آن چاه عمیق سرآغاز تاسیس
یک کارخانه‌ی ریسنده‌گی و بافنده‌گی و رنگرزی باشد.
چاه در زمین آقای خیری و در یک دشت بی‌بر و بایر کنده می‌شود.
جم و علی دو دست‌یار اوس محمود به او کمک می‌کنند تا چاه به سرعت در قعر زمین پیش برود.
اوس محمود مردِ کار کشته‌ی با ایمانی‌ست و هرشب برای جم 
در چادری که ماوای آن‌هاست،
داستان‌های قرآنی تعریف می‌کند.
اما کمی آن‌سوتر، در چادرِ نمایش اتفاق دیگری در جریان است.
یک گروه دوره‌گرد در حال اجرای نمایش برای سربازان و درجه‌دارانی هستند
که از پادگانی در همان نزدیکی برای تماشا آمده‌اند.
تماشاخانه چند چادر سیرک مانند است.
آن‌ها هجویه‌هایی بر آگهی‌های تلویزیونی اجرا می‌کنند که عموما سرشار از شوخی‌های سکسی و سخیف است.
بر همین اساس اوس محمود به جم تاکید می‌کند که هرگز برای دیدن این نمایش 
به چادر این گروهِ هرزه نزدیک نشود. 
جم اما در رفت‌ و آمدهایی که با اوستایش به روستا دارد، 
ناگهان زنی مو قرمز را می‌بیند که سرشار از زیبایی‌ست.
جم دل‌باخته‌ی زن می‌شود
و دشواری کندن چاه را تنها با خیال آن زن، دوام می‌آورد.
چاه به سنگ و صخره می‌رسد و آقای خیری ناامید،
باقی کار را به اوس محمود می‌سپارد و مسولیت و هزینه‌اش را هم.
زیرا اطمینان دارد چاه به آب نمی‌رسد.
علی دست‌یار دوم اوس محمود هم می‌رود و جم با اوستا تنها می‌ماند.
باز هم خیال خط‌وخال و موی و میان زن، به جم انگیزه می‌دهد 
تا دشواریِ دست تنها بودن در کار را تاب بیاورد. 
سرانجام جم از فرصتی استفاده می‌کند تا در آخرین شبِ اجرا 
به دیدنِ زن موقرمز برود.
در آن شب با داستانی شگفت روبه‌رو می‌شود: رستم و سهراب.
پیش‌تر در کتاب‌فروشیِ داداش دنیز که همیشه او را تشویق به نوشتن می‌کند،
با کتابی از فروید روبه‌رو شده که داستان اودیپ شهریارِ سوفوکل را تحلیل کرده.
او همین داستان را برای اوس محمود تعریف می‌کند 
و آن شب آخر نمایش درمی‌یابد
که اوس محمود برخلافِ تصور جم و تاکیدهایی که به او می‌کرده
به دیدن نمایش رفته است.
این‌ها را زن موقرمز به جم می‌گوید.
زن مو قرمز او را دعوت به یک پیاده‌روی نیم‌شبانه می‌کند.
از چادرِ نمایش تا خانه‌ی موقتِ زن.
زن می‌گوید که شوهرش به استانبول رفته،
 بنابراین جم می‌تواند برای نوشیدن راکی به خانه‌اش برود،
جم دعوت او را ناچار می‌پذیرد و سپیده‌دم به چادر مقنی باز می‌گردد.
روز بعد خسته و خواب‌آلود سرگرم کار می‌شود؛ سرخوش از خاطره‌ی دوشین.
اوس محمود به چاه می‌رود و هول تاریکی وادارش می‌کند از جم بخواهد 
او را بالا بکشد.
در آخرین لحظه، دلو پر از خاک و سنگ بر سر اوس محمود فرو می‌ریزد 
و به هیچ صدایی پاسخ نمی‌دهد.
جم هراسان چمدانش را برمی‌دارد و اوس محمود را رها می‌کند 
و به استانبول برمی‌گردد.
در تمام عمرش برای فراموشی این خطا و گناه، خودش را 
سرگرم یک زندگی معمولی می‌کند
در رشته‌ی زمین‌شناسی پذیرفته و شرکتی به نام سهراب تاسیس می‌کند.
با دختری به نام عایشه ازدواج می‌کند و ادامه‌ی عمرش را صرف سفر و پژوهش درباره‌ی
داستان رستم و سهراب و اودیپ شهریار می‌کنند.

در بیان مفهوم پسرکشی و پدرکشی


داستان رمان حول همین دو محور یعنی پسرکشی و پدرکشی چرخ می‌خورد:
داستان پدر و پسری‌ که با شاخ و برگ عاشقانه تزیین می‌شود.
بانوی موقرمز در لحظه لحظه‌ی رمان خواننده را 
یاد تهمینه و یوکاسته مادر اودیپ می‌اندازد.
رمان موقرمز تقابل دو تراژدی ، دو اسطوره و دو درام از یونان و ایران است.
انگار در سراسر رمان، مقدر است مخاطبی که خواب‌نما شده 
در داستان قتلی اتفاق بیفتد،به یک سو کشیده شود.
به سمت پدرکشی یا به سوی پسرکشی.
هم‌سرایان در اودیپ شهریار، تقدیر و اتفاق محتوم را بر فرق مخاطب می‌کوبند 
تا در سراسر تراژدی،
مخاطب به سرنوستِ رقم خورده، ایمان بیاورد.
در رمان مو قرمز اما مخاطب این اختیار را دارد که تا آخر فصل دوم رمان،
 یکی از دو اسطوره را برگزیند.
حرف آخر را اما زن مو قرمز می‌زند،
 زنی که در تمام داستان‌ها به‌حاشیه رانده شده تا بزاید و به‌بیند
و بر مرگ فرزند یا شوهر یا برادرش بگرید.
حالا نمی‌خواهد منفعل باشد، می‌خواهد تعیین کننده باشد
 تا فرزندش را از یک پایان دردناک نجات دهد.
از اشاره‌های سرسریِ اورهان پاموک در لایه‌ی زیرین رمان، این طور برمی‌آید 
که ترکیه‌ی امروز در میان دو اسطوره سرگردان است؛اسطوره‌یی که از شرق نزدیک در خاطره‌ی مردم رسوخ کرده و مردم او را پذیرفته‌اند
و با آن اشک می‌ریزند و پالایش می‌شوند 
و در برابرش، اسطوره‌یی که برای ترک‌ها غریب و غریبه و ناپذیرفتنی‌ست،
 چون از دید آنان اصلا پذیرفتنی نیست 
که پسر با مادر خود هم‌بستر و مجامعت کند.
فرهنگ ترکیه، مجموعه‌یی از این هر دو فرهنگ (ایرانی و یونانی) را در خود دارد،
مثل فرزندی که ذبح اراده‌ی خدایان شده،
یا برابر خدایان ایستاده و مادر را بارور و پدر را بی‌جان کرده است.
پس از پیروزی آتاتورک بر یونانیانی که ازمیر را اشغال کرده 
و در راه گرفتن آنکارا بودند،
 رهبرِ جسورشان،
مدرنیسم لاییک را برای ترک‌ها به ارمغان آورد.
او به سرعت خط رسمی را با خط لاتین هماهنگ کرد و دست به اصلاحات ارضی و فرهنگی و اقتصادی زد.
حالا بیش‌تر مردم ترکیه‌ی امروز،
 او را به عنوان یک انقلابیِ میهن پرستِ دلیر ستایش می‌کنند.
اما دگرگونیِ خط در ترکیه، عملا پیوند مردم یک قرن گذشته را 
با فرهنگ دیرپای این سرزمین گسسته است.
این پیوند بریده شد و حالا پس از یک قرن خط قدیم برای بیش‌تر مردم ناخواناست
و کسی نمی‌تواند متونِ سده‌‌های پیشین را که به قول خودشان 
به خط عثمانی نوشته شده، بخواند.
بر همین اساس پیوندشان با فرهنگ ایرانی گسسته شده 
و در این زمینه از آگاهیِ کمی برخوردارند.
اورهان پاموک شخصیتش را حتا به تهران می‌برد
 تا ردی از این فرهنگ را جست‌وجو و بازیابی کند
اما انگار تقدیر این است که فرهنگ نصف‌و‌نیمه‌ی غربی پذیرفته شود.
جم به دست پسرش کشته، 
اما پیش از آن کور می‌شود و چون کور شده به چاه سقوط می‌کند.
یعنی ارمغان غرب‌گرایی او را اول کور می‌کند
 و سپس در قعر چاهی سیاه فرو می‌برد؛
چاهی که خود در کندنِ آن دخیل بوده.
بخش اول داستان حول گناه نخستین و سپس قتلی ناخواسته می‌گردد،
 فصل دوم، فراموشی
و جست‌وجو برای یافتن پیوندهای گذشته و بخش سوم اعترافی صادقانه است 
از زن مو قرمز.
پاموک در بیش‌تر کتاب‌هایش شیفته‌ی فرهنگ شرقی، هنر و ادبیات آسیا 
به ویژه ایران است.
او در رمان «نام من سرخ» هم نشان می‌دهد که در زمینه‌ی مینیاتور و نگارگری خیلی خوب خوانده
و از سبک‌های نقاشی ایرانی به خوبی آگاه است.
در رمان «مو قرمز» او می‌کوشد یک بلاتکلیفی آلوده به شرم را 
در لایه‌ی زیرین داستانش بگنجاند.
در سرتاسر رمان نمادگرایی را می‌توان در اجزای بنیادین یافت.
از جمله در شخصیت‌ها.
اوس محمود نماد اعتقادات مذهبی‌ست که گاه به گناه دروغ آلوده می‌شود.
به اعتقاد پاموک جوان متفکر امروز به همان اندازه از آموزه‌های دینی و مذهبی 
دور است
که جم از اوس محمود مانده در قعر چاه.
جم ناخواسته سنگ و خاک فراموشی را بر فرق نماد 
واپس‌گرایی می‌ریزد و می‌گریزد
اما هم‌چنان ذهنش درگیر این خطای سهوی‌ست.
در این موضوع هم از سوفوکل مدد می‌گیرد تا پدر واپس‌گرای متعصب را 
در قعر چاه ناگاهان تنها بگذارد
و به سیر آفاق و انفس برود.
در جامعه‌ی امروز ایران برخلاف ترکیه‌یی که همواره تمایل داشته 
یک کشور غربی باشد،
هنوز جسارت گریز از حلقه‌ی باورها واعتقادات وجود ندارد.
برای همین است که همواره پسرکشی وجه غالب‌تری هم در اجتماع دارد 
و هم در ادبیات.
انگار اسطوره‌ی سهراب رستم که به قول فردوسی یکی داستان است 
پر آب چشم در اندیشه‌ی ایرانیان رجحان بیش‌تری دارد
پاموک اما قصد دارد چون آتاتورک با دیدی غربی حوادث را پیش ببرد 
حتا به قیمت از دست دادن برخی دستاوردها.
او فرهنگ و ادبیات گذشته را می‌ستاید و دوستش می‌دارد 
اما برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی
چاره‌یی جز پدرکشی برای او باقی نمی‌گذارد
و این‌بار زن مو قرمز است که با پسر در یک جبهه قرار می‌گیرد
 تا پدر را از حیات دور کند.
اتفاقی که از دوسو جم را آسیب دیده از تقدیر می‌کند.
اول نبود پدر که چون رستم خانواده‌اش را ترک 
 و سایه‌اش را از سر فرزند دریغ می‌کند
و دوم پسری نااهل و آسیب دیده از اجتماع 
که تیر بی‌مهری بر قلب پدر شلیک می‌کند.
زن موقرمز رمانی خواندنی از برنده‌ی نوبل ۲۰۰۶ است که به مدد اطلاعات جامع از دو اسطوره‌ی بزرگ ایرانی و یونانی، پیشه‌ی مقنی‌گری و دانش زمین‌شناسی و روایتی ساده و به دور از ابهام مخاطب را
با خود به سال‌های پایانی هزاره‌ی دوم می‌برد.


شبنم

  در ساحل چشمان من شفق با اسم تو تسلیم مهتاب می‌شود موج‌های قلبم یکی پس از دیگری دست به‌دامن شب نبض خاطره‌های‌مان را به تپش درمی‌آورند در مه...

محبوب‌ترین‌هایِ خواننده‌گان وبلاگ